۱- عبرت به عموم لفظ است نه به خصوصِ سبب
عموم علما به این قاعده استناد کردهاند؛ بدین صورت که ممکن است حادثۀ خاصی رخ دهد و دربارۀ آن آیهای نازل گردد یا حدیثی ذکر شود، اما لفظ آن عام باشد که بتواند آن حادثه و دیگر حوادث [مانند آن] را شامل گردد؛ در این حالت واجب است که به عموم لفظ آیه یا حدیث عمل شود، نه اینکه آن حکم را تنها مخصوصِ همان حادثۀ بهخصوص بدانیم.
چرا که امت بر این اتفاق دارند که آیات حدود و کفارات و مواریث و ازدواج و طلاق و دیگر احکام به همۀ امت مربوط است، هر چند برخی از این آیات و احادیث دربارۀ گروه خاصی نازل شده باشد.
اما اصحاب قرائت جدید، این قاعده را از اساس رد میکنند و آیات و احادیث را خاص اسباب نزول آن میدانند.
نتیجۀ چنین قرائتی رها شدن از احکام شرعی است، زیرا قرآن برای اسباب معینی نازل میشد و اکنون آن اسباب به پایان رسیده؛ در نتیجه عمل به قرآن هم به پایان خواهد رسید!
یکی از آنان دربارۀ آیات ولاء و براء میگوید: «راهی جز پذیرش ادلۀ قرآنی که از سوی طرفداران عقیدۀ ولاء و براء مطرح میشود نیست؛ زیرا اینها نصوصی واضح و روشن هستند که قابل تاویل نیستند؛ اما شاید این نصوص قابلیت تفسیری دیگر را داشتند؛ تفسیری راستتر از آنچه طرفداران نفرت و خونریزی مطرح میکنند.
این آیات را به هیچ وجه نمیتوان با استناد به قاعدۀ «عبرت به عموم لفظ است نه به خصوص سبب»، به طور مطلق به همۀ زمانها و مکانها تعمیم داد؛ زیرا آیات با ما از دورانی خاص و شرایطی به خصوص سخن میگوید. زیرا برای پنهان ماندن اسرار حکومت نوپا و فاش نشدن آن به سبب روابط عاطفی میان دو برادر یا دو خویشاوند، قرآن با لفظ و معنای واضح از به دوستی گرفتن آنان منع کرده است؛ این آیه به دوران و شرایط و مکان خاص خود تعلق دارد نه به بعد یا قبل از آن».
وی سپس میگوید: «میتوان با اطمینان دست رد به قواعد فقهی بشری زد؛ مانند قاعدۀ «عبرت به عموم لفظ است نه به خصوص سبب» و همین طور قاعدۀ «با وجود نص، اجتهاد جایی ندارد» [۲۱۰]».
جابری دعوت به ربط احکام به اسباب نزول آن میدهد تا آنکه شریعت انعطاف بیشتری یافته و بتواند همخوانی بیشتری با شرایط زمانه و اوضاع متغیر آن داشته باشد، و میگوید: «این بابی است بس بزرگ و وسیع، که مجال را برای دادن معقولیت به احکام باز میگذارد؛ به طوری که اجتهاد در راه تطبیق و تنوع آن بر حسب اختلاف اوضاع و تغییر شرایط، کاری آسان خواهد بود» [۲۱۱].
جابری با ربط مجازات قطع دست برای دزدان به اسباب نزول، مثالی در این باره میآورد؛ بر اساس سخن وی، اوضاع عرب پیش از اسلام و زمان بعثت و زندگی آنان در یک جامعۀ بدوی بیابانی و وابستگیشان به سفر و نقل مکان در پی علوفه، باعث میشد مجازات دزدان با زندانی کردن آنان غیر ممکن باشد؛ زیرا نه زندانی وجود داشت و نه حکومتی که بتواند زندانیان را یکجا نگه دارد؛ اما در زمانۀ کنونی ـ در دوران پیشرفت عمرانی و صنعتی ـ قطع دست دزدان برای باز داشتن آنان از تکرار دزدی، کار مناسبی نیست بلکه زندان راه حلی مناسبتر از قطع دست است.
شیخ احمد شاکر/میگوید: «ببین دشمنان تبشیری مستعمر با ما چه کردهاند! دینمان را به بازی گرفتند و قوانین بت پرستانۀ مجرمانهای را بر ما حاکم ساختند که با آن حکم الله و حکم پیامبرش را دور نمودند؛ سپس در بین ما مردمی را پرورش دادند که به ما منتسب هستند، و کینۀ این حکم را در دل آنان کاشتند و کلمۀ کفر را به زبانشان گذاشتند که این حکمی است خشن و مناسب این دوران بیبند و بار نیست؛ دوران تمدن بیآبرو!.
و این حکم را مورد تمسخر قرار دادند!.
اینگونه در اثر قوانین و مجازاتهای غیر باز دارندهای که برای سرقت وضع کردند، زندانها تنها در کشور ما پر شد از صدها هزار دزد؛ قوانینی که بازدارنده نیست و نخواهد توانست جلوی این درد مسری را بگیرد.
من با بسیاری از سردمدارانشان در این باره بحث و جدل کردم؛ حرفی نداشتند جز اینکه: حکم قرآن در این مورد با دوران ما سازگار نیست!! و اینکه مجرم بیماری است که باید معالجه شود نه مجازات!!.
گویا این سخن پروردگار متعال را فراموش کردهاند که فرموده است:
﴿ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِ ﴾[المائدة: ۳۸].
«دستشان را به عنوان کیفری از جانب الله [ببرید]».
خداوند، آفریدگان را خلق نموده و خود به آنان آگاهتر است، و این مجازات را به نص صریح قرآن برای کیفر دزدان قرار داده است! بنابراین، این گروه به کجا میروند؟!.
اگر اینها که خود را منتسب به اسلام میدانند کمی تعقل میورزیدند میدانستند که اگر هر سال تنها دست چند دزد قطع میشد، سرزمینها از دست دزدان خلاص میشدند و سالانه جز موارد اندکی، دزدی رخ نمیداد، و این همه زندان از صدها هزار دزدی که زندانها را تبدیل به مدارس آموزش جرم و جنایت کردهاند، خالی میشد.
اگر از عقل خود استفاده میکردند حتما این کار را انجام میدادند؛ اما مشکل این است که بر باطل خود پافشاری میکنند تا آقایان و معلمانشان از آنان خشنود شوند! و هیهات!» [۲۱۲]؟
[۲۱۰] مقالهای تحت عنوان «نظریه أن کل مسلم إرهابی»، نوشتۀ نویسندۀ مصری، سید القمنی، quemny.blog.com. [۲۱۱] وجهه نظر (۵۹). [۲۱۲] عمده التفسیر (۱/ ۶۸۱).