۲- عمل به ظاهر نصوص
از جمله قواعدی که اهل علم برای فهم صحیح نصوص مقرر داشتهاند، این است که معنایی که از ظاهر نص برمیآید، واجب است، مگر آنکه دلیلی صحیح نشان دهد ظاهر آن مورد نظر نیست.
شافعی/میگوید: «[فهم] قرآن بر اساس ظاهر آن است، مگر آنکه دلیلی از خود قرآن یا سنت یا اجماع وارد شود که نشان دهد باطنی در واری ظاهر آن [نهفته] است» [۲۱۳].
و میگوید: «کسی حق ندارد ظاهر آن را به باطن، و عام آن را به خاص محول گرداند مگر با دلیلی از کتاب الله، و اگر نبود، از سنت رسول الله، یا از اجماع علمای امت... و اگر در حدیث جایز بود که چیزی از معنای ظاهر آن به یک معنای احتمالی باطنی محول شود، بیشتر احادیث را میشد بر چند معنای احتمالی فهمید، و در این صورت هرکس به معنایی میرسید حجتی بر دیگری که معنای دیگری فهمیده نداشت؛ اما [چنین نیست] و حق در این میان تنها یکی است؛ زیرا [معنی] آن بر ظاهر و عموم است، مگر با وجود دلیلی از رسول الله جیا سخن عموم اهل علم، که معنای آن خاص است نه عام، و باطن است نه ظاهر» [۲۱۴].
شیخ مفسران، امام قرطبی/در تفسیر خود بارها به تقریر این معنا پرداخته میگوید: «ترک یک [معنای] ظاهرِ مفهوم، و برگرفتن [معنای] باطنی که دلیلی بر صحت آن وجود ندارد، جایز نیست» [۲۱۵].
بنابراین، ابقای نصوص کتاب و سنت بر معانی ظاهری و عموم و اطلاقِ آن واجب است و کسی حق ندارد یک معنای پنهان را بر معنای آشکار و یا خاص را بر عام و یا مقید [۲۱۶]را بر مطلق ترجیح دهد مگر با دلیلی از کتاب الله یا سنت صحیح پیامبر خدا جیا اجماعِ علما.
حمل یک لفظ بر معنای غیر ظاهری آن را تاویل مینامند که بر دو نوع است:
نخست: تاویل صحیح؛ به معنای صرف لفظ از معنای ظاهری به معنایی دیگر که لفظ احتمال آن را دارد، با وجود دلیل؛ [۲۱۷]مانند این سخن خداوند متعال:
﴿ وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا٩٣ ﴾[النساء: ۹۳]
«و هرکس مومنی را به عمد بکشد، کیفرش جهنم است که در آن ماندگار خواهد بود و الله بر او خشم میگیرد و لعنتش میکند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است».
بنابر ظاهر آیه، قاتل جاودانه تا ابد در آتش جهنم خواهد ماند؛ اما احادیث بسیاری به تواتر از رسول الله جوارد شده که هرکس در قلبش مثقال ذرهای از ایمان باشد از جهنم خارج خواهد شد و اینکه توبۀ هر توبه کنندهای [هر گناهی که مرتکب شده باشد] پذیرفته خواهد شد. بر این اساس، باید لفظ آیه را از ظاهر آن صرف نموده و آن را به ماندن طولانی در آتش ـ و نه جاودانگی ـ تاویل کرد که این معنا در زبان عرب معتبر است [۲۱۸].
نوع دوم، تاویل باطل است؛ یعنی صرف لفظ از ظاهرش به معنایی دیگر، بدون دلیل صحیحی که دال بر ارادۀ آن معنا باشد؛ مانند تاویل جن به «باکتریها» و طیر ابابیل به پشه، و حجاره من سجیل به «ویروس آبله» [۲۱۹].
یا تاویل ﴿ وَٱلۡفَجۡرِ١ وَلَيَالٍ عَشۡرٖ٢ وَٱلشَّفۡعِ وَٱلۡوَتۡرِ٣ ﴾[الفجر: ۱-۳] به این صورت: فجر همان انفجار بزرگِ نخست است، و شبهای دهگانه یعنی اینکه ماده از ده مرحلۀ تکامل گذشته تا برای عبور نور شفاف شده است و «زوج و فرد» یعنی هیدروژن که زوج در هستۀ آن و فرد در مدار آن قرار دارد [۲۲۰].
و تاریکیها سه گانه در این سخن خداوند متعال ﴿ يَخۡلُقُكُمۡ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ خَلۡقٗا مِّنۢ بَعۡدِ خَلۡقٖ فِي ظُلُمَٰتٖ ثَلَٰثٖۚ ﴾[الزمر: ۶] همان سه مرحلۀ داروینی زندگیِ جانداران بر روی زمین است [۲۲۱].
چنین تاویلی در واقع بازی با نصوص و تحریف معانی آن و از جنس الحاد در آیات خداوند است:
﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا لَا يَخۡفَوۡنَ عَلَيۡنَآۗ أَفَمَن يُلۡقَىٰ فِي ٱلنَّارِ خَيۡرٌ أَم مَّن يَأۡتِيٓ ءَامِنٗا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ ﴾[فصلت: ۴۰].
«کسانیکه در آیات ما مرتکب الحاد [و انحراف] میشوند بر ما پوشیده نیستند؛ آیا کسیکه در آتش افکنده میشود بهتر است، یا کسیکه روز قیامت آسوده خاطر میآید»؟
ابن قیم/میگوید: «تاویلِ تحریفآمیز از جنسِ الحاد است؛ زیرا کج کردن نصوص از حقیقت آن است که یا با ایراد وارد ساختن به نصوص و یا با خارج کردن نص از حقایق آن با وجود اقرار به لفظِ آن میباشد» [۲۲۲].
اگر چنین بود که گوینده از شنونده میخواست تا سخن او را بر خلاف ظاهر و حقیقتش حمل کند، آن هم بدون هیچ قرینه و دلیل و بیانی، بیشک این کار برخلاف هدفِ ارشاد و راهنمایی بود و در آن صورت سخن نگفتن بهتر، و به هدایت نزدیکتر بود از این که شنونده را موظف سازیم تا سخن را بدون هیچ دلیلی از ظاهرش به معنایی دیگر تاویل نماید و او را در معرض فتنۀ اعتقاد باطل قرار دهیم... [۲۲۳].
[۲۱۳] الرساله (۵۸۰). [۲۱۴] اختلاف الحدیث (۱/ ۴۸۰). [۲۱۵] تفسیر قرطبی (۱/ ۱۵). [۲۱۶] به خلاف آنهایی که امروزه دعوت به مقید ساختن چند همسری یا طلاق میدهند؛ آن هم با شرطهایی که هیچ اصلی در شریعت ندارد. [۲۱۷] الإحکام فی أصول الأحکام (۳/ ۵۹). [۲۱۸] الإحکام فی أصول الأحکام (۳/ ۵۹). [۲۱۹] محمد عبده، تفسیر جزء عم (۱۵۵). نگا: تفسیر المنار (۷/ ۳۱۹). [۲۲۰] الکتاب والقرآن (۲۳۵). [۲۲۱] الکتاب والقرآن (۲۰۸). [۲۲۲] الصواعق المرسله (۱/ ۲۱۷). [۲۲۳] نگا: الصواعق المرسله (۱/ ۳۱۰).