مقدمه مولف [خطیب تبریزی]
الحمد لله نحمده ونستعینه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سیئات أعمالنا، من یهده الله فلا مضل له ومن یضلل فلا هادی له، وأشهد أن لا اله الا الله شهادة تكون للنجاة وسیلة، ولرفع الدرجات كفیلة، واشهد ان محمداً عبده ورسوله الذی بعثه، وطرق (وحال) الایمان قد عفت آثارها وخبت انوارها ووهنت اركانها وجهل مكانها، فشید صلوات الله علیه وسلامه علیه، من معالمها ما عفا، وشفی من الغلیل فی تأیید كلمة التوحید من كان علی شفا، واوضح سبیل الهدایة لمن اراد ان یسلكها، واظهر كنوز السعادة لمن قصد ان یملكها.
ستایش، ویژهی خداست، و ما او را میستائیم و از او یاری میجوئیم و از او آمرزش میخواهیم و از شرارت نفس خویش و بدی عملکردمان به خدا پناه میبریم. هر کسی را خدا به خاطر درستاندیشی و درستکاریاش راه نماید، هرگز برای او گمراهی نیست و هر کسی را خدا به کیفر بداندیشی و بدکرداریاش به بیراهه برد، هیچ هدایتگر و راهنمایی برای او نخواهد بود.
و گواهی میدهم که خدایی نیست جز خدای یکتا، که شریک و همتایی برای او نیست، گواهی و شهادتی که وسیلهای برای نجاتم از آتش سوزان دوزخ و ضامن و پررفتاری برای علو درجاتم در بهشت باشد و گواهی میدهم که محمد ج بنده و فرستادهی بر حق اوست؛ آنکه خدای ﻷ او را در حالی برای رسالت و هدایت مردمان برانگیخت که نشانههای راههای ایمان از میان رفته و انوار پرفروغش به خاموشی گرائیده و اساس و شالودهاش ویران و منهدم، و آثار و بقایایش در زیر خرافات و اوهام، شرک و چندگانهپرستی، کفر و زندقه، اساطیر و بدعتها، بیدینی و بیبندوباری، عیاشیها و خوشگذرانیها و نفاق و دورنگی پوشیده ومخفی مانده بود.
اما خداوند ﻷ به ذریعهی محمد ج روح تازهای در کالبد مسموم و ویروسزدهی جامعهی بشری وانسانی دمید و با پا به عرصه گذاشتن منجی عالم بشریت ج، به تمامی نابسامانیهای جامعه، سامان داد.
وی نشانههای از میان رفتهی ایمان را دوباره احیا و بازسازی کرد و آنها را تثبیت و مضبوط نمود. و در راستای شالودهگذاری و نهادینهنمودن اساس کلمهی توحید، و به خاطر نجات بشریت از چنگال جهالت و گمراهی و شرک و چندگانهپرستی، کسانی را که بر لبهی پرتگاه شکافته و فروتپیدهی هلاکت قرار داشتند، رهایی بخشید.
و راههای هدایت را برای سالکان و شیفتگان آن روشن و هویدا کرد و گنجینههای سعادت و خوشبختی را برای کسانی که دلباخته و خواهان و شیفته و تشنهی آن بودند، ظاهر نمود.
اما بعد؛ بیتردید، تمسک جستن به سبک و منش پیامبراکرم ج جز با پیروی نمودن آنچه از سینهی مبارک سر چشمه میگیرد، امکان پذیر نخواهد بود، و چنگزدن به ریسمان و رشتهی ناگسستنی، خدا (قرآن) جز با قول و سخن پیامبر ج تحققپذیر نخواهد بود (چرا که سنت پیامبر ج در اصل، شارح قرآن است، اگر ما قرآن را متن بدانیم، شرح آن حدیث خواهد بود و اگر قرآن اصل است، حدیث تفصیل آن است، لذا میتوان گفت: حدیث و قول پیامبر ج واضح مبهمات قرآنی، تفصیلی برای مجملات آن، تفسیری بر مشکلات آن و آشکار کنندهی مخفیات و اسرار و حقائق آن است. سنت به منزلهی کلیدی است که برای قرآن و تطبیق احکام اسلامی از آن چارهای نیست و اگر قول و سخن پیامبر ج نمیبود، هیچ یک از ما قرآن را نمیفهمید و نمیتوان بدون قول رسول خدا ج، قرآن را فهمید، چرا که سنت است که وضاحت مواد کلی و اساسی وارده در قرآن کریم را به عهده گرفته است و ناگزیر از رجوع به طرف آن و احتجاج به آن هستیم).
و در واقع در میان کتابهای بیشمار حدیثی «کتاب مصابیح» جامعترین، کاملترین و دقیقترین کتاب در ثبت و ضبط احادیث و سخنان پراکنده و متفرق پیامبر ج به شمار میآید که امام و پیشوا، احیاگر سنت و قلع و قمعکنندهی بدعت و خرافات، ابومحمدحسین بن مسعود فراء بغوی [خدایش به وی علو درجات عنایت کند] آن را به رشتهی تحریر درآورده است. و چون ایشان در تدوین و نگارش «مصابیح» به اختصار و اجمال و حذف سند احادیث پرداخته بود، از این رو عرصه را منتقدان به دست گرفتند و شروع به انتقاد وی نمودند که چرا وی احادیث را بدون ذکر سند و آن هم مختصر و مجمل در کتابش نقل نموده است.
اگر چه نقل احادیث (بدون ذکر سند از زبان و قلم) شیخ بغوی، خود اسناد است، چون خود وی نیز از زمرهی افراد موثق و مورد اعتماد در روایت حدیث است، ولی باید دانست که هرگز چیز نشانهدار و مستدل، با چیز گمنام و بینشانه یکسان نیست، (و برای شیخ بغوی نیز مناسبت بود، تا به بیان سند حدیث بپردازد و دست منتقدان را از خویش، کوتاه نماید. از این جهت قرعه به نام من افتاد و من دست به این کار یازیدم) و با استخاره و خواستن توفیق از پیشگاه باریتعالی، شروع به تصحیح و بازنگری مصابیح نمودم و احادیث آن را تخریج نمودم و هرکدام را در جایش قرار دادم و آنچه را که علامه بغوی، بدون ذکر سند در کتابش نقل کرده بود، من آنها را بر اساس روایت و تخریج پیشوایان متقن و طلایهداران عرصهی اعتماد و رسوخ در علم و دانش، مانند: ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری، ابوالحسن مسلم بن حجاج قشیری، ابوعبدالله مالک بن انس اصبحی، ابوعبدالله محمدبن ادریس شافعی، ابوعبدالله احمدبن محمدبن حنبل شیبانی، ابو عیسی محمدبن عیسی ترمذی، ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانی، ابوعبدالرحمن احمدبن شعیب نسائی، ابوعبدالله محمد بن یزیدابن ماجه قزوینی، ابومحمدعبدالله بن عبدالرحمن دارمی، ابوالحسن علی بن عمردارقطنی، ابوبکر احمدبن حسین بیهقی، ابوالحسن رزین بن معاویه العبدری و... احادیث مصبابیح را نشانهگذاری و تخریج نمودم.
والبته در مصابیح، ذکر غیر این محدثان و دانشمندان بسیار اندک است و سند بیشتر روایات، به این بزرگان مزبور ختم میگردد.
و من هر گاه حدیثی را بهسوی این بزرگان عرصهی حدیثی، نسبت میدهم، گویا آن حدیث را به پیامبر ج نسبت دادهام، چرا که در حقیقت، آن بزرگان و پیشگامان پیشتاز عرصهی روایت و درایت، از پیش به تحقیق و بررسی و کندوکاو سند احادیث پرداختهاند و ما را از این کار بینیاز نمودهاند (و با شیوهای زیبا و سبک و روشی شیوا و بیانی گویا به تحقیق و بررسی سند احادیث پرداختهاند و قواعد و اصولی را جهت دریافت روایت و درایت صحیح حدیث وضع نمودهاند).
البته من نیز در تدوین و نگارش «مشكاة» به تکروی نپرداختهام و پا را از حد خویش فراتر نگذاشتهام، بلکه در ترتیب وتنظیم کتب و ابواب گوناگون مصابیح، به شیوه و روش شیخ بغوی تأسی و اقتداء ورزیدهام و کتب و ابواب آن را بر اساس شیوه شیخ، بیان نمودهام.
و غالباً هر باب آن را به سه فصل تقسیم نمودهام:
فصل اول:عبارت از احادیثی است که شیخین [بخاری و مسلم] آنها را روایت کردهاند. البته در فصل نخست، فقط به ذکر روایات شیخین اکتفا کردهام اگر چه در روایت و تخریج آن حدیث، دیگر محدثان نیز با آن دو مشترک باشند، اما به جهت علو درجه و مرتبه والای آن دو بزرگوار در روایت (و درایت) احادیث، به ذکر آن دو اکتفا شده است.
فصل دوم: عبارت از احادیثی است که آنها را غیر از شیخین، از ائمه و پیشوایان حدیث که در بالا به ذکر آنها پرداختهایم، روایت کنند.
فصل سوم: عبارت از احادیث مناسبی است که مشتمل بر معنی باب میباشد و از سلف (صحابه ش و یا خلف (تابعین) روایت شدهاند، البته با رعایت شرطی که قبلاً بیان نمودهایم، (یعنی نسبتدادن حدیث به راوی (صحابه یا تابعی) با بیان تخریجکنندهی حدیث از میان گروه محدثان، مانند: ترمذی، نسائی و..).
و اگر تو در کتاب مصابیح، در بابی از آن، حدیثی را نیافتی، بدان که به جهت تکرار، آن را در کتاب «مشكاة» ساقط و حذف نمودهام و اگر در جایی از کتاب مصابیح دیدی که اصلاحی صورت گرفته و حدیثی کامل از آن، در کتاب «مشكاة»، مختصر شده و یا بالعکس، حدیثی مختصر از آن در کتاب «مشكاة»، به طور کامل نقل شده است، به خاطر مصلحت و صلاحدیدی است که من آن را در نظر داشتهام و به همین جهت به اختصار و یا افزودن آن پرداختهام.
و اگر مشاهده کردی که میان من و صاحب مصابیح، در فصل اول و دوم اختلافی رخ داده است، این طور که در فصل نخست، غیر شیخین و در فصل دوم روایات شیخین، ذکر شدهاند بدانکه (این اختلاف بر اساس سهو یا احیاناً غفلت از جانب من نبوده است، بلکه پس از اینکه من دو کتاب: «الجمع بین الصحیحین» اثر حمیدی و «جامع الاصول» [اثر امام مجدالدین ابوالسعادت مبارک بن محمد جزری مشهور به ابن اثیر] را مورد تحقیق و بررسی و کندوکاو خویش قرار دادم، آنها را نادیده گرفته و فقط به متن صحیح بخاری و صحیح مسلم اعتماد و اکتفا نمودم و بر اساس آنها، روایات را مرتب و منظم نمودم [و به ترتیب دو کتاب حمیدی و ابناثیر اعتماد نکردم. حال آنکه اعتماد شیخ در نگارش مصابیح، به این دو کتاب بوده است].
و اگر دیدی که میان من و نویسنده مصابیح در (متن) حدیث اختلافی است، (این طور که صاحب مصابیح آن حدیث را با متنی مخالف با متن من روایت کرده است) پس بدان که این اختلاف ناشی از پراکندگی و کثرت اسانید حدیث است (یعنی این حدیث با سندی، با این الفاظ روایت شده و با سندی دیگر با الفاظ و واژههایی دیگر نقل شده است، و اگر میبینی که من متنی را غیر از متن شیخ برگزیدهام) شاید بدان جهت باشد که من بر روایتی که شیخ بغوی آن را انتخاب کرده و روایت نموده است، اطلاع و آگاهی نیافتهام.
و در کتاب «مشكاة» خیلی کم و به ندرت مییابی که من بگویم: «من این روایت مصابیح را، در کتب اصول(کتبی که در نگارش و تدوین مصابیح، مرجع و منبع شیخ بغوی بودهاند) نیافتهام و یا خلاف آن را یافتهام (و خیلی کم اتفاق میافتد که تضاد و دوگانگی را میان مصابیح و کتب اصول بیابی) و احیاناً اگر در جایی مشاهده نمودی که من میگویم:«من این روایت مصابیح را در کتب اصول نیافتهام و یا خلاف آن را یافتهام، در این صورت شاید به خاطر کمی درایت، سهو و غفلت و خطا و اشتباه از جانب من باشد. پس برای تو نیز مناسب و زیبنده است که این کوتاهی و قصور را به من نسبت دهی نه به جانب شیخ بغوی، چرا که دامان شیخ از آلودهشدن به چنین چیزهایی پاک و منزه است [خدایش در هردو سرا مقام و جایگاهش را والا و بالا گرداند].
و خداوند ﻷ نیز، در زیر سایهی رحم و کرم خویش قرار دهد، آنکه را که اگر چنین کوتاهی از ما مشاهده نمود، ما را از آن مطلع و آگاه سازد و راه درست را به ما نشان دهد. و در حقیقت من نیز به اندازهی توان و قدرت خویش، از هیچ تلاش و کوششی در راستای تحقیق و بررسی و کندوکاو و طرق احادیث و اختلاف الفاظ آنها، دریغ نورزیدهام (و بر اساس تحقیق و بررسیام) اختلاف در الفاظ و احیاناً اختلاف در طرق حدیث را آنچنان که در کتب اصول یافتهام نقل کردهام (و در این زمینه، به تقلید از شیخ بغوی نپرداختهام و اختلاف حدیث را بدون هیچگونه تغییر و یا تحریف و تبدیلی، آنچنان که در کتب اصول یافتهام، نقل نمودهام).
و آنچه را شیخ بغوی در کتاب مصابیح، (به صورت کنایه و یا به صراحت) از غرابت و یا ضعف و یا شاذ و منکر و... ذکر کرده است، غالباً من نیز (در کتاب «مشكاة») وجه غرابت و یا ضعف آن را بیان داشتهام و آنچه را که شیخ بدان اشاره نکرده، من نیز در این زمینه از وی پیروی نمودهام و به ذکر غرابت و یا ضعف آن حدیث نپرداختهام. مگر اینکه به خاطر رعایت مصلحت و یا به جهت غرض و هدفی دیگر در مواضعی، به بیان غرابت، ضعف و یا نکارت و شاذبودن احادیث پرداختهام.
و ممکن است در مواضعی از «مشكاة»، مبهماتی را مشاهده کنی(که به ذکر تخریجکنندهی حدیث پرداخته نشده باشد) و این نیز بدان جهت است که من بر نام تخریج کنندهی آن حدیث، اطلاعی حاصل نکردهام و بدین جهت، پس از ذکر حدیث، جای خالی را باقی گذاشتهام تا اگر تو بر نام تخریجکننده، اطلاع یافتی، آن را در جای خالی قید کنی و به ذکر آن بپردازی. [خداوند پاداش و ثوابت را نیک گرداند].
و این کتاب را «مشكاة المصابیح» نام نهادم و از خداوند ﻷ توفیق و کمک در راستای اجرای اوامر و فرامین و تعالیم و آموزشهایش، هدایت و ارشاد به راه راست و درست، و حفاظت و صیانت از خطا و اشتباه را میطلبم و از او میخواهم تا به سبب نگارش و تدوین این کتاب، به من هم در زندگی این دنیا و هم در زندگانی پس از مرگ، فایده رساند و آن را برای عامهی مسلمانان، چه مرد و چه زن، نیز سودمند و ارزنده گرداند و براستی خدا برای من بس است و او بهترین حامی و سرپرست است.
ولا حول ولاقوة الا بالله العزیر الحكیم
۱- عن عمر بن الخطاب س قال: قال رسول الله ج: «إنما الأعمال بالنیات، وإنما لامرئ ما نوى؛ فمن كانت هجرته إلى الله ورسوله، فهجرته إلى الله ورسوله، ومن كانت هجرته إلى دنیا یصیبها، أو امرأة یتزوجها، فهجرته إلى ما هاجر إلیه». متفق علیه [۶].
۱- عمربن خطاب س گوید: پیامبر ج فرمود: «براستی پاداش اعمال و کردار به نیت بستگی دارد و هرکس نتیجهی نیت خود را دریافت میکند، کسیکه هجرت او به خاطر خدا و رسول خدا است، پاداش هجرت به خاطر خدا و رسول را دریافت میکند و کسیکه هجرتش به خاطر دنیا باشد به آن میرسد و آنکه برای ازدواج با زنی هجرت کند، پس هجرت او بهسوی چیزی است که برای آن هجرت کرده است».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند]
شرح: این حدیث یکی از اصول بزرگ و محوری سنت، بلکه یکی از اصول اسلام است حتی بعضی از سلف صالح گفتهاند: ربع اسلام و برخی دیگر گفتهاند: ثلث اسلام است. امام شافعی گفته است، این حدیث یکی از ابواب هفتادگانهی علم است.
اخلاص،کاری از کارهای قلب، بلکه در مقدمه اعمال قلبی قرار دارد، زیرا پذیرش اعمال، منوط به وجود آن است.
منظور از اخلاص، جویاشدن رضایت خدا در عمل و تصفیهی آن از شایبههای شخصی یا دنیوی است. یعنی انسان جز به خاطر جلب رضایت خدا و منزل اخروی کاری را انجام ندهد و اگر کاری را انجام میدهد آن را از شایبهها و امیال و آرزوهای زودگذر نفسی اعم از ظاهر و باطن و موانع راه؛ اعم از سرمایه، شهوت، مقام، مال، شهرت، کسب منزلت در دل دیگران، مدح و ثنا، گریز از ملامت، کسب رضایت عامهی مردم، تعارف با بزرگان، شفایافتن از عقده و کینههای پوشیده، استجابهی حسادتها و امراض پنهانی درونی یا کبر و نخوت ناشی از ذلت و علل و خواستههای دیگر، پیراسته گرداند چرا که اخلاص جز با دو عنصر تحقق نمییابد:
۱ـ حضور نیت، چرا که پایه و اساس کار نیت است و کار بدون نیت، صرف نظر از حسن و قبح آن، انسان را در زمرهی مخلصان قرار نمیدهد.
۲ـ زدودن شایبههای شخصی یا دنیوی و انحصار مخلصانهی آن برای خدا.
آری تأکید اسلام بر کسب اخلاص و پاکیزهکردن نیت و تصحیح موضع نسبت به خدای خویش، نوعی بیهودهکاری و محدودیت قائل شدن نیست، بلکه زندگی بدون اخلاص، استقامت و ترقی را بدست نمیآورد. و اکثر مصیبتها و بحرانهای کمرشکن که امتها و گروهها را در تنگنا قرار داده است، ناشی از کسانی است که باور و امید به خدا و سرای اخروی ندارند.
اسلام قبول ندارد که مسلمان دورو و چند چهره باشد، جهتی را به خدا و جهت دیگر را به شرکاء اختصاص دهد و قبول ندارد که زندگی را به دو قسمت تقسیم کند، قسمتی را برای خدا و قسمتی را برای طاغوت. اسلام دوگانگی کشنده و دورویی منفور را که در زندگی مسلمانان، امروز مشاهده میشود قبول ندارد، چنانکه میبینیم کسی در مسجد و ماه رمضان، مسلمان، سپس در معاملات و زندگی روزمره، انسان دیگری است. تنها اخلاص است که زندگی مسلمان را وحدت میبخشد وتمام زندگی و حرکات انسان اعم از نماز و عبادات و مرگ و حیات را متوجهی پروردگار جهانیان میسازد.
پس نیت، روح عمل و ریشه و پایهی آن است و عمل تابع آن است و با صحت آن صحیح و با فساد آن فاسد میشود. پیامبر خدا ج دو جمله جامع و مانع را ایراد کرده است که در تحت آن دو جمله، خزانهی علم و دانش نهفته است. «إنما الأعمال بالنیات وإنما لكل إمری ما نوی» در جملهی نخست بیان کرده است که حرکت بدون نیت، عمل محسوب نمیشود، پس عمل بدون نیت وجود ندارد و در جملهی دوم، بیان کرده است: هرکس پاداش مناسب با نیت خود را میبرد و این حقیقت شامل عبادات، معاملات، پیمان، سوگند، نذر و سایر افعال میشود.
و در واقع اگر اخلاص در اعمال و کردار انسان باشد، عمل فوق العاده پرارزش، و الا فاقد هرگونه ارزش و اعتبار خواهد بود، چرا که اصل برنامهی اسلام این است که هر عملی را با رنگ نیت و اخلاص و انگیزه آن میپذیرد و حدیث معروف پیامبر ج «إنمـا الأعمال بالنیات» بیانگر همین حقیقت است.
نویسندهی کتاب نیز به خاطر همین اهمیت، کتاب خود را با حدیث فوق شروع نمود. خداوند ﻷ به این حقیر و تمام خوانندگان کتاب نیز، اخلاص و تصحیح نیت عنایت فرماید.
[۶]- بخاری ۱/۱۳۵ / ح ۵۴، مسلم ۳/۱۵۱۵ / ح ۱۹۰۷، ابوداود ۲/۶۵۱ / ح ۲۲۰۱، نسائی ۱/۸۵/ ح ۷۵، ترمذی ۴/۱۵۴/ ح۱۶۴۷، ابنماجه ۲/۱۴۱۳ / ح ۴۲۲۷، مسند احمد ۱/۲۵.
(۱)