بدعت بازنگری در فهم نصوص

فهرست کتاب

نتایج قرائت معاصر از نصوص

نتایج قرائت معاصر از نصوص

دعوت به قرائتی جدید و معاصر از نص شرعی، دعوتی است دارای نتایج بس خطرناک، از جمله:

۱- از بین رفتن اعتماد به منابع دینی؛ چنین قرائت جدیدی باعث سلب اعتماد از منابع دینی (قرآن و سنت) در درون مردم می‌شود.

۲- الغای عمل به قرآن. قرآنی که نازل شده تا مرجع و دستورالعملی برای مردم باشد؛ زیرا با چنین قرائتی هرکس از نص قرآنی چیزی خلاف دیگری خواهد فهمید و در نتیجه هیچ قانون عامی که همۀ مردم به آن رجوع کنند وجود نخواهد داشت. برای مثال هنگامی که برای یکی از آنان به آیه‌ای از قرآن استناد شود خواهد گفت: این فهم تو از این آیه است و برای من ملزم نیست. یا خواهد گفت: این هم یکی از قرائات از دیگر قرائت‌های ممکن است!.

اگر به او بگویی: ابن عباس یا دیگر سلف چنین گفته است، خواهد گفت: رای ابن عباس هم یکی از قرائت‌های ممکن است!.

نتیجۀ چنین اندیشه‌ای برداشته شدن قرآن الهی از زمین و ماندن قرائت‌های نسبیِ احتمالی بشری است. اما فهمیدن «مراد خداوند» از آیات که حق یگانه است از نظر آنان غیر ممکن است.

نصر حامد ابوزید می‌گوید: «به فرض اینکه نص در ذات خود دارای معنا باشد، باز هم غیر ممکن است که کسی ادعا کند فهم وی مطابق آن معنا است» [۱۱۰]. یعنی پس از آنکه خداوند این قرآن را همچون نوری تبیین‌گر نازل نمود تا راهنمای ما باشد و از تاریکی‌ها به سوی نور هدایت‌مان نماید، اینان می‌خواهند این رابطه را میان بندگان و پروردگار قطع کنند و ادعا می‌کنند هیچ بشری نمی‌تواند به مراد و مقصود خداوند دست یابد.

نتیجۀ حتمی چنین سخنی این است که قرآن و سنت الفاظی شوند بی‌معنی که نتوان به آن رجوع کرد. بدین ترتیب، این امت نیز مانند دیگر امت‌ها خواهد شد که وحی الهی را تعطیل نمودند. از زیاد بن لبیدسروایت است که گفت: رسول الله جچیزی را یادآور شد، سپس فرمود: «و این هنگامی است که علم از بین برود».

گفتم: ای پیامبر خدا؛ علم چگونه از بین خواهد رفت در حالی که ما قرآن می‌خوانیم و به فرزندانمان یاد می‌دهیم و فرزندانمان نیز به فرزندان‌شان خواهند آموخت [و این] تا قیامت [ادامه خواهد داشت]؟

فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند این فرزند أم لبید! تو را از فقیه‌ترین مردان مدینه می‌دانستم! مگر یهود و نصاری را نمی‌بینی که تورات و انجیل را می‌خوانند و هیچ سودی از آن نمی‌برند؟» [۱۱۱].

۳- از خطرناک‌ترین نتایج چنین قرائتی، الغای فهم صحیح دین است: از آن جایی که این قرائت جدید، یک قرائت تحریف شده از نص با احتمالات بی‌شمار است؛ و از آنجایی که قرائتی است شخصی و فردی، و با در نظر داشتن اینکه اکنون در زمانه‌ای هستیم که شرایطِ آن بسیار با شرایطِ گذشته متفاوت است، چنین قرائتی می‌تواند ناسخِ دینی صحیحی باشد که نسل‌های امت، پی در پی از دوران پیامبر تا کنون به یکدیگر رسانده‌اند [۱۱۲].

از این قرائت جدید، دینی سر بر خواهد آورد که هر نامی می‌توان بر آن گذاشت، جز اسلام.

برخی از این تحریف‌گران بر این فهم جدید از دین، مصطلح «رسالت دوم اسلام» یا «روی دوم رسالت اسلام» را اطلاق کرده‌اند، با اشاره به این که رسالت نخست اسلام همانی است که فهم امت مسلمان بر آن مستقر گردیده و رسالت دومِ آن، پیام حقیقیِ آن است که [تاکنون] فهمیده نشده و وقت آن رسیده تا فهمیده شود، تا همان دین حقی شود که قرائت جدید، به آن بشارت می‌دهد [۱۱۳].

فهم جدیدِ دین که از این قرائت برمی‌آید، فهمی است که ممکن است از اساس با هر فهمی که تاکنون رایج بوده به مخالفت برخیزد؛ چه فهم آنچه به پایه‌های عقیده مربوط است یا مسائل مربوط به شریعت و اخلاق [۱۱۴].

اسلامی که در این قرائت معاصر از آن سخن می‌گویند، آن اسلامی نیست که اللهبر محمد جنازل نموده است:

﴿ إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ وَمَا ٱخۡتَلَفَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۗ وَمَن يَكۡفُرۡ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ١٩ [آل عمران: ۱۹]

«در حقیقت دین نزد الله همان اسلام است و کسانی‌که کتاب به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم برای آنان [حاصل] آمد؛ آن هم به سابقۀ حسدی که میان آنان وجود داشت و هرکس به آیات الله کفر ورزد پس [بداند] که الله زودشمار است».

همچنین خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥ [آل عمران: ۸۵]

«و هر که جز اسلامی دینی برگزیند از وی پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است».

بلکه اسلامی است جدید، باز، و کامل نشده، [۱۱۵]یعنی برعکس آنچه پروردگار اراده کرده است:

﴿ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا [المائدة: ۳].

«امروز دین‌تان را برای شما کامل ساختم و نعمتم را بر شما به اتمام رساندم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم».

اسلام جدیدِ روشنفکرانۀ امروزی، ضرورتا لازم نیست که بر پنج رکن بنا شده باشد؛ مثلا شهادتین در این دین جدید معنای ایمانی خاصی ندارد زیرا «در حقیقت و طبق مقتضیات زمانه معنای گواهی دادن، به زبان آوردن یا نوشتن آن نیست؛ بلکه معنای آن گواهی دادن بر زمانه است. بنابراین شهادتین یک اعلان لفظی دربارۀ الوهیت یا پیامبری نیست؛ بلکه یک گواهی نظری و یک گواهی عملی بر قضایای دوران و حوادث تاریخ است» [۱۱۶].

اما بخش دوم شهادت اساساً از اسلام نیست؛ بلکه توسط مسلمانان به اسلام افزوده شده؛ چرا که اسلام در آغاز، دعوتی بود برای به هم رسیدن همۀ ادیان [۱۱۷].

و نیازی نیست که مردم برای برپا کردن نماز به صورت گروهی در مسجد جمع شوند؛ زیرا نماز یک مسالۀ شخصی است، [۱۱۸]و واجب نیست، [۱۱۹]بلکه برای این فرض شد تا سرکشی انسان عرب را نرم کند و او را به فرمان‌برداری و حرف شنوی از فرمانده عادت دهد، [۱۲۰]و ورزش یوگا کار آن را انجام می‌دهد و این همان چیزی است که فقها از آن غفلت ورزیده‌اند [۱۲۱].

همین طور جمع میان نمازها اشکالی ندارد؛ زیرا شرایط جدید باعث می‌شود پای‌بندی به وقت در بسیاری اوقات غیرممکن باشد [۱۲۲].

زکات نیز واجب نیست، بلکه اختیاری است [۱۲۳]. و از سوی دیگر فایده‌ای ندارد زیرا اوضاع عرب را در دورانی که در آن به سر می‌بردند در نظر گرفته و بیشتر به ثروت‌های کوچک و متوسط پرداخته تا ثروت‌های عظیم... [۱۲۴].

روزه نیز به همین صورت واجب نیست، بلکه اختیاری است، [۱۲۵]و برای عرب فرض است، زیرا برای محیط عربی گذاشته شده، بنابراین روزه برای مسلمان غیر عرب صرفا یک الگو و پند دینی است؛ [۱۲۶]بلکه می‌توان گفت روزه برای مسلمانان این دوران حرام است، زیرا باعث پایین آمدن تولید می‌شود [۱۲۷].

حج نیز ضروری نیست با همان آیین‌های معروف برگزار شود و حج عقلی یا حج روحی به جای آن کافی است [۱۲۸].

بر این اساس، و بر مبنای این فهم جدید، این قرائت احکام حدود [۱۲۹]را به اعتبار اینکه احکامی است تاریخی و نامناسب برای دوران ما، الغا نموده و همین طور به سبب آنکه این احکام، وحشیانه و تنفرآمیز است [۱۳۰].

همین طور نظام ارث را که میان مرد و زن تفاوت قائل است، به این گمان که مناسب دوران ما نیست؛ بنابراین باید لغو گردد [۱۳۱].

نظام خانواده، یعنی نظام مربوط به قیمومیت و طلاق و سرپرستی کودک و چند زنی و تحریم سقط جنین نیز با تغییرات این دوران سازگار نیست و باید الغا یا تعدیل شود، زیرا با عدالت و مساوات میان مرد و زن منافات دارد [۱۳۲].

و آن طور که ارکون می‌گوید: «قرائت همراه با تامل در قرآن جز به منع تعدد زوجات منتهی نمی‌شود!! [۱۳۳]این قرائت همچنین به آنچه شبیه به مباح دانستن برخی از انواع زنا و خارج ساختن آن از دایرۀ جرم که از نصوص قطعی ثابت است، منجر گردیده؛ محمد الشرفی می‌گوید: «باید معنای زنا را به رابطۀ جنسی به زن و مردی منحصر کرد که یکی از آن دو متاهل باشد؛ زیرا تنها این نوع ارتباط را می‌توان جرم دانست» [۱۳۴].

خمر نیز حرام نیست؛ بلکه بر اساس گفته‌های عشماوی و محمد شحرور، تنها دستور داده شده از آن خودداری شود؛ [۱۳۵]ربای حرام هم تنها آن است که چند برابر باشد.

اینگونه آن اسلام ربانی که محمد جبرای آن فرستاده شد کاملا مسخ شده به جایش اسلام اختراعی دیگری با ارکانی نوین و امروزی و باز، ظهور می‌یابد که برای همۀ فهم‌ها و تاویل‌ها جا دارد و در حد معینی متوقف نمی‌شود، چرا که [این روش فهم] هیچ حد و حدودی ندارد. ایمان نیز نه آن ایمانی است که بر شش رکن بنا شده «بلکه ایمان در دوران ما یعنی منتقل شدن به ادراک عمیقِ از نظام‌مند بودن خلقت و هستی، چنان که خداوند در قرآن بیان نموده و این مرحله‌ای است ایمانی که جز برگزیدگان خداوند، کسی به آن نرسیده است» [۱۳۶].

و نزد برخی از آنان در این ایمان معاصر، تنها دو رکن ایمان به الله و آخرت کافی است، [۱۳۷]و نزد برخی دیگر «ایمان به الله و پایداری» [۱۳۸].

هدف از چنین رویکردی، وارد کردن نصرانیان و یهودیان در مفهوم ایمان و اسلام، و نجات یافته دانستن آنان در روز قیامت است.

و نزد گروه سوم این مجال برای بودایی‌ها و همۀ ادیان ساختگی باز است که سوار بر کشتی نجات شوند [۱۳۹].

زیرا برای مومن در جهان امروز بسیار سخت است که چالش دیگر ادیان را در برابر دین ارثی خودش نادیده بگیرد؛ چراکه خلاف حکمت الهی است که منِ مسلمان سه چهارم مردم غیر مسلمان هم دورۀ خودم را محکوم به رفتن به جهنم بدانم! [۱۴۰].

چرا که نزد آنان، بنابر تغییر مفاهیم اجتماعی و ملی و سیاسی، لفظ «مسلمان» و «مومن» را می‌توان بر یهودیان و نصرانیان نیز اطلاق نمود و مفهوم «ملت ابراهیم» ـ که به معنای توحید است ـ به مفهوم وحدت ادیان تغییر معنا یافته است.

شرک به خداوند نیز دیگر به معنای متوجه ساختن عبادت به سوی غیر الله نیست؛ بلکه به معنای ثبات در این جهان متحرک و تغییر نیافتن با شرایط موضوعی است که همیشه در حال تغییرند. به بیان دیگر، عقب ماندگی شرک است و پیشرفت، توحید [۱۴۱].

توحید همان وحدت میان امت و اندیشۀ آنان است نه توحید خدایان [۱۴۲].

هنر نیز ـ از جمله رقص و موسیقی ـ از شعبه‌های ایمان و توحید است [۱۴۳].

و عموم غیبیات از جمله عرش و کرسی و ملائکه و جن و شیاطین و صراط و نامه‌های اعمال و دیگر عقاید غیبی چیزی نیست جز تصوراتی اسطوره‌ای [۱۴۴].

دنیای دیگر نیز اسطوره‌ای است که کاهنان اختراعش کرده‌اند تا بتوانند بر مردم کنترل یابند و بر آنان حکومت کنند [۱۴۵].

و منظور از رستاخیزی که قرآن و پیامبر جبیان کرده‌اند نه زنده شدن بعد از مرگ، بلکه رستاخیزی از دنیای کودکی و عقب ماندگی به جهان پیشرفت و آگاهی است [۱۴۶].

«شاید رستاخیز یک واقعۀ مادی نباشد که در آن کوه‌ها به حرکت افتند و اجساد مردگان از زمین برآید؛ بلکه رستاخیز، به معنای رستاخیز حزب و رستاخیز امت و رستاخیز روح باشد؛ یعنی واقعه‌ای شعوری که نشانگر لحظۀ بیداری در زندگی است، در برابر لحظۀ مرگ و سکون» [۱۴۷].

و سخن قرآن از «لوح محفوظ» در واقع «یک تصویرگری هنری است به هدف اثبات تدوین علم، چرا که علم مُدَوَّن دقیق‌تر از علمی است که در حافظه ماندگار شود یا در ذهن تصور گردد» [۱۴۸].

و برای اینکه انسان، مسلمان به شمار آید نیازی به این ندارد که به جن و ملائکه ایمان آورد؛ زیرا ایمان چیزی است که در قلب افتد و کردار آن را تصدیق نماید [۱۴۹].

و «بهشت و دوزخ، خوشی و عذابِ همین دنیا هستند، نه در دنیای دیگری که انسان پس از مرگ به سوی آن محشور می‌گردد؛ دنیا همین زمین است و دنیای دیگر نیز همین زمین است؛ بهشت، هر خیری است که در دنیا به انسان برسد و جهنم هر شرّی است که در آن به انسان برسد»، [۱۵۰]و «امور مربوط به معاد در حقیقت پژوهش‌هایی است برای آینده [اما] به زبان همان دوران و به هدف آشکار شدن نتایج آینده از خاست‌گاه داده‌های حال حاضر» [۱۵۱].

و «منظور از دمیدن در صور و برپا شدن قیامت، نبرد میان متناقضات است» [۱۵۲].

«اما منظور از حور عین و لذت‌ها [ی بهشت]، هنر و زندگی بدون نگرانی است» [۱۵۳].

روش این گروه، تفسیر نصوص شرعی با تاویلات فاسدی است که متضمن تکذیب پیامبر جاست و این برای باطل دانستن روش آنان کافی است، و سخن پیامبر جدرباره‌شان صدق می‌کند که فرمود: «در آخر امت من مردمی خواهند بود که برای شما سخنانی خواهند گفت که شما و پدران‌تان نشنیده‌اند، پس از آنان برحذر باشید» [۱۵۴].

و در لفظ دیگر آمده است: «در آخر الزمان، دجالان [۱۵۵]بسیار دروغگویی خواهند بود که برای‌تان سخنانی خواهند گفت که نه شما و نه پدرانتان نشنیده‌اید، از آنان دوری گزینید و هشدار که شما را گمراه نسازند و به فتنه نیاندازند» [۱۵۶].

اما ادعای برخی از آنان که این همان تجدید در دین است که پیامبر جبیان نموده و فرموده است: «همانا خداوند برای این امت در راس هر صد سال کسانی را بر انگیخته خواهد کرد تا دین‌شان را برای آنان تجدید نمایند» [۱۵۷]ادعای صحیحی نیست، زیرا منظور از تجدید و نوسازی، احیای آن بخش از نشانه‌ها و رهنمودهای دینی است که پیامبر جو یاران او و کسانی‌که به نیکی از آن پیروی کرده‌اند بر آن بودند، نه آوردن یک دین جدیدِ اختراعی [۱۵۸]که با آنچه پیامبر جو یارانش و امامان قرون فاضله بر آن بودند، در تناقض است.

چرا که اساس دین ثابت و تغییر ناپذیر است، اما ناپاکی‌ها و اوهام و اشتباهات، عقل مردم و رفتارهای آنان را آلوده می‌سازد و این همان چیزی است که نیاز به نوسازی و تجدید دارد.

مجمع فقه اسلامی دربارۀ این قرائت جدید از قرآن چنین می‌گوید:

«مجلس مجمع فقه اسلامی وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی در دورۀ سیزدهم خود که در دبی (امارات متحدۀ عربی) به تاریخ ۳۰ صفر تا پنج ربیع الأول ۱۴۲۶ هجری برابر با ۹ تا ۱۴ آوریل ۲۰۰۵ میلادی تشکیل گردید، پس از اطلاع از پژوهش‌های وارده در خصوص موضوع قرائت جدید از قرآن و نصوص دینی، و پس از شنیدن مناقشاتی که در این مورد صورت گرفت، چنین نتیجه می‌گیرد:

نخست: آنچه قرائت جدید نصوص دینی نامیده می‌شود اگر به تحریف معانی نصوص منجر گردد ـ حتی در صورت استناد به اقوال شاذ ـ به طوری که نصوص دینی را از معانی مجمع علیه خارج سازد و در تعارض با حقایق شرعی قرار گیرد، بدعتی منکر و خطری بزرگ علیه جوامع اسلامی و فرهنگ‌ها و ارزش‌های آن به شمار می‌آید، و این را باید در نظر گرفت که برخی از صاحبان این اندیشه به سبب نداستن معیارهایی که تفسیر را ضابطه‌مند می‌سازد یا «هوس نوگرایی» غیر منضبط و خارج از چارچوب شرعی دچار آن شده‌اند.

اما نشانه‌های بروز این خطر وقتی آشکار می‌گردد که برخی از دانشگاه‌ها اینگونه قرائت‌ها را پذیرفته و با وسائل مختلف به ترویج آن می‌پردازند و پرداختن به این موضوع را در پایان‌نامه‌ها و رساله‌های دانشگاهی مورد تشویق قرار می‌دهند و صاحبان این اندیشه را به سخنرانی و شرکت در کنفرانس‌های مشکوک دعوت می‌کنند و به ترجمۀ آنچه در این زمینه نوشته شده اقبال نشان داده و برخی از سازمان‌ها نیز به نشر کتاب‌های مسموم آنان می‌پردازند.

دوم: جلوگیری از این جریان، از واجبات کفایی به شمار می‌آید که پاره‌ای از وسایل رویارویی با آن در ذیل بیان شده است:

ـ فراخوانی حکومت‌های اسلامی به ایستادن در برابر این خطر حتمی و آشکار نمودن تفاوتِ میان آزادی بیان مسئولانۀ هدف‌مندِ همراه با احترام به ثوابت، با آزادی لجام گسیختۀ ویرانگر. حکومت‌ها می‌توانند با اقدامات لازم و مراقبت از موسسات نشر و مراکز فرهنگی و موسسات رسانه‌ای و تلاش در جهت آگاه‌سازی کلی جوانان و دانشجویان نسبت به اسلام، و آشنا ساختن آنان با معیارهای اجتهاد شرعی و تفسیرِ صحیح و شرح حدیث نبوی، وظیفۀ خود را به انجام رسانند.

ـ استفاده از ابزار مناسب، مانند برگزاری کنفرانس‌هایی که این اندیشه در آن به بحث و بررسی گذاشته شده و دعوت به تعمق در پژوهش علوم شرعی و اصطلاحات آن شود. همین طور تشویق به اجتهاد منضبط بر اساس ضوابط شرعی و اصول زبان عرب.

ـ گسترش مجال گفتگوی روشمند و مثبت با دارندگان این اندیشه.

ـ تشویق متخصصان پژوهش‌های اسلامی برای تمرکز بر پاسخ‌دهی علمی و مناقشۀ اندیشه‌های آنان در همۀ عرصه‌ها به ویژه در سیستم آموزشی.

ـ راهنمایی برخی از دانشجویان دوره‌های فوق لیسانس و دکتری در رشته‌های عقیده و حدیث و شریعت برای انتخاب موضوعات رساله‌های علمی خود در نشر حقایق و رد این آراء و ادعاها.

ـ تشکیل یک کار گروه تابع مجمع بین المللی فقه اسلامی به همراه تاسیس یک کتابخانۀ گسترده در این موضوع که تالیفات مربوط به این زمینه و همین طور پاسخ‌ها و ردود را پی‌گیری نموده تا زمینه‌ای باشد برای نوشتن پژوهش‌ها دقیق و قوی و هماهنگی میان پژوهشگران دیگر موسسات پژوهشی در جهان اسلام و خارج آن، والله اعلم [۱۵۹].

[۱۱۰] نقد الخطاب الدینی (۲۱۹). [۱۱۱] به روایت ابن ماجه (۴۰۴۸). آلبانی در مشکاه (۲۷۷) آن را صحیح دانسته است. [۱۱۲] بلکه حتی مفهوم «الله» نیز نزد آنان قابل تغییر است. ارکون می‌گوید: «برعکس عقیدۀ مسلّم سنتی که وجود خدایی زنده و متعال و ثابت و تغییر ناپذیر را فرض می‌کند؛ مفهوم خداوند نمی‌تواند از فشار تاریخ و تاثیر آن نجات یابد. منظورم این است که این مفهوم نیز با تغییر دوران‌ها و زمان‌ها دچار تحول و تغییر می‌شود. مفهوم النص (۲۰). [۱۱۳] محمود محمد طاها، کتاب خود را که در آن به شرح فهم جدید از دین پرداخته اینگونه نام نهاده است: «الرساله الثانیه فی الإسلام» (رسالت دوم در اسلام) و کتاب دیگری را تحت عنوان «الإسلام برسالته الأولی لا یصلح لإنسان القرن العشرین» (رسالت نخست اسلام برای انسان قرن بیستم مناسب نیست). [۱۱۴] نصر حامد ابوزید، النص، السلطه، الحقیقه (۱۳۴). [۱۱۵] ارکون می‌گوید: «اسلام هرگز کامل نمی‌شود؛ بلکه در هر سیاق اجتماعی و فرهنگی و در هر مرحلۀ تاریخی، باید آن را دوباره چارچوب‌بندی و بازتعریف نمود» قضایا فی نقد العقل الدینی (۱۷۴). [۱۱۶] حسن حنفی، من العقیده إلی الثوره (۱/ ۱۷). [۱۱۷] نگا: صادق النیهوم، صوت الناس، محنه ثقافه مزوره (۲۵). [۱۱۸] عبدالرزاق هوماس به نقل از ارکون در کتابش «القراءه الجدیده فی ضوء ضوابط التفسیر» (۱۶۹). [۱۱۹] عبدالمجید الشرفی، الإسلام بین الرساله والتاریخ (۶۳). [۱۲۰] عبدالهادی عبدالرحمن، سلطه النص (۱۱۰-۱۱۱). [۱۲۱] صادق النیهوم، الإسلام فی الأسر (۱۲۷-۱۳۴). [۱۲۲] جمال البنا، لا حرج، قضیه التیسیر فی الإسلام (۵۸-۶۱). [۱۲۳] عبدالمجید الشرفی، الإسلام بین الرساله والتاریخ (۶۳)، و العشماوی، جوهر الإسلام (۷-۸). [۱۲۴] جابری، وجهه نظر (۱۵۰-۱۵۱). [۱۲۵] شرفی، لبنات (۱۷۳) و الإسلام بین الرساله والتاریخ (۶۳-۶۴). [۱۲۶] عبدالهادی عبدالرحمن، سلطه النص (۱۰۹). [۱۲۷] ارکون دربارۀ اینکه پیامبر جیاران خود را در حال جنگ در رمضان دستور به افطار داد، می‌گوید: «ما نیز هم‌اکنون در حال نبرد با عقب ماندگی هستیم». مصاحبه با مجلۀ فرانسوی Observateur Nouvel به تاریخ فوریه ۱۹۸۶. [۱۲۸] ارکون، مجلۀ «الکرمی» (۱/ ۲۳) شمارۀ ۳۴، ۱۹۸۹ میلادی. [۱۲۹] حسن ترابی در مصاحبه با مجلۀ آلمانی «در اشپیگل» به تاریخ ۱۷/ ۴/ ۱۹۹۵ می‌گوید: «این حدود هم‌اکنون در سودان اجرا نمی‌شود زیرا تفسیری که ما از شریعت داریم پیشرفته‌تر از آن چیزی است که در دیگر سرزمین‌های اسلامی اجرا می‌شود». [۱۳۰] محمد الشرفی، الإسلام والحریه (۸۹). [۱۳۱] زیرا آنطور که جابری می‌گوید، دادن دو برابر سهم زنان به مردان، پاسخگویی به نیاز جامعه در آن دوران بود. نگا: التراث والحداثه (۵۴-۵۵). [۱۳۲] عبدالمجید الشرفی، الإسلام بین الرساله والتاریخ (۸۲). [۱۳۳] در مصاحبه با مجلۀ فرانسوی Observateur Nouvel به تاریخ فوریه ۱۹۸۶. [۱۳۴] الإسلام والحریه (۸۵). [۱۳۵] محمد سعید عشماوی، الإسلام السیاسی (۱۲۱)، محمد شحرور، الکتاب والقرآن (۶۰۶) [۱۳۶] ابوالقاسم حاج حمد، العالمیه الإسلامیه الثانیه (۲/ ۴۹۷-۴۹۸). [۱۳۷] محمد الشحرور، نحو أصول جدیده للفقه الإسلامی (۳۱). [۱۳۸] عشماوی، جوهر الإسلام (۱۰۹-۱۲۱). [۱۳۹] نگا: نافذه علی الإسلام (۶۰)، و ارکون، الفکر الإسلامی نقد واجتهاد (۸۴). [۱۴۰] عبدالمجید الشرفی، لبنات (۱۰۱). [۱۴۱] شحرور، الکتاب و القرآن (۴۹۶). [۱۴۲] حسن حنفی، حوار المشرق والمعرب (۵۴-۵۷). [۱۴۳] این سخن را حسن ترابی در کتاب خود «قیمه الدین... رسالیه الفن» بیان کرده است. [۱۴۴] نصر حامد ابوزید، النص، السلطه، الحقیقه (۱۳۵). [۱۴۵] صادق النیهوم، الإسلام فی الأسر (۸۲). [۱۴۶] صادق النیهوم، الإسلام فی الأسر (۱۰۶-۱۰۷). [۱۴۷] حسن حنفی، من العقیده إلی الثوره (۴/ ۵۰۸). [۱۴۸] پیشین (۴/ ۱۳۵). [۱۴۹] حسن حنفی، فی فکرنا المعاصر (۹۳). [۱۵۰] من العقیده إلی الثوره (۴/ ۶۰۱). [۱۵۱] پیشین (۴/ ۶۰۵). [۱۵۲] الکتاب والقرآن (۲۳۶-۲۳۷). [۱۵۳] ترکی علی الربیعو، العنف والجنس فی المیثولوجیا (۱۴۰۱۴۱). [۱۵۴] به روایت مسلم (۶). [۱۵۵] او را به سبب فریب و تلبیس بر مردم و زیبا جلوه دادن باطل، دجال می‌نامند. لسان العرب (۱۱/ ۲۳۶). [۱۵۶] به روایت مسلم (۷). [۱۵۷] به روایت ابوداود (۴۲۹۱). علامه آلبانی در صحیح الجامع (۲۷۵۵) آن را صحیح می‌داند. [۱۵۸] حسن حنفی به صراحت بیان می‌کند که تجدید دین، با بازسازی دوبارۀ آن امکان پذیر است: «باید آن نظریۀ ارثی را بر اساس نیازهای این دوران تغییر داد و [این تغییر را باید] از اصول دین آغاز نمود». التراث والتجدید (۶۱). [۱۵۹] مجلۀ مجمع فقه اسلامی (۴/ ۱۶: ۱۴۶).