فصل اول
۱۴۰ - [۱] عن عائشة قالت: قال رسول الله ج: "من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد". متفق علیه [۲۱۱].
۱۴۰- (۱) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر ج فرمود: کسیکه در کار دین و آئین ما بدعتی پدید آورد و چیزی را در دین ما ایجاد کند که جزو آن نیست، کارش مردود است و چنین چیزی از او پذیرفته نمیشود».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
۱۴۱ - [۲] وعن جابر قال: قال رسول الله ج: " أما بعد، فإن خیر الحدیث كتاب الله، وخیر الهدی هدی محمد، وشر الأمور محدثاتها، وكل بدعة ضلالة ". رواه مسلم [۲۱۲].
۱۴۱- (۲) جابر س گوید: «پیامبر ج (برای مردم ایراد خطبه میکرد و) بعد از حمد و ستایش شایستهی خداوند، میفرمود: اما بعد، بیگمان، راستترین سخنان و و درستترین گفتارها، کتاب پرشکوه خداست و بهترین روش و منش، سبک و روش محمد ج است. و بدترین کارها، امور نوساخته و نوپدید (در دین) است و هر امر نوساختهای (در دین) گمراهی و ضلالت است».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در این دو حدیث، پیامبر ج به شدت بدعت و بدعتگذاران را میکوبد و بدترین کارها را امور نوپدید و نوساخته و بدعت در دین معرفی میکند.
و در حقیقت قبول اعمال و کردار و گفتار تمام انسانها منوط به دو چیز است، یکی اینکه تمام کارها فقط به خاطر رضا و خشنودی خدا باشد. چنانچه پیامبر ج میفرماید: «انما الاعمال بالنیات...». «ارزش کردار و گفتار در گرو نیتهاست».
و دوم اینکه: باید تمام اعمال و گفتار به روش شرعی و بر اساس اصول و موازین اسلامی و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی باشد. چنانچه پیامبر ج فرمود:
«هرکس در امر دین ما چیزی را به وجود آورد که از دین نیست آن چیز مردود است».
بنابراین اگر عمل و گفتار انسان خالص بود، ولی مطابق شرع نبود، از او پذیرفته نمیشود و اگر مطابق شریعت و اوامر و فرامین الهی و نبوی بود، و از جوهر اخلاص تهی بود، باز هم از او پذیرفتنی نمیباشد. بلکه عمل و کرداری مورد رضایت خداست که هم خالص باشد و هم صحیح و مطابق شرع.
لازم است در اینجا تعریفی از بدعت بکنیم. چرا که مشخص نمودن معنا و تعریف هر چیزی بسیار حائز اهمیت است تا مردم در خطا و اشتباه و سوءبرداشت و کجفهمی دچار نشوند.
«امام شاطبی» بدعت را اینگونه تعریف میکند:
«طریقة فی الدین مخترعة تضاهی الشرعیة یقصد بالسلوك علیها المبالغة فی التعبد لله سبحانه».
«راه و روش نوساخته و اختراع شدهای در دین است که شبیه روش و منش شرعی است و هدف از ایجاد آن، زیادهروی و مبالغه در عبادت خدای سبحان است» [۲۱۳].
و نیز میتوان بدعت را به تعبیری دیگر چنین تعریف کرد:
«ایجاد کاری یا اعتقادی یا قولی که در مورد آن اجازهای از صاحب شرع در کتاب یا سنت یا اجماع یا قیاس نرسیده است و تحت یکی از قواعد و اصول عام اسلام در نمیآید و در حقیقت معارض و مخالف اسلام است».
بنابراین هر امر تازهای که تحقق یابد، اگر مطابق قرآن یا سنت یا اجماع یا قیاس بود، مشروع است و اگر مطابق مصادر مذکور نبود، ملاحظه میشود که آیا تحت یکی از اصول و مبادی عام اسلام قرار میگیرد یا نه؟
اگر تحت این اصول واقع شد، مشروع است و بدعت نیست و اگر قرار نگرفت، بدعت و ضلالت است [۲۱۴].
از خلال این دو تعریف، میتوان این احکام و مسائل را برداشت کرد:
۱- هر آنچه، اصلی در شرع داشته باشد بدعت محسوب نمیشود. مانند جمعآوری قرآن توسط ابوبکر و عمر ـ ب ـ و دستور حضرت عمر س پیرامون نماز تراویح و...
۲- میدان بدعت، دین است نه دنیا. خدا و پیامبر از مسلمانان میخواهند که در امور دینی به آنچه آمده است بسنده کنند و پا را از حدود و مرزهای آن فراتر نگذارند و تمام تواناییها و ابداعات و خلاقیتها و ابتکارات و نوآوریهای خود را در امور دنیا و برای خدمت به اسلام و مسلمین به کار ببندند. چنانچه حضرت عمر س و دیگر بزرگان انجام دادند و چیزهای زیادی را در امور دنیوی برای نخستین بار انجام دادند و برای مصلحت مسلمانان و خدمت به آنها ابتکارات و نوآوریهای زیادی در امور دنیوی ایجاد کردند.
۳- نیت خیر، کار بدعتگذاران و نوآوران را توجیه نمیکند.
۴- در شناخت بدعت باید خیلی توجه کرد. چرا که بدعتگذاران به آنها رنگ و لعاب شرعی میدهند و در بازار بیایمانی و بیدینی به حراج میگذارند
۵- هرکاری که در دین، در کتاب، در سنت، در اجماع یا قیاس و در هیچ یک از ادلهی احکام که فقها و دانشمندان مسلمان آنها را بیان کردهاند و در هیچ یک از اصول و موازین عام اسلامی جای نمیگیرد، بدعت محسوب میشود.
۱۴۲ - [۳] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " أبغض الناس إلى الله ثلاثة: ملحد فی الحرم، ومبتغ فی الإسلام سنة الجاهلیة، ومطلب دم امرىء بغیر حق لیهریق دمه ". رواه البخاری [۲۱۵].
۱۴۲- (۳) ابن عباس ـ ب ـ گوید: «پیامبر ج فرمود: خشمانگیزترین و منفورترین مردمان در پیشگاه خدا، سه گروهاند:
۱- کسیکه در حرم (و مسجدالحرام) به گناه و معصیت و کجروی و انحراف بپردازد.
۲- کسیکه در اسلام به دنبال پیادهکردن سبک و روش جاهلی و احیای ارزشهای دوران تاریک و نحس جاهلیت باشد.
۳- آنکه به ناحق و محرفانه و ستمگرانه در صدد کشتن دیگران باشد».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: در این حدیث پیامبر ج سه کس را منفورترین مردمان در پیشگاه باری تعالی معرفی نموده است که یکی از آنها «ملحد فی الحرم» میباشد. در تفسیر «حرم» برخی گفتهاند که منظور همان ظاهر آن است. یعنی خانهی کعبه و کل مسجدالحرام.
و برخی گفتهاند که مراد کل سرزمین حرم است و برخی دیگر نیز گفتهاند که مراد از آن همهی مکهی مکرمه است. چرا که مکه، جایگاه نزول وحی و زادگاه پیامبر ج و منزلگاه صحابه ش، جولانگاه مجاهدان و آرامگاه شهیدان و مأوای ابراهیم و هاجر و اسماعیل ـ علیهم السلام ـ و شهر صلح و امنیت، محل پاکسازی نفس و توبه و پاکی از کلیهی گناهان است و تمام این چیزها، عواملی بزرگ در احترام و بزرگداشت مکه هستند.
از این جهت حرم یا مکهی مکرمه، جای محترمی است و هتک حرمت آن جایز نیست و نباید در آن حرمتشکنی کرد و در آن به جنگ و جدال، ارتکاب گناه و معصیت، شکار حیوانات آن و یا قطع درختان و گیاهان پرداخت و یا بدون احرام در منطقهی حرم داخل شد.
لذا کسیکه در حق مسجدالحرام حرمتشکنی کند و حرمت و احترام و بزرگداشتش را نادیده گیرد، منفورترین مردمان در پیشگاه خدا به شمار میآید.
و دومین کسیکه در پیشگاه خدا منفور میباشد کسی است که در اسلام به دنبال پیاده کردن سبک و روش جاهلی و احیای ارزشهای دوران جاهلیت باشد.
در حقیقت آنکه اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و مسائل شرعی را نادیده میگیرد، و به دنبال سبک و روش دوران تاریک و نحس جاهلیت میافتد و میخواهد با این کارش به خود یا دیگران بفهماند که او چیزهایی را میداند که خدا و رسول از آن آگاه نیستند و از خدا داناتر است. او در واقع با این کارش میگوید: ای خدا! آنچه تو برای ما وضع کردی و در نظر گرفتی کافی نیست. ما باید به آن بیفزاییم و از طرف دیگر، این چنین فردی به دید خود دین را ناقص میبیند و میخواهد با احیای ارزشهای باطل و مندرس و کهنهی دوران جاهلیت، نقص و کمبود دین را برطرف و عطشهای مردمان را خاموش سازد.
پس احیای ارزشهای دوران جاهلیت مساوی با کامل ندانستن شریعت مقدس اسلام و از بین بردن سنتهای تابناک پیامبر ج است.
۱۴۳ - [۴] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " كل أمتی یدخلون الجنة إلا من أبى". قیل: ومن أبى؟ قال: "من أطاعنی دخل الجنة، ومن عصانی فقد أبى ". رواه البخاری [۲۱۶].
۱۴۳- (۴) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: همهی افراد امت من وارد بهشت خواهند شد، مگر کسیکه امتناع ورزد و سرباز زند.
گفتند:ای رسولخدا ج! چه کسی امتناع میورزد؟ پیامبر ج فرمود: هرکس که (از اوامر و فرامین و تعالیم تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین) من اطاعت و فرمانبرداری کند وارد بهشت میشود و هرکس از (اوامر و دستورات دقیق، عمیق و ژرف) من نافرمانی کند، در حقیقت امتناع ورزیده و سرباز زده است. (به همین جهت از ورود به بهشت باز میماند)».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
۱۴۴ - [۵] عن جابر قال: جاءت ملائكة إلى النبی ج وهو نائم، فقالوا: إن لصاحبكم هذا مثلاً، فاضربوا له مثلاً. قال بعضهم: إنه نائم، وقال بعضهم: إن العین نائمة والقلب یقظان. فقالوا: مثله كمثل رجل بنى داراً وجعل فیها مأدبة وبعث داعیاً، فمن أجاب الداعی دخل الدار وأكل من المأدبة، ومن لم یجب الداعی لم یدخل الدار ولم یأكل من المأدبة. فقالوا: أوّلوها له یفقهها. قال بعضهم: إنه نائم، وقال بعضهم: إن العین نائمة والقلب یقظان. فقالوا: الدار الجنة، والداعی محمد، فمن أطاع محمداً فقد أطاع الله، ومن عصى محمداً فقد عصى الله، ومحمد فرق بین الناس. رواه البخاری [۲۱۷].
۱۴۴- (۵) جابر س گوید: «پیامبر اکرم ج خواب بود که عدهای از فرشتگان نزد ایشان آمدند. آنگاه به یکدیگر گفتند: براستی این دوست شما وصف و مثالی دارد. پس (مفاهیم بلند معنوی و معارف ارزشمند عقلی ظریف و جایگاه شامخ و وصف و داستان شگرف او را در قالب) مثالهای زیبا ترسیم کنید و به تصویر بکشید.
یکی از آنان گفت: او خواب است (بنابراین هیچ فایدهای در تمثیل و ترسیم نیست، چرا که او در عالم خواب چیزی متوجه نمیشود).
دیگری گفت: چشمش خواب است، ولی قلبش بیدار است (پس چون اینگونه است، حال و وضعش را در قالب مثال ترسیم کنید).
آنگاه به یکدیگر گفتند: وصف و مثال او مانند کسی است که خانهای ساخته و مهمانیای به راه انداخته و خوراکی برای مهمانان آماده کرده و سفرهای از خوراکیها گسترانده و دعوتگری بهسوی مردمان فرستاده تا آنها را به صرف خوردن غذا فراخواند.
پس هرکس دعوتگر را اجابت کند و دعوتش را با جان و دل بپذیرد، وارد خانه میشود و از آن سفره و از آن خوراک میخورد.
و هرکس که دعوتگر را اجابت نکند و به دعوتش اعتنایی نورزد، وارد خانه نمیشود و از آن سفره چیزی نمیخورد.
پس از طرح این تمثیل و ترسیم، فرشتگان به یکدیگر گفتند: این مثال را برای محمد ج توضیح دهید تا معنا و مفهوم آن را بفهمد.
یکی از آنان گفت: او خواب است (و چیزی را نمیفهمد). دیگری گفت: چشمش خواب و قلبش بیدار است (پس معنا و مفهوم آن تمثیل را برایش توضیح دهید).
آنگاه گفتند: خانه همان بهشت است و دعوتگر نیز محمد ج است. پس بنابراین هرکس از (اوامر و فرامین تعالیبخش و سعادتآفرین) محمد ج اطاعت و فرمانبرداری کند در حقیقت از خداوند ﻷ اطاعت کرده است و هرکس از (تعالیم و آموزههای تابناک) محمد ج نافرمانی کند در حقیقت از خدا نافرمانی کرده است.
و بدانید که محمد ج جداکننده (حق از باطل، نور از تاریکی، ایمان از اسلام و) مسلمانان از کافران است و به ذریعهی او مسلمانان از کفار و چندگانهپرستان متمایز و جدا میشوند».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: این حدیث به احتمال زیاد از سخنان و مشاهدات خود جابر س نیست، بلکه در حقیقت حضرت جابر س قبلاً این حدیث را بدینگونه از رسولخدا ج شنیده و بعدها بدینگونه آن را از پیامبر ج حکایت کرده و برای مسلمانان نقل نموده است.
و این احتمال نیز وجود دارد که خود جابر س با کرامات خویش این صحنه را مشاهده و برای دیگران بازگو نموده باشد. اما احتمال نخست صحیحتر و منطقیتر به نظر میرسد. «والله اعلم».
«مأدبه» به معنای «مهمانی» و خوراکی که برای مهمانان آماده میکنند و به سفرهای که بر آن خوراک گذارند نیز «مأدبه» میگویند.
۱۴۵ - [۶] عن أنس س قال: جاء ثلاثة رهط إلى أزواج النبی ج یسألون عن عبادة النبی ج، فلما أخبروا بها كأنهم تقالوها؛ فقالوا: أین نحن من النبی ج، وقد غفرالله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر؟! فقال أحدهم: أما أنا فأصلی اللیل أبداً. وقال الآخر: أنا أصوم النهار ابداً، ولا أفطر. وقال الآخر: أنا أعتزل النساء فلا أتزوج أبداً، فجاء النبی ج إلیهم فقال: " أنتم الذین قلتم كذا وكذا؟! أما والله إنی لأخشاكم لله، وأتقاكم له، لكنی أصوم وأفطر، وأصلی وأرقد، وأتزوج النساء، فمن رغب عن سنتی فلیس منی " متفق علیه [۲۱۸].
۱۴۵- (۶) انس س گوید: «سه نفر نزد همسران پیامبر ج آمدند و از کمیت و کیفیت و شیوه و روش عبادت پیامبر ج سؤال نمودند.
چون آنان را از شیوهی عبادت آن حضرت ج باخبر ساختند، گویا آنان عبادت پیامبر ج را کم شمردند و با خود گفتند: ما کجا و پیامبر کجا. بیگمان خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را آمرزیده و بخشیده است.
پس از آن، یکی از آن سه نفر گفت: اما من همیشه نماز شب به پا میدارم. دیگری گفت: من تمام عمر را روزه میگیرم و یک روز آن را نخواهم خورد. سومی گفت: (پارهای از لذائد و راحتیها را بر خود حرام میکنم) و از زنان کنارهگیری مینمایم و هرگز ازدواج نمیکنم (و راه درویشی و رهبانیت و دوری از لذائذ و آمیزش جنسی با زنان را در پیش میگیرم. سخنانشان را به گوش پیامبر ج رسانیدند، لذا) پیامبر ج به نزد آنان رفت و فرمود: شما کسانی هستید که چنین و چنان گفتهاید؟ (و پارهای از طیبات و لذائذ و راحتیها را بر خود تحریم کرده و سوگند یادکردهاید که شبها مشغول عبادت و روزها مشغول روزه باشید و همانند کشیشان مسیحی و رهبانها و مرتاضان، دنیا را ترک گویید و رهبانیت و ترک آمیزش جنسی با همسر و امتناع از ازدواج را در پیش گیرید)؟
به خدا سوگند که من بیشتر از همهی شما از خدا میترسم و از شما پرهیزگارتر و باتقواترم. با این وجود هم روزه میگیرم و هم میخورم و قسمتی از شب را به اقامهی نماز میپردازم و قسمتی از آن را میخوابم و با زنان نیز ازدواج میکنم و با همسرانم آمیزش دارم.
(سنت و روش من این است) پس هرکس از سنت و منش من روی گرداند از من نیست».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث پیامبر ج نسبت به کسانی که به دلیل تدین و ایمان، حلال خدا را بر خود حرام میگردانند، به شدت مخالفت نموده است. چنانچه خداوند نیز با چنین افرادی آهنگ مخالفت را زده و سخت آنها را محکوم کرده است. آنجا که میفرماید:
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ﴾ [الأعراف: ۳۲]
«بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خویش آفریده است و همچنین مواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است».
و نیز میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٨٧﴾ [المائدة: ۸۷].
«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید و از حلال به حرام تجاوز ننمایید و از حدود و مقررات الهی تخطی نکنید، زیرا که خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد».
و در حقیقت شریعت مقدس اسلام، ستم بر بدن و واردآوردن تکلیف بیش از حد بر آن و زیادهروی و مبالغه در عبادات از طریق کار و بیداری زیاد و گرسنگی و ترک لذائذ و طیبات و راحتیها، اگر چه به منظور عبادت خداوند هم باشد را حرام گردانیده است، تا جایی که پیامبر اکرم ج هنگامی که شنید یکی از یاران او خواست، همیشه شب زندهداری کند و دیگری خواست که تمام عمرش روزهدار باشد و هیچ روزی را افطار ننماید و سومی خواست که از زنان دوری گزیند و تن به ازدواج ندهد، پیامبر ج به آنان اعتراض نمود و خطاب به آنان فرمود:
«من از شما نسبت به خداوند داناتر و ترسناک ترم، با این وجود گاهی شب را به قیام و شب زندهداری به سر میبرم و گاه میخوابم و بعضی روزها روزه میگیرم و بعضی را افطار مینمایم و با زنان ازدواج میکنم. و هر کسی از سنت و شیوهی من روی گردان شود، جزو امت من نیست».
و نیز در حدیثی دیگر آمده که پیامبر ج بر عثمان بن مظعون و عبدالله بن عمرو و عدهای دیگر از صحابه ش به خاطر افراط و غلوّ آنان در تعبد، اعتراض نمود و سخت با آنان مخالفت کرد و به آنان یادآوری نمود که بدن، خانواده، زن، مهمان، چشم، گوش و جامعه بر آنان حق و وظیفه دارند و باید به تمام شئون اسلامی اعم از حقوقالناس و حقوق الله پایبند باشند و دست از افراط و تفریط و غلوّ و زیادهروی و تحریم طیبات و چیزهای پاکیزه بردارند.
به طور کلی از این حدیث چند نکته را میتوان برداشت کرد:
۱- اسلام دین رهبانیت نیست و تحریم پارهای از لذائذ و پاکیها مانند: خواب، آمیزش جنسی با همسر، خوردن غذا، ازدواج و... از کارهای کشیشان مسیحی، راهبان و مرتاضان هندی به شمار میآید که در اسلام هیچ جایگاهی ندارد.
۲- تشویق به میانهروی و آسانگیری و سهولت در عبادت و بهرهگیری از طیبات و چیزهای پاک و پاکیزه.
۳- فضیلت نکاح و ترغیب به آن
۴- مباح بودن استفاده از خوراک، لباس و زن خوب. البته بدون هیچگونه اسراف و تبذیر و کبر و نخوتی.
۵- کوشش در پیروی از سنت و دوری از مخالفت با آن
۶- عدم غلو و افراط در دین و دوریگزیدن از حلالهای خداوندی و ترک بدعت و نوآوری و چیزهای نوساخته و نوپیدا.
۱۴۶ - [۷] وعن عائشة ل قالت: صنع رسول الله ج شیئا، فرخص فیه، فتنـزه عنه قوم، فبلغ ذلك رسول الله ج؛ فخطب فحمد الله، ثم قال: " ما بال أقوام یتنزهون عن الشیء أصنعه؟! فوالله إنی لأعلمهم بالله، وأشدهم له خشیة ". متفق علیه [۲۱۹].
۱۴۶(۷) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر ج کاری را انجام داد و به دیگران نیز اجازه و رخصت داد تا آن را انجام دهند و از مزایای آن بهره گیرند. اما عدهای (راه سختگیری و تشدید و مبالغه و زیادهروی را در پیش گرفتند و) از انجام آن پرهیز نمودند.
(خبر را به گوش پیامبر ج رساندند و ایشان را از جریان مطلع ساختند. پیامبر ج نیز وقتی از جریان آگاه شد) خطبهای ایراد کرد و پس از حمد و ستایش شایسته و بایستهی خداوند، فرمود: (چرا بعضی از شما چیزهای پاکیزه و مباح را بر خود حرام میگرداند و) به چه دلیلی عدهای از کاری امتناع میورزند و پرهیز مینمایند که من آن را انجام میدهم؟ (و به چه دلیلی این عده از مردم راه سختگیری و تشدید را میپیمایند)؟.
سوگند به خدا! من بیشتر از همهی ایشان نسبت به خدا داناترم (و خدا و اوامر و فرامین و تعالیم و مسائل و احکام، حلال و حرامش را بیشتر از آنها میشناسم) و با این وجود بیشتر از همهی ایشان از خدا میترسم.
(پس برای آنها مناسب است که چیزهایی را که من برای آنها از احکام الهی آوردهام اجرا کنند و از چیزهایی که آنها را از آن باز داشتهام، دست بکشند و براستی من سنت خود را برای شما بازگو میکنم. پس هرکس از آن روی گرداند و راه غلو و افراط و تشدد و سختگیری را در پیش گیرد از من نیست)».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
۱۴۷ - [۸] وعن رافع بن خدیج قال: قدم نبی الله ج وهم یأبرون النخل، فقال: " ما تصنعون؟ " قالوا: كنا نصنعه. قال: " لعلكم لو لم تفعلوا كان خیرا ". فتركوه؛ فنقصت. قال: فذكروا ذلك له. فقال: " إنما أنا بشر؛ إذا أمرتكم بشیء من أمر دینكم، فخذوا به؛ وإذا أمرتكم بشیء من رأیی، فإنما أنا بشر ". رواه مسلم [۲۲۰].
۱۴۷- (۸) رافع بن خدیج س گوید: «پیامبر ج مکه را به مقصد مدینه منوره ترک کرد و به آنجا تشریف آورد.
(و چون مردم مدینه، افرادی کشاورز بودند و خرما نیز یکی از محصولات عمدهی آنان به شمار میرفت، هرگاه موسم بارآوری نخلها آغاز میگشت، آنان بنابر تجربهای که در زمینهی تلقیح درختان داشتند) به تلقیح و گـُشندادن درختان خرما میپرداختند.
(و چون رسولخدا ج در مکهی مکرمه با این نوع کارها آشنایی نداشت و مردم مکه افرادی تاجر و بازرگان بودند و تجربهای در این زمینه نداشتند، لذا وقتی که وارد مدینه شد، به عمل تلقیح درختان به دیدهی تعجب مینگریست. از این رو از آنها پرسید:) چه میکنید؟ و علت این کار چیست؟
آنها گفتند: ما از قبل (هرگاه که موسم بارآوری درختان خرما آغاز میشود، بنابر تجربهای که در این زمینه داریم) به تلقیح و گشندادن نخلها میپردازیم.
پیامبر ج فرمود: به نظر من اگر از این کار دست بکشید، برایتان بهتر خواهد بود. آنها نیز طبق مشورهی پیامبر ج از این کار دست کشیدند (اما بر خلاف انتظار پیامبر ج، میوههای درختان به بار ننشست و یا اگر به بار نشست، بیشتر میوهها خشک و پوک به بار آمد و محصول به میزان چشمگیری کاهش یافت).
رافع بن خدیج س گوید: مردم مدینه پیامبر ج را از جریان باخبر ساختند. در اینجا بود که پیامبر ج فرمود: بیگمان من نیز فقط انسانی همچون شما هستم. از اینرو اگر شما را به چیزی از کار دینتان دستور دادم. از من بگیرید و به آن جامهی عمل بپوشانید.
و هر گاه شما را از باب همفکری و تبادلنظر و بر اساس مشورهی شخصی (و خارج از چارچوب رسالت و تشریع و قانونگذاری) به چیزی امر نمودم (و مشورهام بر خلاف انتظار، اشتباه از آب درآمد، پس خیلی بعید مشمارید). چرا که من نیز فقط انسانی چون شما هستم».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «تأبیر»: به معنای همان گـُشندادن و تلقیحنمودن درختان خرما است. بدین صورت که مایهی درخت خرمای نر را برای بارورشدن، به درخت خرمای ماده داخل میکنند تا با این کار عمل گردهافشانی صورت گیرد و درختان خرما پس از طیکردن دوران مشخصی به بار نشینند. این حدیث در روایتی دیگر بدین مضمون وارد شده است:
«ابروا، أنتم اعلم بأمور دنیاكم». «درختان خرما را تأبیر کنید، شما در امور دنیایی خویش آگاهترید».
باید دانست که این حدیث یکی از بزرگترین دستاویزهای کسانی است که سنت پیامبر ج را واجبالعمل نمیدانند و یا بهتر بگوییم منکر حجیت سنتاند.
آنها با اتکاء به این حدیث چنین میگویند که اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای پیامبر ج اولاً حجّت نیست، ثانیاً اگر حجت باشد فقط در زمینهی مسائل عبادی حجب بوده و چنانکه خودش در این حدیث بیان کرده در امور دنیوی سنت وی حجت نیست.
اینک سررشتهی سخن را به دست علامه مفتی محمد تقی عثمانی میدهیم تا جواب این اعتراض و اشکال را بدهد. وی در درس «ترمذی» میگوید:
«در یک نگاه کلی احادیث پیامبر ج دارای دو معنا و مفهوم متفاوت است و به تعبیر دیگر از جهت معنا و مفهوم دارای دو حیثیت متفاوت است:
۱- احادیث و روایاتی که جنبهی شرعی و وحیانی دارد [یعنی در چارچوب رسالت و به عنوان پیامبر از وی صادر شدهاند].
۲- احادیث و روایاتی که جنبهی مشورتی دارد و منشأ آنها رأی و اجتهاد شخص آن حضرت ج میباشد.
حدیث «انتم اعلم بامور دنیاكم» [یا همان واقعهی تأبیر نخلها] متعلق به نوع دوم از احادیث پیامبر اکرم ج محسوب میشود» [۲۲۱].
پس مشخص شد که واقعهی تأبیر نخلها، محض جنبهی مشورهای دارد و این خود میرساند که مشورههای شخصی پیامبر ج درجهی وجوب را دارا نیستند. چرا که اگر مشورههای شخصی آن حضرت ج نیز واجبالعمل میبود، دیگر لزومی به نظرخواهی و همفکری و تبادلنظر با دیگران باقی نمیماند، بلکه به مجرد اظهارنظر، عمل بر آن واجب میگشت و مجال ابراز نظر برای دیگران باقی نمیماند. در حالی که در احادیث میخوانیم که هیچگاه مشورهی شخصی پیامبر ج درجهی وجوب و الزام را دارا نبوده است.
در حدیثی میخوانیم که «بریره» به محض آزاد شدن از همسرش جدا میشود و پیامبر ج به او مشوره میدهد تا با شوهرش ادامهی زندگی دهد. ولی او نمیپذیرد و پیامبر ج نیز چیزی به او نمیگوید. چون سخنش فقط جنبهی مشورهای دارد و بس، نه وجوب و الزام.
البته مفتی محمد تقی، اصلی را در تشخیص و تمییز میان آن دو نوع احادیث و روایات بیان میکند و میگوید:
«وظیفه و مسئولیت اصلی ما، محور قراردادن جنبهی رسالت آن حضرت ج میباشد. از این جهت میبایست هر قول و عمل پیامبرخدا ج را با توجه به همین جنبه مورد نظر قرار داده و حجت دانست. مگر اینکه در جایی قرینه یا دلیلی وجود داشته باشد که بر اساس آن دلیل و قرینه، ثابت شود که آن حدیث از احادیث نوع دوم است (که محض جنبهی مشورتی دارد و درجهی وجوب را دارا نیست، مانند واقعهی تأبیر نخلها). و واقعیت این است که در کلیهی «کتب روایی ـ حدیثی» احادیث نوع دوم (احادیثی که جنبهی مشورهای دارد)، که احادیث اجتهادی آن حضرت ج میباشد، کاملاً مشخص شده است که خوشبختانه از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند و برای هر کدام از این احادیث هم کاملاً تصریح شده است که اینها احکام و مسائل مشورتی شخص شخیص آن حضرت ج میباشد و جنبهی شرعی ندارد. اما بقیهی تمام احادیث، جنبهی شرعی و وحیانی دارد و قابل حجت است» [۲۲۲].
۱۴۸ - [۹] و عن أبی موسی قال: قال رسول الله ج: " إنما مثلی ومثل ما بعثنی الله به كمثل رجل أتى قوماً، فقال: یا قوم! إنی رأیت الجیش بعینی، وإنی أنا النذیر العریان! فالنجاء النجاء. فأطاعه طائفة من قومه فأدلجوا فانطلقوا على مهلهم، فنجوا؛ وكذبت طائفة منهم فأصبحوا مكانهم، فصبحهم الجیش فأهلكهم واجتاحهم. فذلك مثل من أطاعنی فاتبع ما جئت به، ومثل من عصانی وكذب بما جئت به من الحق ". متفق علیه [۲۲۳].
۱۴۸- (۹) ابوموسی س گوید: «پیامبر ج فرمود: وصف و داستان من و آنچه که خداوند ﻷ مرا بر آن برانگیخته است، بسان مردی است که بهسوی گروه و کاروان خویش آمد و گفت: هانای مردم! من با چشمانم لشکری بداندیش و تجاوزکار را دیدم که در اندیشهی یورش بر شماست. و اینک من هشدار دهندهای آگاه و راستگو هستم و خطر آنها را به شما اعلام میکنم. پس بپاخیزید و بشتابید و خویشتن را از تیررس آن برهانید.
گروهی از آن مردمان، خیرخواهی و هشدار او را شنیدند و فرمانش را به جان خریدند و در فرصتی که داشتند به نرمی راه پرخطر را پیمودند و از خطر رهیدند و نجات یافتند.
اما گروهی دیگر او را دروغپرداز انگاشتند و همانجا ماندند و سپیدهدمان بود که آن سپاه تجاوزگر و بداندیش، برآنان یورش برد و نابودشان ساخت. آری! چنین است وصف و داستان کسیکه فرمان مرا برد و از پیام و برنامهای که از سوی خدا آوردهام پیروی نماید و نیز وصف و داستان کسیکه نافرمانی و عصیان کند و این پیام آسمانی را دروغ انگارد.
(پس آنکه فرمان از من برد، نجات یابد و آنکه دستاورد و رهاورد مرا دروغ پندارد و دلایل وحیانی و براهین شرعی و تعالیم و فرامین رحمانی را نادیده گیرد و نافرمانی و عصیان کند، سرانجام نابود و هلاک خواهد شد)».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
۱۴۹ - [۱۰] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " مثلی كمثل رجل استوقد ناراً، فلما أضاءت ما حولها، جعل الفراش وهذه الدواب التی تقع فی النار یقعن فیها، وجعل یحجزهن ویغلبنه فیقتحمن فیها، فأنا آخذ بحجزكم عن النار، وأنتم تقتحمون فیها ". هذه روایة البخاری، ولمسلم نحوها، وقال فی آخرها: " فذلك مثلی ومثلكم، أنا آخذ بحجزكم عن النار: هلم عن النار، هلم عن النار! فتغلبونی. تقحمون فیها " متفق علیه [۲۲۴].
۱۴۹- (۱۰) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: وصف و داستان من با مردم همانند کسی است که آتشی را با کوشش و تلاش فراوان بیفروزد (تا خود و همراهانش از آن استفاه کنند) و آنگاه که آتش، دور و برش را روشن گرداند، پروانهها و ملخها و سایر حشرات بر گرد آن گرد آمدند و شروع کردند که یکی پس از دیگری در آن بیفتند و بسوزند و او میکوشید که آنها را از افتادن نگاه دارد تا فقط از گرما و روشنی آتش بهره برند. اما هر قدر آن مرد بخواهد از آنان جلوگیری کند و نگذارد که خودشان را در آتش بیندازند، بازهم از دست او در میروند و خود را در آن میاندازند.
اینک داستان من با شما این است که من محکم کمربندهای شما را گرفتهام که در آتش نیفتید و پیوسته به شما میگویم بهسوی من بشتابید و خویشتن را از افتادن در آتش نگاه دارید. اما هر قدر بخواهم از شما جلوگیری کنم و نگذارم که خودتان را در آتش بیندازید، باز هم از دست من در میروید و خودتان را در آن میاندازید».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «استوقد ناراً»: آتش بر افروخت و تلاش کرد تا آتش را شعلهور و زبانهکش سازد. «أضاءت»: روشن کرد. «فراش»: پروانه. مراد پروانههایی است که شبها دیوانهوار و حیران پیرامون نور چراغ و آتش میگردند و میسوزند و میافتند.
«هذه الدواب»: مراد پشه و سائر حشرات است که شبها در گرد نور و آتش میگردند و میسوزند و در آن میافتند.
«حُجَزكم»: حُجَز جمع «حُجزة» به معنای نیفهی شلوار و میان که کمربند بر آن بندند اطلاق میشود.
«هلمّ عن النار»: به معنای «إسرعوا الیّ وابعدوا انفسكم عن النار» است. یعنی بهسوی من بشتابید و در پناه من خویشتن را از آتش نگاه دارید و حفظ کنید.
«هلمّ» در اصل اسم فعلی است که مفرد و مثنی و جمع و مذکر و مؤنث در آن یکسان است و اگرچه، گاه نیز فعل محسوب میشود و ضمایر فاعل مرفوع بدان میپیوندند. «هلمّا، هلمّوا، هلمّی...» و در اصل کلمهای است که با آن به چیزی فرا خوانند. «هلمّ الی العمل؛ بیا کاری انجام بده».
«تقتحمون فیها»: بدون فکر و اندیشه خود را به خطر میاندازید و نااندیشه خود را در آن آتش میسوزانید.
۱۵۰ - [۱۱] وعن أبی موسى قال: قال رسول الله ج: " مثل ما بعثنی الله به من الهدى والعلم كمثل الغیث الكثیر أصاب أرضاً، فكانت منها طائفة طیبة ن قبلت الماء، فأنبتت الكلأ والعشب الكثیر، وكانت منها أجادب أمسكت الماء، فنفع الله بها الناس، فشربوا وسقوا وزرعوا، وأصابت منها طائفة أخرى، إنما هی قیعان لا تمسك ماء، ولا تنبت كلأ. فذلك مثل من فقه فی دین الله ونفعه ما بعثنی الله به فعلِم وعلَّم، ومثل من لم یرفع بذلك رأساً، ولم یقبل هدى الله الذی أرسلت به ". متفق علیه [۲۲۵].
۱۵۰- (۱۱) ابوموسی س گوید: «پیامبر ج (آن امیر خـِرد و سخن، در قالب مثالی زیبا و گویا و دل نشین و اندیشاننده، نقش دگرگونساز هدایت و هدایتپذیری مردم را چنین ترسیم میکند و) میفرماید: وصف و داستان من و آن دانش و هدایتی که خدا مرا به آن برانگیخت بسان بارانی فراوان است که بر سرزمینی بیکران ببارد. آنگاه بخشی از آن سرزمین که خوب و حاصلخیز است، آب زندگیساز باران را به خود جذب میکند و به جان آن را میپذیرد و گل و گیاه و سبزه و دانهی بسیار میرویاند و بخشی از آن سرزمین (مرغوب و حاصلخیز نیست و آب را به خود جذب نمیکند و آن را نمیپذیرد) ولی آب باران را نگاه میدارد و خدا مردم را از آن آب سود میرساند و آنها نیز از آن مینوشند و به حیوانات و چهارپایان خویش میدهند و به وسیلهی آن به زراعت و کشاورزی میپردازند.
اما بخش سوم از آن سرزمین، نه بسان بخش اول است و نه دوم. بلکه زمینی است سفت و شورهزار و صاف و هموار و نفوذناپذیر که نه گل و گیاه و سبزه و دانه میرویاند و نه آب را بر روی خود نگاه میدارد.
وصف و داستان چنین سرزمینی بسان کسی است که در دین خدا علم و دانش میآموزد (و هدایت آسمانی و دین اسلام را میپذیرد) و خدا به آنچه که مرا بدان برانگیخته است او را سود میرساند و او هم، خود دانش را فرا میگیرد (و از آن بهره میجوید) و هم به دیگران میآموزد (و به آنها نیز بهره میرساند).
و نیز مثال دومی، داستان کسی است که (از غایت تکبر و خودبزرگبینی و خودمحوری و نخوت) بدان سربلند نمیکند و به آن اهمیتی نمیدهد (تا حقیقت هدایت آسمانی و دین اسلام را بشناسد) و از پذیرش هدایت آسمانی که خداوند مرا بدان فرستاده است، خودداری و استنکاف میورزد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث به این حقیقت اشاره رفته که انسانها در بهره گرفتن از هدایت آسمانی و دین اسلام و تعالیم و آموزههای الهی و نبوی در یک سطح نیستند و در استعداد و هوش و ذکاوت و انعطافپذیری با یکدیگر تفاوت دارند. گروهی از انسانها هستند که از فطرت و دلهای پاک و خالص برخوردارند و هنگامی که صدای دلنشین وحی و هدایت آسمانی را میشنوند در آن تدبر میکنند و با جان و دل به آن گوش میکنند و آن را میپذیرند. سپس به آن ایمان میآورند و حقیقت را درک میکنند و از آن بهره میگیرند و با دلسوزی و امانت آن را به مردم نیز میرسانند تا آنها نیز از آن حقایق دلنشین و زیبا و گویا لذت برند و بهره گیرند و به هدایت و سعادت برسند.
پیامبر ج چنین فردی را به زمینی پاک و حاصلخیز تشبیه کرده که قطرههای باران در آن نفوذ میکند و گیاهان و درختان مثمر را میرویاند که حیوانات و انسانها از آن استفاه کنند.
گروهی دیگر نیز از انسانها هستند که دارای دلهای بیمار و فطرت فاسد و استعداد خراب و مرده میباشند. این گروه به هیچ عنوان دلهایشان را به روی آیات الهی و هدایت آسمانی باز نمیکنند و هرگز حاضر به پذیرش هدایت نیستند و اگر آیات الهی به گوششان برسد، از آنها روی میگردانند و گویا اصلاً نشنیدهاند. پیامبر ج چنین گروهی را به زمینی سفت و شورهزار، صاف و هموار و نفوذناپذیر و نامرغوب و غیرحاصلخیز تشبیه کرده که نه آب را به خود جذب میکند و نه آن را بر روی خود نگاه میدارد و هیچگاه گیاه و سبزهای را نمیرویاند و نفعی به حال انسان یا حیوان و حتی خود ندارد.
و در حقیقت این چنین کسانی که از برنامههای هدایتگر الهی بهرهمند نمیشوند و به دیگران نیز بهره نمیرسانند، مانند همین سرزمین شورهزار و سفت و صاف و هموار است.
گروه سوم کسانی هستند که در این حدیث پیامبر ج از آنها نام نبرده است، بلکه تنها برای آنان مثال آورده است. زیرا کسیکه دو گروه نخست را بشناسد، این گروه را نیز خواهد شناخت.
این دسته از آنها کسانی هستند که آیات الهی را میشنوند و دارای استعداد و حافظهی قوی نیز هستند و احکام حلال و حرام را میدانند و به علوم دینی و معارف اسلامی نیز آگاهند، اما به معلومات و به آنچه که میدانند عامل و پایبند نیستند، خود به آن عمل نمیکنند اما مردم را به آن دعوت میکنند و آنها را به مردم میآموزند و هرگاه کسی به نزدشان برود، او را از آن احکام و مسائل میآگاهند و به او میآموزند، اما متأسفانه خود از علم خویش سودی نمیبرند.
پیامبر ج چنین گروهی را که مایهی خیر دیگران هستند و اما از علم خود سودی نمیبرند به زمینی سنگلاخ تشبیه کرده که آب را به خود جذب نمیکند، ولی آن را بر روی خود نگاه میدارد تا انسان و حیوان از آن بنوشند و زمینها با آب آن آبیاری شوند و گیاهان و گلهای زیبا به ذریعهی آب آن برویند و با تمام این وجود خود آن زمین سنگلاخ از آن آب استفاده و بهرهای نمیگیرد.
و در حقیقت کسیکه عالم به آیات قرآنی و احادیث نبوی است و آنها را به دیگران میآموزد، اما خود به آن عمل نمیکند، بسان چنین زمینی میباشد.
۱۵۱ - [۱۲] وعن عائشة قالت: تلا رسول الله ج: ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ﴾ [آل عمران: ۷] وقرأ إلى:﴿وَمَا یَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [آل عمران: ۷].
قالت: قال رسول الله ج: " فإذا رأیت - وعند مسلم: رأیتم - الذین یتبعون ما تشابه منه؛ فأولئك الذین سماهم الله، فاحذروهم ". متفق علیه [۲۲۶].
۱۵۱- (۱۲) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر اکرم ج این آیه را تلاوت فرمود:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمۡ زَیۡغٞ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِیلِهِۦۖ وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ یَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا یَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٧﴾ [آل عمران: ۷].
«خداست که قرآن را بر تو نازل کرده است، بخشی از آن آیههای «محکمات» است (و معانی مشخص و اهداف روشنی دارند و) آنها اصل و اساس این کتاب هستند و بخشی از آن، آیههای «متشابهات» است (و معانی دقیقی دارند و احتمالات مختلفی در آنها میرود). و اما کسانی که در دلهایشان کژی است و گریز از حق زوایای وجودشان را فرا گرفته است. برای فتنهانگیزی و تأویل نادرست به دنبال متشابهات میافتند. در حالیکه تأویل درست آنها را جز خدا کسی نمیداند و راسخان و ثابت قدمان در دانش و وارستگان و فرزانگان میگویند: ما به همهی آنها ایمان داریم و در پرتو دانش میدانیم که محکمات و متشابهات همه از سوی خدای ما است و این را جز صاحبان عقل سلیمی که از هوا و هوس فرمان نمیبرند، نمیدانند و متذکر نمیشوند».
و چون رسولخدا ج از تلاوت این آیه فارغ شد، فرمود: هرگاه کسانی را دیدید که به دنبال متشابهات میروند و از آنها پیروی میکنند، بدانید که آنان کسانی هستند که خداوند در این آیه از آنان نام برده است. پس از آنان دوری جویید و با آنها همراهی و همنشینی نکنید».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از این حدیث یکی از اصول و موازین بنیادی و محوری و اساسی و کلیدی دین مبین اسلام استنباط میشود و آن اینکه «بر محکمات باید تکیه کرد، نه متشابهات». چرا که اگر در شرع مقدس اسلام تکیه بر محکمات قرآن، اصل و اساس تفکر و رفتار قرار نگیرد و در عوض از متشابهات پیروی شود، باب اختلاف و جدال و کشمکش و ستیز و تفرقه و دودستگی همیشه گشوده خواهد شد و کژاندیشان فتنهجو از متشابهات بهانهای برای توجیه اعمال و رفتار خویش میسازند.
از این رو هشدار پیامبر ج نیز در زمینهی لزوم ارجاع متشابهات به محکمات از همین جا نشأت میگیرد. چرا که بحث راجع به متشابهات به تنهایی نزاع برانگیز و بحرانساز و چالشآفرین است. به خصوص در باب مسائل دقیقی که از دیرباز اسباب حیرت اندیشهها و اندیشوران را فراهم آورده است.
علت سقوط خوارج، معتزله، مجسّمه، جبریه و قدریه و... در روزگاران پیشین و همچنین کسان دیگری که امروزه راه آنان را در پیش گرفته، از همین جا نشأت میگیرد.
اینان در پی عدم درک درست مدلول مفاهیم و اصطلاحات شرعی و ارائهی معانی مجعول از آنها و پیروی از متشابهات، هم خود به گمراهی افتاده و هم موجبات گمراهی و ضلالت دیگران را فراهم آوردهاند.
شاید در اینجا کسی سؤال بکند که منظور از متشابه یا متشابهات و محکمات چیست؟
در پاسخ باید گفت: «متشابه» آیاتی هستند که مشکل و قابل تأویل بوده و معانی کاملاً واضح و روشنی ندارند و چون محتمل مفاهیم و اوجه زیادی هستند، قاطعانه نمیتوان آنها را تفسیر و تبیین کرد. از قبیل: حروف مقطعه (الم، حم، طس، و..).، هنگامهی رستاخیز، چگونگی روح، مجملات قرآن، صفات یزدان و آیاتی چون: «یدا... فوق ایدیهم»، «استوی علی العرش...» و....
و در حقیقت آیات متشابه، امکان دگرگون شدن و تحریف و تأویل در معنای آنها وجود دارد و این تشابه یا از خفا و عدم وضوح معنی مراد است. یا از وجود احتمالات متعدد در آن و یا از تردد در میان چند وجه تفسیری از آن.
و در مقابل متشابه، «محکم» قرار دارد که عبارت است از: آیاتی که به سبب وضوح و روشنیاش احتمال بیش از یک وجه تفسیری را ندارد و آیههای متقن و واضحی به شمار میآیند که همگان میتوانند به معانی و تفسیر آنها پی ببرند و در فهم آنها دچار اشتباه و التباس نشوند.
و در حقیقت همین آیات محکم، اصل و اساس قرآن و مرجع احکام حلال و حرام و کلید حل تمام مشکلات و مجملات و پیچیدگیها و مغلقات میباشند.
بنابراین برای یک انسان مؤمن و واقعبین و حقیقتجو، مناسب است که برای فهم آیات الهی، همهی آیات را در کنار هم بچیند و از آنها حقیقت را دریابد و اگر در ظواهر پارهای از آیات در ابتدای نظر، ابهام و پیچیدگی یافت، با توجه به آیات محکم دیگر، آن ابهام را برطرف سازد و در پرتو آن به کنه آن برسد و تنها آیات متشابه را که محتمل چند معنای گوناگون و متعارض است، دستاویز خویش در تبیین حقایق قرار ندهد که اختلاف و کشمکش و نزاع و جدال به راه خواهد انداخت و حال آنکه اگر متشابهات را به محکمات که اصل و اساس کتاب آسمانی هستند و به منزلهی شاهراههای بزرگ الهی به شمار میآیند، ارجاع دهد و منصفانه و عالمانه به محکمات بنگرد، نزاع و اختلافی ایجاد نخواهد شد.
و در حقیقت این افراد بیماردل، مغرض، کژاندیش و فتنهگر هستند که پیوسته برای اینکه از متشابهات برای توجیه اعمال و رفتار خویش بهانهای بسازند، آنها را دستاویز خویش قرار میدهند و با ارائهی معانی مجعول و عدم درک درست مدلول مفاهیم و نادیده گرفتن محکمات، هم خود را به گمراهی میافکنند و هم موجبات گمراهی دیگران را فراهم میآورند.
از اینرو بر مسلمانان و راسخان علم و دانش، فرزانگان و وارستگان لازم است که از چنین افرادی دوری کنند و با آنها مجالست و همنشینی نکنند.
۱۵۲ - [۱۳] وعن عبد الله بن عمرو قال: هجّرت إلى رسول الله ج یوماً، قال: فسمع أصوات رجلین اختلفا فی آیة، فخرج علینا رسول الله ج یعرف فی وجهه الغضب، فقال: " إنما هلك من كان قبلكم باختلافهم فی الكتاب ". رواه مسلم [۲۲۷].
۱۵۲- (۱۳) عبدالله بن عمرو ـ ب ـ گوید: «روزی در گرمای سوزان به نزد رسولخدا ج رفتم (و در همین اثنا که در مسجد منتظر آمدن ایشان بودم، ناگاه) پیامبر ج (در حجرهی خویش) صدای دو نفر را شنید که پیرامون آیهای از قرآن با همدیگر ستیزه و مجادله و اختلاف و کشمکش میکردند.
آن حضرت ج در حالیکه آثار خشم و غضب در چهرهی مبارکش نمایان بود، از حجرهی خویش بیرون آمد و فرمود: (پیرامون قرآن و آیاتش هرگز اختلاف و مجادله و بگومگو نکنید) که براستی گذشتگان و پیشینیان شما (یهود و نصاری) بر اثر همین اختلافات و کشمکشها پیرامون کتابهای آسمانی بودند که هلاک و نابود و قلع و قمع شدند. (پس شما نیز اگر میخواهید به سرنوشت شوم آنها دچار نشوید، دربارهی آیات خدا ستیزه و مجادله نکنید و اختلاف را واگذارید تا مبادا به شر و فساد کشیده شوید)».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: اختلاف این دو نفر یا پیرامون آیات متشابه بوده است و یا دربارهی نحوهی قرائت. به هر حال چیزی که مهم است این است که همهی مسلمانان باید وحدت و یکپارچگی را سرلوحهی عمل خویش قرار دهند و از پراکندگی و خودرأیی بپرهیزند. و میباید سخت از اختلاف و دوگانگی و از هرچه مایهی آشفتگی و نابسامانی جمعی است دست بردارند و اختلافها و کشمکشها و ستیزهها و مجادلهها را که به ایجاد روابط برادری صدمه میرساند و دین و دنیای امت را تباه میسازد، یکسره ترک کنند.
نکتهی قابل توجهی که در این حدیث نهفته است، این است که در حدیث فوق از قرائت قرآن نهی شده است که فضل و پاداش بسیاری بر آن مترتب است و در ازای خواندن هر حرفی، برای هر قاری، ده نیکی مینویسند. با این وجود اگر چنانکه اختلافی در نحوهی قرائت آن رخ دهد، باید اختلاف را واگذارند و از یکدیگر متفرق شوند و هر کدام به قرائت خویش ادامه دهند ـ همانطوری که در ماجرای حضرت عمر و حضرت هشام ـ ب ـ از یک طرف و ابن مسعود و یکی دیگر از اصحاب ش، پیرامون نحوهی قرائت رخ داد و رسولخدا ج خطاب به آنان فرمود: «كلاهما محسن» یعنی هردو درست خواندهاند -.
و اگر این اختلاف در دریافت معانی و مدلول آیات ایجاد گردد، باید بر معنایی که به روشنی از متن آیات بر میآید، اتفاق یافت. ولی چنانچه باز در این زمینه اختلاف نظر یا شبههای پیش آمد که مقتضی نزاع و مجادله بود، میباید قرائت را رها کرد و به محکمات الهی که مایهی پدید آمدن انس و الفت است چنگ زد و از متشابهات که گاه سبب به بارآوردن اختلاف و جدایی است دوری گزید.
چنانچه در احادیث گذشته خواندیم که پیامبر ج فرمود:
«هرگاه کسانی را که از متشابهات پیروی میکنند، دیدید از آنان دوری جویید».
به هر حال از این حدیث دانسته شد که رسولخدا ج حتی از قرائت قرآن در صورتی که به اختلاف بیانجامد، نهی فرموده است.
۱۵۳ - [۱۴] وعن سعد بن أبی وقاص قال: قال رسول الله ج: " إن أعظم المسلمین فی المسلمین جرماً، من سأل عن شیء لم یحرم على الناس، فحرم من أجل مسألته " متفق علیه [۲۲۸].
۱۵۳- (۱۴) سعدبن ابی وقاص س گوید: «پیامبر ج فرمود: گناهکارترین و مجرمترین مسلمانان کسی است که دربارهی موضوع حلالی که حرام نشده، آنقدر سؤال کند که حکم حرمت آن صادر شود».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: پیامبر ج در این حدیث از کثرت سؤالهایی که باعث تشدید و سختگیری است، بر حذر داشته است و روحیهی تساهل و آسانگیری صحابه و یارانش ش را چنان پرورش داد که در فروع احکام از خود تسامح نشان دهند و با اختلاف در آنها وکثرت سؤال، خود را به سختی و عسرت نیندازند. چنانچه بنیاسرائیل خود را در برابر موسی ÷ به تکلف انداختند و راجع به گاو، پرسشهای گوناگون مطرح کردند که چگونه باشد؟ چه رنگی داشته باشد؟ پیر باشد یا جوان؟ و...
اما اگر از همان آغاز گاوی را انتخاب میکردند و آن را سر میبریدند، هیچ اشکالی پیش نمیآمد و کفایت میکرد. اما چون با طرح آن سؤالات، خویشتن را به تکلیف انداختند، خداوندأ نیز بر آنان سخت گرفت.
در حدیثی دیگر پیامبر ج میفرماید:
«إن الله افترض علیكم فرائض فلا تضیعوها وحدّ لكم حدوداً فلا تعتدوها ونهی عن اشیاء فلا تنتهكوها وسكت لكم عن اشیاء ولم یدعها نسیاناً فلا تتكلفوها» [مجمع الزوائد].
«خداوند واجباتی برای شما قرار داده، آنها را ضایع مکنید و حدود و مرزهایی تعیین کرده از آنها تجاوز ننمایید و از اموری نهی کرده، در برابر آنها پردهدری نکنید و از اموری ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان از روی نسیان نبوده، در برابر اینگونه امور، اصراری در افشاء نداشته باشید». [مجمع الزوائد].
البته، منظور از این حدیث این نیست که راه سؤال، پرسش و فراگیری مطالب را به روی مردم ببندد و به هیچ وجه این حدیث راه سؤالات منطقی آموزنده و سازنده را به روی مردم نمیبندد. زیرا خود قرآن به مسلمانان دستور میدهد که آنچه را نمیدانند از اهل علم و دانش بپرسند:
﴿...فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾ [النحل: ۴۳].
«پس(برای روشنگری) از آگاهان (از کتابهای آسمانی همچون تورات و انجیل) بپرسید، اگر (این را)نمیدایند(که پیغمبران همه انسان بودند نه فرشته)...»
چرا که سؤال کلید فهم حقائق و نصف علم است. بلکه منظور از این حدیث منحصراً مربوط به سؤالهای نابجا و بهانهگیریها و لجاجتها و تشدد و سختگیریهایی است که غالباً سبب مشوششدن اذهان و افکار مردم و باعث تشدد و سختگیری در امور دینی میگردد و در حقیقت جستجو از سؤالها و اموری که نه تنها مورد نیاز نیست که مکتوم ماندن آن بهتر و حتی گاهی لازم است و جستجو از مسائلی که طرح آنها برای مردم سودی ندارد، بلکه زیانبار و ویرانگر و تفرقهانداز هستند باید خودداری کرد.
چرا که اینگونه پرسشها، حاصلی جز عسرت و سختی و تشدد و نادیده گرفتن تساهل و آسانگیری ندارد. البته باید دانست که حلالشدن حرام و حرامشدن حلال در عصر خود پیامبر ج که عصر نزول قرآن و وحی بود، مراد میباشد و این امور به زمان نزول قرآن اختصاص دارد. چرا که سؤالات مربوط به حرامشدن حلالی، مربوط به مسائلی بود که میبایست از طریق وحی روشن گردد. اما بعد از عصر پیامبر ج طرح سؤالات در مورد امور شرعی جایز است. زیرا امروزه دیگر بیم آن نمیرود که حلال یا حرامی نازل شود.
اما به طور کلی و قطعنظر از این موضوع، این حدیث چند چیز را به مسلمانان یادآور میشود:
۱- خودداری از طرح مسائلی که برای مردم سودی در بر ندارد.
۲- از سؤالهای نابجا، غیرمنطقی، بهانهگیریها و لجاجتهایی که غالباً سبب مشوششدن اذهان مردم میشود باید خودداری کرد.
۳- منظور از این حدیث، این نیست که راه سؤال و پرسشهای منطقی، آموزنده و سازنده را به روی مردم باید بست. بلکه مراد طرح سؤالهای نابجا و غیرمنطقی است.
۴- لزوم آسانگیری و تساهل و دوری از تشدد و سختگیری و پرهیز از پرسشهایی که حاصلی جز عسرت و سختی ندارند.
۱۵۴ - [۱۵] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " یكون فی آخر الزمان دجالون كذابون یأتونكم من الأحادیث بما لم تسمعوا أنتم ولا آباؤكم، فإیاكم وإیاهم، لا یضلونكم ولا یفتنونكم ". رواه مسلم [۲۲۹].
۱۵۴- (۱۵) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: در آخرالزمان دروغگویان و حقهبازان بزرگ و حرفهای پیدا خواهند شد و چنان عقاید و باورهای پوچ و باطل و احادیث خودساخته و جعلی را به شما بازگو مینمایند که هیچگاه نه خود آنها را شنیدهاید و نه به گوش پدران و نیاکانتان خورده است. پس بر شما باد که خویشتن را از همراهی و همنشینی و گوشدادن و اعتماد نمودن به سخنان چنین افرادی دور کنید و بر شما باد که آنها را از خود دور سازید و از چنین افرادی بپرهیزید تا شما را به ضلالت و گمراهی نکشند و در فتنه و فساد نیندازند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در حقیقت یکی از مصادیق بارز این حدیث در عصر کنونی ما که به ظهور پیوسته است، «میرزا غلام احمد قادیانی» مؤسس مکتب باطل «قادیانیت»، «غلام محمد پرویز»، «اسلم جیرا جپوری»، «عبدالله چکدالوی»، «احمد زکی (ابوشادی)»، «نیاز فتح پوری»، «غلام جیلانی برق» و... هستند.
در حقیقت این گروه و امثال آنها (از مستشرقین و غیره) کسانی بودند که حدیث را انکار نمودند و عقاید و باورهایی جدید از خویش بروز دارند و در شعلهورتر ساختن آتش جعل حدیث، انکار حدیث، ایجاد بدعت و خرافه، عقاید و باورهای ویرانگر و زیانبار و... در عصر کنونی ما سهم بسزایی داشتهاند و همینها بودند که دم از بیاعتباری حدیث زده و فتنهی انکار حدیث و ایجاد عقاید نادرست و باطل و ساختن روایات جعلی بر صداقت سخنان خویش را دامن زدهاند. و همینها بودند که هم خود را به گمراهی و ضلالت افکندند و هم موجبات گمراهی و ضلالت دیگران را فراهم آوردند و آنها را در فتنه و فساد و در وادی مخوف و خطرناک هلاکت و تباهی و بدبختی انداختند.
۱۵۵ - [۱۶] وعن أبی هریرة س قال: كان أهل الكتاب یقرؤون التوراة بالعبرانیة، ویفسرونها بالعربیة لأهل الإسلام. فقال رسول الله ج: " لا تصدقوا أهل الكتاب ولا تكذبوهم، و﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا﴾ " الآیة. رواه البخاری [۲۳۰].
۱۵۵- (۱۶) ابوهریره س گوید: «اهل کتاب (یهودیان) تورات را به زبان عبری (یا همان «عبرانی» که لغت یهود است) میخواندند و آن را به زبان عربی برای مسلمانان ترجمه و تفسیر میکردند (تا از حقایق و مطالب تورات با خبر شوند و به دین و مکتب آنها گرایش پیدا نمایند. چون رسولخدا ج از این جریان اطلاع یافت) فرمود: سخنان اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، بلکه به آنها بگویید:
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦﴾ [البقرة: ۱۳۶].
«ایمان داریم به خدا و آنچه به نام قرآن بر ما نازل گشته و آنچه بر ابراهیم و اسمایل و اسحاق و یعقوب و اسباط (یعنی نوادگان یعقوب) نازل شده است و به آنچه برای موسی و عیسی آمده است و به آنچه برای همهی پیغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. میان هیچ یک از آنان جدایی نمیاندازیم. (نه اینکه مثل یهودیان یا عیسویان بعضیها را بپذیریم و بعضیها را نپذیریم. بلکه همهی پیغمبران را راهنمای بشریت در عصر خود میدانیم و کتابهایشان را به طور اجمال میپذیریم) و ما تسلیم فرمان خدا هستیم».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: این حدیث اشاره به روایات اسرائیلی که از یهودیان و مسیحیان به مسلمانان رسیده است دارد.
حافظ ابن کثیر، این روایات را به سه دسته تقسیم نموده و حکم هریک از آنها را چنین بیان میکند:
۱- اسرائیلیاتی هستند که دلایل خارجی دیگر آنها را تصدیق کردهاند. مثلاً: غرق شدن فرعون، مبارزهی موسی با جادوگران، رفتن ایشان به کوه طور و غیره. چون که قرآن کریم با احادیث صحیح این روایات را تصدیق کردهاند، معتبر به شمار میآیند.
۲- اسرائیلیاتی هستند که دروغ بودنشان با دلایل خارجی به اثبات رسیدهاند. مثلاً: قصهی بتپرست شدن حضرت سلیمان در آخر عمر [۲۳۱].
این روایت به این خاطر قطعاً باطل است که قرآن کریم به صراحت آن را رد کرده است. همچنین قصهی مندرآوردی فریفتهشدن حضرت داود به زن سپهسالار خود «اوریا» [۲۳۲].
۳- اسرائیلیاتی هستند که صدق و کذبشان از دلایل خارجی ثابت نمیگردد. مثلاً احکام تورات و غیره. حضرت رسول اکرم ج دربارهی چنین اسرائیلیاتی فرمودند:
«لا تصدقوها ولا تكذبوها».«آنها را نه تصدیق و نه تکذیب کنید».
بیان کردن اینگونه روایات جایز که است، اما آنها را نه میتوان اساس مسائل دینی قرار داد و نه میتوان تصدیق یا تکذیبشان کرد. هیچ فایدهای هم در بیان کردن این قسم از روایات نیست.
حافظ ابن کثیر میفرماید: خود قرآن کریم در سورهی کهف تعلیم داده است که چه طرز عملی در برابر این قبیل از روایات اختیار باید کرد. میفرماید:
﴿سَیَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ وَیَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَیۡبِۖ وَیَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ كَلۡبُهُمۡۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِیلٞۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِیهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا٢٢﴾ [الکهف: ۲۲]
«(معاصران پیغمبر دربارهی تعداد نفرات اصحاب کهف به مجادله میپردازند و گروهی)خواهند گفت: آنان سه نفرند که چهارمین ایشان سگشان بود، و (گروهی) خواهند گفت: آنان پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان بود، همهی اینها سخنان بدون دلیل است. و (گروهی) خواهند گفت: آنان هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان بود(و اینان از روی علم و آگاهی برگرفته از وحی، سخن نخواهند گفت). بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاهتر(از هر کسی است). جز گروه کمی تعدادشان را نمیداند. بنابراین دربارهی اصحاب کهف جز مجادلهی روشن(و آرام با دیگران) پیش مگیر(چرا که مسئلهی چندان مهمی نیست و ارزش دردسر را ندارد) و پیرامون آنان، دیگر از هیچکس مپرس (زیرا وحی الهی تو را بس است)...»
الله تعالی در این آیه روایات اسرائیلی مختلف اهل کتاب را دربارهی تعداد اصحاب کهف بیان فرموده است و نیز به موارد ذیل اشاره فرموده است:
۱- بیان کردن روایات اسرائیلی و اختلاف آنها جایز است. چنانکه الله تعالی بیان فرمود.
۲- غلط بودن روایاتی از آنها را که به ثبوت رسیده باشد، آشکار باید ساخت. چنانکه الله تعالی دو قول اول را با گفتن «رجماً بالغیب» رد فرموده است.
۳- دربارهی روایتی که دلیلی بر غلط بودنش وجود نداشته باشد، سکوت اختیار باید کرد. چنانکه بر روایت سوم سکوت اختیار فرمود.
۴- دربارهی راست و دروغ بودن این روایات ایمان باید داشت که علم حقیقی آنها نزد الله تعالی است.
۵- از بحث و جدل دربارهی این روایات پرهیز باید کرد.
۶- پرداختن زیاد به تحقیق و تفحص اینگونه روایات درست هم نیست، چرا که فایدهی قابل توجه دنیا و آخرت وابسته به آنها نیست [۲۳۳].
۱۵۶ - [۱۷] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " كفى بالمرء كذباً أن یحدث بكل ما سمع ". رواه مسلم [۲۳۴].
۱۵۶- (۱۷) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: بر دروغگویی انسان همین بس که هرچه شنید بیهیچ اندیشهای (پیرامون صحت و سُقم آن)، آن را به دیگران باز گوید. (یعنی هر چیزی که میشنوید، نباید بدون اندیشه و تفکر و بدون تجزیه و تحلیل و نقد و بررسی آن را باور کنید و برای دیگران بازگو نمایید)».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در این حدیث، پیامبر ج یکی از اصولیترین تعلیمات و احکام اسلامی پیرامون شئون مختلف زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی را به ما انسانها میآموزد و میفرماید: الگوی شناخت شما در همه چیز باید بر اساس علم و یقین باشد و غیر آن، خواه ظن و گمان باشد، یا حدس و تخمین، یا شک و احتمال، هیچ کدام نه در عمل شخصی و نه در قضاوت و داوری و نه در شهادت و نه در اعتقادات قابل قبول نیست.
و آنهایی که بر اساس ظن و تخمین و شک و گمان، به چیزی اعتقاد پیدا میکند، یا دربارهی دیگران به قضاوت مینشینند و یا شهادت میدهند، در حقیقت بر خلاف این دستور عمل کرده و گام برداشتهاند. چرا که در اسلام نه شایعات میتواند مقیاس قضاوت و شهادت و عمل گردد و نه قرائن و دلایل ظنی و نه اخبار غیرقطعی که از منابع غیرموثق و از افراد غیرقابل اعتماد به ما میرسد. پس انسان مسلمان باید مواظب چشم و گوش خویش باشد، تا نبیند نگوید، و تا نشنود قضاوت نکند و بدون تحقیق و بررسی و علم و یقین، نه به چیزی معتقد شود، نه عمل کند و نه داوری نماید.
و در حقیقت اگر این برنامهی نبوی در کل جامعهی بشری و اسلامی و در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و... به طور دقیق اجرا شود، بسیاری از چالشها و دغدغهها و ناهمواریها و نابسامانیها که از شایعهسازی و جوسازی و قضاوتهای عجولانه و گمانهای بیاساس و اخبار جعلی و مشکوک و دروغ سرچشمه میگیرد که این خود مایهی انواع ناکامیها و پشیمانیها است، برچیده خواهد شد.
در غیر اینصورت، هرج و مرج در روابط اجتماعی، همه جا را فرا خواهد گرفت. هیچکس به دیگران اطمینان پیدا نخواهد کرد. هیچکس از گمان بد دیگران در امان نخواهد بود. بازار شایعات و شایعهسازان، داغ و پررونق میگردد و روحیهی تحقیق و کنجکاوی را از انسان گرفته و او را فردی زودباور و سادهاندیش بار میآورد که در دنیا تنها سخنانی که باد هوا و نتیجهی گردش زبان و حرکات دهان بود سرمایهی وی است که نه در پذیرش آنها و در پخش و نشر آن سخنان، نه مطالبهی دلیل میکند و نه تکیه و اعتماد بر قرینه و برهانی، بلکه بیهیچ اندیشهای هرچه را شنید به دیگران بازگو میکند.
۱۵۷ - [۱۸] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " ما من نبی بعثه الله فی أمته قبلی إلا كان له فی أمته حواریون وأصحاب یأخذون بسنته، ویقتدون بأمره، ثم إنها تخلف من بعدهم خلوف یقولون ما لا یفعلون، ویفعلون ما لا یؤمرون، فمن جاهدهم بیده فهو مؤمن، ومن جاهدهم بلسانه فهو مؤمن، ومن جاهدهم بقلبه فهو مؤمن، ولیس وراء ذلك من الإیمان حبة خردل ". رواه مسلم [۲۳۵].
۱۵۷- (۱۸) ابن مسعود س گوید: «پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ هیچ پیامبری را در میان امتها و ملتهای گذشته نفرستاده مگر اینکه برای او از میان امتش یاران گزیده و خاصگان یکرنگ و مخلص بودند که به سنت و طریقت و سبک و منش او متمسک میشدند و به فرمان و اوامر و دستورات او تأسی و اقتدا میکردند.
ولی بعدها اخلاف و فرزندان ناخلفی جانشین و جایگزین آنان شد و سررشتهی کارها و امور را به دست گرفتند. (اما این فرزندان ناصالح و جانشینان بد، راه پدران و نیاکانشان را در پیش نگرفتند، بلکه دست به تحریف و تغییر اوامر و فرامین الهی و شرعی زدند و به جای پیروی از حق، به دنبال باطل و مادیات روان شدند و کالای این جهان فانی و دانی را دریافت میداشتند و متاع سرای باقی را نادیده میگرفتند و به تحریف کلام آسمانی و اوامر و فرامین الهی دست مییازیدند و حلال و حرام را همسان میشمردند و) چیزهایی را میگفتند که خودشان برابر آن عمل نمیکردند و چیزهایی را (از پیش خود) انجام میدادند که بدان مأمور نشده بودند. پس کسیکه با دست خویش با چنین افرادی منفور و مبغوض، جهاد کند مؤمن است و کسیکه با زبان خویش با آنان جهاد کند، مؤمن است و کسیکه قلباً با آنان جهاد کند مؤمن است. در غیر این صورت به اندازهی دانهی سپندی ایمان در او وجود نخواهد داشت».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «حواریون»: جمع «حواری» از مادهی «حَوَر» به معنای شستن و سفیدکردن است و گاهی به هرچیز سفید نیز حواری اطلاق میشود و حوران بهشتی را نیز به این جهت حور میگویند که سفید پوستاند یا سفیدی چشمانشان درخشنده و سیاهی آن کاملاً سیاه است.
و دربارهی علت نامگذاری یاران برگزیده و خاصگان ویژهی پیامبران به این نام میتوان گفت که آنها علاوه بر این که قلبی پاک و روحی با صفا و ایمانی درست و یقینی روشن به ذات خدا داشتند، در پاکیزه ساختن و روشن نمودن افکار دیگران و شستشوی مردم از آلودگی گناه، کفر و شرک و چندگانهپرستی، همانند پیامبران کوشش و تلاش فراوان داشتند.
و در حقیقت آنها هم خود را از آلودگی شرک و چندگانهپرستی و کفر و گناه و معصیت پاک کرده بودند و هم برای پاککردن دیگران کوشش و تلاش بیوقفه داشتند. از این جهت آنها را «حواریون پیامبران» میگویند.
«خُلوف»: یعنی نسلی که جانشین و جایگزین آن گروه صالح شده و بعد از آنان پا به عرصهی وجود گذاشتند، نسلی ناشایست و ناخلف و بد و ناصالح بودند.
«خُلوف» جمع «خَلْف» به سکون لام (بر وزن حرف) غالباً به معنای فرزندان ناصالح و بد و ناشایست است و جمع «خَلف» بر وزن «خُلوف» میباشد.
در حالی که «خَلَف» به فتح لام (بر وزن شرف) به معنای فرزند و جانشین صالح و نیک میآید و جمع آن بر وزن «اخلاف» میباشد.
نکتهای که در این حدیث قابل تذکر است این است که:
جهاد در اسلام منحصر در معنای نبرد و قتال با تیر و نیزه و شمشیر نیست، بلکه همانطور که جهاد با شمشیر و نیزه میتواند باشد با زبان و قلم نیز میتواند باشد، و همانطور که در معنای جهاد نظامی به کار میرود، در معنای جهاد فکری، تربیتی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز به کار گرفته میشود.
بنابراین هر نوع حرکتی، قطع نظر از نوع و سلاح آن که به منظور اعتلای فرمان و دستورات خداوندی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و مسائل شرعی و از میانبردن بدعتگزاران و بدخواهان اسلام و فتنهجویان و کژاندیشان باشد، تحت عنوان «جهاد» قرار خواهد گرفت.
و در حقیقت کسانی که در عصر کنونی ما، در راه جهاد فکری، روانی و گرایش خردها و قلبها بهسوی تعالیم تابناک اسلام و گسترش مرزهای دعوت و تبلیغ اسلامی بیوقفه تلاش و کوشش میکنند و بیدینان و بدخواهان و کژاندیشان و فتنهگران را از تجاوز به حریم اسلام و از قرآن و قوانین اسلام بدور میدارند و مردمان را به شاهراه هدایت و سعادت رهنمون میسازند، در واقع همینها مبارزان سلحشور و مجاهدان و پاسدارانی هستند که با زبان و قلم در جهت دفاع از عقیده و شریعت و پاسداری از حریم اسلام و از کیان قرآن و مسلمین، جانانه و مخلصانه و در عین حال مقتدرانه جهاد و نبرد میکنند.
پیامبر اکرم ج میفرماید:
«جاهدوا المشركین باموالكم وأنفسكم وألسنتكم».«با مال و جان و زبان خویش با مشرکان و چندگانهپرستان جهاد کنید». [احمد، ابوداود]
۱۵۸ - [۱۹] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " من دعا إلى هدى كان له من الأجر مثل أجور من تبعه، لا ینقص ذلك من أجورهم شیئا. ومن دعا إلى ضلالة كان علیه من الإثم مثل آثام من تبعه، لا ینقص ذلك من آثامهم شیئا ". رواه مسلم [۲۳۶].
۱۵۸- (۱۹) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: کسیکه مردم را به راه راست و درست فرا خواند، پاداش او بسان پاداش همهی کسانی است که از او پیروی نمایند و این در حالی است که از پاداش آنان چیزی نمیکاهد.
و کسیکه مردم را به بیراهه و گمراهی و ضلالت و بیدادی بخواند، گناه و پادافرهی او بسان گناه همهی کسانی است که از او پیروی کنند و این در حالی است که از گناه آنان چیزی نمیکاهد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: از این حدیث به خوبی بر میآید که هر سنت و طریقهی زشت و شومی و هر سبک و روش نحس و پلیدی، مادام که در دنیا باقی است، سهمی از مجازات و پاداش آن بر دوش نخستین پایگذار آن میباشد. همانطور که هر سنت و روش نیک و پسندیدهای، مادام که در دنیا باقی است و مردم به آن عمل میکنند، سهمی از پاداش و ثواب آن به نخستین دعوتگر و پایگذار آن میرسد.
۱۵۹ - [۲۰] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " بدأ الإسلام غریباً، وسیعود كما بدأ، فطوبى للغرباء ". رواه مسلم [۲۳۷].
۱۵۹- (۲۰) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: اسلام غریبانه آغاز گردید و دوباره غریبانه برگشت خواهد نمود، پس خوشا به حال غریبان».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در حدیثی دیگر بدین مضمون روایت شده است: «بدأ الاسلام غریباً وسیعود غریباً كما بدأ، فطوبی للغرباء» «اسلام غریبانه آغاز شد و دوباره به حالت غریبی برگشت خواهد کرد. پس خوشا به حال غریبان».
پرسیده شد:ای رسولخدا ج غریبان چه کسانی هستند؟
فرمود: «الذین یحیون سنتی ویعلمونها الناس». «کسانی که سنت و منش مرا زنده میدارند و آن را به مردم یاد میدهند».
در حقیقت این حدیث بیانگر غربت و ضعف اسلام در عصر و دورهای از تاریخ میباشد که سریع از این ضعف و فتور خارج شده و با نهضت و قیام طرفداران آن، روح قوت و نیرو را بر تن کرده و از غربت خارج شده، به حالت اولی خود که دارای قوت و قدرت و حکومت و سیادت بوده در خواهد آمد.
اسلام از غریبی شروع گردیده، ولی غربت آن دوام نداشت و از ضعف به قدرت و از استتار به اظهار گردید. دورهای تحت فشار و مغلوب بود و سپس با تعداد زیاد و تشکیل حکومت قدرتمند و حاکم گشت.
و باید دانست که این حدیث به هیچ وجه دلالتی بر یأس و ناامیدی بر آینده را در بر ندارد. چنانچه در حدیث بالا خواندیم، که «غرباء» در زمان غربت اسلام در مقابل فساد مردم به اصلاح میپردازند و آنچه را مردم از بین بردهاند، آنها احیاء میکنند.
آنان گروهی مثبت و سازنده و اصلاحگر و دعوتگر و مبلغاند و به هیچ وجه از گروههای منفی، فتنهگر، گوشهگیر و طرفداران جبرِ قضا و قدر نیستند.
دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه میگوید: «هنگامی که خداوند ﻷ، پیامبر ج را بهسوی مردم مبعوث گردانید، ساکنان زمین دارای ادیان مختلفی از بتپرستان، آتشپرستان، یهود و نصاری، صائبه و فلاسفه بودند. لذا اسلام در آغاز ظهورش غریب بود و کسانی که مسلمان میشدند و دعوت خدا و پیامبر را لبیک میگفتند، در میان قبیله، طایفه، عشیره و خانوادهی خود مورد محاصره قرار میگرفتند و غریب بودند.
بنابراین پذیرفتگان دعوت اسلام، غریبان قوم و عشیرهی خود بودند. غربای واقعی آنان بودند، تا اینکه اسلام علنی و دعوت آن در میان جوامع منتشر گشت و مردم گروه گروه به اسلام پیوستند و مسلمانان از غربت رهایی یافتند و از آن پس به جلای وطن و مهاجرت پرداختند.
ولی از آن پس به حالت آغاز برگشت و امروزه میبینیم که اسلام واقعی بر شیوه و برنامهی رسولخدا ج و یاران او به مراتب غریبتر از زمان آغاز آن میباشد که اگر به صورت شکلی آداب و رسوم ظاهری آن در میان جامعه مشهور و معروف است، واقعیت بیانگر این است که آن اسلام، غریب و پیروان راستین آن در میان مردم غربای واقعیاند.
[واقعیت امروزی و چند عصر گذشته، گواه این است که اسلام در دیار خود و در میان مردم غریب بوده و میباشد تا آنجا که اگر کسی مردم را به اسلام واقعی دعوت نموده باشد، مشکلات فراوانی از قبیل فشار، شکنجه، زندان، ترور و اعدام به عناوین مختلف، فراروی او قرار خواهد گرفت].
چگونه اسلام غریب نیست؟ هنگامی که یک گروه بسیار اندک در میان هفتاد و دو گروه با پیروان بیشمار قرار گرفته که دارای قدرت، ریاست، منصب، ولایت و پیروان فراوان و بازار گرم در راستای مخالفت با آنچه پیامبرخدا ج برای مردم آورده میباشند، و از آن طرف تمام رسانههای گروهی و مطبوعات را در اختیار دارند.
واضح است که آنچه پیامبر ج برای این امت آورده با تمایلات و لذائذ آنان و با شبهات و بدعتهایی که آخرین دستاورد فضائل و علم آنان است و همچنین با آرزوهای نفسانی که آخرین اهداف و مقاصد آنان به شمار میرود، در تضاد و تناقض است. چگونه رهروان راه خدا و پیروان برنامه و منهج ربانی در میان پیروان آرزوهای خام بشری که الگو و کعبهی آمال آنان مشایخ و رؤسایی است که هر کدام مذهب و مسلکی غیر مسلک رسالت را انتخاب نموده، غریب و منزوی نیست»؟ [۲۳۸].
وی در ادامه میگوید: «بنابراین هر گاه انسان مؤمنی (که خداوند نعمت بصیرت در دین و فقاهت در سنت پیامبر ج و فهم صحیح کتابش را به او ارزانی داشته باشد، و همچنین او را از بدعتها، گمراهیها، تمایلات نفسانی و دوری از راه راستی که پیامبر و اصحابش بر آن بودهاند، آگاهی دهد) بخواهد منهج ربانی را سرلوحهی کار خود قرار دهد، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی اجتماعی دنیاداران آماده سازد.
مسلمان در دین خود غریب است به خاطر اینکه ادیان دیگران فاسد است، در تمسکش به سنت نبوی غریب است، زیرا دیگران به بدعت تمسک جستهاند، در عقیدهاش غریب است به خاطر فساد عقاید دیگران، در نمازش غریب است به خاطر وجود خلل و نقصانی در نماز دیگران، در سلوک و طریقتش غریب است به خطار گمراهی و تباهی طریقت و سلوک دیگران، در انتسابش به اسلام غریب است به خاطر مخالفت با انتساب دیگران و در معاشرت اجتماعی غریب است، زیرا بر خلاف آرزوی نفسانی آنان رفتار میکند.
خلاصه: انسان مؤمن هم در امور دنیوی و هم در امور اخروی غریب است و در میان دیگران برای خود یاور و معینی نمییابد. او یک عالم میان جاهلان و یک سنتگرای میان بدعتگرایان و یک دعوتگر بهسوی خدا و رسولخداست در میان دعوتگران بهسوی تمایلات نفسانی، آمر به معروف و ناهی از منکر است در میان گروهی که نیکی نزد آنان منکر و منکر نیکی است [۲۳۹].
اما نباید غافل ماند که هرگز خورشید پشت ابر نخواهد ماند و بالاخره تلاش و کوشش بیوقفهی غرباء، با احیاء سنتها و ارزشهای اسلامی به ثمر خواهد نشست و دوباره در پرتو تلاش این گروه مجاهد و سلحشور و مخلص و ربانی، اسلام و مسلمین بر کل جهان حکومت و سیادت خواهد کرد و از غربت و انزوا بیرون خواهد شد. (به امید آن روز).
۱۶۰ - [۲۱] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " إن الإیمان لیأرز إلى المدینة كما تأرز الحیّة إلى جحرها ". متفق علیه [۲۴۰].
۱۶۰- (۲۱) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: بیتردید ایمان بهسوی مدینه بر میگردد همانگونه که مار بهسوی سوراخش برخواهد گشت».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: همین حدیث در روایتی دیگر بدین گونه روایت شده است: «إن الاسلام بدأ غریباً وسیعود غریباً كما بدأ وهو یأرز بین المسجدین كما تأرز الحیة فی حجرها». [مسلم]
مراد از دو مسجد مسجدالحرام و مسجدالنبی به طور خاص و مکه و مدینه به طور عام است.
و در روایتی دیگر بدین نحو نقل شده است:
«إن الایمان لیأرز الی الحجاز...». [ترمذی]
پس میتوان از مجموع این روایات چنین برداشت کرد که مراد این است که در آخرالزمان ایمان بهسوی حجاز (مکه، مدینه و حرمین شریفین) بر میگردد. همانگونه که مار بهسوی سوراخش برخواهد گشت. و چون تمام احادیث مفسّر و مبین همدیگرند، تنها مدینه مراد نیست، بلکه مکه نیز در این امر داخل میباشد.
و از این روایات علماء برداشتهای متفاوتی نمودهاند:
برخی گفتهاند؛ این حدیث بیانگر غربت اسلام و ایمان در آخرالزمان است که مسلمانان در آن روز، جز مکه و مدینه و حرمین شریفین، جایی امنتر و بهتر را برای تمسک به سنت پیامبر و اجرای فرامین الهی و احکام شرعی نمییابند و فتنه و فساد و بدعتگرایان و دنیاپرستان آنها را مجبور میکنند تا به مکه و مدینه، جولانگاه وحی و تشریع پناه برند و ایمان خویش را در آنجا حفظ کنند و خویشتن را از غربت برهانند.
برخی دیگر از علماء نیز بر این باورند که این حدیث بیانگر زمان ظهور دجال است که وی برای فتنهگری و به فساد کشیدن مردمان و برای اینکه موجبات گمراهی و ضلالت آنها را فراهم آورد، ایمان را از قلوب و نفوس آنها بر گیرد، به تمام سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی میرود و آنها را در مینوردد و وارد آنها میشود به جز مکه و مدینه. چرا که وی این توان را که وارد مکه و مدینه و حرمین شریفین شود را ندارد. به همین جهت پیامبر ج میفرماید: ایمان بهسوی مدینه و مکه بر میگردد و دیگر شهرها و ممالک اسلامی و غیراسلامی آماج حملات و یورشهای ویرانگر و زیانبار کفر و شرک دجال و پیروانش قرار میگیرند.
اما مکه و مدینه در حفظ و حراست از ایمان مسلمانان از این قاعده مستثنی هستند و برخی از علماء و دانشوران اسلامی نیز از این حدیث چنین برداشت کردهاند و گفتهاند: این حدیث بیانگر جایگاه والا و شامخ مکه و مدینه و حرمین شریفین میباشد، یعنی همانگونه که در عهد رسالت، مکه و مدینه دو مرکز بزرگ دینی محسوب میشدند، در آخرالزمان نیز و البته برای همیشه چنین خواهند بود.
در حقیقت این دو مکان مقدس، پیوسته از عهد رسالت تا عصر کنونی ما و تا آخرالزمان رمز وحدت مردم، مرکزی برای اجتماع دلها و استحکام پیوندهای گوناگون میباشند که هم از نظر معنوی و هم از نظر مادی یکی از پربرکتترین سرزمینهای جهان تلقی میشوند.
در واقع این دو مکان مقدس، مکان نزول وحی، روضهی مطهر رسولخدا ج، زادگاه پیامبر ج، منزلگاه صحابه ش، جولانگاه مجاهدان، پایتخت خیرالبشر، استراحتگاه پیامبر اکرم ج، شهر صلح و صفا و آرامگاه شهیدان بدر و احد میباشند.
و در حقیقت همین دو مکان مقدس هستند که پیوسته در ادوار مختلف تاریخ به عنوان دو مرکز معنوی و دینی باقی خواهند ماند. همانگونه که در صدر اسلام و در عهد پیامبر ج اینگونه بودند. و إن شاءالله در آینده نیز همین جایگاه و موقعیت را خواهند داشت و دست هر بدعتگرا، بدخواه، کینهتوز، فتنهگر، دجال و دروغگو و بدطینت را از ساحت مقدس توحید و ایمان کوتاه خواهند کرد و به اسلام و مسلمین نیرو و قوت خواهند بخشید.
و پیوسته قلبهای تمام مؤمنان و مسلمانان بهسوی این دو کعبهی عشق، معطوف است و برای دیدار آن دو میتپد. چرا که همه، حتی غیرمسلمانان به خوبی میدانند که این دو سرزمین سرشار و مملو از برکات معنوی و جذبههای الهی و تحرک و جنبش ایمانی و توحیدی میباشند و در حقیقت در پرتو مرکزیت و معنویت همین دو مکان مقدس است که میتوان بسیاری از نابسامانیهای مسلمانان را سامان بخشید و کاخ رفیع سعادت و خوشبختی و بالندگی و اقتدار را بر پایهی آن استوار ساخت.
[۲۱۱]- بخاری ح۲۶۹۷، مسلم ح۱۷-۱۷۱۸، ابوداود ح۴۶۰۶، ابن ماجه ح۱۴، مسند احمد ۶/۲۷۰. [۲۱۲]- مسلم، ح۴۳-۸۶۷. [۲۱۳]- «الاعتصام» ج ۱ ص ۳۷. [۲۱۴]- بدعت به معنای دقیق اسلامی». عبدالملک السعدی ص ۹. [۲۱۵]- بخاری، ح۶۸۸۲. [۲۱۶]- بخاری ح۷۲۸۰، مسند احمد ۲/۳۶۱. [۲۱۷]- بخاری ح۷۲۸۱، ترمذی ح۲۸۶۰ به همین معنا روایت کرده است. [۲۱۸]- بخاری ح۵۰۶۳، مسلم ۲/۱۰۲۰ ح ۵ – ۱۴۰۱. [۲۱۹]- بخاری ح۶۱۰۱، مسلم ح۱۲۷-۲۳۵۶ به الفاظی شبیه این لفظ روایت کرده است، مسند احمد ۶/۴۵. [۲۲۰]- مسلم ح۱۴۰- ۲۳۶۲. [۲۲۱]- «درس ترمذی»، ترجمه: عبدالحمید بزرگزاده، ج ۱ ص ۲۵-۲۶. [۲۲۲]- «درس ترمذی»، ترجمه: عبدالحمید بزرگزاده، ج ۱ ص ۲۵-۲۶. [۲۲۳]- بخاری ح۷۲۸۳، مسلم ح۱۶-۲۲۸۳. [۲۲۴]- بخاری ح۶۴۸۳، مسلم ح۱۸-۲۲۸۴، ترمذی ح۲۸۷۴، مسند احمد ۲/۲۴۴. [۲۲۵]- بخاری ح۷۹، مسلم ح۱۵-۲۲۸۲، مسند احمد ۴/۳۹۹. [۲۲۶]- بخاری ح۴۵۴۷، مسلم ۴/۲۰۵۳ ح ۱-۲۶۶۵، ابوداود ح۴۵۹۸، ابن ماجه ح۴۷، دارمی ح۱۴۵. [۲۲۷]- مسلم ۴/۲۰۵۳ ح ۲-۲۶۶۶. [۲۲۸]- بخاری ح ۷۲۸۹، مسلم ح۱۳۲-۲۳۵۸، ابوداود، ح۴۶۱۰، مسند احمد ۱/۱۷۹. [۲۲۹]- مسلم در مقدمه ۱/۱۲ حدیث ۷، مسند احمد ۲/۳۴۹. [۲۳۰]- بخاری ح۷۵۴۲. [۲۳۱]- انجیل، کتاب سلاطین اول ۱۱: ۲ تا ۱۳. [۲۳۲]- انجیل، کتاب سلاطین اول. سموئیل ۱۳: ۱۴ به نقل از علوم القرآن. [۲۳۳]- تفسیر ابن کثیر مقدمه ۱/۴ و اصول التفسیر ابن تیمیه، ص ۳۳ به نقل از علوم القرآن مفتی محمد تقی عثمانی ترجمه: محمد عمر عیدی صص ۲۸۲- ۲۸۴. [۲۳۴]- مسلم در مقدمه ۱/۱۰ حدیث ۵-۵. [۲۳۵]- مسلم ۱/۶۹ حدیث ۸۰-۵۰. [۲۳۶]- مسلم ۴/۲۰۶۰ ح۱۶- ۲۶۷۴، ابوداود ح۴۶۰۹، ترمذی ح۲۶۷۴، ابن ماجه ۲۰۶، دارمی ح۵۱۳، مسند احمد ۲/۳۹۷. [۲۳۷]- مسلم ۱/۱۳۰ ح۲۳۲- ۱۴۵، ترمذی ح۲۶۲۹، ابن ماجه ح ۳۹۸۶، مسند احمد ۲/۳۸۹. [۲۳۸]- دیدگاههای فقهی معاصر ج۲ ص۳۱۰-۳۰۹. [۲۳۹]- مدارج السالکین ابن قیم ج ۱ ص ۱۹۴ – ۲۰۰ به نقل از دیدگاههای فقهی معاصر ج ۲ ص ۳۱۲. [۲۴۰]- بخاری ح۱۸۷۶، مسلم ۱/۱۳۱ ح۲۳۳-۱۴۷، ابن ماجه ح۳۱۱۱، مسند احمد ۲/۲۸۶.