چه کسی صلاحیت فهم نصوص شرع را دارد؟
از جمله مواردی که توضیح و بیانِ آن لازم است، اشاره به این نکته میباشد که نصوص شرع بر دو نوع است:
اول: نصوص صریحی که دلالت و معنای آن واضح است که اغلب نصوص کتاب و سنت از این نوع است؛ بیشتر آیات قرآن برای همۀ مردم واضح و آشکار است، چنان که ابن عباسبمیگوید: «تفسیر بر چهار وجه است:
ـ بخشی است که عرب زبانها بر اساس سخنِ خود میفهمند [۲۲۸].
ـ تفسیری که هیچ کس برای ندانستن آن معذور نیست [۲۲۹].
ـ تفسیری که علما آن را میدانند.
ـ و تفسیری که تنها الله متعال میداند و هرکس ادعای دانستن آن کند، دروغگو است [۲۳۰].
یعنی بخشی از قرآن به گونهای است که هرکس آن را بخواند، معنایش را میداند و هیچ دشواری در فهم آن نیست؛ حلال آن واضح است و حرامش واضح است؛ همین طور حدود و فرائض دین و داستانها و عبرتهای قرآن. بخش اعظم قرآن اینگونه آسان و قابل فهم است.
چرا که قرآن، آیاتی است روشنگر و در راهنمایی به سوی حق واضح است و امر و نهی و خبر آن [۲۳۱]روشن و آشکار است؛ چنان که پروردگار متعال میفرماید:
﴿ بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ ﴾[العنکبوت: ۴۹]
«بلکه آن [قرآن] آیاتی روشن است».
و میفرماید:
﴿ قُرۡءَانًا عَرَبِيًّا غَيۡرَ ذِي عِوَجٖ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٢٨ ﴾[الزمر: ۲۸]
«قرآنی عربی، بی هیچ کژی؛ باشد که آنان تقوا پیشه کنند».
یعنی آن را قرآنی عربی با الفاظی واضح و معانیِ آسان قرار دادهایم، به ویژه برای عرب [و کسانیکه عربی میدانند] [۲۳۲].
ابن قیم/میگوید: «عموم واژههای قرآن چنین است، و مراد الله و پیامبر از آن را میدانیم؛ چنان که میدانیم پیامبر این الفاظ را از سوی خداوند ابلاغ نموده. بنابراین دربارۀ غالب الفاظ قرآن مطمئن هستیم که مراد خداوند از آن چیست، چه خبر باشد و چه امر؛ بلکه به سبب کمال متکلم (الله) و کمال بیان او، علم به مراد خداوند واضحتر و آشکارتر از دانستن منظور هر متکلم دیگری است، و همین طور کمال هدایت و ارشاد وی و کمال آسانی قرآن از سوی او سبحانه و تعالی از نظر عمل و از نظر تلاوت» [۲۳۳].
دوم: نصوصی که معنای دقیقی دارند؛ در این مورد، اهل علم به اجتهاد و نظر در نصوص میپردازند تا بتوانند مسائل و احکام را از آن استخراج کنند. برای آنکه هرج و مرج رخ ندهد و مدعیان بیصلاحیت سخن نگویند، علما ضوابط و شروطی را وضع کردهاند که هرکس در منصب اجتهاد و استنباط مینشیند باید از آن برخوردار باشد. این شروط و ضوابط از لغت عرب و خطاب شارع از جمله امر و نهی و اخبار آن برگرفته شده است.
ممکن است علما در مورد فهم منظور این نصوص که دلالتشان واضح نیست اختلاف کنند؛ مانند این سخن خداوند متعال که میفرماید:
﴿ وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ ﴾[البقرة: ۲۲۸]
«و زنان طلاق داده شده باید مدت سه قُرء (پاکی یا حیض) انتظار کشند».
در این آیه، قرء به معنای پاکی از حیض است یا به معنای خود حیض؟
این اختلاف در دایرۀ اجتهاد است؛ اجتهادی که صاحبش یک اجر یا دو اجر دارد. اما یکی از مواردی که در برخی برنامههای گفتگو در رسانههای مختلف از جمله کانالهای ماهوارهای و شبکههای رادیو و تلویزیون و مجلات و روزنامهها دیده میشود، روشی است که برخی از آنها وقتی در بحث دچار مشکل میشوند به آن روی میآورند و میگویند: دین مال همه است! هیچکس حق ندارد تفسیر آن را به احتکار خود درآورد و مردم را مجبور به پذیرش آن کند، زیرا در اسلام پاپ و کهنوت نداریم!.
اما این سخن حقی است به هدف باطل؛ حق این است که دین از نظر تطبیق و عمل به احکام آن مخصوص به افراد خاصی نیست؛ اما بخش باطلِ آن این است که نصوص آن به خدمت هرکس درآید تا آن را بر اساس خواستهها و دلخواه خود تفسیر کند. چنین کاری باعث چند پاره شدن امت و بازیچه شدن نصوص به دست نااهلان میشود تا هر طور که میخواهند از آن احکامِ دلخواه خود را استنباط کنند.
این دقیقا همان چیزی است که هنگام ظهور این دعوت رخ داد و باعث کوچک شمردن مجتهدان این امت از صحابه تا دیگران شد و هرج و مرجی را پدید آورد که باعث شد اظهار نظر و فتوای بیضابطه، جای اجتهاد حقیقیِ دقیق را بگیرد.
حافظ ابن حجر [در دوران خودش] متوجه این مشکل شده و چنین لب به شکایت گشوده است: «عجیب است! اگر کسی ادعای مهارت در یکی از حرفههای دنیا را بکند اما مردم او را به عنوان اهل آن حرفه نشناسند و ابزار آن را نزد وی ندیده باشند ادعایش را تکذیب میکنند و او را بر اموال خود امین نمیدانند و اجازه نمیدهند به آن کار مشغول شود؛ چگونه است حال کسیکه ادعای شناخت امر پیامبر ج(یعنی دین) را بکند اما نه کسی او را دیده که علم پیامبر جرا مینویسند و نه کسی او را در مجالست با اهل علم و مدارسه با آنان دیده است.
شگفت آور است! چگونه ممکن است عاقلان ادعای او را بپذیرند و با ادعای دروغینش وی را در دین خود داور قرار دهند؟!» [۲۳۴].
[۲۲۸] یعنی برای هرکه عربی بداند واضح است و نیاز به تفسیر ندارد (مترجم). [۲۲۹] یعنی دانستن آن ضروری است، و هیچکس برای ندانستن آن عذر ندارد (مترجم). [۲۳۰] تفسیر طبری (۱/ ۷۵). [۲۳۱] تفسیر ابن کثیر (۶/ ۲۸۶). [۲۳۲] تفسیر سعدی (۷۲۳). [۲۳۳] الصواعق المرسله (۲/ ۶۳۶). [۲۳۴] الحکم الجدیره بالإذاعه (۲۰).