فصل دوم
۱۶۱ - [۲۲] عن ربیعة الجرشی قال: أُتی نبی الله ج، فقیل له: لتنم عینك، ولتسمع أذنك، ولیعقل قلبك. قال: " فنامت عینی وسمعت أذنای، وعقل قلبی ". قال:" فقیل لی: سید بنى داراً، فصنع فیها مأدبة وأرسل داعیاً؛ فمن أجاب الداعی، دخل الدار، وأكل من المأدبة، ورضی عنه السید. ومن لم یجب الداعی، لم یدخل الدار، ولم یطعم من المأدبة، وسخط علیه السید ". قال: " فالله السید، ومحمد الداعی، والدار الإسلام، والمأدبة الجنة ". رواه الدارمی [۲۴۱].
۱۶۱- (۲۲) ربیعة الجرشی س (به نقل از پیامبر ج گوید: «فردی (فرشتهای) به نزد رسولخدا ج آمد و به ایشان گفت: باید چشمت بخوابد و گوشهایت بشنود و دلت آگاه و هوشیار باشد (یعنی حضور قلب داشته باش و با دل و جانت در مجلس باش و با دقت به سخنان من گوش فرا ده و مطالب را پیگری کن و به مثالی که برایت ترسیم میکنم، خوب دقت کن و آن را با جان و دل پیگیری کن). پیامبر ج نیز فرمود: فرمانت اطاعت شد. چشمم خوابید، گوشهایم شنید و دلم آگاه و گوش به زنگ است (حال هرچه میخواهی بگو تا با جان و دل آن را بشنوم). پس از این رسولخدا ج فرمود: آنگاه آن فرشته (در وصف باورمندان و ناباوران امتم در قالب مثالی زیبا و روشنگر) چنین گفت: وصف و داستان تو و امتت همانند پادشاه و فرمانروایی است که خانهای باشکوه و بزرگ ساخته و در آن سفرهای رنگین افکنده و دعوتگری بهسوی مردمان فرستاده تا آنها را به صرف خوردن غذا از این سفرهی رنگارنگ فرا خواند.
پس کسیکه فراخوان دعوتگر را بپذیرد و دعوتش را با جان و دل اجابت کند، وارد خانه میشود و از آن سفره میخورد و فرمانروای را به خاطر اجابت دعوتش از خویش راضی و خشنود میکند.
و اما هرکس که فراخوان دعوتگر را اجابت نکند و به دعوتش اعتنایی نورزد، نه وارد آن خانهی پرشکوه میشود و نه از آن سفرهی رنگین بهرهور میگردد و به جهت اجابت نکردن فراخوان پادشاه، وی را از خویشتن ناراضی و خشمگین میکند و موجبات خشم و غضب وی را فراهم میآورد.
پیامبر ج فرمود: در این تمثیل و ترسیم، خدای فرزانه همان فروانروا و پادشاه است و آن دعوتگر محمد ج است که مردم را به هدایت آسمانی و اسلام فرا میخواند و آن خانهی شکوهبار اسلام است و آن سفرهی رنگین و با شکوه، بهشت پرنعمت است (پس کسیکه فراخوان پیامبر ج را بپذیرد، به اسلام وارد شده است و آن کسیکه به اسلام گراید، در حقیقت به کاخ شاه (بهشت) در آمده و از آن نعمتهای بیکران بهرهور میگردد و اما آن کسیکه دعوت پیامبر ج را بیپاسخ نهد، به خانهی خدا (اسلام) وارد نشده است و از آن نعمتهای وصفناپذیر بهشت بیبهره میماند)».
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
۱۶۲ - [۲۳] وعن أبی رافع قال: قال رسول الله ج: " لا ألفین أحدكم متكئاً على أریكته، یأتیه الأمر من أمری مما أمرت به أو نهیت عنه، فیقول: لا أدری، ما وجدنا فی كتاب الله اتبعناه ". رواه أحمد وأبو داود والترمذی وابن ماجه والبیهقی فی دلائل النبوة [۲۴۲].
۱۶۲- (۲۳) ابورافع س گوید: «پیامبر ج فرمود: شما را اینطور نبینم که مغرورانه و خودخواهانه و از سرمستی و نخوت بر تختتان تکیه زنید و چون حدیثی از من پیرامون امری به شما رسید که به آن شما را دستور دادهام و یا شما را از آن نهی کردهام، آنگاه چنین بگویید: چیزی به نام قول و سخن پیامبر ج نمیشناسیم (و تنها یک چیز را میشناسیم و آن قرآن است، بنابراین) هرچه را که در آن از حرام و حلال یافتیم، آن را تبعیت میکنیم و بس».
[این حدیث را احمد، ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، و بیهقی در «دلائل النبوه» روایت کردهاند].
۱۶۳ - [۲۴] وعن المقدام بن معدی كرب قال: قال رسول الله ج: "ألا إنی أوتیت القرآن ومثله معه، ألا یوشك رجل شبعان على أریكته یقول: علیكم بهذا القرآن، فما وجدتم فیه من حلال فأحلوه، وما وجدتم فیه من حرام فحرموه، وإن ما حرم رسول الله كما حرم الله؛ ألا لا یحل لكم الحمار الأهلی، ولا كل ذی ناب من السباع، ولا لقطة معاهد إلا أن یستغنی عنها صاحبها، ومن نزل بقوم فعلیهم أن یقروه، فإن لم یقروه، فله أن یعقبهم بمثل قراه " رواه أبو داود وروى الدارمی نحوه، وكذا ابن ماجه إلى قوله: " كما حرم الله" [۲۴۳].
۱۶۳- (۲۴) مقدام بن معدی کرب س گوید: «پیامبر ج فرمود: به گوش باشید! از جانب پروردگار جهان و جهانیان هم به من قرآن عطا شده و هم چیز دیگری همانند آن (یعنی سنت).
عنقریب انسانهایی پیدا خواهند شد و پا در عرصهی وجود خواهند گذاشت که با شکم سیر از سر غرور و تکبر و نخوت و خودمحوری بر مسند حکمرانی خویش تکیه داده و میگوید: فقط به قرآن چنگ زنید و متمسک شوید. چیزی را که در آن حلال دیدید، حلال و آنچه را که حرام یافتید حرام بدانید و به غیر آن اعتنایی نورزید (و منظورشان از این سخن انکار سنت و وحی خفی است). مسلمانان و پیروان راستین مکتب محمد ج آگاه باشید! چیزی را که رسولخدا ج حرام کرده همانند محرماتی است که خدا حرام فرموده است (و در حقیقت فرموده رسول ج، فرمودهی خداست) و آگاه باشید! (که موارد زیادی از مسایل و احکام شرعی وجود دارد که در قرآن اثری از حکمشان وجود ندارد و احکام دیگری نیز هست که قرآن از بیان آنها ساکت مانده. از این نقطهنظر شما مجبور به چنگزدن به سنت من و حجت دانستن آن هستید. به عنوان مثال احکامی که در قرآن وجود ندارد و یا قرآن از آنها ساکت مانده و من حرمت آنها را بیان کردهام از این قرار است): خرهای اهلی و خوردن گوشت حیوانات درنده که دارای نیش باشند و پرندگان ناخندار بر شما حرام است و اگر مالی از فردی معاهد و ذمی یافتید، استفاده کردنش برای شما حلال نیست. مگر اینکه از آن بینیاز باشد (اینطور که آن را به یابنده ببخشد یا از لحاظ مقدار و قیمت چیزکم و ناچیزی باشد که برای پیداکردنش خود را به زحمت ندهد، در این صورت استفاده کردن آن حلال است).
و هنگامی که مهمانی بر مردمی وارد گردد، بر آنها لازم است تا از او پذیرایی کنند و رسم مهماننوازی را به جای آورند و مهمان خویش را گرامی دارند (چرا که بدترین مردم آن کسی است که تنها غذا بخورد و مهمان خویش را بیبهره سازد).
پس اگر مردم آن منطقه ابا ورزیدند از اینکه حقی را که در قبال آن مهمان بر ذمهشان بود ادا کنند، پس مهمان و مسافر میتواند به اندازهی حقش از اموال آن منطقه بردارد و از خویش پذیرایی کند».
[این حدیث را احمد و دارمی روایت کردهاند و ابن ماجه نیز این حدیث را تا «کما حرم الله» روایت کرده است].
شرح: «الا إنی أتیت القرآن ومثله معه»:
به اتفاق تمام علماء، محدثان و دانشوران اسلامی مراد از «مثله معه» (همانند قرآن) همان «وحی خفی» یعنی سنت مطهر پیامبر ج است. و به تعبیری دیگر، این حدیث خود دلیلی بر این واقعیت است که سنت نیز وحی خداوندی است. همانگونه که قرآن از وحی الهی سرچشمه گرفته است. چنانچه خداوندأ میفرماید:
﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ٤﴾ [النجم: ۳-۴].
«و از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد...»
و در حقیقت رسولخدا ج چیزی از خودش نمیگوید و شالوده و مفاهیم والا و شامخ احادیث ساخته و پرداختهی فکر او نیست. چرا که همه از ناحیهی خداست و هرگز یک انسان، هر قدر عالم و متفکر باشد، تا چه رسد به انسان درس نخواندهای که در محیطی مملو از جهل و خرافات پرورش یافته، قادر نیست سخنانی چنین جامع، پرمحتوا، عجیب و شگرف و زیبا و بلیغ بیاورد که بعد از گذشتن قرنها، بازهم الهامبخش مغزهای دانشمندان، فیلسوفان و متفکران جهان است و میتواند گنجینهی احادیث، پایهای محکم و مضبوط در کنار قرآن کریم برای ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن، پویا و کوشا و پیشرو گردد و نه تنها گفتههای پیامبر ج بر طبق وحی است، بلکه اعمال و کردار و حتی سکوت و تقریر او نیز چنین است.
«الا یوشك رجلٌ شبعان علی أریكته...»:
این بخش از حدیث بیانگر وقوع فتنهی بزرگ انکار حدیث است که رسولخدا ج در هزاروچهارصد و اندی سال قبل از وقوعش خبر داده و امروز نیز ما با چشمان خویش منکران حدیث را مشاهده میکنیم که برای به کرسی نشاندن عقاید انحرافی و الحادی خود دست به انکار حدیث و سنت زدند.
دشمنان قسم خوردهی اسلام و قرآن در این صدد هستند که ریشهی قرآن و سنت را از صحنهی گیتی بخشکانند تا به راحتی بتوانند اسلام و مظاهر آن را با خشکاندن دو اصل کلیدی و محوری آن از صحنهی گیتی محو نمایند.
ولی سنت هرگز جدای از قرآن نیست و حجیت آن مورد تأیید قرآن، عقل، اجماع، منطق و قاطبهی مسلمانان است و آیات قرآنی مشحون از پیروی پیامبر ج و اطاعت از اوامر و فرامین وی و حجیت سنت است.
و در حقیقت همانطور که حجیت قرآن غیرقابل انکار است، حجیت سنت نیز بدیهی و روشن است. چرا که سنت به منزلهی کلیدی است که برای فهم قرآن و تطبیق احکام اسلامی از آن چارهای نیست.
در جملهی «الا یوشك رجل شبعان» پیامبر ج از دستورات و فرامین حاکمان و فرمانروایان سوء آینده خبر میدهد که با اندک علمی و از سر غرور و نخوت و خودبزرگبینی و خودمحوری و برای تأمین شهوات و تمایلات دنیوی، مادی و نفسانی و حیوانی خویش و بر اساس اهداف شخصی و امراض فردی و اغراض پست نفسی و برای رهایی از سنت پیامبر ج مردم را از توجه و اعتباردادن به سنتهای تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین پیامبر ج به طرف قرآن میکشند. غافل از اینکه فرمودهی رسول ج، فرمودهی خداست و غافل از اینکه حرام رسول ج، همانا حرام خداست و انفکاک سنت از قرآن محال میباشد.
آنها برای فرار از احکام و مسائل اسلام «غائلهی انکار سنت» را به پا کردند. این گروه میخواستند از احکام و تعالیم تابناک اسلام فرار نمایند. ولی اسم مسلمانی بر آنها باقی بماند تا برایشان انتفاع از زینتهای دنیا مانند مال، متاع، حکومت و سلطنت و اجرای سیاستهای غلط و نادرست آسان گردد.
ولی سنت نبوی را مانع و حائلی بزرگ و سدی محکم در مقابل تمایلات و آرزوهایشان دیدند. لذا خواستند برای تأمین آمال خویش آن را از مرتبهاش بیندازند و در غیر جایگاهش قرار دهند. لذا غائلهی انکار سنت و حدیث را به پا کردند تا راحت بتوانند اهداف و اغراض شوم و نحس خویش را پیاده نمایند و به مقصود خویش برسند.
«الا لا یحل لكم الحمار الاهلی»:
در این بخش از حدیث، پیامبر ج به این واقعیت اشاره میکند که در حقیقیت حدیث پیامبر ج واضح مبهمات قرآنی، تفصیلی برای مجملات آن، تفسیری بر مشکلات آن و آشکار کنندهی مخفیات آن است و در واقع اگر حدیث نبود، هیچ یک از مسلمانان قرآن را نمیفهمید، نه روزه را و نه نماز را و نه هیچ حکمی از احکام و یا مسئلهای از مسائل آن را.
چرا که قرآن به سبب جامع بودن خویش از بیان بسیاری مسائل سکوت اختیار کرده و تشریح و توضیح آن را به عهدهی سنت و حدیث گذاشته است.
و اگر میخواهیم دستورات و قوانین قرآن به صورت عملی به مرحلهی اجرا در آیند، به سنت نیاز داریم که شارح و مفسر قرآن است.
در حقیقت اگر به دقت نگاه کنیم، هرگز سنت پیامبر معارض با قرآن نیست، بلکه احکام و فرازهای سنت همواره به یکی از چهار حالت زیر با قرآن است: [۲۴۴].
۱- احکام سنت با احکام قرآن هماهنگی دارد و سنت تأیید و تأکیدکنندهی احکام قرآن است. مثلاً: قرآن نافرمانی از پدر و مادر را ممنوع قرار داده است و در حدیث نیز از این عمل ممانعت به عمل آمد. یا در قرآن از قتل به ناحق منع شده و در حدیث نیز در بسیاری از جاها، قتل به ناحق ممنوع قرار داده شده است و...
۲- سنت تبیین کنندهی مراد قرآن و تفسیری برای اشارات آن است. مثلاً: عبادات و مناسکی را که در قرآن به انجام آنها به طور کلی دستور داده شده است، سنت تشریح میکند و کیفیت به جایآوردن آنها و حدود آنها را مشخص میسازد. مانند: چگونگی ادای نمازهای پنجگانه، مقدار مالی که در آن زکات واجب میگردد، مناسک حج و...
۳- سنت احکام و مسائلی را میآورد که مطلق قرآن را مقید و یا عام آن را مخصوص میگرداند. به عنوان مثال: قرآن ضمن بیان محرمات میگوید: «و أن تجمعوا بین الاختین» یعنی از جمله نکاحهای حرام، آن است که در میان دو خواهر یکباره جمع نمایید. ظاهراً کسانی که جمعکردن آنها در نکاح حرام است، فقط دو خواهر هستند، اما حدیث جمع بین دو زن را که یکی عمهی آن دیگری یا خالهاش باشد نیز حرام کرده است و بدین ترتیب حکم خاص آیه را به عمه یا خالهاش عمومیت داده است و...
۴- سنت حکمی را که قرآن از ایجابش ساکت است، واجب میکند و یا حرامکننده حکمی است که قرآن از تحریمش ساکت مانده است. مثلاً: از احکامی که سنّت آن را بیان کرده و قرآن درباره آن چیزی نگفته است، پاکی آب دریا است که میفرماید: «هو الطّهورماءه والحِلّ میتته» یعنی آب دریا پاک است وجانوری که در آن مرده باشد، حلال است.
احکام دیگری که قرآن از بیان آنها ساکت مانده و سنّت آنها را توضیح میدهد عبارتند از: حرمت خر اهلی، خوردن حیوانات درنده که دارای نیش باشند و پرندگان ناخندار، حکم به شاهد و یمین، میراث جده، و نماز سفر و....
پس در حقیقت سنّت، شارح و مفسّر قرآن عظیمالشأن به شمار میآید، چنانچه خداوند ﻷ، وظیفهی پیامبر ج را شرح و تفسیر قرآن بیان میکند و میفرماید:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ...﴾ [النحل: ۴۴].
«و قرآن را برتونازل کردهایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشنسازی که برای آنان ازاحکام وتعلیمات اسلامی فرستاده شده است».
«من نزل بقوم فعلیهم ان یقروه...»:
پیرامون این مسئله دو نظریه مهم وجود دارد:
امام احمد بر این باور است که اگر مسافر و مهمانی بر مردم منطقهای وارد گردد برآنها لازم و واجب است تا از او پذیرایی کنند و رسم مهماننوازی را بهجای آورند و مهمان خویش را گرامی دارند. و در غیر این صورت اگر مردم آن منطقه ابا ورزیدند از اینکه حقّی را که در قبال آن مهمان بر ذمهشان بود، ادا کنند، پس مهمان و مسافر میتوا ند به اندازهی حق خو یش ازاموال مردم آن منطقه بردارد و از خویش پذیرایی کند. پس در نزد ا مام احمد، ضیا فت و مهماننوازی مهمان و مسافر واجب است. و دلیل امام احمد همین حدیث است.
اما جمهور (امام ابوحنیفه، ما لک، شافعی) براین عقیدهاند که ضیافت و مهماننوازی واجب نیست، بلکه سنّت است. و دلیل جمهور این حدیث پیامبر«لایحلّ مال امرءٍ مسلمٍ الا بطیب نفس منه» و احادیثی دیگراز این قبیل است که بدون اجازه وطیب خاطر مسلمان، نمیتوان از مالش استفاده کرد و جمهور از این حدیث چند جواب دادهاند:
۱- این حدیث محمول بر حالت اضطرار و اجبار است. یعنی اگرکسی به شدت گرسنه و تشنه بود، و در منطقهای وارد شد و مردم آن منطقه به او اعتنایی نکردند و وی را درحالت اضطرار و اجبار قرارگرفت و مجبور شد بخاطر حفظ جان از اموال آنها به اندازهی حقش بردارد اشکالی ندارد.
۲- این حکم در ابتدای اسلام بود و بعدها به وسیلهی احادیث دیگر منسوخ گردیده است.
۳- برخی از علماء نیز گفتهاند این حکم بر اساس معاهده و پیمان بوده است.
یعنی در صدر اسلام، مسلمانان به هر جا که لشکرکشی میکردند و آنجا را در زیر پرچم اسلام در میآوردند، با مردم آنجا (چه شهر و چه روستا) پیمان میبستند که هرگاه لشکر اسلام در منطقهی آنها و در اطراف و اکناف شهر و روستای آنها قرار بگیرند باید آنها زاد و توشهی آنها را تأمین کنند و حق مهماننوازی را ادا نمایند. و این حکم اگر امروز نیز بدینگونه منعقد شود، نیز باقی خواهد بود.
ولی به هر حال برای مردم هر منطقهای حداقل، سنّت است که حق مسافر و مهمان را ضایع نکنند و او را گرسنه و تشنه و درمانده و بیچاره نگذارند و او را دستگیری نمایند، و در چنین مواقعی، اگر مسافری برآنها وارد گردید، از او پذیرائی کنند و رسم مهماننوازی را بجای آورند. چرا که در حقیقت مسلمانان راستین و واقعی کسانی هستند که در هر حال به فکر واماندگان، درماندگان، بیچارگان، غریبان و مسافران میباشند و پیوسته در اندیشهی دستگیری وکمک و یاری به آنها هستند و در هر حال ادای حقوق بردگان، خدمتگذاران، یتیمان، مستمندان، مسافران، واماندگان و مهمانان، نیاز به روح تواضع و فروتنی و تقوا و خداترسی دارد.
۱۶۴ - [۲۵] وعن العرباض بن ساریة قال: قام رسول الله ج فقال: "أیحسب أحدكم متكئاً على أریكته یظن أن الله لم یحرم شیئا إلا ما فی هذا القرآن؟! ألا وإنی والله قد أمرت ووعظت ونهیت عن أشیاء، إنها لمثل القرآن أو أكثر، وإن الله لم یحل لكم أن تدخلوا بیوت أهل الكتاب إلا بإذن، ولا ضرب نسائهم، ولا أكل ثمارهم إذا أعطوكم الذی علیهم". رواه أبو داود وفی إسناده: أشعث بن شعبة المصیصی، قد تكلم فیه [۲۴۵].
۱۶۴- (۲۵) عرباض بن ساریه س گوید: رسولخدا ج برای ایراد خطبه از جای برخاست و فرمود: آیا یکی از شما در حالیکه مغرورانه و خودخواهانه و از سر مستی و نخوت بر مَسند حکمرانی خود تکیه داده، گمان میبرد، چیزی را که خدا در قرآن حرام کرده است، همانها محرمات هستند و بس. (وچیزی را به نام سنّت و اوامر نبوی در این زمینه نمیشناسد. البته هدف وی از این سخن، انکار سنّت است، غافل از اینکه حرام رسول ج، همانا حرام خداست و فرمودهی رسول ج، فرموده خداست و انفکاک سنّت از قرآن به دلیل عقلی و نقلی محال و باطل میباشد).
ای مسلمانان و ای پیروان راستین مکتب محمدی! آگاه باشید، به خدا سوگند، به من قرآن و چیزی دیگر، همانندآن یا چیزی بیشتر ازآن (به نام سنّت) داده شده است که در پرتو آن شما را به چیزهایی فرمان و پند و اندرز میدهم و از چیزهایی ممانعت به عمل میآورم (و در حقیقت همین اوامر و فرامین و نواهی و توصیهها و سفارشهای من در کمیّت و مقدار همانند قرآن و حتی بیشتر ازآن میباشد. و مطمئناً برای درک اهمیت و جایگاه سنّت همین مقدار کفایت میکند که احکام و مسائلی که در قرآن وجود ندارد و یا قرآن ازآنها سکوت کرده، من در پرتو احادیث و سنّت خویش، حرمت و حلّت آنها را بیان نمودهام، چرا که سنّت من، حکمی را که قرآن از ایجابش، ساکت است، واجب میکند و یا حرامکنندهی حکمی است که قرآن از تحریمش ساکت مانده است. به عنوان مثال از احکامی که در قرآن نیامده و یا قرآن از آنها ساکت مانده و من حکم آنها را بیان نمودهام از قرار ذیل اس).
بیتردید خداوند، بر شما حرام قرار داده که بدون اجازه (با زنگزدن، یا درکوبیدن وکارهایی جز اینها) وارد خانههای اهل کتاب (یهود ونصاری و اهل ذمه که در حمایت حکومت اسلامیاند) شوید، بلکه زمانی برای شما، واردشدن به خانههای این افراد جایز است که مؤدبانه و دوستانه و برابر عرف و عادت برای ورود به خانه اجازه بگیرید.
و نیز خداوند بر شما حرام کرده است که زنان اهل کتاب و اهل ذمه را که در حمایت حکومت اسلامی هستند (به خاطر پرداخت جزیه و مالیات) مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار دهید.
و وقتی که اهل کتاب، حقی را که در قبال پرداخت جزیه و مالیات سرانه بر ذمّهشان بود، به شما ادا کردند، شما دیگرحق ندارید و بر شما حرام است که به قهر و زور اموالشان را به یغما ببرید و از میوههایشان بدون اجازه بردارید و بخورید.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است. و در اسناد این روایت فردی به نام «اشعث بن شعبة المصیصی» وجود دارد، که پیرامون توثیق و عدم توثیق وی، سخنانی از بزرگان فن رجال وحدیث، ایراد شده است].
شرح: در این حدیث نیز، بحث از فتنهی انکار حدیث است، و در ضمن پیامبر ج ثابت کرد که انفکاک سنّت از قرآن محال است، چرا که یکی از اهداف سنّت، تبیینکردن مراد قرآن است.
در حقیقت حدیث پیامبر ج واضح مبهمات قرآن، تفصیلی روشنگر بر مشکلات آن و آشکارکنندهی مخفیات آن است. و احکام زیادی را ما میتوانیم از گنجینهی مسائل اسلام، در عرصههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی واخروی، فرهنگی وسیاسی، اقتصادی ونظامی، عبادی وخانوادگی و... بیابیم که در قرآن نیست و یا قرآن از بیان آنها ساکت مانده. و این سنّت پیامبر ج است که به بیان آنها پرداخته وآنها را توضیح داده است.
در این حدیث، نیز به سه مسئله از این قبیل اشاره رفته است. این سه مسئله پیرامون احکام غیرمسلمانان درجامعه اسلامی میباشد که به خاطر پرداخت جزیه و مالیات سرانه از حمایت حکومت اسلامی برخوردار میشوند و حکومت اسلامی مؤظف است تا امنیت مالی، جانی و خانوادگی آنان را تأمین کند و از امکانات کشور، برخوردارشان سازد و بسان یک شهروند با آنها برخورد نماید.
و مسلمانان نیز مؤظفاند تا در معاشرات، معاملات، و روابط اجتماعی با آنها مؤدبانه و دوستانه برخورد بکنند وآنها را مورد آزار واذیت و ضرب و شتم قرار ندهند.
پیامبر ج در این حدیث سه نکته در باره اهل کتاب و اهل ذمه، بیان کرده است:
۱- بدون اجازه نباید وارد خانه آنها شد.
۲- به زنان آنها نباید تعرض کرد. «ولا ضرب نسائهم»: از این تعبیر، علماء و دانشمندان اسلامی دو برداشت کردهاند:
الف) یعنی نباید به خاطر پرداخت جزیه و مالیات از زنان، آنان را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار دهند. چرا که از زنان اهل کتاب جزیه گرفته نمیشود. در تعریف جزیه میخوانیم: «مالیاتی است که از طرف حکومت اسلامی تعیین و از مردان بالغ و سالم و عاقل و ثروتمند اهل کتاب به اندازهی توانایی دریافت میشود. نه از افراد فلج،کور، بنده، فقیر و حقیر و نه از زنان و کودکان و راهبان گوشهگیر. حکومت اسلامی از اهل کتاب جزیه میگیرد و از مسلمانان خُمس غنائم، زکات مال، فطریه، وجوه کفارات مختلفه و غیره.
پرداخت جزیه، اهل کتاب را از جهاد معاف میکند و امنیّت مالی، و جانی و خانوادگی آنان را تأمین مینماید و از امکانات کشور برخوردارشان میسازد».
لذا از تعریف جزیه، دانسته شد که از زنان و کوکان و... جزیه و مالیات سرانه، گرفته نمیشود، پس نباید آنان را در بارهی این امر اذیت و آزار داد.
ب) برخی از علماء بر این باورند که مراد از «لا ضرب نسائهم»: این است که نباید به زنان اهل کتاب و معاهد و ذمّی، به عُنف و زور تجاوز جنسی کرد. یعنی نباید مسلمانان گمان کنند که زنان اهل کتاب که در حمایت حکومت اسلامیاند، برایشان حلال است. بنابراین هرکاری که میخواهند، میتوانند با آنها بکنند و آنها را مورد اذیت و آزار جنسی قرار بدهند.
۳- به قهر و زور نباید اموال اهل کتاب را تصرف کرد. یعنی اگر اهل کتاب، حقی را که در قبال پرداخت جزیه و مالیات سرانه بر ذمهشان است، به مسلمانان ادا کردند، دیگر مسلمانان حق ندارند، اموالشان را مورد تاخت وتاز و تعرض قرار دهند و به قهر و زور درآنها تصرف کنند. و حتی این اجازه را ندارند که بدون اجازه و طیب خاطرآنها، به باغ و بوستانهایشان درآیند و از میوههای آنها بخورند.
پس دانسته شد که اهل کتاب و اهل ذمه، در حمایت حکومت اسلامی و در حمایت از مسلمانان قرار دارند و درمقابل جزیه و مالیات سرانهای که پرداخت میکنند، مال، جان، ناموس و شخص خودشان درامان هستند وکسی حق تعرض به آنها را ندارد.
و اینها از احکامی است که قرآن در بارهی آنها چیزی بیان نکرده و یا حداقل از بیان آنها ساکت مانده است واین سنّت پیامبر ج است که آنها را برای ما مسلمانان به زیبائی هرچه تمام، به تصویرکشیده است.
۱۶۵ - [۲۶] وعنه: قال: صلى بنا رسول الله ج ذات یوم، ثم أقبل علینا بوجهه فوعظنا موعظة بلیغة، ذرفت منها العیون، ووجلت منها القلوب. فقال رجل: یا رسول الله! كأن هذه موعظة مودع فأوصنا، قال: " أوصیكم بتقوى الله، والسمع والطاعة، وإن كان عبدا حبشیاً، فإنه من یعش منكم بعدی فسیرى اختلافاً كثیراً؛ فعلیكم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین المهدیین، تمسكوا بها وعضوا علیها بالنواجذ، وإیاكم ومحدثات الأمور؛ فإن كل محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة ". رواه أحمد وأبو داود والترمذی وابن ماجه إلا أنهما لم یذكرا الصلاة [۲۴۶].
۱۶۵- (۲۶) عرباض بن ساریة س گوید: روزی پیامبر خدا ج با ما نماز خواند و پس از اقامهی نماز، متوجهی ما شد و ما را موعظهای کرد که دلها ازآن به هراس و دهشت افتادند و چشمها به گریه درآمدند.
گفتیم: ای رسولخدا ج! گویی این موعظهی خداحافظی است، پس ما را توصیهای کنید.
آنگاه فرمود: شما را به تقوا و ترس از خدا و شنیدن و فرمانبردن توصیه میکنم هرچند که بردهای حبشی بر شما امارت و فرمانروایی براند.
بیتردید، از شما هرکس که عمری دراز بکند و زنده بماند، بزودی ناظر اختلافات زیادی (در میان مسلمانان) خواهد گشت. بنابراین در چنین وقتی به راه و روش من و سبک و منش خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان وعلی ش، آن بزرگمردان هدایت یافته و هدایتگر، تمسک جوئید. و با چنگ و دندان آنرا بگیرید و حفظ کنید و از ایجاد امور نوساخته و نوپیدا در دین به شدّت بر حذر باشید.
چون ایجاد هر امر نوساختهای در دین، بدعت و هر بدعتی، ضلالت و گمراهی است. (و هر ضلالتی به آتش دوزخ منتهی میگردد).
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند. و ترمذی و ابن ماجه نیز این حدیث را بدون «صلّی بِنا رسول الله ذات یوم» روایت کردهاند].
شرح: این حدیث گویای این حقیقت است که وجود سنّت پیامبر ج و سنّت خلفای راشدین ش و صحابهی بزرگوار رسولخدا ج، برای امّت محمّدی، تنها عامل صلاح و رشد و ترقی و پیشرفت و تکامل و تعالی ایمانی، اخلاقی، عرفانی در عرصههای مختلف زندگی است.
در این حدیث، پیامبر ج در زمان بروزاختلافات و مجادلهها، امتش را به متابعت از سنّت خویش و سنّت خلفای راشدین توصیه کرده است و با لهجهای پر از تأکید و اصرار، و هرگونه توجیه و تفسیر منفی را نسبت به سنّت خلفای راشدین برطرف میسازد.
چرا که درحقیقت همانها بودند که ایمانشان ملاک سنجش ایمان ماست:
﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْ﴾ [البقرة: ۱۳۷].
«اگر آنان ایمان بیاورند، همچنان که شما ایمان آوردهاید، و بدان چیزهایی که شما ایمان دارید، ایشان نیز ایمان داشته باشند، بیگمان(به راه درست خدایی) رهنمود گشتهاند..»
پس گفتهها، وکردهها و رهنمودهایشان نیز برای ما در حل مشکلات فرهنگی واجتماعی و نظامی واقتصادی وسیاسی و عبادی، قابل استناد و استدلال و تقلید میباشد.
و همانها بودند که رسولخدا ج آنها را در حدّ الگو و مقتدا برای آیندگان قرار داد و دنبالهروی از سنّت خویش و سنت آنها را تنها راه نجات ممکن از غرقشدن در گردابهای ذلالت و گمراهی، فلاکت و بدبختی، و افکار و اعمال پوسیده و نکبتبار، معرفی نمود.
چرا که پیروی از آنها، یکی از مهمترین و بهترین و مطمئنترین راهها برای دستیابی به گنجینهی تعلیمات اسلامی، اوامر و فرامین الهی و تعالیم آموزههای نبوی در عرصههای مختلف زندگی، اعم از حیات فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و... میباشد.
و خلفای راشدین ودیگر صحابه ش، و علم و ایمانشان تار و پود دین مبین اسلام به شمار میآید، چرا که تصور دین بدون توجه به سنّت و علم آنها، ممکن نیست، چرا که آنها قدم بر شاهراهی گذاشتهاند که قدم رسولخدا ج برآن راه قرار داشت وآنها عالیترین و بهترین واسطههایی هستند که میتوان به کمک آنها، به گنجینهی معارف و علوم قرآنی و نبوی و شرعی دست یافت و مسیر اصلی را از مسیر انحرافی باز شناخت.
برای جلوگیری از اطالهی کلام، بذکر همین سخن از حسن بصری اکتفا مینمائیم. وی پیرامون یاران رسولخدا ج میفرماید: «یاران محمد ج در میان امت محمدی، دارای پاکترین و صاف ترین قلب و عمیق و ژرفترین علم و دانش وکمترین تکلف و تصنّع بودند».
آنها مردمانی بودند که از سوی خدا برای مصاحبت و همراهی و همنشینی پیامبر ج انتخاب و گزینش شده بودند. پس ای مسلمانان! اخلاق و خلق و خوی خویش را با اخلاق و صفات و ویژگیها و سنن آنها همانند سازید. به خدای کعبه سوگند! آنها برشاهراه راست و صراط مستقیم والهی و نبوی بودند [۲۴۷].
۱۶۶ - [۲۷] وعن عبد الله بن مسعود قال: خط لنا رسول الله ج خطاً، ثم قال: " هذا سبیل الله"، ثم خط خطوطا عن یمینه وعن شماله، وقال: " هذه سبل، على كل سبیل منها شیطان یدعو إلیه "، وقرأ: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُ﴾ [الأنعام: ۱۵۳]. الآیة. رواه أحمد والنسائی والدارمی [۲۴۸].
۱۶۶- (۲۷) عبدالله بن مسعود س گوید: رسولخدا ج با دست مبارک خویش، در زمین خطی ترسیم نمود. سپس فرمود: این شاهراه بزرگ، راه راست و مستقیم خدا (یعنی دین خدا) است.
آنگاه خطوطی فرعی از راست و چپ آن خط کشید و فرمود: اینها راههای دیگر است.(یعنی راههای انحرافی والحادی، بسان ادیان واندیشههای ویرانگر یهودیت، نصرانیت، مجوسیّت و سایر ادیان و ملل دیگر که مبتنی بر بدعت، ضلالت وگمراهی و فلاکت و نکبت و متکی بر هوا و هوسها و اندیشههای انحرافانگیز و فسادآمیز و مبتنی بر اهداف شخصی، امراض فردی واغراض نفسی و حیوانی میباشد). و هیچ راهی ازآنها نیست، مگر اینکه برآن شیطانی قرار دارد که بهسوی آن فرا میخواند. (پس آگاه باشید که اسلام را بپذیرید، چرا که منتهی به سعادت هردو جهان میگردد و بر شما حرام است که از راه و روشهای غیر الهی و شیطانی و نفسانی پیروی و تبعیت کنید چرا که منتهی به شقاوت هردو جهان میشود).
پیامبر ج پس از این تمثیل و ترسیم این آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾ [الأنعام: ۱۵۳].
«این راه (که من برایتان ترسیم و بیان کردم) راه مستقیم من است و منتهی به سعادت هردو جهان میگردد.پس ازآن پیروی کنید و از راههای باطلی که شما را از آن نهی کردهام، پیروی نکنید که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده میسازد. اینها چیزهایی است که خداوند شما را بدان توصیه میکند تا پرهیزگار شوید».
[این حدیث را احمد، نسائی و دارمی، روایت کردهاند].
۱۶۷ - [۲۸] وعن عبد الله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: " لا یؤمن أحدكم حتى یكون هواه تبعاً لما جئت به ". رواه فی شرح السنة، وقال النووی فی أربعینه: هذا حدیث صحیح رویناه فی كتاب الحجة بإسناد صحیح [۲۴۹].
۱۶۷- (۲۸)عبدالله ابن عمرو ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمیرسد، مگر زمانی که خواست او و تمام تمایلات و غرائز نفسانی وی، تابع آنچه من از سوی خدا (از اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای دقیق و عمیق و ژرف و تعالیبخش و سعادتآفرین) آوردهام باشد.
[«بغوی» این حدیث را در«شرح السنة» روایت کرده و امام نووی در بارهی این حدیث در «اربعین» گفته: این حدیث، حدیثی صحیح است و ما آن را با اسنادی صحیح از «کتاب الحجة» [اثر: ابوالفتح نصر بن ابراهیم مقدسی نابلسی] روایت کردهایم].
شرح: از این حدیث به خوبی دانسته شد که پیامبر اسلام ج هم در مسائل اجتماعی، هم فردی و خصوصی، هم فرهنگی و اقتصادی، هم سیاسی و نظامی، هم در مسائل مربوط به حکومت و قضاوت، از هر انسان مسلمانی نسبت به خودش اولیتر است. و اراده و خواست او[پیامبر]، مقدم بر اراده و خواست وی[هر انسان مسلمان] میباشد.
چراکه پیامبر ج معصوم است. و نمایندهی خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمیگیرد، هرگز تابع هوا و هوس نیست و هیچگاه منافع خود را بر دیگران مقدم نمیشمرد، بلکه برنامه او در تضاد منافع، همواره ایثارگری و فدا کاری و دلسوزی و شفقت برای امت است. هرچه میگوید، سخن خداست و از ناحیهی اوست، و حتی از پدر نسبت به امّت دلسوزتر و مهربانتراست.
به همین جهت شخص مسلمان باید عملش را بر کتاب و سنّت پیامبر ج عرضه دارد و با نفس و خواهشات خود مخالفت کند و تابع دین و شریعتی باشد که پیامبر ج از جانب خدا آورده است و مادام که کتاب خدا و سنّت پیامبر ج در کار است، جایی برای صدور فرمان و اِعمال حوسهای هیچکس باقی نمیماند.
ودر واقع پیروان راستین پیامبران، کسانی هستند که در برابر حکم خدا و رسول اگر چه بر خلاف منافع و خواستههایشان باشد، میگوید: شنیدیم و اطاعت کردیم:
﴿إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡكُمَ بَیۡنَهُمۡ أَن یَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا﴾ [النور: ۵۱].
«مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیامبرش فرا خوانده شوند تا میان آنها داوری کند، سخنشان تنها این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم».
و درحقیقت منفورترین افراد در پیشگاه خدا، افرادی هستند که در مواردی، تسلیم فرمان پیامبر خدا ج هستند که با منافع شخصی و اغراض فردی و خواهشات و تمایلات آنها، تطبیق کند و در جایی که باید به فرمان رسولخدا ج گوش فرا دهند و آن را مخالف نفس و خواهشات خویش میبینند، در آن صورت به اِعمال هوسهای خود روی میآورد و به تجزیه و تحلیل احکام الهی و نبوی به مصداق «نؤمن ببعض ونکفر ببعض» میپردازند. و در حقیقت این گروه به منافع و خواهشات خویش ایمان آوردهاند، نه به حکم خدا و رسول.
اما مؤمنان واقعی و راستین و پیروان حقیقی مکتب محمدی، پیوسته اراده و خواستههایشان تحت شعاع اراده و خواست خدا و رسول است و به هنگام تضاد منافع زود گذرشان با فرمان حق، ازآن چشم میپوشند و تسلیم فرمان خدا و پیامبر ج میشوند. و جزآنچه خدا و رسول اراده کنند، ارادهای ندارند و جزآنچه آنها میخواهند، خواستهای در دل آنها نیست. و فقط چیزی را دوست میدارند که خدا و رسول دوست دارند و از چیزی متنفر و بیزارند که خدا و رسول نمیخواهند.
پس نتیجه میگیریم: انسان مسلمان هنگامی میتواند به اوج ایمان برسدکه نیرومندترین علاقه او یعنی عشق به ذات خود را تحتالشعاع عشق به ذات خدا و نمایندگان و پیامبران او، بالاخص ذات ذیجود رسول اکرم ج قراردهد.
۱۶۸ - [۲۹] وعن بلال بن الحارث المزنی قال: قال رسول الله ج: " من أحیا سنة من سنتی قد أمیتت بعدی، فإن له من الأجر مثل أجور من عمل بها من غیر أن ینقص من أجورهم شیئا؛ ومن ابتدع بدعة ضلالة لا یرضاها الله ورسوله، كان علیه من الإثم مثل آثام من عمل بها لا ینقص من أوزارهم شیئا ". رواه الترمذی [۲۵۰].
۱۶۸- (۲۹) بلال ابن حارث مزنی س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه پس از من، یکی از سنتهای مرده و متروک مرا احیا کند (و به آن جامهی عمل بپوشاند و حکمش را در زندگی فردی و اجتماعی خویش، به مرحلهی اجراء در بیاورد و دیگران را بهسوی آن فرا خواند و آن را به مردمان آموزش دهد). پاداش و مزد او بسان پاداش همهی کسانی است که از او پیروی کنند. و به آن جامهی عمل بپوشاند و این در حالی است که از پاداش آنان چیزی کاسته نمیشود.
و کسیکه دست به نوآوری در دین بزند و امور نوساخته و نوپیدایی در دین ایجاد کند که موجبات گمراهی و ضلالت مردمان را فراهم آورد و ناخشنودی خدا و رسول او را درپی داشته باشد (و به این طریق مردم را به بیراهه و گمراهی و ذلالت و بیدادی بخواند گناه و پادافره او بسان گناه همهی کسانی است که از آن بدعتگذار و کار نوساخته در دین پیروی کنند. و این در حالی است که از گناه آنان چیزی کاسته نمیشود (پس هرکس که سنت زشت و شوم و سبک و روش نحس و پلیدی ایجاد کند که با آن موجبات گمراهی و ضلالت خود و مردمان را فراهم آورد. مادام که در دنیا، این سنت و روش بد و زشت باقی است، سهمی از مجازات و پاداش و پادافره آن بر دوش نخستین پایهگذار آن بدعت میباشد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است]
۱۶۹- [۳۰] ورواه ابن ماجه عن كثیر بنعبد الله بن عمرو،عن أبیه،عن جده [۲۵۱].
۱۶۹- (۳۰) ابن ماجه نیز همین حدیث را از کثیر ابن عبدالله ابن عمرو، او نیز ازپدرش (عبدالله ابن عمرو) و او نیز از طریق پدر بزرگش (عمرو بن عوف س روایت کرده است.
۱۷۰ - [۳۱] وعن عمرو بن عوف قال: قال رسول الله ج: " إن الدین لیأرز إلى الحجاز كما تأرز الحیة إلى جحرها، ولیعقلن الدین من الحجاز معقل الأرویة من رأس الجبل. إن الدین بدأ غریبا وسیعود كما بدأ، فطوبى للغرباء، وهم الذین یصلحون ما أفسد الناس من بعدی من سنتی ". رواه الترمذی [۲۵۲].
۱۷۰- (۳۱) عمروابن عوف س گوید: پیامبر ج فرمود: بیتردید، ایمان بهسوی سرزمین حجاز (مکه و مدینه و اطراف و اکناف آن دو) بر میگردد، همانگونه که مار بهسوی سوراخش برخواهد گشت و در آن پناه خواهد گرفت.
وبه خدا سوگند! دین به سرزمین حجاز، پناه میبرد و متحصّن میشود، همانگونه که بز کوهی ماده،(در وقت مشکلات و مصائب و ناامنی و یورش شکارچیان) به بالای قلّهی کوه پناه میگیرد و در آنجا متحصّن میشود (تا از شرّ شکارچیان و خطرها در امان باشد).
بیتردید، دین مبین اسلام، با غربت آغاز شده است و همانطور که با غربت آغاز شد دوباره غریب خواهد گردید. پس خوشا به حال غریبان. گفته شد: ای رسولخدا ج! غریبان چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان کسانی هستند که زمانی که مردم سنتهایم را (با ترک عمل به آن و یا انکار آن و یا نادیدهگرفتن آن) به فساد میکشند و آنها را از بین میبرند. آنان (باایمان و عمل به آن و تبلیغ و دعوت و فراخواندن مردم به آن) سنتهایم را احیاء میکنند و زنده میدارند.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است.]
شرح: پیرامون این حدیث پیشتر صحبت شد. امّا تذکردادن این نکته را خالی از لطف در اینجا نمیبینیم وآن اینکه:
در هر زمان و هر مکان، ملاک شناخت حق و معیار معرفت سنّت، کثرت انگشتان بالارفته و جنجال تبلیغاتی نیست. بلکه حق، دارای نور و روشنی است که در جامعه میدرخشد و همه را تحتالشعاع خود و تحت تأثیر انوار خیرهکننده و شگرف خویش قرار میدهد، اگر چه تنها باشد و کسی از آن پیروی نکند.
پیامبر ج نیز در این حدیث به این موضوع اشاره کرده و گروهی از مؤمنان راستین را برای مسلمانان به تصویر کشیده که با وجود این که بیشتر مردم دچار فساد و انحراف و الحاد و بیبندوباری نسبت به اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزههای تابناک نبوی میشوند و در حالیکه میان آنها غریب هستند، با این وجود با چنگ و دندان سنت پیامبر ج را حفظ میکنند و به راه راست متمسک میشوند و به مخالفت کسانی که از راه راست منحرف شدهاند و به سنّت بیتوجهی میکنند، اعتنا و توجهی نمیکنند، چرا که آنها به خوبی میدانند که منحرفان از راه حق و بیبندوباران نسبت به سنّت نبوی اگر چه تعدادشان زیاد باشند و در مقابل، آنها کم و غریب باشند، باز هم ارزشی ندارد و با چنگ و دندان سنّت را حفظ میکنند و تمام مردم را بهسوی آن فرا میخوانند.
و در حقیقت چنین افرادی در جامعه غریباند و اگر بخواهند سنّتی از سنّتهای متروک و فراموش شدهی رسولخدا ج را احیا کنند و به آن جامهی عمل بپوشانند، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی اجتماعی دنیاداران و در نتیجه خود را برای فشار و زندانی و قتل و ترور آماده سازند.
به هر حال انسان مؤمن هم در امور دنیوی و هم در امور اخروی غریب است. در دین غریب است بخاطر اینکه ادیان دیگران فاسد است، در تمسکش به سنّت نبوی غریب است، زیرا دیگران به بدعت، تمسک جستهاند، در عقیدهاش غریب است به خاطر فساد عقاید دیگران و در واقع او یک سنّتگرا، میان بدعتگرایان و یک دعوتگر بهسوی خدا و رسولخدا، در میان دعوتگران بهسوی تمایلات نفسانی و یک آمر به معروف و ناهی از منکر در میان گروهی که نیکی نزد آنان منکر و منکر، نیکو است.
البته باید این نکته را مدنظر داشت و آن اینکه، احادیثی که پیرامون غربت اسلام و مسلمین و ضعف آنها بحث میکند نباید از آنها یأس و ناامیدی را برداشت کرد و از آنها چنین فهمید که موجب یأس و ناامیدی در قبال اعمال اصلاحی و انجام تغییرات است. و نباید از آنها چنین برداشت کرد که رسولخدا ج امّت خویش را به یأس و ناامیدی و رها کردن جریان فساد و منکرات که در جامعه رایج و منتشر شوند، فرا خوانده است.
چطور چنین تصوری به ذهن انسان خطور میکند در حالی که رسولخدا ج، در زمان غربت اسلام و مسلمین باز هم مؤمنانی را میستاید که در مقابل فساد مردم به اصلاح میپردازند، و آنچه را که مردم از سنّتهای پیامبر ج از بین بردهاند، آنها احیاء میکنند.
آنان گروهی مثبت، سازنده و اصلاحگراند و از اقوام منفی، باطل، تنبل، و عاطل، گوشهگیر و منزوی و سرباران جامعه و طرفداران جبر قضا و قدر نیستند.
پس اسلام امـت را طوری تربیت و راهنمایی میکند که پیوسته و در هرحال چه در وقتی که حاکم و قدرتمند باشد و در دورانی که تحت فشار و مغلوب باشد، باز هم پیروانش را به راستکردن کژیها و اصلاح مفاسد و امر به معروف و نهی از منکر فرا میخواند وآنها را از دست روی دستگذاشتن و از یأس و ناامیدی و از تنبلی و کسالت و گوشهگیری و انزوا که نه ساکنی را به حرکت درآورند و نه غافلی را بیدار نمایند نهی میکند.
۱۷۱ - [۳۲] وعن عبد الله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: "لیأتین على أمتی كما أتى على بنی إسرائیل حذو النعل بالنعل، حتى إن كان منهم من أتى أمه علانیة، لكان فی أمتی من یصنع ذلك. وإن بنی إسرائیل تفرقت على ثنتین وسبعین ملة، وتفترق أمتی على ثلاث وسبعین ملة، كلهم فی النار إلا ملة واحدة " قالوا: من هی یا رسول الله؟ قال:" ما أنا علیه وأصحابی ". رواه الترمذی [۲۵۳].
۱۷۱- (۳۲) عبدالله ابن عمرو س گوید: پیامبر ج فرمود: تاریخ دوباره تکرار خواهد شد و دورانی درست مانند دورهای که بر بنیاسرائیل آمده بود بر امّت من نیز خواهد آمد. آنگونه که در بنیاسرائیل یکی آشکارا به مادرش میآمیخت، در امت من نیز چنین کسانی به وجود خواهند آمد که آشکارا با مادرش درآمیزد و مرتکب عمل شنیع زنا گردد.
علاوه بر این، ملت بنیاسرائیل (یهودیان و مسیحیان) به هفتاد و دو فرقه منشعب گشت و امت من نیز به هفتاد و سه فرقه تقسیم میگردد و همهی فرقهها وگروهها جز یکی درآتش خواهد بود.
پرسیدند: ای رسولخدا ج! فرقهی ناجیه کدام است که روح بهشت را میبینند و از آتش سوزان دوزخ رهایی مییابند؟
پیامبر ج فرمود: فرقهای که دنبالهرو و پیرو راه و روش من و سبک و منش یاران و اصحابم هستند و از چیزی فرمانبرداری میکنند که من و یارانم بر آن هستیم.
(پس فرقهی ناجیه، فرقهای است که به خوبی میداند و درک میکند که تنها راه نجات از چالشها و دغدغهها و مشکلات و مسائل و ناهمواریها و ناملایمات و نابسامانیهای کنونی و تنها راه نجات ممکن از غرقشدن در گردابهای ضلالت و تاریکی و عقاید و باورهای پوچ و بیمعنا و افکار و اندیشههای پوسیده و نکبتبار، فقط دنبالهروی از اوامر و فرامین و تعالیم و آموزهها و احکام و دستورات تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین خدا و رسول و توصیهها و سفارشهای یاران پیامبر میباشد.
و در حقیقت فرقهی ناجیه دوستدار رسولخدا ج و یاران وی میباشند و به خوبی میدانند که صحابه ش، آنانیکه ایمانشان محور اعتبار و میزان ارزیابی ایمان دیگران است، میتوان از عملکرد و اقوالشان نیز سرمشق گرفت و به گفتهها، و به کردهها و رهنمودهایشان استناد و اعتماد و استدلال و تقلید کرد.
و به خوبی میدانند که صحابه و یاران پیامبر ش و سنت و روش آنان در کنار سنت و روش پیامبر ج بهترین و عالیترین کمک، در راستای بازشناسی مسیر اصلی از مسیر منحرف و فرعی میباشد. زیرا آنها کاملترین اسوهی ایمانی هستند و کسانی که به اندازهی سر موئی از آنها روی برتابند، بدبخت و گمراه و فلاکتزده و نگونسار خواهند شد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
۱۷۲ - [۳۳] وفی روایة أحمد، وأبی داود عن معاویة: " ثنتان وسبعون فی النار وواحدة فی الجنة وهی الجماعة، وإنه سیخرج فی أمتی أقوام تتجارى بهم تلك الأهواء كما یتجارى الكلب بصاحبه، لا یبقى منه عرق ولا مفصل إلا دخله " [۲۵۴].
۱۷۳- (۳۳) امام احمد و ابوداود از حضرت معاویه س چنین روایت میکنند که گفت: (پیامبر ج فرمود: یهودیان و مسیحیان منشعب به هفتاد و دو فرقه گشتند.و امت من نیز، بسان آنها به هفتاد و سه فرقه و گروه تقسیم میگردد). هفتاد و دو از آنها در آتش و یکی در بهشت خواهد بود. و فرقهای که مستحق بهشت است، همان جماعت مسلمانان است.(که پیرو راه و روش من و سبک و منش یارانم هستند و از چیزی فرمانبرداری و اطاعت میکنند که من و اصحابم بر آن هستیم).
و عنقریب در امتم مردمانی پیدا خواهند شد و پا به عرصهی وجود خواهند گذاشت که خواهشات ناروای نفسانی و تمایلات پست حیوانی وآرزوهای نحس دنیوی در تار و پود وجود آنها سرایت میکند (وآنها را بر این وا میدارد تا دست به تشریع و قانونگذاری بزنند و امور نوساخته و نو پیدایی را در دین ایجاد بکنند و مذهب و مکتبی را مبتنی بر اهداف شخصی، امراض فردی و امراض پست حیوانی و خواهشات و تمایلات ناروای نفسانی و شیطانی، پیریزی نمایند و راهی را غیر از راه جماعت مسلمانان برگیرند وگزینش نمایند واین خواهشات و تمایلات نفسانی و دنیوی چنان در تار و پود وجود آنها عجین میشود). همانگونه که فردی در نتیجهی گازگرفتن سگ هار به بیماری «هاری» مبتلا شود و این بیماری در تمام رگها وعروق وی سرایت کند و هیچ رگ و عصبی را باقی نگذارد مگر اینکه در آن داخل شود(و فرد مبتلا را اگر درمان نشود، به زودی از پای درآورد).
شرح: «کَلَب» (به فتح کاف و لام): به معنای بیماری هاری است.
«هاری» یا «داءالکلب» ویا «کَلَب» یا «راژ»: مرضی است که در بعضی از حیوانات مانند: سگ و گربه و گرگ تولید میشود، و دارای میکرب مخصوصی است و موقعی که حیوان کسی را گاز بگیرد میکرب آن سرایت میکند و باعث جنون هاری میشود، سگ هار در روزهای اول ابتلاء، افسرده و غمگین به نظر میآید و عطش فراوان دارد، زیرا گلویش تنگ شده و نمیتواند آب بخورد، پس از چند روز خشمگین و مضطرب میشود و با زبان آویخته به این طرف و آن طرف میرود و هرکس را ببیند، گاز میگیرد.
سپس پاهایش فلج میشود و به حالت خفگی میمیرد.
بیماری «هاری» در انسان بلا فاصله پس از گزیدن سگ هار، ظاهر نمیشود. هرچه موضع گزیدگی دورتر از مغز باشد، بیماری دیرتر بروز میکند. اگر گونههای انسان را گاز گرفته باشد، ده، پانزده روز بعد، واگر پا را گزیده باشد، دو سه ماه بعد، عوارض آن ظاهر میگردد. زیرا ویروس هاری که از بزاق سگ داخل بدن انسان میشود به تدریج از عصب عبور میکند و به مغز میرسد و هنگامی که به مغز برسد، حالت اضطراب و هیجان در بیمار تولید میگردد، گلوی او تنگ میشود و نمیتواند چیزی بخورد از شنیدن کوچکترین صدا و از دیدن نور شدید مضطرب میشود و حالت جنون پیدا میکند و چند روز پس از بروز این عوارض به حالت خفگی میمیرد. هرگاه سگ هار انسان را بگزد، باید فوراً بالای زخم را ببندد و جای دندان سگ را فشار دهند تا آب دهان سگ با مقداری خون خارج بشود و بعد سرم مخصوص آنرا تزریق کنند تا از بروز عوارض آن جلوگیری شود [۲۵۵].
در اینجا نیز رسولخدا ج از تمثیل و ترسیم استفاده نموده و فرموده است: خواهشات نفسانی و تمایلات حیوانی، چنان بر این بدعتگرایان و نفسپرستان سرایت میکند. همانگونه که بیماری «هاری» در تمام رگها و عصبهای فرد مبتلا به «هاری»، داخل میشود.
از اینرو اگر چنین فردی تحت علاج قرار نگیرد و سرم مخصوص به او تزریق نشود، به زودی بر اثر این بیماری هلاک خواهد شد اینچنین نیز، اگر این بدعتگرایان و نفسپرستان که مذهبی را بر اساس اهداف شخصی و امراض نفسی و اغراض فردی و خواهشات حیوانی خویش، پیریزی نمودهاند، اگر از این کار دست نکشند به زودی همین نفسپرستی و پیروی خواهشات و تمایلات، آنها را از پای درخواهد آورد و آنها را به دَرَک، واصل خواهد نمود.
۱۷۳ - [۳۴] وعن ابن عمر قال: قال رسول الله ج: " إن الله لا یجمع أمتی - أو قال: أمة محمد -على ضلالة، وید الله على الجماعة، ومن شذّ شذّ فی النار ". رواه الترمذی [۲۵۶].
۱۷۳- (۳۴) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ امتم. یا فرمود: امت محمد ج را بر ضلالت و گمراهی جمع نخواهد کرد.
و دست یاری خدا با جماعت است و هرکس از راه جماعت سرپیچی کند و تکروی را انتخاب نماید، در حقیقت راه آتش را در پیش گرفته است. (و اگر در این حال جان بسپارد و چشم از این جهان فرو بندد، در آتش سوزان دوزخ انداخته خواهد شد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
۱۷۴ - [۳۵] وعنه قال: قال رسول الله ج: " اتبعوا السواد الأعظم، فإنه من شذّ شذّ فی النار ". رواه ابن ماجه من حدیث أنس [۲۵۷].
۱۷۴- (۳۵) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: از سواد اعظم (جماعت مسلمانان) پیروی کنید و از تکروی برحذر باشید چرا که هرکس از راه جماعت سرپیچی کند و تکروی را انتخاب نماید، در حقیقت راه آتش را در پیش گرفته است.
[این حدیث را ابن ماجه از حدیث حضرت انس س روایت کرده است].
شرح: در این حدیث پیامبر ج بشدت از تفرقه و اختلاف و بدعتگذاری و تکروی در مسائل شرعی والهی، بر حذرداشته و همگان را توصیه نموده تا وحدت و یکپارچگی را سر لوحهی عمل خویش قرار دهند و از پراکندگی و خودرأیی بپرهیزند و اخوت و برادری و دوستی را نصبالعین وآویزهی گوش خویش قرار دهند و از دشمنیها وکینهتوزیها واختلافها وکشمکشها اجتناب کنند و باید سخت از اختلاف و دوگانگی بپرهیزند و از هرچه مایهی آشفتگی و نابسامانیجمعی است، دست بردارند و دشمنیها و کینهتوزیها را که به روابط برادری و دینی صدمه میزند ودین و دنیای امت را تباه میسازد یکسره ترک کنند و باید مسلمانان مواظب باشند تا به دام تفرقه نیفتند و بدانند که شیطان به یک فرد که خارج از جماعت و گروه مسلمان راستین است، نزدیکتر میباشد تا به دو فرد. و هرکس ازمسلمانان میخواهد که در سرای بهشت منزل گزیند و از آتش دوزخ رهایی یابد بر اوست که جماعت مسلمانان و سواد اعظم را رها نکند، چرا که دست یاری وکمک خدا با جماعت و دست فتنهگر و ویرانگر شیطان با تکروی و خودرأیی و اختلاف و دوگانگی است.
در این زمینه، اقبال لاهوری در قالب شعر میگوید:
فرد را ربط جماعت رحمت است
جوهر او را کمال از ملت است
تاتوانی با جماعت یار باش
رونق هنگامهی احرار باش
فرد و قوم آئینهی یکدیگرند
سلک وگوهر کهکشان و اخترند
فرد میگیرد ز ملت احترام
ملت از افراد مییابد نظام
فرد تا اندر جماعت گم شود
قطرهی وسعتطلب قلزم شود
هر که آب از زمزم ملت نخورد
شعلههای نغمه درعودش فسرد
نیست از روم وعرب پیوند ما
نیست پابند نسب، پیوند ما
دل به محبوب حجازی بستهایم
زین جهت با یکدیگر پیوستهایم
رشتهی وحدت چو قوم از دست داد
صد گره بر روی کار او فتاد
ما پریشان در جهان چون اختریم
همدم و بیگانه از یکدیگریم
۱۷۵ - [۳۶] وعن أنس قال: قال لی رسول الله ج: " یا بنی! إن قدرت أن تصبح وتمسی ولیس فی قلبك غش لأحد فافعل ". ثم قال: " یا بنی! وذلك من سنتی، ومن أحب سنتی فقد أحبنی ومن أحبنی كان معی فی الجنة ". رواه الترمذی [۲۵۸].
۱۷۵- (۳۶) انس س گوید: پیامبر ج به من فرمود: فرزندم! اگر میتوانی و قدرتداری، روز و شب و تمام اوقات عمرت را به گونهای سپری کن که در دلت، نسبت به هیچکس از بندگان خدا، نیرنگ، بدخواهی،کدورت، کینه، بغض و عداوت و دشمنی و دیگر امراض ناخالص درونی، وجود نداشته باشد.
انس س گوید: سپس پیامبر ج در ادامهی سخنانش، خطاب به من فرمود: پسرم! (سینهی بیکینه و بیآلایش داشتن) از سنتها و سبک و منش من است و هرکس سنّت مرا احیا کند (و آن را سرلوحهی زندگی فردی و اجتماعی خویش قرار دهد و به آن جامهی عمل بپوشاند و آن را در تمام ابعاد و زمینههای مختلف زندگی، نصبالعین وآویزهی گوش خویش قرار دهد) به طور قطع مرا دوست داشته است (و محبت من در رگ و ریشه و در تار و پود وجودش، عجین شده و او را محو خود کرده است) و کسیکه مرا دوست بدارد، در بهشت همراه من خواهد بود.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح:
«رفع یک سوء برداشت»: در این حدیث، به صراحت بیان شدکه افراد مطیع و فرمانبردار رسولخدا ج و سنتهای پاک و مطهرش، در بهشت همنشین و همراه پیامبر ج خواهند بود و در حقیقت این یکی از افتخارات بزرگ و از امتیازات سترگ کسانی است که مطیع و فرمانبردار سنتهای تعالیبخش و سعادتآفرین رسولخدا ج باشند.
البته باید دانست که همراه بودن با پیامبر ج در بهشت، بدان معنا و مفهوم نیست که آنها در مقام و مرتبه از هر جهت برابر و مساوی باشند و هردو در یک رتبه و درجه قرارگیرند، بلکه در عین معاشرت و همراهی و همنشینی با یکدیگر، هرکدام سهم خاصی (طبق مقام و مرتبه خود) از مواهب و الطاف خداوند و درجات بهشتی دارند.
همانطور که فیالمثل درختان، گلها و گیاهان یک باغ در عین اینکه گرد هم هستند، و از نور آفتاب و باران بهره میبرند، بهرههای آنها مانند ارزشهای آنها یکسان و مساوی و همسنگ و برابر نیست.
۱۷۶ - [۳۷] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " من تمسك بسنتی عند فساد أمتی، فله أجر مائة شهید " رواه احمد [۲۵۹].
۱۷۶- (۳۷) ابوهریره س گوید: پیامبر ج (پیرامون فضیلت و جایگاه والا و شامخ سنّت و عمل به آن) فرمود: کسیکه در دوران فساد امت من، به سنّت من چنگ زند و آنرا سرلوحهی زندگی خویش قرار دهد و پیوسته آن را نصبالعین و آویزهی گوش خویش بگرداند، برایش پاداش و اجر صد شهید وجود دارد.
[این حدیث را احمد روایت کرده است.]
شرح: در این حدیث، پیامبر گرامی اسلام ج، اجر و پاداش مسلمان صادق و راستین را که به سنّت پیامبر ج در دوران فساد امّت و در دوران غربت اسلام و مسلمین حقیقی، متمسک باشد، به اندازهی اجر و مزد صد شهید قرارداده است. و در واقع این پاداش بزرگ به خاطر غربت در میان مردم و تمسک به سنّت رسول گرامی اسلام ج، در میان ظلمت و تاریکی بدعتهای مردمان است.
واقعیّت امروزی و چند عصر گذشته گواه این است که اسلام و مسلمانان صادق، در دیار خود و در میان مردم غریب بوده و میباشند تا آنجا که اگر کسی مردم را به اسلام واقعی و به سنّتهای نورانی و تابناک رسولخدا ج، دعوت نموده باشد و یا خود بدان عمل نماید، مشکلات فراوانی از قبیل فشار، شکنجه، زندان،ترور، ملامت، طعن، و اعدام فراروی او قرار خواهد گرفت.
بنابراین اگر انسان مسلمان و پیرو راستین مکتب محمدی، بخواهد منهج ربّانی و سنّت نبوی را در عصر کنونی ما، سرلوحهی کار خود قرار دهد، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجهی و تبعید و محاصرهی اجتماعی دنیاداران و در نتیجه، فشار و زندانی و ترور و قتل و... آماده سازد. و چرا اجر و پاداش چنین فردی که در چنین محیط فاسد، که با وجود عقاید و باورهای پوچ و باطل و بدعتگرای و سنّتستیزی درآن، باز هم به سنّت رسولخدا ج، عمل میکند و آن را سرلوحهی کار خویش قرار میدهد، اجر و پاداش وی به مقدار اجر و پاداش صد شهید نباشد؟
او با وجود غربت در دین، درعقیده، در اجرای سنّت نبوی، و با وجود غربت در سلوک و طریقت و... باز هم به سنّت رسولخدا ج چنگ میزند و با چنگ و دندان از آن محافظت میکند و در کنار بدعتگرایان، او یک سنتگرا است و در کنار جاهلان، او یک عالم و خردمند و درکنار دعوتگران بهسوی خواهشات نفسانی و تمایلات حیوانی، او یک دعوتگر بهسوی فرمان خدا و سنّت رسولخداست. و در کنار آنانی که نیکی نزد آنان منکر و منکر نیکوست، او یک آمر به معروف و ناهی از منکر است.
پس برای چنین فردی اجر و پاداش صد شهید، مبارک و میمون باشد.
۱۷۷ - [۳۸] وعن جابر عن النبی ج حین أتاه عمر، فقال: إنا نسمع أحادیث من یهود تعجبنا، أفترى أن نكتب بعضها؟ فقال: " أمتهوكون أنتم كما تهوكت الیهود والنصارى؟! لقد جئتكم بها بیضاء نقیة، ولو كان موسى حیاً ما وسعه إلا اتباعی ". رواه أحمد والبیهقی فی كتاب شعب الإیمان [۲۶۰].
۱۷۷- (۳۸) جابر س گوید: عمر س نزد رسولخدا ج آمد و گفت: گاهی اوقات سخنانی زیبا و دلنشین از یهودیان میشنویم که ما را به اعجاب و تحسین وا میدارد، آیا شما اجازه میدهید تا برخی از آنها را به رشتهی تحریر در بیاوریم؟
پیامبر در پاسخ فرمود: آیا شما در دینتان حیرتزده و سرگردان و حیران و ویلان هستید (تا احکام و مسائل آئین و دینتان را از غیر و بیگانه بگیرید) همانگونه که یهویان و مسیحیان در دینشان حیرتزده و سرگردان بودند. (و اوامر و فرامین و تعالیم و دستورات و احکام و آموزههای مکتبشان را پشت سرافکنند، و تعالیم موسی و عیسی ÷ و فرامین تورات و انجیل را نادیده گرفتند و به دنبال احبار و راهبان و پارسایان و دیرنشینان رفتند و آنچه را که آنها خودسرانه، قانونگذاری میکردند و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نمودند، آنها نیز از ایشان پیروی کردند، و سخنانشان را دین دانستند و کورکورانه به دنبالشان روان شدند و آئین راستین موسی و عیسی ÷ را پشت سر افکندند، پس شما نیز به آئین و مکتبتان اعتماد داشته باشید و به دید شک و تردید به احکام و مسائل آن نگاه نکنید و پیرامون تعالیم و آموزههایش، حیرتزده و سرگردان مباشید، چرا که به خدا سوگند!) من آئینی روشن و واضح و بدور از هرگونه کژی و انحراف و ضعف و نقصی برایتان به ارمغان آوردهام (که هرکس آن را رها کند و به بیراهه و ضلالت رود و از ادیان و ملل غیر الهی و تحریفشده متأثر شود و از آنها پیروی و تأسی و اقتدا نماید، هلاک و نابود خواهد شد). و بدانید که (ملتها و امتهای دیگر، نیاز مبرم به احکام و تعالیم دین روشن و آئین واضح ما دارند چرا که) اگر موسی ÷ زنده میبود، وی را جز پیروی واتباع از آئین و کیش من، هیچ گنجایش دیگری نبود.
[این حدیث را احمد و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث به این موضوع اشاره رفته است که این امّت (امّت محمدی و ملّت قرآنی) از بقیّهی امتها و ملتها جدا است، چراکه افراد این امت از راه راست و درست برخوردارند و یهودیان و مسیحیان و دیگر ادیان و ملل، راههای دیگری دارند.
در قرآن و در مجموعهی احادیث نبوی، آیات و روایات زیادی در این زمینه آمده است که مجموعاً این را میرساند که این امت از بقیه امتها جدا است. شخصیت منحصر به فردی دارد و نباید دنبالهرو(ی) یهودیان و مسیحیان و امتهای دیگر باشد.
به این خاطر واژهی «خالفوهم» (باآنها مخالفت کنید) در بسیاری از احادیث تکرار شده است، پس برای امت محمدی، شایسته است که استقلال و هویت خویش را حفظ کنند و به جهان و جهانیان خط و مشی دهند و از عادات و سخنان یهودیان و مسیحیان متأثر نشوند و از رسوم و تقالید آنها پیروی نکنند و اخلاق و رفتار آنها را انتخاب ننمایند و درهر حال هویت و شخصیت اسلامی خود را حفظ کنند.
دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه میگوید:
«باید ما مسلمانان، شخصیت منحصر به فرد خودمان را دارا باشیم، چون امت اسلامی، امّت وسط است که برای انسانها نمونه است. ما رتبهی استادی امتها را داریم، ما بهترین امت هستیم که برای هدایت انسانها برانگیخته شدیم، پس چرا از دیگران پیروی کنیم؟ پیامبر اکرم ج میخواهد این مفاهیم را در وجود ما بکارد تا به شخصیت و استقلال خود افتخارکنیم. پیامبر ج نمیخواهد که ما پیرو و دنبالهرو و پیرو دیگران باشیم. به هشدار این حدیث که به صورت خبرآمده است توجه کنید:
«لتتبعنّ سنن من قبلکم، شبراً بشبر وذراعاً بذراع، حتّی لو دخلوا جُحر ضبّ لَدخلتموه». «وجب به وجب و ذرع به ذرع از روشهای پیشینیان پیروی خواهید کرد، به نحوی که اگر داخل سوراخ سوسماری هم شوند، شما هم داخل آن خواهید شد».
یعنی اگر داخل سوراخ سوسمار شوند، سوراخ سوسمار یک مُد میشود به نام «مد سوراخ سوسمار» وقتی که موهای پشت سرشان بلند کنند، جوانان ما هم همین کار را میکنند حتی خود را مثل سوسک، سیاه میکنند، جوانان ما هم به شکل سوسک سیاه در میآیند.
کجاست شخصیت منحصر به فرد ما در برابر این تقلید کورکورانه؟ آیا انسان از دین و شخصیت اسلامی خود خارج شود تا از گمراهی دیگران پیروی کند؟
وقتی که از پیامبر اکرم ج پرسیدند که: از روشهای کدام پیشینیان پیروی خواهیم کرد؟
آیا از یهود و نصاری تقلید خواهیم کرد؟ پیامبر ج فرمود: پس از چه کسی؟
آیا جای تأسف نیست که اساتید ما یهود و نصاری شوند؟ ما دستوراتی که در «پروتوکلات حکمای صیهون» آمده است، اجرا میکنیم، کاری نداریم که نسبت این «پرتوکلات» به حکمای صیهون درست است یا نه، ما دانسته یا نه دانسته، خواستههای آنان را اجرا میکنیم و مطیع فرمان آنانیم [۲۶۱].
پس مسلمانان باید هوشیار و بیدار باشند و شخصیت منحصر به فرد و مستقل خود را حفظ و حراست کنند و به آئین خویش بنازند و در راستای اجرای اوامر و فرامین مکتب خویش و نشر و پخش آن، از همه چیز بگذرند و به سنّت پیامبرشان و به شخصیت و استقلال خود، افتخار کنند و دنبالهرو و پیرو دیگران و یهودیان و ترسایان نباشند.
۱۷۸ - [۳۹] وعن أبی سعید الخدری قال: قال رسول الله ج: " من أكل طیباً، وعمل فی سنة، وأمن الناس بوائقه، دخل الجنة ". فقال رجل: یا رسول الله! إن هذا الیوم لكثیرفی الناس؟ قال: " وسیكون فی قرون بعدی ". رواه الترمذی [۲۶۲].
۱۷۸- (۳۹) ابو سعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس که رزق و روزی حلال و پاکیزه خورد و به سنّت (و راه و روش پرشکوه من) جامهی عمل بپوشاند، و مردم از شرش در امان باشند، به بهشت خدا، خواهد رفت.
مردی از جای برخاست و گفت: ای رسولخدا ج! چنین افرادی با چنین اوصافی در امت تو، امروز بسیاراند (آیا درآینده نیز، این چنین خواهد بود و مردمان آینده نیز از چنین اوصاف و ویژگیهایی برخوردارند)؟
پیامبر ج فرمود: (آری) پس از من نیز در اقوام و ادوار مختلف دیگر، چنین افرادی با چنین اوصافی خواهد بود.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
۱۷۹ - [۴۰] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " إنكم فی زمان من ترك منكم عُشر ما أمر به هلك، ثم یأتی زمان من عمل منهم بعُشر ما أمر به نجا ". رواه الترمذی [۲۶۳].
۱۷۹- (۴۰) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: شما ای صحابه ش! در دورهای قرار دارید که اگر یکی از شما، یک دهم آنچه که به آن امر شده را ترک کند و پشت سر افکند، هلاک خواهد شد. پس از این زمانی فراخواهد رسید که هرکس در آن زمان به یک دهم آنچه را که به آن دستور داده شده، عمل کند و به ده یک آن، جامهی عمل بپوشاند، نجات خواهد یافت (چرا که در دوران فساد امت، انتظار بیشتری از او نمیرود).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: چون عهد رسالت، عهد نزول وحی، عهد عزّت و اقتدار و بالندگی و تکامل بود و صحابه ش در رکاب و همراهی و همنشینی پیامبر ج بودند و به طور مستقیم به سخنان گهربار رسولخدا ج، گوش فرا میدادند و چشمانشان را با دیدن سیمای مبارک پیامبر ج خنک میکردند و بدون هیچ مانع و حائلی قرآن و احوالی را که مربوط به آیات الهی بودند، مشاهده مینمودند و از فهم کامل و علم صحیح و عمل صالح و ایمان کامل و یقینی درست برخوردار بودند و... به خاطر تمام این عوامل، اگر صحابه ش، به یک دهم اوامر و فرامین الهی و یک دهم تعالیم و آموزههای نبوی و یک دهم احکام و مسائل شرعی، عمل نمیکردند، احتمال هلاکشدنشان بود، چرا که در عهد رسالت میزیستند و با چشم سر، پیامبر ج و نزول وحی را مشاهده مینمودند و به خاطر وجود مبارک پیامبر ج و شنیدن سخنان گهربارشان بدون هیچ واسطهای، ایمان و یقینشان در حدّ کمال بود.
اما در آینده که عصر غربت اسلام و مسلمانان راستین و دوران فساد امّت است، اگر فردی به یکی از اوامر و فرامین الهی و نبوی و شرعی عمل کند، به فرمودهی رسولخدا ج، نجات خواهد یافت.
چراکه او با مشکلاتی در اجرای فرامین الهی و نبوی برخودار است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میگردد:
۱- این نوید بزرگ به خاطر غربت چنین فردی در میان مردم و تمسک وی به سنّت و اوامر و فرامین خدا و رسول ج در میان ظلمت و تاریکی بدعتهای مردمان است.
۲- برای چنین فردی انجام تمام اوامر و فرامین خدا در دوران فساد امّت، سخت است، چراکه اگر خواسته باشد به تمام اوامر و فرامین الهی، جامهی عمل بپوشاند و حتی اگر اراده کند به یک دهم آنها عمل نماید، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان واستهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی دنیاداران و فشار و زندانی و قتل و ترور نفسپرستان و مادیگرایان، آماده سازد و این خود کاری مشکل و دشوار است.
۳- چنین فردی با حال و وضعی باید متمسک به اوامر و دستورات خدا و رسول باشد که در آن زمان، باید در کنار ادیان فاسد دیگران و عقاید باطل عدهای و طریقت و سلوک گمراه و انحرافی برخی و افکار و اندیشههای ویرانگر برخی دیگر و بدعتگرایی و نوآوریهای بعضی دیگر از مردم، به سنّت و فرمان رسولخدا ج چنگ بزند و با چنگ و دندان در چنین محیطی فاسد و ویرانگر ازکیان اسلام، قرآن، سنّت و مسلمانان دفاع کند، و این نیز کاری بس مشکل و دشوار است.
۴- در وقتی که بیشتر مردم از سنّت رویگردانند و به بدعت و نوآوری متوجهاند، و بیشترشان منکر توحید خالصاند، اگر چنین فردی به سنّت ملتزم و پایبند باشد و از بدعتها و نوآوریها دوری گزیند و پایبند به توحید خالص باشد و فقط از پیامبر ج درآنچه بهسوی او ارسال شده است، تبعیّت کند، در حقیقت شرارهی آتش را به دست گرفته و بیشتر مردم وی را سرزنش میکنند و به سبب غربت و عدم و سازگاری وی با فرهنگ حاکم بر جامعه، مردم او را اهل شذوذ، بدعت و جدا شده از سواداعظم میپندارند. در چنین جوّی، اگر این فرد به یک دهم اوامر و فرامین الهی و نبوی و شرعی عمل کند، امکان نجاتش خواهد بود.
چرا که وی، نه بسان صحابه ش، عهد رسالت را دریافته و نه با پیامبر ج ملاقاتی داشته و نه از نزدیک با رسولخدا ج سخنی زده و نه به طور مستقیم و زنده از سخنان ایمانافزای پیامبر ج بهره گرفته، با این وجود، تمام سعی و تلاش خویش را بهکار میگیرد تا در دوران فساد امّت و در زمان غربت اسلام و قرآن، باز هم مطیع و فرمانبردار احکام الهی و فرامین و سنتهای نبوی باشد.
۱۸۰ - [۴۱] وعن أبی أمامة قال: قال رسول الله ج: " ما ضل قوم بعد هدى كانوا علیه إلا أوتوا الجدل ". ثم قرأ رسول الله ج هذه الآیة: ﴿مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ﴾ [الزخرف: ۵۸].رواه أحمد والترمذی وابن ماجه [۲۶۴].
۱۸۰- (۴۱) ابواُمامه س گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ جامعه و مردمی پس از هدایت و راهیافتن، به ضلالت و بیراهه نرفت، جز آنکه به جدال و خصومت و ستیزهجویی و حق ناپذیری خوگرفت.
سپس پیامبر ج این آیهیکریمه را تلاوت فرمود:
﴿مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ﴾ [الزخرف: ۵۸].
«آنان این مثال را چز از روی جدال بیان نمیدارند... بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگرند (و برای مبارزه با تو و جلوگیری از حق، به استدلال باطل متوسل میشوند».
(مشرکان مکّه گفتند: آیا به نظر شما معبودهای ما بهتراند یا عیسی؟ به عقیده شما ﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ [الأنبیاء: ۹۸]. «عیسی ÷ به دوزخ میرود، پس بگذار ما و معبودهایمان که از او بدترند به دوزخ برویم). آنان این امثال را جز از روی جدال، بیان نمیدارند، بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگراند و برای مبارزه با تو و جلوگیری از حق، به استدلال باطل متوسل میشوند».
[این حدیث را احمد، ترمذی و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث به این نکته مهم اشاره رفته که سرچشمهی تمام اختلافات و مجادلههای باطل و کینهتوزیهای پرخاشگرانه، انگیزهایی جز طغیان، ظلم، حسد، وعداوت و دشمنی و اعمالنظرهای شخصی و تنگنظریها و کشمکشهای پوچ و بیمعنا ندارد.
یهودیان و مسیحیان در احکام الهی به اختلاف و نزاع پرداختند و در این راستا، خونهای زیادی ریختند و مسیحیان نیز در امر توحید و آلودهساختن آن به شرک و تثلیث، راه اختلاف پوییدند و تخم اختلاف پاشیدند و چون منافع خود را در خطر میدیدند از روی جدال وکشمکش به ناحق و طغیان و ظلم و حسد، همه را نادیده گرفتند.
جالب اینجاست که سرچشمهی اختلافها و کشمکشهای مذهبی آنها معمولاً از جهل و بیخبری نبود، بلکه بیشتر به خاطر بغی، ظلم، انحراف از حق، اِعمال نظرهای شخصی، جدال و خصومت و ستیزهجویی و حقناپذیری است.
اگرآنها و یا هرکس دیگر، تعصب، کینهتوزی، تنگنظریها، منافع شخصی، اغراض فردی، امراض درونی و تجاوز از حدود و حقوق خود را کنار بگذارند و با واقعبینی و روح عدالتخواهی، احکام خدا را بررسی کنند، جادهی حق بسیار روشن خواهد بود و اختلافات و کشمکشها و ستیزهجوییها و حقناپذیریها به سرعت حل میشود.
۱۸۱ - [۴۲] وعن أنس بن مالك أن رسول الله ج كان یقول: "لا تشددوا على أنفسكم فیشدد الله علیكم، فإن قوماً شددوا على أنفسهم، فشدد الله علیهم، فتلك بقایاهم فی الصوامع والدیار "﴿وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ﴾ [الحدید: ۲۷]. رواه أبوداود [۲۶۵].
۱۸۱- (۴۲) انس ابن مالک س گوید: پیامبر ج پیوسته میفرمود: (چون مبنای شریعت اسلامی برآسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است، از اینرو شما نیز) برخود سخت نگیرید، چراکه اگر شما برخود سخت گرفتید، خداوندأ هم بر شما سخت خواهد گرفت.
اقوامی پیش از شما بودند که بر خویشتن سخت گرفتند (وبه جانب تیسیر و تخفیف و آسانگیری و رفع عسر و حرج، اعتنایی نورزیدند، بنابراین) خداوند ﻷ نیز، بر آنان سخت گرفت وآنان را در عسر و حرج و سختی و مشقت انداخت.
و این بقایا و آثار برجای ماندهی آنها در صومعهها و دیرها است (حال به آنها بنگرید و ببینید که چه بر سرشان به خاطر سختگیری و تشدّد و بدعت و نوآوری در دین آمده است).
سپس پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ﴾ [الحدید: ۲۷].
«پیروان عیسی ÷ رهبانیّت سختی را از پیش خود پدید آوردند که ما آنها را بر آنان واجب نکرده بودیم و لیکن خودشان بر خود سخت گرفتند و آن را برای بدست آوردن خوشنودی خدا پدید آورده بودند و بر خویشتن نذر واجب نموده بودند».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: در این حدیث به این نکته اشاره رفته است که: مبنای شریعت برآسانگیری و رفع عسر و حرج و تشدید و سختگیری از بندگان است. و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحهی کار خود قرار دهند.
خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت میفرماید:
﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَكُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾ [المائدة: ۶].
«خدا نمیخواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن میخواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».
و در سورهی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: ۱۸۵].
«خدا برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد»
و در پایا ن آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصتهای خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨﴾ [النساء: ۲۸].
«خدا میخواهد تا بارتان را سبک گرداند و میداند انسان ناتوان آفریده شده است».
و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی میفرماید:
﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡكُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ﴾ [الحج: ۷۸].
«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».
پیامبر(ج نیز میفرماید:
«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا».«آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».
و نیز میفرماید:
«انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا معسرین». «شما برای آسانگیری مبعوث شدهاید نه برای سختگیری».
در این حدیث نیز، پیامبر ج به راهبها و راهبههای مسیحی اشاره کرده که آنها نهتنها آئین توحیدی مسیح را رعایت نکردند و آن را با انواع شرک و چندگانهپرستی آلودند، بلکه دست به تشریع و قانونگذاری و بدعت و(رهبانیت)، تحریم ازدواج برای مردان و زنان تارک دنیا و انزوای اجتماعی و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع را ابداع نمودند وکاری را بر خود نذر و واجب کردند که خداوندأ آنها را بر ایشان فرض و واجب نکرده بود، اما آنها از تخفیف و تیسیر و آسانگیری الهی بهره نبردند و دست به نوآوری زدند و صومعههای و و دَیرهایی دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع بشری را برای خویش برگزیدند و به تمام وظائف انسان در اجتماع پشت پا زدند و انزوای اجتماعی را در پیش گرفتند. و خلاصه، آنها بر خود سخت گرفتند و خداوند نیز برآنها سخت گرفت.
از این رو، پیامبر ج از پیروانش میخواهد که بسان آنها برخود سخت نگیرند و به دنبال بدعت و نوآوری در دین که رهاورد و ارمغانش جز سختی و مشقت، نیست نروند، چرا که این از اصول ثابت شده شریعت مقدس اسلام است که بدعت، دین را سخت میکند و آن را با طبیعت سهل و آسانش بیگانه میسازد.
اسلام بشدت مخالف بدعت و نوآوری در دین است تا مردم از پیش خود چیزهایی را به دین نیافزایند تا باعث سختی و مشقت در دین شود و روح شریعت که بر مبنای آسانگیری و رفع عسر و حرج است، تحتالشعاع بدعتهای آنها قرار بگیرد. چراکه اگر مردم دست به نوآوری بزنند و به احکام و فرامین ساده و بیآلایش خدا، اعتنایی نورزند وآنها را ناقص وکم پندارند و چندین برابر آنچه خدا نازل کرده است به دین بچسبانند، دست آخر نتیجهاش این میشود که تکالیف و وظایف دینی بر مردم سنگین میشود و دینزده میگردند و بسان راهبها و راهبههای مسیحی به انحراف و الحاد و نا هنجاریها و ناملایمات دینی و اجتماعی گرفتار میآیند.
۱۸۲ - [۴۳] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " نزل القرآن على خمسة أوجه: حلال، وحرام، ومحكم، ومتشابه، وأمثال. فأحلوا الحلال، وحرموا الحرام، واعملوا بالمحكم، وآمنوا بالمتشابه، واعتبروا بالأمثال ". هذا لفظ المصابیح. وروى البیهقی فی شعب الإیمان ولفظه: " فاعملوا بالحلال، واجتنبوا الحرام، واتبعوا المحكم [۲۶۶].
۱۸۲- (۴۳) ابو هریره س گوید: پیامبر ج فرمود: قرآن کریم (بطور اجمال) بر پنج نوع، فرو فرستاده شده است: حلال، حرام، محکم، متشابه، ضرب المثل و قصص و مواعظ.
(و مسئولیت شما، در قبال این پنج وجه این است که) حلال آنرا حلال و حرام آنرا حرام بدارید و محکم آن را اصل و اساس تفکر و رفتار خویش بگیرید و به متشابهات آن ایمان داشته باشید (و دانش واقعی و حقیقی آنرا به خدا بسپارید) و به ضربالمثلها و قصص و مواعظ آن درس عبرت و پند واندرز بگیرید.
[این حدیث، با همین الفاظ در مصابیح روایت شده و بیهقی در «شعب الایمان» با این الفاظ روایت کرده است:] به حلال آن جامه عمل بپوشانید و از حرام آن اجتناب ورزید و از محکمات آن پیروی کنید و آنها را اصل و اساس تفکر، رفتار، گفتار، پندار وکردار خویش قرار دهید.
۱۸۳ - [۴۴] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " الأمر ثلاثة: أمر بیّن رشده فاتبعه، وأمر بیّن غیه فاجتنبه، وأمر اختلف فیه فكله إلى الله عزوجل". رواه أحمد [۲۶۷].
۱۸۳- (۴۴) ابن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرموده: احکام و مسایل شرع بر سه نوعند:
۱- حکمی که هدایت و درستی و راستی و کمالش، هویدا و مشخص است. پس وظیفهی تو در قبال چنین حکمی این است که آن را سرلوحهی کار خویش قرار دهی و از آن پیروی نمائی.
۲- حکمی که ضلالت وگمراهی و نادرستی و انحرافش مشخص است. پس از چنین چیزی بشدت اجتناب ورز و به عوامل قُرب و مقدمات آن نیز نزدیک مشو.
۳- و احکامی که مشکل و قابل تأویل بوده و معانی و مفاهیم کاملاً واضح و روشنی ندارند و از معانی گوناگون و متعارضی برخوردارند. (و چون محتمل مفاهیم و اوجه زیادی هستند قاطعانه نمیتوان آنها را تفسیر و تبیین کرد) پس باید علم و دانش حقیقی آنها را به خدا بسپاریم و به او تعالی حواله کنیم (چرا که تأویل و تفسیر و تبیین و تشریح درست آن را جز خدا کسی نمیداند. و مراد از قسم سوم همان احکام مشتبه وآیات متشابه قرآنی است).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
[۲۴۱]- دارمی ح۱۱. [۲۴۲]- مسند احمد ۶/۸ به غیر این الفاظ روایت کرده است، ابوداود ح۴۶۰۵، ترمذی ح۲۶۶۳ و قال حسن صحیح، ابن ماجه ح۱۳. [۲۴۳]- ابوداود ح۴۶۰۴، ترمذی ح۲۶۶۴، ابن ماجه ح۱۲، دارمی ح۵۸۶، مسند احمد ۴/۱۳۲. [۲۴۴]- ر.ک: الوجیز فی اصول الفقه، وهبة الزحیلی ص ۳۸ و «آشنایی با سنت پیامبر» محمد سلیم آزاد ص ۸۹-۹۰. [۲۴۵]- ابوداود ح ۳۰۵۰. [۲۴۶]- مسند احمد ۴/۱۲۶، ابوداود ح ۴۶۰۷، ترمذی ح ۲۶۷۶، ابن ماجه ح ۴۲، دارمی ح ۹۵. [۲۴۷]- فتح الملهم ج ۱ ص ۱۲۹. [۲۴۸]- مسند احمد ۱ / ۴۳۵، دارمی ح ۲۰۲، ابن ماجه ح ۱۱. [۲۴۹]- بغوی «شرح السنة» ح ۱۰۴. [۲۵۰]- ترمذی ح ۲۶۷۷. [۲۵۱]- ابن ماجه ح ۲۱۰. [۲۵۲]- ترمذی ح ۲۶۳۰ و قال حسن صحیح. [۲۵۳]- ترمذی ح ۲۴۶۲ و قال مفسر غریب. [۲۵۴]- مسند احمد ۴ / ۱۰۲، ابوداود ح ۴۵۹۷. [۲۵۵]- فرهنگ عمید. [۲۵۶]- ترمذی ح ۲۱۶۷. [۲۵۷]- ابن ماجه از حضرت انس روایت کرده است و روایتش این چنین است «إن امتی لا تجتمع علی ضلالة، فإذا رأیتم إختلافاً فعلیكم بالسواد الأعظم»، ح ۳۹۵۰. [۲۵۸]- ترمذی ح ۲۶۷۸ و قال حسن غریب من هذا الوجه. [۲۵۹]- الترغیب و الترهیب، علامه منذری ۱/۸۰، الکامل فی الضعفاء، علامه ابن عدی ۲/۷۳۹، سلسلة احادیث الضعیفه، آلبانی ۳۲۶. [۲۶۰]- مسند احمد ۳ / ۳۸۷ بیهقی ح ۱۷۶ – ۱۷۷ – ۲۰۰. [۲۶۱]- سنت و بدعت، ترجمه: ابراهیم ساعدی ص ۶۰ – ۶۱. [۲۶۲]- ترمذی ح ۲۵۲۰ و قال حدیث غریب لانعرفه. [۲۶۳]- ترمذی ح ۲۲۶۷ و قال غریب لا نعرفه الا من حدیث نعیم بن حماد عن سفیان بن عیینه. [۲۶۴]- مسند احمد ۵/۲۵۲، ترمذی ح ۳۲۵۳ و قال حسن صحیح، ابن ماجه ح ۴۸. [۲۶۵]- ابوداود ح ۲۹۰۴. [۲۶۶]- مصابیح السنة ۱/۱۶۴ ح ۱۴۴. [۲۶۷]- این حدیث در مسند احمد نیست، بلکه طبرانی آن را با اندکی تغییر در «الکبیر» نقل نموده است.