بدعت بازنگری در فهم نصوص

فهرست کتاب

نخست: وجوب رجوع به روش سلف صالح در فهم نصوص شرعی

نخست: وجوب رجوع به روش سلف صالح در فهم نصوص شرعی

شاید کسی بگوید: چرا باید از فهم سلف صالح ـ نه دیگران ـ در فهم نصوص پیروی کنیم؟! آیا آن‌ها نیز مانند دیگر انسان‌ها نیستند؟ بنابراین چرا باید تنها از آن‌ها پیروی شود؟!

یا چنان که امروزه بسیاری از نویسندگان می‌گویند: آنان مردانی بودند و ما نیز مردانی هستیم.

می‌گوییم: سلف صالح ویژگی‌هایی داشتند که در دیگر افراد این امت وجود ندارد. آنان نمایندۀ فهم صحیح و تطبیق عملی کتاب و سنت هستند. از سوی دیگر ادلۀ شرعی بسیاری از جهات مختلف دال بر وجب بازگشت به فهم سلف صالح در تفسیر کتاب و سنت وجود دارد، از جمله:

۱- الله متعال کسانی را که با روش و منهج آنان به مخالفت برخیزند به عذاب دردناک تهدید کرده است:

﴿ وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥ [النساء: ۱۱۵].

«و هرکس پس از آنکه راه هدایت برای او آشکار شد با پیامبر به مخالفت برخیزد و [راهی] غیر راه مومنان در پیش گیرد، وی را بدانچه روی خود را بدان سو کرده واگذاریم و به جهنمش کشانیم و چه بازگشتگاه بدی است».

بنابراین هرکس در فهم [نصوص] راهی دیگر جز راه مومنان را در پیش گیرد وعیدِ عذاب دردناک متوجه او خواهد شد، و نخستین کسانی‌که مصداق «سبیل المومنین» (راه مومنان) هستند، به نص قرآن، مومنانِ نخستین یعنی اصحابشمی‌باشند چنان که می‌فرماید:

﴿ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٠٠ [التوبة: ۱۰۰]

«و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی‌که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند، الله از ایشان خشنود و آنان [نیز] از او خشنودند و برای آنان باغ‌هایی آماده کرده که از زیر آن نهرها روان است؛ همیشه در آن جاودانه‌اند؛ این است همان پیروزی بزرگ».

عمر بن عبدالعزیز/می‌گوید: «رسول الله جو والیان امرِ پس از او سنت‌هایی را گذاشته‌اند که برگرفتن آن پیروی از کتاب الله و تکمیل طاعت پروردگار و نیرویی برای دین خداوند است که هیچ یک از مردمان نمی‌تواند آن را تغییر یا عوض نماید یا به چیزی خلاف آن نظر داشته باشد. هر که با آن ره جوید هدایت یافته و هر که از آن یاری بگیرد، پیروز گشته و هرکس آن را ترک کند از راهی به جز راه مومنان پیروی کرده و خداوند او را به همان سویی که رفته وامی‌گذارد و به جهنمش واصل خواهد کرد و بد عاقبتی خواهد داشت» [۱۷۶].

ابن قیم/می‌گوید: «رسول الله جسنت اصحابش را همراه با سنت خود یاد کرده و چنان که به پیروی از سنت خود امر نموده به پیروی از سنت آنان نیز دستور داده و چنان در این مورد مبالغه فرموده که دستور داده تا [امت وی] آن را با بن دندان‌ها محکم بگیرند» [۱۷۷].

از حذیفهسنقل است که گفت: «ای جمع قاریان، از الله پروا دارید و راه کسانی‌که پیش از شما بودند را در پی گیرید که سوگند اگر از آن پیروی نمودید راهی طولانی را [از دیگران] سبقت جسته‌اید و اگر آن را ترک گفتید و به چپ و راست رفتید، به گمراهی دور و درازی دچار شده‌اید» [۱۷۸].

۳- سلف صالح، بهترینِ این امت، و از نظر علم و عمل برترینِ آن‌هایند. رسول الله جمی‌فرماید: «بهترینِ مردم قرن من هستند، سپس کسانی‌که در پی آن‌ها بیایند، سپس کسانی‌که در پی آن‌ها بیایند» [۱۷۹].

ابن تیمیه/می‌گوید: «برای کسی‌که در کتاب و سنت و آنچه مورد اتفاق اهل سنت است، تدبر نماید، به طور حتم مشخص خواهد شد که بهترین نسل‌های این امت در کردار و گفتار و اعتقاد و دیگر فضائل، نسلِ اول امت هستند، سپس کسانی‌که پس از آنان بیایند، سپس کسانی‌که پس از آن‌ها بیایند؛ چنان که از پیامبر جاز چند جهت ثابت شده، و اینکه آنان در هر فضیلتی از جمله علم و عمل و ایمان و عقل و دین و بیان و عبادت، بهتر از خَلَف هستند و در بیان [الفاظِ] مشکل، بر دیگران اولویت دارند. این سخن را تنها کسی رد می‌کند که ضروریات اسلام را نپذیرد و با وجود علم گمراه شده است. چه زیبا است سخن شافعی در رساله‌اش که می‌گوید: آنان در هر علمی و در عقل و دین و فضیلت و هر سببی که با آن علمی به دست آید یا هدایتی حاصل شود از ما برترند، و رای آنان برای ما بهتر از رای و نظر ما برای ماست» [۱۸۰].

۴- چنگ زدن به راه و روش آنان سببِ نجات در هنگام فتنه‌ها و اخلافات و تفرقه است؛ از عبدالله بن عمروبروایت است که رسول الله جفرمودند: «بنی اسرائیل به هفتاد و دو فرقه متفرق گردیدند و امت من بر هفتاد و سه فرقه پراکنده خواهند شد؛ همه در آتش‌اند جز یک گروه».

گفتند: آن چیست ای پیامبر خدا؟

فرمود: «آن [راه و روشی است] که من و یارانم بر آن هستیم» [۱۸۱].

و این نشان می‌دهد که جداکنندۀ راه حق و باطل، پیروی از صحابه در راه و روش آنان است.

۵- آنان آگاه‌تر از دیگران به مراد خداوند و مراد پیامبر او جهستند، و این یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های آنان است که باعث می‌شود راه و روش آنان بر دیگران مقدم باشد.

زیرا «خداوند متعال آن‌ها را به داشتن ذهنی روشن و فصاحت زبان و وسعت علم و آسانی دریافتِ علم و ادراک نیک و سرعت فهم و قصد نیک و تقوای پرورگار متعال، ویژگی داده بود.

چرا که عربی زبانِ آنان بود و معانی صحیح [لغاتِ آن به طور طبیعی] در فطرت و عقل‌شان موجود بود و نیازی به نگاه در سند و حال راویان و علل حدیث و جرح و تعدیل و نگاه در قواعد اصول و قواعد اصولیان نداشتند؛ بلکه از همۀ این‌ها بی‌نیاز بودند و تنها به دو امر نیاز داشتند:

نخست اینکه خداوند متعال و پیامبرش چنین گفته‌اند.

و دوم آنکه معنای آنچه گفته‌اند، چیست.

و آنان در مورد هر دو مقدمۀ [ذکر شده] بخت و نصیت بیشتری از دیگران دارند، چرا که توانِ آن به طور کامل در اختیارشان بود» [۱۸۲].

آن‌ها بیش از دیگران به فهم نصوص و معانیِ آن نزدیک بودند؛ زیرا قرآن به زبان خودشان [۱۸۳]بر آن‌ها نازل می‌شد، و پیامبر جنیز میان‌شان بود و آنچه را نازل می‌شد برای‌شان تبیین می‌کرد و آنچه را در فهمش دچار مشکل می‌شدند در مسائل مختلف برای‌شان روشن می‌ساخت.

آنان ـ چنان که ابن تیمیه/می‌گوید ـ «لفظ قرآن و معنایش» را از رسول الله جفرا گرفتند [۱۸۴].

پس نصوص معانی قرآن، و قواعد و ضوابط آن را فرا گرفتند و رسول الله جآن‌ها را بر دینی استوار و محکم، و بر راهی روشن و واضح که هیچ خفا و ابهامی در آن نبود ترک گفت؛ «شما را بر [راهی] سپید [و روشن] رها کردم که شبش همانند روزِ آن است؛ و پس از من جز هلاک شدگان کسی از آن کج نمی‌رود» [۱۸۵].

بنابراین هرچه معنایش [به ظاهر] پنهان، یا مشکل و یا مشتَبَه است، بیان و توضیح آن در علم اصحاب پیامبر جموجود است.

عمر بن الخطاب به ابن عباسشگفت: چگونه این امت دچار اختلاف خواهد شد در حالی که پیامبرش یکی است و قبله‌اش هم یکی؟!.

ابن عباسبگفت: «ای امیر مومنان؛ قرآن بر ما نازل شد و آن را خواندیم و دانستیم دربارۀ چه کسی نازل شده، و همانا پس از ما مردمی خواهند آمد که قرآن را می‌خوانند و نمی‌دانند دربارۀ چه کسانی نازل شده و [در نتیجه] دربارۀ آن رای و نظری خواهند داشت؛ و از آن جایی که [هرکس] در آن نظری دارد دچار اختلاف می‌شوند، و هرگاه دچار اختلاف شدند، با هم به نبرد برخواهند خاست» [۱۸۶].

شاطبی/می‌گوید: «به همین سبب، برای همۀ کسانی‌که در دلیل شرعی می‌نگرند واجب است آنچه را پیشینیان از [آن دلیل] فهمیده‌اند، و عمل آنان به دلیل را در نظر بگیرند، چرا که آنان شایسته‌تر به صواب و راسخ‌تر در علم و عمل بودند» [۱۸۷].

حافظ ابن رجب حنبلی/می‌گوید: «در میان همۀ علوم، علمِ نافع ضبط نصوص کتاب و سنت و فهم معانی آن و مقید ماندن به چیزی است که از صحابه و تابعین و تابعِ تابعین دربارۀ معانی قرآن و حدیث نقل شده و همچنین آنچه دربارۀ سخن در مسائل حلال و حرام و زهد و رقائق و معارف و دیگر علوم از آنان نقل شده است» [۱۸۸].

حافظ ابن عبدالهادی/می‌گوید: «جایز نیست در آیه یا سنت تاویلی از نو ساخته شود که در دوران سلف نبوده و سلف آن را نمی‌شناند و برای امت تبیین نکرده‌اند؛ زیرا این به طور غیر مستقیم به معنای آن است که آن‌ها حق را ندانسته و آن را گم کرده‌اند تا این معترضِ دیرآمده به سویش هدایت شود» [۱۸۹].

ابن تیمیه/می‌گوید: «هرکه قرآن یا حدیث را تفسیر نماید، سپس تفسیرش مخالف با تفسیر معروف از صحابه و تابعین باشد بر خداوند افترا بسته و در آیاتش الحاد ورزیده و سخن را از جای‌گاهش تحریف کرده است؛ این باز کردن دروازۀ زندقه و الحاد است و بطلان این کار به طور واضح از دین اسلام معلوم است» [۱۹۰].

[۱۷۶] حلیه الأولیاء (۶/ ۳۲۴). [۱۷۷] إعلام الموقعین (۴/ ۱۴۰). [۱۷۸] به روایت ترمذی (۲۶۰۰) و ابوداود (۳۹۹۱). آلبانی در صحیح الجامع (۴۳۱۴) آن را صحیح می‌داند. [۱۷۹] به روایت بخاری (۲۴۵۸). [۱۸۰] مجموع الفتاوی (۴/ ۱۵۷). [۱۸۱] به روایت ترمذی (۲۶۴۱). این حدیث را علامه آلبانی در صحیح الجامع (۹۴۷۴) حسن دانسته است. [۱۸۲] إعلام الموقعین (۴/ ۱۴۹). [۱۸۳] سخن ابن مسعودستاکیدی بر این حقیقت است؛ آنجا که می‌گوید: «قسم به آنکه معبودی جز او نیست، سوره‌ای از کتاب الله نیست مگر آنکه می‌دانم کجا نازل شد، و آیه‌ای نیست مگر آنکه می‌دانم دربارۀ چه موضوعی نازل شده است، و اگر می‌دانستم کسی نسبت به کتاب الله از من آگاه‌تر است و می‌توان با شتران به او رسید، برای رسیدن او سوار [بر شتر] می‌شدم». به روایت مسلم در صحیح وی (۲۴۶۳). و ابن اسحاق از مجاهد روایت کرده که گفت: «قرآن را سه بار بر ابن عباس عرضه کردم (دوره کردم) و او را نزد هر آیه نگه می‌داشتم و از وی می‌پرسیدم که در مورد چه نازل شده و [داستان آن] چگونه بوده». سیر أعلام النبلاء (۴/ ۴۵۰). [۱۸۴] مجموع الفتاوی (۱۳/ ۳۸۴). [۱۸۵] سنن ابن ماجه (۴۳). آلبانی در صحیح الجامع (۷۸۱۸) آن را صحیح می‌داند. [۱۸۶] فضائل القرآن قاسم بن سلام (۱۰۳). [۱۸۷] الموافقات (۳/ ۷۷). [۱۸۸] فضل علم السلف (۶). [۱۸۹] الصارم المنکی (۱/ ۴۹۷). [۱۹۰] مجموع الفتاوی (۱۳/ ۲۴۳).