نخست: ظنی بودن مطلق معنای نص شرعی
اصحاب این مدرسه، نص شرعی ـ کتاب و سنت ـ را به طور مطلق، نصی ظنی الدلاله (با معنای گمانی) میدانند، یعنی نص تنها حامل یک معنا نیست، بلکه احتمال چندین معنا را دارد.
به عبارت دیگر، نَصِّ محکمی که تنها احتمال یک معنی را داشته باشد وجود ندارد؛ [۷۵]بنابراین، هرگونه فهمِ نص شرعی باید مورد احترام قرار گیرد، چرا که میتواند حق باشد، و ما قرائت صحیح و قرائت اشتباه نداریم بلکه همۀ قرائتها صحیح است [۷۶].
و چنان که محمد ارکون میگوید: «قرآن نصی است گشوده در برابر همۀ معانی، و هیچ تفسیر یا تاویلی نمیتواند آن را به صورت نهایی [در برابر دیگر تفاسیر] ببندد» [۷۷].
بر این اساس، کسی نمیتواند ادعا کند فهمی که به آن رسیده صحیح است و دیگر فهمها اشتباه، حتی اگر امت بر اساس آن فهم اجماع کرده باشند.
یکی از آنها میگوید: «نص برای همه جا دارد؛ برای همۀ صورتها و همۀ سطح [فهم]ها» [۷۸].
ارکون با این سخن علما و مجتهدان را دعوت نمیکند که به نظر در معنای نصوص شرعی که ممکن است چند معنای لغوی متفاوت داشته باشد، بپردازند؛ بلکه تک تک افراد را فرا میخواند تا قرائت خاص خود را از این نص داشته باشند و بتواند با آزادی کامل، و تنها با مراجعه به وجدان خود به معنایی که میخواهند دست یابند [۷۹].
به همین سبب میگوید: «قرائتی که رویای آن را در سر دارم، قرائتی است آزاد؛ آنقدر آزاد که به حد آوارگی و پراکندگی به هر سو میرسد؛ قرائتی که هرکس در آن بشریت خود را میبیند» [۸۰].
شعار طرفداران این مدرسه این است: «نص مقدس است، اما تاویل آزاد است»؛ هر مسلمانی حق دارد که با نص با روشی که مناسب میبیند تعامل کند. مثلا کلمۀ «جَیب» در این سخن خداوند متعال: ﴿ وَلۡيَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ ﴾[النور: ۳۱]. «و باید روسری خود را بر سینۀ خود اندازند». ممکن است شخصی معنایی از این کلمه برداشت کند و دیگری معنای دیگری را، و سومی معنایی سوم را؛ هر کدام قرائت خود را دارند و فهم سلف از این آیه نیز قرائتی است غیر الزامآور از این قرائتها.
برای مثال آقای شحرور از این آیه این را میفهمد که لباس باید دو تکه باشد؛ یعنی لباس شرعی زن بر اساس مذهب شحروری باید فقط آلت و سینهها و زیر بغلهای او را بپوشاند!! [۸۱]بنابراین خانمی که لباسش تا نصف ران باشد و تا پایین سینه و بغلش پوشیده، زنی است باحجاب که خشنودی خداوند را به دست آورده و دستور وی را اطاعت نموده!!.
او همچنین آیۀ ﴿ وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا ﴾[المائده: ۳۸] را اینگونه تفسیر میکند: «دست آنان را از دزدی کوتاه کنید؛ مثلا با زندان» [۸۲].
یکی دیگر میگوید: یعنی با فراهم ساختن زندگی کریمانه، آنان را از دزدی باز دارید.
و این سخن خداوند متعال که:
﴿ كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ ﴾[القصص: ۸۸].
«همه چیز جز ذات او هلاک شدنی است».
یعنی آنکه این جهان تناقضات خود را دارد و ماده نیز تناقضات خود را همراه دارد؛ به همین سبب این جهان از بین خواهد رفت و نابود شده عوض خواهد شد. اما هلاکتش باعث میشود به مادهای دیگر تغییر یابد.
دیگری از این آیه که ﴿ خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا ﴾[النساء: ۱] «شما را از یک نفس واحد آفرید و همسرش را از وی خلق کرد» چنین میفهمد: نفس واحده یعنی پروتون، و همسرش یعنی الکترون [۸۳].
دیگری از این سخن پروردگار که میفرماید: ﴿ إِنِّيٓ أَنَا۠ رَبُّكَ فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَيۡكَ إِنَّكَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوٗى١٢ ﴾[طه: ۱۲]. «این منم پروردگار تو پس پاپوش خویش را بیرون آور که تو در وادی مقدس طوی هستی» چنین میگوید: منظور از نعلین، نفس و بدن است؛ یعنی هوای نفس و لذتهای بدنی [۸۴].
اگر بر اساس روش این مدرسه در تفسیر نصوص پیش برویم، کارمان به هرج و مرج و آشوبی بیپایان از نظرات و اندیشهها خواهد رسید. زیرا ـ بنابر گفتۀ آنان ـ هیچ ضابطهای در تعیین معنای نصوص وجود نخواهد داشت.
اگر آنطور که آنان میگویند، قرآن بر روی همۀ معانی گشوده است، نزول آن به عنوان راه و روش مسلمانان چه فایدهای خواهد داشت؟! از سوی دیگر، آیا هر انسانی حق دارد متون مربوط به پزشکی و مهندسی و دیگر علوم را طبق فهم خود بفهمد، و سپس واقعا ـ بر اساس فهم خود ـ اقدام به پزشکی و مهندسی و دیگر فعالیتها کند و کارش به هرج و مرج بکشد؟!
اساسی که این مدرسه در قرائت نصوص بر آن بنا شده را اگر در دیگر عرصهها عملی کنیم زندگی اجتماعی به ویرانی کشیده میشد.
﴿ وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ بَلۡ أَتَيۡنَٰهُم بِذِكۡرِهِمۡ فَهُمۡ عَن ذِكۡرِهِم مُّعۡرِضُونَ٧١ ﴾[المؤمنون: ۷۱].
«و اگر حق از هوسهای آنها پیروی میکرد، قطعا آسمانها و زمین و هر که در آنهاست تباه میشد. بلکه یادنامهشان را به آنان دادهایم ولی آنها از [پیروی] یادنامۀ خود رویگردانند».
زیرا زندگی اجتماعی بر اساس قواعدی که مردم میان خود قرار دادهاند، از جمله معانی لغوی، بنا شده است و اگر این قواعد را منتفی بدانیم و قرار باشد هرکس بر حسب تاویل شخصی خودش که بر اساس فرهنگ و محیطش شکل گرفته رفتار نماید هیچ کس معنای سخن دیگری را نخواهد فهمید و در نتیجه نه تنها دینداری، بلکه حتی ارتباط و همکاری در میان مردم از بین خواهد رفت.
آنگاه مجریان قانون با چنین قرائتی چگونه احکام قانونی را اجرا کنند، در حالی که هرکس برای خود قرائت خاصی از مفاد قوانین دارد؟!.
آن وقت تعامل افراد با مافوقی که دستور به انجام یک کار یا عدم انجام آن میدهد چگونه خواهد بود؟ آن هم وقتی که ممکن است بر اساس تاویل لغوی خود امر را نهی، و نهی را امر تلقی کند؟!.
دانش آموزان چگونه قرار است از معلمان خود دانش کسب کنند آن هم در صورتی که امکان دارد اطلاعاتی که دریافت میکنند را بر خلاف منظور معلم یا نویسندۀ کتاب بفهمند؟
فرض کنید یکی از طرفداران این اندیشه قصیدۀ متنبّی در مدح سیف الدوله را به عنوان سوال امتحانی برای دانش آموزان خود مطرح کند، سپس یکی از دانش آموزان وی که معتقد به این قرائت معاصر است در پاسخ بنویسد: این شعر در هجای سیف الدوله است، و سخن متنبی را بر اساس قاعدۀ استعارۀ طعنهآمیز تاویل نماید!
دیگری مینویسد: «این یک غزل عاشقانه است! در حقیقت متنبی تصویر یک زن که او را در دنیای واقعی نیافته در لباس سیف الدوله در آورده است!».
و سومی مینویسد: «این قصیده فخرفروشانه است؛ یعنی در توهم ما شاعر برای شخص دیگری شعر گفته؛ اما در واقع، سیف الدولهای که در قصیده از وی نام برده شده کسی نیست جز «خودِ دیگر»(alter – ego) متنبی».
چهارمی هم یک برگۀ سفید تحویل میدهد!.
حال معلم چطور میتواند بر اساس مذهب خود، برگۀ دانشآموزان را تصحیح کند؟ اگر بر اساس یک معیار مشخص در مورد آنان داوری کند دچار تناقض شده و دانش آموزان میتوانند بگویند: چطور بر اساس فهم خودت دربارۀ ما داوری میکنی در حالی که خودت به ما یاد دادهای که همۀ قرائتها درست است؟!
و اگر بر اساس منطق جدید قرائات پیش برود چیزی جز آشوب نخواهیم داشت؛ حتی به برگۀ سفید هم باید نمره بدهد، چرا که سکوت دانش آموز از پاسخ، یک نوع «نماد تحریک آمیز انقلابی علیه هر نص قدیمی، و رد همۀ فرافکنیهای درونی معاصران بر شعرِ متنبی است» [۸۵].
این آشوبی است حتمی که به نابودی معرفت و زندگی اجتماعی منجر میشود. اگر قضیه چنان بود که آنان ادعا میکنند، نصّ شرعی هیچ فایدهای نداشت و عربی بودن قرآن نیز بیمعنا بود.
آیا عاقلانه است که نسلها در تفسیرِ جوهرۀ وحی و اصولِ معانی آن چنین اختلاف ریشهای داشته باشند؟
[۷۵] نگا: طیب تیزینی، «النص القرآی» (۲۶۱) و علی حرب، «نقد النص» (۲۰). [۷۶] نگا: حسن حنفی، «التراث والتجدید» (۱۱۲). [۷۷] محمد ارکون، تاریخیه الفکر العربی الإسلامی (۱۴۵). [۷۸] علی حرب، نقد الحقیقه (۴۵). [۷۹] بعضی چنان در این زمینه زیادهروی کردهاند که به نظرشان حتی غیر مسلمانانی که در جامعۀ اسلامی زندگی میکند حق دارند قرآن را به شیوهای که با فرهنگ و عقیدهشان در توافق است، تفسیر کنند. نگا: طیب تیزینی، النص القرآنی (۲۲۶). [۸۰] محمد ارکون، الفکر الأصولی واستحاله التأصیل (۷۶). [۸۱] الکتاب والقرآن (۶۰۴). اما دهان و بینی و دو چشم از نظر وی «جیوب» آشکار است و پنهان داشتن آن واجب نیست. [۸۲] محمد شحرور، نحو أصول جدیده (۹۹-۱۰۳). [۸۳] عبدالرزاق نوفل، القرآن والعلم الحدیث (۱۳۶). ظاهرا وی از آخر آیه که مفهوم آن را توضیح داده غفلت ورزیده که میفرماید: ﴿و از آنان مردان و زنانی بسیار پراکنده ساخت﴾ [نساء: ۱] و اینکه اساسا خطاب این آیه متوجه مردم است نه جهان. [۸۴] مصطفی محمود، القرآن لفهم عصری (۱۳۵). [۸۵] برگرفته از «شبکه التفسیر والدراسات القرآنیه».