پنجاه دلیل در رد مسیحیت

فهرست کتاب

عقیدۀملعون خلق شدن انسان‌ها

عقیدۀملعون خلق شدن انسان‌ها

چرا بشر گناه‌کار و ملعون باشند؟ آنان پاسخ می‌دهند که به اساس خطای آدم و همسرش، همه‌ی اولاد آدم مورد لعنت قرار گرفته بودند و عیسای مسیح خود را قربانی این لعنت بشری نمود تا با صلیبش، بشر از این لعنت عفو گردند. با فهمیدن این جواب باز عاقل خواهد پرسید: آیا این عقیده، عدالت الله عالمیان را مورد شک قرار نمی‌دهد؛ زیرا عاقلان خواهند پرسید که یک طفل معصومی که از مادر تولد می‌گردد وهیچ گناهی هم نکرده چرا باید ملعون باشد و چرا الله او را ملعون و گنهکار خلق کند و باز پسرش را برای بخشایش گناهان او بفرستد؟

و اگر جریمه‌ی نیاکانش برایش داده می‌شود نیزغیر عادلانه است؛ زیرا چرا من به گناه نیاکانم مؤاخذه شوم؟ آیا من سیطره‌ای بالای آن‌ها داشتم؟ آیا نیاکان من اتباع من بودند و آیا من شریک جرم آن‌ها هستم؟ صرفا بخاطر این‌که من از اولاد یک گناهکار هستم باید لعنت شوم؟ آیا من عریضه داده بودم که مرا در خانه‌ی یک انسان ملعون خلق نماید؟ خدا نمی‌توانست مرا در خانه‌ی یک انسان شریف خلق نماید؟ این سخن را هیچ محکمه و عدالتی نمی‌پذیرد که اولاد بخاطر نیاکان مجازات گردند، ملعون باشند و باز عدالت الهی فرق کلی با عدالت و محکمه‌ی انسان‌ها دارد.

موضوع دیگری را که یک مسیحی حق طلب و سایر مومنان باید بدانند این است که انسان چرا گناهکار تولد می‌شود؟ البته به گفته‌ی کاهنان بخاطر این‌که آدم و حوا خطایی کردند بناء تمام بشر ملعون شدند و هرکه از اولاده آدم تولد می‌شود، گناهکار و ملعون است.

حالا بیایید با عقل سالم خویش اندازه‌ی گناهان را بدانیم که کدام گناه سبب لعنت می‌گردد؟

آیا خوردن یک خوشۀ انگور یا دانه‌های گندم، جریمه‌ی بسیار بزرگ است که تمام انسان‌ها سبب لعنت شوند و یا هم قتل انسان و آن هم قتل خدا. در انجیل متى در این مورد چنین آمده است: «بیلاطوس پرسید: پس با عیسى که مسیح شماست چه کنم؟ مردم یک صدا فریاد زدند مصلوبش کن! بیلاطوس پرسید: چرا؟ مگر چه گناهی کرده است؟ ولی باز فریاد زدند: اعدامش کن اعدامش کن، وقتی بیلاطوس دید که دیگر فایده‌ای ندارد و حتى ممکن است شورشی به پا شود، دستور داد کاسۀ آبی حاضر کردند و در مقابل چشمان مردم دست‌های خود را شست و گفت من از خون این مرد بری هستم هر اتفاقی بیفتد شما مسوولید! جمعیت فریاد زدند خونش به گردن ما و فرزندان ما باشد. پس بیلاطوس (باراباس) را برای ایشان آزاد کرد سپس به سربازان دستور داد عیسى را شلاق بزنند و بعد او را بر روی صلیب اعدام کنند» [۱۳].

هرگاه این فقرات انجیل متى را بخوانیم، می‌بینیم که طفل معصومی که از مادر و پدر تولد شده و هیچ گناهی نکرده، به سبب خطای نیاکان خود ملعون قرار گرفته و این انسان‌هایی‌ که همه برای اعدام یک انسان بی‌گناه (آن هم به نظرشان پسرخدا) همه یکدست می‌شوند، او را شلاق می‌زنند، بواسطه‌ی صلیب اعدام می‌کنند و خودشان برای امپراطور می‌گویند که جریمه‌ی خون او بر ما و فرزندان ما باشد.

کدام گناه سنگین است؟ خوردن از یک درخت ممنوعه و یاهم قتل کسی که آن را پسرخدا می‌نامند.

انجیل متی در مورد اهانت نمودن عیسى بدستان سربازان آن وقت چنین تفصیل می‌دهد: «سربازان ابتدا عیسى را به حیاط کاخ فرمان‌دار بردند و تمام سربازان دیگر را به دور او جمع کردند، سپس لباس او را درآوردند و شال ارغوانی رنگی بردوش او انداختند و تاجی از خارهای بلند درست کردند و برسرش گذاشتند و یک چوب به نشانۀ عصای سلطنت را بدست او دادند و پیش او تعظیم می‌کردند و با ریشخند می‌گفتند: درود بر پادشاه یهود! پس از آن به صورتش آب دهان انداختند و چوب را از دستش گرفته به سرش زدند» [۱۴].

«همان صبح، دو دزد را نیز در دو طرف او دار زدند؛ هرکس از آن‌جا رد می‌شد، سرش را تکان می‌داد و با ریشخند می‌گفت: تو که می‌خواستی خانه خدا را خراب کنی و در عرض سه روز باز بسازی! اگر واقعا فرزند خدایی از صلیب پایین بیا وخود را نجات بده» [۱۵].

«کاهنان اعظم و سران قوم نیز او را مسخره کرده، می‌گفتند: دیگران را نجات می‌داد ولی نمی‌تواند خود را نجات دهد تو که ادعا می‌کردی پادشاه یهود هستی، چرا ازصلیب پایین نمی‌آیی تا به تو ایمان آوریم؟ تو که می‌گفتی: به خدا توکل داری و فرزند او هستی پس چرا خدا نجاتت نمی‌دهد» [۱۶].

هرکسی این قصه را که در انجیل متى ذکر شده بپذیرد در حقیقت به ملعون شدن خود و دست داشتن درخون مسیح خود را شریک می‌سازد، ولی قرآن کریم این حوادث را نادرست می‌داند؛ زیرا قرآن عظیم الشان نخست انسان را برائت داده هیچ‌گاهی یک انسان بخاطر جرم پدران و نیاکانش مؤاخذه نمی‌شود، دوم این‌که موضوع اعدام مسیح را رد می‌کند؛ زیرا مسیح عیسى÷ پیامبرخدا بود و الله متعالأ او را ازدست دشمنانش نجات داد. الله متعالأ می‌فرماید: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ١٦٤[الأنعام: ۱۶۴]. «هیچ کسی گناه کسی دیگر را متحمل نمی‌شود».

no bearer of burdens can bear the burden of another.."

یعنی اولاد به گناه پدر و نیاکان خویش مواخذه نمی‌شوند.

عیسای مسیح بعد از خلقت بشر تقریبا بعد از زمان بسیار طویل به زمین آمد؛ آیا کسانی که قبل از صلب مسیح (از زمان آدم تا عیسی) در دنیا بودند، همه ملعون مردند؟

درصورتی که اولاد آدم ملعون بودند، پس عیسای مسیح چرا برای نجات بشر بعد ازچند قرن آمد؟ یا به عبارت دیگر، انسان‌هایی که قبل از ظهور مسیح از دنیا گذشتند، همه ملعون بودند و مشکل آنان چه خواهد شد؟ آنان ملعون مردند؛ زیرا لعنت انسان‌ها بعد از نزول مسیح به عقیده‌ی آنان دور شد. با گفتن این سخن، عیسای مسیح را متهم ساخته او را به ترک میلیون‌ها انسان قبل از وی متهم می‌سازند.

چرا آن‌ها باید گناه دیگران را متحمل شوند؟ آیا این نوع عقیده ظلم بزرگی را به الله نسبت نمی‌دهد؟ بنظر مسلمانان این نوع عقیده کاملا مخالف عدالت الهی است؛ زیرا قرآن کریم بهترین عقیده را برای مؤمنان بیان داشته است که ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۗ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا١٥[الإسراء: ۱۵]. «گناه هیچ کس بر کس دیگری تحمیل نمی‌گردد».

و مطابق این عقیده‌ی معقول، هر کسی مسؤولیت افکار و اعتقادات خویش را دارا می‌باشد. ابراهیم÷پیامبر خدا بود ولی پدرش آزر کافر و بت پرست بود. این نقطه حقیقت بسیار مهمی را ثابت می‌کند که هرکسی مسؤول اعمال خود بوده، هیچ‌گاهی ایمان پسر بخاطر کفر پدر رد نمی‌شود و یاهم هیچ‌گاه پسران بخاطر خطای پدران مورد لعنت قرار نمی‌گیرند.

پشت نام پدر چی میگردی
پدرخویش شو اگر مردی

این آیت قرآنی که حقیقتا تمام بنیاد مسیحیت را از بین می‌برد، بزرگ‌ترین معجزه در عصر حاضر شده است؛ زیرا مسیحیان دانشمند با خواندن این آیت شریف مسلمان می‌شوند و می‌دانند که موضوع معافیت گناهان انسان‌ها توسط مسیح و یا هم ملعون بودن انسان‌ها بخاطر اشتباه پدرشان، یک سخن نادرست است، به همین خاطر پروفسور هوفمان که یک مسیحی بود، چنین ابراز نظر می‌کند: من آیت: ۳۸ سوره: (النجم) را می‌خواندم، ﴿أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨[النجم: ۳۸]. «هیچ کسی گناه کسی دیگری را حمل نمیکند».

این آیت شریف صدمه‌ی بزرگی را نصیب کسانی می‌کند که به اساس محبتی که در مسیحیت است، ایمان دارند؛ زیرا این عقیده در اصل خود به یک امر متناقض دعوت می‌کند، ولی این آیت شریف به یک اساس اخلاقی دعوت نمی‌کند، بلکه دو قانون دینی را تمثیل می‌کند که اساس و جوهر دین را تشکیل می‌دهد که آن دو عبارت‌اند از:

۱- موضوع وراثت گناه را کاملا نفی می‌کند.

۲- این آیت شریف بعید و یا کاملا عقیدۀ مداخله‌ی انسانی را در میان خدا و انسان رد می‌کند و یا این‌که یک انسان گناهی کسی را بدوش خود گیرد.

۳- و قانون سوم این است که این آیت شریف موقف کشیش‌ها را نه تنها تهدید بلکه کاملا منفجرمی‌سازد و آنان را از نفوذ و سطله و قدرتی که بالای مردم دارند و در موضوع واسطه شدن آنان بین خدا وبنده می‌باشد، کاملا محروم می‌سازد و مسلمان به این اساس از تمامی قیدها و اشکال سلطنت مردهای دینی (کشیش‌ها و پاپ‌ها) خلاص می‌باشند.

درقسمت نفی به میراث بردن گناهان (که یکی از اعتقادات مسیحیان است) و گناهکارخلق شدن انسان‌ها برای من، اهمیت زیادی داشته؛ زیرا این اساس بسیاری از اساسات بنیادی مسیحیت را از بین میبرد؛ مثل ضروت خلاص، تجسید، تثلیث، مردن به شکل قربانی، من با مطالعه‌ی زیاد مسیحیت در این تصور شدم که خداوند در خلقت مخلوقات به ناکامی گرفتارشده است و قدرت نداشته که این مشکل بشر را بدون آوردن پسری و قربانی نمودن او رفع نماید؛ به این معنا که خداوند بخاطر انسان‌ها عذاب می‌شود، یک موضوع بسیار بد وخوف‌ناک است، بلکه یک اهانت و حق ناشناسی بزرگی است؛ برایم معلوم شد که مسیحیت در اصل خود بر یک سلسله از خرافات مختلف اعتماد می‌کند و برایم بصورت واضح نقش خطرناک پولس به اصطلاح پیامبر واضح شد، کسی که مسیح را هرگز نمی‌شناخت و او را هیچ‌گاه درزندگی خویش ندیده است، به تغییر و دروغ بافی‌های زیادی درعقیده‌ی یهودیت ومسیحیت قیام نمود و به این یقین رسید که مجلس (۳۲۵) راه خود را بکلی گم نمود و از راه دین اصلی مسیح دورشده؛ زمانی که این مجلس اعلان نمود که مسیح خداست وامروز بعد ازمدت شانزده قرن، بسیاری از علمای لاهوت که جرئت دارند، می‌خواهند این عقیده را تغییر دهند. دکتر مراد هوفمان سفیر آلمان در الجزایر

این شخصیت بزرگ در ۲۵ سپتامبر ۱۹۸۰ به دین مقدس اسلام مشرف شده شما میتوانیى قصه مفصل موصوف را از سایت انترنتی http://www.۴newmuslims.org/indexa.htm بدست آورید

خلاصه‌ی سخن این‌که من بسوی اسلام آنچنان که هست نظر می‌کردم، به شکلی که این عقیدۀ اساسی حقیقی هیچ‌گاه تغییر و یا ساخته‌کاری درآن نشده است، عقیده‌ای که به ذات خدای یکتا که ﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤[الإخلاص: ۳-۴]. است، ایمان دارد؛ من در آن، نخستین عقیده‌ی توحید را دریافتم، عقیده‌ای که مانند یهودیت و مسیحیت منحرف نشده است، این عقیده که پیروانش را مردم اختیارشده‌ی خداوند نمی‌داند و هیچ پیامبری را به الوهیت نمی‌رساند. من در اسلام بسیار تصور واضح و آسانی را درمورد خداوند متعال یافتم، یک تصور پیشرفته، برایم تمامی سخنان اساسی قرآن و اساسات دین مقدس اسلام و دعوت اخلاقی آن، بسیار منطقی معلوم شد و هیچ شکی درمورد پیامبری محمد جنداشتم [۱۷].

[۱۳] انجیل متى، فصل: ۲۷ شماره: ۲۲ الی ۲۶. [۱۴] انجیل متى، فصل ، شماره: ۲۷ – ۳۰ [۱۵] انجیل متى، فصل: ۲۷ شماره: ۳۸-۴۰ [۱۶] متى، فصل: ۲۷ شماره: ۴۱- ۴۳ [۱۷] شما داستان مکمل مسلمان شدن پروفیسور هوفمان را در کتاب چرا ما مسلمان شدیم کاملا مطالعه نمایید.