فصل سوم
۶۱ - [۱۳] عن معاذ قال: «أوصانی رسول الله ج بعشر كلمات قال: لا تشرك بالله شیئاً وإن قتلت وحرقت، ولا تعق والدیك وإن أمراك أن تخرج من أهلك ومالك، ولا تتركن صلاة مكتوبة متعمداً فإن من ترك صلاة مكتوبة متعمداً فقد برئت منه ذمة الله، ولا تشربن خمراً فإنه رأس كل فاحشة، وإیاك والمعصیة، فإن بالمعصیة حل سخط الله ﻷ، وإیاك والفرار من الزحف وإن هلك الناس، وإذا أصاب الناس موت وأنت فیهم، فاثبت، وأنفق على عیالك من طولك، ولا ترفع عنهم عصاك أدباً وأخفهم فی الله». رواه أحمد [۸۷].
۶۱ – (۱۳) معاذ س گوید: «رسول خدا ج مرا به ده چیز سفارش فرمود که عبارتند:
۱- در هیچ حال با خداوند ﻷ چیزی یا کسی را شریک قرار مده، اگرچه در این راستا کشته و یا سوزانده شوی.
۲- پدر و مادرت را نافرمانی مکن، اگر چه به تو دستور دهند که از زن و اموال خویش بگذری.
۳- نماز فرض را به عمد و از روی قصد و اختیار ترک مکن، چرا که هرکس به عمد نماز فرض را ترک نماید از ضمانت (و حفاظت) خداوند ﻷ بیرون میرود.
۴- شراب نخور، زیرا سرآغاز و شالودهی همهی گناهان و بیعفتیها، همین میگساری است.
۵- برتو باد که از گناه و معصیت پروردگار بپرهیزی، زیرا بر اثر همین معصیت و نافرمانی اوامر و فرامین خداوند است که خشم وغضب پروردگار بر بندگان فرود میآید.
۶- برتو باد که از فرار وگریز در روز جنگ و پیکار با کافران بپرهیزی، اگرچه همهی دوستان، همرکابان و همرزمان تو شهید شوند و تو تک و تنها بمانی.
۷- اگر در جایی وبا و امراض مُسری و واگیر شایع شد از آنجا فرار مکن.
۸- بر اهل وخانوادهات به تناسب استطاعت و توان از دارائیات هزینه کن (و در این راستا بخل و تنگچشمی مکن).
۹- برای تأدیب و تربیت فرزندانت هیچگاه چوبدستی را از سر آنها دور مکن.
۱۰- پیوسته فرزندان وخانوادهات را از خداوند ﻷ بترسان و در این راستا کوتاهی مکن».
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
شرح: «ولا تعقن والدیك وان امراك ان تخرج من اهلك ومالك»: پیشتر در حدیث شماره ۵۰ پیرامون رعایت حقوق پدر و مادر و عقوق و نافرمانینکردن آنها سخن گفتیم در اینجا نیز میگوییم: اسلام برترین و بزرگترین احترام و بزرگداشت را برای پدر و مادر قائل است که حتی در صورت مشرکبودن ودعوت به شرک و چندگانهپرستی که منفورترین کارها در نظر اسلام است باز حفظ احترام آنها را درعین پذیرش دعوت آنها به شرک، واجب میشمرد و از آنجا که توصیه به نیکی در مورد پدر و مادر ممکن است این توهم را برای بعضی ایجاد کند که حتی در مسئلهی عقاید وکفر و ایمان باید با آنها مماشات کرد، خداوند ﻷ برای اینکه کسی تصور نکند که پیوند عاطفی با پدر و مادر میتواند بر پیوند انسان با خدا و مسئلهی ایمان حاکم گردد، با یک استثنای صریح، مطلب را دراین زمینه روشن کرده و میفرماید:
﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِكَ بِی مَا لَیۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَا﴾ [لقمان: ۱۵].
«هر گاه آن دو، تلاش و کوشش کنند که چیزی را شریک من قرار دهی که کمترین آگاهی از بودن آن و (کوچکترین دلیل بر اثبات آن) سراغ نداری، از ایشان فرمانبرداری مکن».
و در جایی دیگر میفرماید:
﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حُسۡنٗاۖ وَإِن جَٰهَدَاكَ لِتُشۡرِكَ بِی مَا لَیۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَآ﴾ [العنکبوت: ۸].
«ما به انسان توصیه میکنیم که به پدر و مادرش کاملاً نیکی کند، و (اما ای انسان!) اگر آن دو تلاش کردند که برای من انباز قرار دهی ـ که کمترین اظلاعی از آن نداری(و اصلاً شرک با علم و عقل سازگار نیست)ـ از ایشان اطاعت مکن».
آری! پدران ومادران گاه به گمان اینکه سعادت وخوشبختی فرزندان خود را میخواهند، تلاش وکوشش میکنند که او را به عقیدهی انحرافی خود بکشانند ولی پیروی از چنین چیزی در حقیقت پیروی از جهل و بیخردی است. دراین آیات، خداوند از ما میخواهد که اگر پدر و مادر تو را وادار به پیروی از جهل کنند پس اطاعت آنها مکن چرا که اصولاً تقلید کورکورانه غلط است حتی اگر در مورد ایمان باشد تا چه رسد به شرک وکفر، بعد خداوند ﻷ دراین دو آیه، این مسئله را بیان کرد تا کسی چنین تصور نکند که مخالفت با پدر و مادر در مورد دعوت به شرک، دلیل بر بدرفتاری با آنها است و این نهایت تأکید اسلام درمورد احترام به پدر و مادر را ثابت میکند.
به این ترتیب وظیفهی فرزندان دراین قبیل مسائل، این است که هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند واستقلال فکری خود را حفظ کرده و عقیدهی توحید را با هیچ چیز معاوضه نکنند.
و از اینجاست که این اصل کلی به ذهن انسان متبادر میشود که هیچ چیز و هیچکس نمیتواند بر ارتباطات انسان با خدا حاکم گردد، حتی بر پیوند با پدر و مادر که نزدیکترین پیوندهای عاطفی است و حدیث: «لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» (اطاعت مخلوق در عصیان خالق روا نیست) بهترین دلیل براین مدعا است.
بنابراین چون رعایت حقوق پدر و مادر بر فرزندان لازم است اگر از فرزند خواستند که زنش را طلاق دهد و یا مقداری از مالش را به آنها بدهد و در این زمینه عذرموجه و دلایل و براهین عقلی و منطقی در دست دارند و به خاطر مصلحت و حکمت و از روی صداقت و اخلاص و شفقت و دلسوزی چنین چیزی را به فرزند خویش میگویند، بر فرزند مناسب است که به سخن پدر و مادرش پشت نکند و دستورشان را عملی سازد.
ولی اگر پدر و مادر بدون عذرموجه و معقول و دلیل منطقی و از روی خواهشات ناروای نفسانی واغراض شخصی وامراض فردی خویش از فرزند خواستند که تا زنش را طلاق دهد و یا تمام درآمدش را به آنها بدهد دراین صورت اطاعت کردن آنها لازم نیست.
حکیمالامت مولانا اشر فعلی تهانوی میگوید: اگر پدر و مادر بگویند زن خود را بدون عذرموجه و معقول طلاق بده یا اینکه بگویند که تمام درآمد خود را به ما بده، دراینجا اطاعت ازآنها لازم نیست واگر آنها فرزند را بر اینکار مجبورکنند گنهکار میشوند. اگر پدر و مادر بدون اجازهی فرزند اضافه از قدرضرورت بردارند برذمهی آنان قرض خواهد بود که در دنیا قابل مطالبه است و اگر در دنیا ندهند باید در قیامت جوابگو باشند [۸۸].
آری با وجودی که رعایت حقوق والدین بر فرزندان لازم است با این وجود وقتی مردی دارای فرزندان کوچکی از همسرش است و همسرش نیز از نظر شرعی کار خلافی را مرتکب نشده است و زن نیک و شایستهای است در این صورت اگر والدین آنمرد از او مصرانه بخواهند که همسرش را طلاق دهد در حالی که اگر به سخن آنها گوش کند و زنش را طلاق دهد در این صورت زندگیاش از هم میپاشد، فرزندانش حیران وسرگردان و بیسرپرست میشوند و دچار سردرگمی و عدم تربیت درست و صحیح میشوند دراین صورت باید دانست که عمل به دستور والدین مطلقاً واجب نیست، بلکه جایی به دستور والدین عمل میشود که خلاف شرع نباشد وحق کسی ضایع نگردد.
بنابراین دراین صورت، عمل به دستور والدین، عواقب وتبعات از همپاشیدن کانون گرم خانواده و یتیمی و بیسرپرستشدن فرزندان و ضایعشدن آنها را به دنبال دارد لذا دراین خصوص باید انسان مؤمن، زنش را طلاق ندهد و با این وجود پدر ومادر را با احسان و خدمت و رعایت حقوق آنها راضی و خرسند نگاه دارد.
«واذا اصاب الناس موت وانت فیهم فاثبت»:
در این بخش از حدیث پیامبر ج به مسلمانان دستور میدهد که خود را از بیماریهای واگیردار دور دارند و از خود در برابر بیماریهای فراگیری نظیر طاعون و وبا و امثال آن دو، واکسینه و پیشگیری نمایند.
جابر بن عبدالله س گوید:«در وفد ثقیف (که برای بیعت خدمت پیامبر ج آمده بودند) یک مرد جذامی بود. وی میخواست به عنوان نماینده، جهت ملاقات و بیعت با رسولخدا ج، به نزد ایشان بیاید. پیامبر ج کسی را بهسوی او فرستاد که به او بگوید، برگردد چرا که ما با او بیعت کردیم». [مسلم، ابن ماجه]
ونیز پیامبر ج میفرماید:
«لاتدیمواالنظرالی المجذومین». [ابن ماجه]. «به اشخاص جذامی زیاد نگاه نکنید».
و نیز میفرماید:
«هنگام سخن گفتن با فرد جذامی، فاصلهی میان شما و ایشان به اندازهی یک نیزه یا دو نیزه باشد» و نیز میفرماید:
«فرمن المجذوم فرارك من الاسد». «از فرد جذامی چنان فرارکن که از شیر درنده فرار میکنی». [بخاری وسلم]
درمورد امراض واگیردار و مسری و پرهیز از سرایت آنها و لزوم قرنطینه، روایت شده که ابن عباس س گفت: عمربن خطاب س به منظور بررسی اوضاع مردم در ماه ربیع الثانی در سال ۱۸ هجری قمری بهسوی شام حرکت نمود تا به روستایی به نام «سرغ» در نزدیکی شام رسید فرماندهان لشکر و ابوعبیده بن جراح و همراهانش به حضور حضرت عمر س رسیدند و به او خبر دادند که وبا در سرزمین شام پیدا شده است.
ابن عباس س گوید: حضرت عمر س به من دستور داد مهاجرین اولین را بهسوی او دعوت کنم. وقتی که مهاجرین به نزد عمر س آمدند با ایشان مشورت کرد وگفت: که طاعون در شام پیدا شده است حال تکلیف چیست؟ مهاجرین اختلافنظر پیدا کردند. عدهای گفتند: ما برای کاری آمدهایم سزاوار نیست که قبل از انجام آن برگردیم. عدهی دیگر گفتند: اصحاب پیامبر س همراه شما هستند فکر نمیکنیم جایز باشد در حالیکه مردم شام مبتلا به طاعون هستند آنان را به آنجا ببرید. عمر س گفت: دیگر کاری ندارم شما بروید.
وقتی مهاجرین ش رفتند. عمر س گفت: انصار را برایم دعوت کن. انصار را به نزد عمر دعوت کردم و با ایشان مشورت کرد. ایشان هم مانند مهاجرین رفتار نمودند و مانند ایشان اختلافنظر داشتند. عمر س به ایشان هم گفت: دیگر کاری با شما ندارم، بروید.
آنگاه به من گفت: از پیرمردان قریش کسانی که در سال فتح مکه به مدینه مهاجرت کردهاند برایم دعوت کن.آنان گفتند: ما معتقدیم که به مدینه برگردی و مردم را داخل این منطقهی وبا زده ننمایی.
حضرت عمر س با صدای بلند اعلام کرد: که من برای برگشت، صبح سوار وسیلهی سواری خود میشوم شما هم سوار شوید. ابوعبیده بن جراح س گفت: مگر از تقدیرخدا فرار میکنی؟ حضرت عمر س گفت: ای ابوعبیده! اگر کس دیگری این سخن را میگفت توبیخش میکردم، بلی، از یک مقدر و سنت خدا به یک مقدر و سنت دیگر او فرار میکنیم. مگر نمیبینی وقتی که شما شتری را داشته باشی واین شتر وارد درهای شود که دارای دو گوشه باشد که یکی از آنها دارای آب وعلف فراوان باشد و دیگری آب و علف نداشته باشد. اگر آن را در قسمت صاحب علف بچرانی، مگر از مقدّر خدا پیروی نکردهای؟ (و سنت مقدر خدا دراین حال این است که شتر سیر و با نشاط و چاق شود) واگر در قسمت بیآب وعلف آن را بچرانی، باز از مقدر خدا پیروی کردهای (ولی سنت خدا دراین حالت این است که شتر ضعیف ولاغر و ناتوان گردد).
بعد از این بحث وگفتگو، عبدالرحمن بن عوف س که برای انجام کاری از مجلس خارج شده و غائب بود، بازگشت، وقتی از جریان باخبر شد گفت: دراین مورد علمی نزد من است. عبدالرحمن س گفت: شنیدم که پیامبر ج میفرمود: «هرگاه شنیدید که در جایی وبا هست به آنجا نروید و هرگاه در جایی که شما هستید وبا و طاعون پیدا شد به خاطر ترس و فرار از آن، از آنجا خارج نشوید».
ابنعباس س گوید: حضرت عمر س سپاس و ستایش خدا را به جا آورد. سپس به مدینه برگشت. [بخاری و مسلم]
آری! اسلام بود که اولینبار، قانون قرنطینه را وضع کرد و از این جهت بر علم و دانش و فناوری و تکنولوژی عصر جدید پیشی گرفته است اگر اروپا از قانون قرنطینه آگاه میبود در اواسط قرن چهاردهم میلادی که طاعون مردم اروپا را به طور دستهجمعی به کام مرگ میفرستاد آن را به مرحله اجرا درمیآورد که از شدت فاجعه کاسته میشد و آمار کشتهشدگان طاعون به ۲۵ میلیون نمیرسید [۸۹].
آری! اسلام مقررات قرطینه را وضع کرد و حتی فراتر از آن، چنان در این مورد دایرهی پیشگیری را وسعت داده که چهارپایان را هم در بر میگیرد به طوری که پیامبر ج میفرماید:
«لایوردن ممرض علی مصح» [بخاری]. «هنگام آبدادن شتر بیمار وگـَرگ با شتر سالم وتندرست مخلوط نگردد تا شترهای سالم هم مریض نشوند».
پس طبق این فرامین و تعالیم پیامبر ج بر مسلمانان ضروری است که اگر یکی از افراد جامعه و یا منطقهای از مناطق جوامع اسلامی و انسانی به مرض واگیری مبتلا شدند آنها را از سایر افراد جداکنند تا بیماری انتشار پیدا نکند و سایرین را آلوده نسازد و هرگاه شنیدند که بیماری طاعون درسرزمینی شیوع پیدا کرده است وارد آن سرزمین نشوند واگر در سرزمینی بودند که طاعون آنجا را گرفته بود به خاطر فرار، از آن سرزمین خارج نشوند تا سایرین را نیز آلوده نسازند.
چه ارزشمند و حکیمانه است این رهنمودهای نبوی که عنایت شایانی را به تربیت جسمی وحفظ سلامتی بدن دارد.
«وانفق علی عیالك من طولك»:
پیامبر ج همچنین توصیه میفرماید: بر اهل وخانوادهات به تناسب توان واستطاعت از داراییات هزینه کن و دراین راستا بخل و تنگ چشمی مکن. این بخش از حدیث بر وجوب تأمین مخارج زن و فرزند بر مرد، دلالت میکند. در اصطلاح فقهای اهلسنت و جماعت، نفقه چیزی است که انسان برای خانواده، همسر، نزدیکان و بردگانش خرج میکند و شامل خوراک و پوشاک و مسکن و هر چیزی که عادتاً بقای حیات انسان بدان منوط است، ـ بدون اسراف و زیاده که در نیازمندیهای زندگی مصرف میشود ـ را شامل میگردد. و به تعبیر دیگر در مقدار و کیفیت نفقه، عرف شرع معتبر میباشد و شریعت نیز حد اوسط را، بیهیچ افراط وتفریطی معیار قرار میدهد و وجوب نفقه و تأمین مخارج زن و فرزند نیز براساس کلام مقدس خداوند ﻷ و روایات تابناک رسولخدا ج است خداوند میفرماید:
﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَكِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [البقرة: ۲۳۳].
«و بر آنکس که فرزند برای او متولد شده (یعنی پدر) لازم است خوراک و پوشاک مادران را به گونهی شایسته بپردازد».
از این آیه وجوب انفاق پدر بر فرزند و زن که بچه را به دنیا آورده و شیر میدهد، دانسته میشود.
و پیامبر ج در حدیثی میفرماید:
«دیناری که در راه خدا میبخشی و یا در آزادکردن بردهای میدهی یا به مسکینی صدقه میدهی و یا برای تأمین معاش و زندگی خانوادهات خرج میکنی در نزد خداوند متعال بیشترین پاداش مربوط به آن است که در تأمین معاش و زندگی خانوادهات خرج کردهای». [مسلم]
و همانطور که تأمین معاش و زندگی افراد خانواده و تأمین هزینههای مخارج زن و فرزند نزد خدای متعال پاداش و اجر دارد به همان اندازه قصور وکوتاهی در این امر و سختگیری بر زن و فرزند در حالیکه مرد توانایی مالی دارد، موجب گناه و معصیت خواهد بود.
ازاین رو پیامبر ج خطاب به کسانی که بر زن خود سخت گرفته و زندگی را باخودداری از پرداخت وجوه مورد نیاز، بر آنان تنگ میکنند وحیاتشان را آکنده از رنج ومشقت مینمایند میفرماید:
«كفی با لمرء اثما ان یضیع من یقوت». [ابوداود]
«برای مرد مسلمان همین گناه کافی است که نسبت به زن و فرزند و افراد تحت تکلفش، خسیس و دستتنگ باشد و از دادن مایحتاج ومخارج و هزینههای افراد تحت تکلفش خودداری کند».
«ولاترفع عنهم عصاك ادبا»:
دراین بخش از حدیث، پیامبر ج در باب مسئولیتهای والدین در ارتباط با فرزندان، تکلیف بسیار مهم تربیت بچهها را به عهدهی پدر ومادر گذاشته است و به آنان امر نموده است که فرزندان خود را طوری تربیت کنند که انسانهایی شایسته وتوانا برای انجام وظایف زندگی آیندهی خویش باشند، در غیر اینصورت به علت بیتوجهی و تقصیر کاری، آتش دوزخ دامنشان را خواهد گرفت خداوند متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِیكُمۡ نَارٗا﴾ [التحریم: ۶].
«مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتش دوزخ بر کنار دارید».
درحقیقت انسان در مقابل همسر و فرزند خویش مسئولیت سنگینتری دارد وموظف است تا آنجا که میتواند در تعلیم وتربیت آنها بکوشد و آنها را از گناه باز دارد و به نیکیها دعوت نماید نه اینکه تنها به تغذیهی جسم آنها قناعت کند. رسولخدا ج نیز مکرراً در رابطه با تربیت فرزندان توصیه کردهاند و والدین را به توجه و انجام صحیح مسئولیتهایشان، تشویق نمودهاند.
در حدیثی جامع و جالب از رسولخدا آمده است:
«الاكلكم راع وكلكم مسئول عن رعیته... والرجل راع فی اهله ومسئول عن رعیته والمراة راعیة فی بیت زوجها ومسئولة عن رعیتها». [بخاری]
«بدانید همه شما نگهبانید و همه در برابر کسانی که مامور نگهبانی آنها هستید مسئولید مرد سرپرستی و ادارهی زن و فرزند را بعهده دارد زن نیز در خانهی شوهرش سرپرست و مسئول امور فرزندان میباشد و در رابطه با آنان خدای تعالی در روز قیامت از او سؤال خواهد کرد».
در حقیقت اجتماع بزرگ از واحدهای کوچک ومحدودی تشکیل میشود که خانواده نام دارد و هرگاه این واحدهای کوچک که رسیدگی به آن آسانتر است اصلاح گردد تمام جامعه اصلاح میشود واین مسئولیت در درجهی اول بر دوش پدران ومادران است مخصوصاً در عصر ما که امواج کوبندهی فساد و بیبندوباری در بیرون خانوادهها بسیار قوی وخطرناک است برای خنثیکردن آنها از طریق تعلیم وتربیت خانوادگی باید برنامهریزی اساسیتر و دقیقتر انجام گیرد.
پیامبر ج میفرماید:
«در هفت سالگی فرزندانتان را به نمازخواندن امر کنید و در ده سالگی جای خوابشان را جدا کنید». [حاکم و ابوداود]
البته باید پدر و مادر بدانند که راه صحیح برخورد در مواقعی که از فرزندانشان خطا واشتباهی سر میزند و یا دچار کوتاهی و قصوری میشوند آن است که کودک را به نرمی و ملایمت متوجه اشتباه و یا خطایش بنمایند و با دلایل قاطع و تناسب با توانایی فکریاش او را قانع سازند که عملی که انجام داده است از انسان فهمیده وعاقل و یا فرد دانا سر نمیزند.
اگر با این روش قانع شد و از خطای مورد نظر اصلاح گردید به مقصود رسیدهاند در غیر این صورت، راه درمان، شیوهای دیگر به نام تربیت با استفاده از تنبیه ومجازات، البته در چهار چوب شریعت است. البته باید پدران و مادران بدانند که راه اصلاح کودک خشم وخشونت نیست زیرا نه تنها آثار نامطلوبی در روان کودک به جای میگذارد بلکه او را به انسانی تبدیل میکند که خشن و فحاش خواهد بود و به تدریج خوی منحرفین وافراد تبهکار را پیدا خواهد کرد. پس بهتر این است که در صورت ارتکاب خطا یا اشتباه با نرمی و ملایمت و بیان دلیل، کودک را قانع سازند و راهنمایی کنند. واگر والدین لازم وضروری دانستند که کودک راتنبیه کرده و یا توبیخ نمایند نباید در حضور دیگران اقدام به این عمل کنند چرا که چنین کاری احساس خود کمبینی و حقارت را در کودک تثبیت میکند و از عوامل مهم انحراف اخلاقی و روحی فرزندان محسوب میشود.
«و اخفهم بالله»:
آخرین توصیهی پیامبر ج به حضرت معاذ س این است که پیوسته فرزندان و خانوادهات را از خداوند ﻷ بترسان.
آری! پدر و مادر باید به کودک بیاموزند که در تمامی حالات وافعال و مراحل زندگی خود، پروردگار متعال را ناظر و حاضر بداند و دریابد که خدای دانا وتوانا تمامی اسرار نهانی او را میداند، خیانت چشمها را میبیند و بر تمامی رازهایی که سینهها در خود دارند آگاه است.
سهل بن عبدالله تستری میگوید: سه ساله بودم. شبها بیدار میماندم و نماز خواندن داییام (محمد بن سوار) را نگاه میکردم. روزی به من گفت: آیا نمیخواهی از خدایی که تو را خلق کرده، یادکنی؟ گفتم: چگونه؟ گفت: در جایت وقتی که میخوابی قبل از آنکه بخواب روی در دل، نه به زبان سه بار بگو: خدا با من است، خدا مرا نگاه میکند، خدا برمن شاهد است. شبها این کار را میکردم. پس از مدتی به اوگفتم: هر آنچه که گفتهای اجرا کردهام. پس گفت: هر شب هفت بار بگو. و پس از مدتی که خبر دادم که: امرش را اجرا کردهام. گفت: هر شب یازده بار بگو. پس از مدتی لذت بسیاری از آن در قلب خود احساس کردم. بعد از یک سال داییام گفت: آنچه را یادت دادم حفظ کن وآن را ادامه بده تا زمانی که وارد قبر میشوی، براستی که در دنیا و آخرت برایت سودمند است. عبدالله بن تستری میگوید: تا چند سال همانطور ادامه دادم و حلاوت و شیرینی آن را در خلوت، به خوبی احساس میکردم. روزی داییام گفت: ای سهل! کسیکه خدا با اوست و بر او نظارت دارد و به او نگاه میکند، آیا مرتکب گناه میشود؟ پس از گناه بپرهیز.
تستری بعدها به یکی از بزرگترین عرفای تاریخ اسلام تبدیل شد و به واسطهی تربیت ارزشمند دایی خود، این چنین مقام والایی پیداکرد [۹۰].
پس مقصد اصلی پدران و مادران در مسیر تربیتی کودک باید این باشد تا کودکان و فرزندان متقی، پارسا، زاهد، خدا جو، حقگرا، صالح، نیک وپاکدامن وپرهیزگار تحویل جامعهی اسلامی و انسانی دهند.
۶۲ - [۱۴] وعن حذیفة قال: إنما كان النفاق على عهد رسول الله ج فأما الیوم، فإنما هو الكفر أو الإیمان. رواه البخاری [۹۱].
۶۲- (۱۴) حذیفه (پسریمان س گوید: نفاق در دوران پیامبر اکرم ج وجود داشت اما نفاق امروزی یا کفر است و یا ایمان.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است]
شرح: این حدیث در روایتی دیگر بدین مضمون آمدهاست
«انما كان النفاق علی عهدالنبی ج فاما الیوم فانما هواالكفر بعدالایمان». «نفاق در دوران نبیاکرم ج وجود داشت، اما نفاق امروزی به معنای کافرشدن بعد از ایمانآوردن است».
به هر حال، منظور این حدیث این است که در عهد رسالت مردمان سه گروه بودند مؤمن،کافر و منافق. و در زمان نبوی، منافقان همچون مسلمانان بودند و با آنها بسان مسلمانان برخورد میشد و به خاطر رعایت مصلحتها و جلوگیری از فتنه و فساد، پیامبر ج حالات درونی و باطنی آنها را میپوشاند و نفاقشان را برای دیگران برملا نمیکرد (به جز برای تعداد مخصوصی از یارانش مانند حذیفه بن یمان که به صاحب سرّ رسول الله ج نیز مشهوربود) از این رو پیامبر ج با منافقان نمیجنگید و به آنها کاری نداشت و برای مصلحت تألیف قلوب و جلوگیری از بروز پروپاگندها و جوسازیها که در نهایت اسباب نفرت دلها از دعوت اسلامی میگردید، به آنها تعرض نمیکرد، چنانکه آن حضرت ج در حدیثی به این معنی اشاره نموده و فرموده:
«میترسم، اگرمنافقان را بکشم و از میان بردارم مردم بگویند که محمد ج یارانش را میکشد».
پرداخت زکات برای مؤلفة القلوب، با علم به بداعتقادی آنان نیز از همین باب میباشد اما در عصر ما، آن حکمی که در زمان رسولخدا ج، پیرامون منافقان بود، باقی نمانده است، و اگر باالفرض، ثابت شود که کسی به طورپنهانی با کافران و بدخواهان اسلام است. و در ظاهرادعای اسلام میکند، و در هر محیطی، رنگ آن محیط را میگیرد و با هر جمعیتی مطابق مذاق آنان حرف میزند و رفتار میکند و با مؤمنان «آمنّا» و با مخالفان «إنا معکم» میگوید و حساب خود را از مردم جدا میکند و برای خود انجمنهای سری و مرموز، علیه اسلام و مسلمین تشکیل میدهد، این چنین فردی که با قیافهی حق بهجانب و به نام یک فرد مسلمان، در حالی که در باطن، سد راه اسلام و از دشمنان قسم خوردهی مسلمین است، اگر نفاقش ثابت شود، احکام کفر را بر وی جاری میکنیم و وی را به قتل میرسانیم، چرا که مطابق قول حذیقه بن یمان س، بعدازپیامبر ج به خاطر انقطاع وحی یا آدمی کافر است و یا مسلمان و مسلماً این چنین فردی مسلمان نیست.
علامه مفتی محمد شفیع عثمانی در تفسیر «معارف القرآن»، پس از مطرحکردن سؤالی بدین مضمون «آیا کفر و نفاق ویژهی عهد نبوت بوده و یا هماکنون نیز وجود دارد»؟ میگوید: «صحیحترین نظریه در مورد شناسایی نفاق و منافق این است که انسان از دو راه، موفق به شناخت آنها میگردد:
نخست: اینکه خداوند توسط وحی به رسول خود اطلاع دهد که فلان شخص منافق است
دوم: اینکه از روی اعمال فرد میتوان به منافقبودن او پی برد یعنی زمانی که عمل کسی بر خلاف اصول اعتقادات اسلامی باشد که آشکارا مرتکب عملی بر خلاف آنها گردد. منافق گفته میشود.
پس از رحلت پیامبر اکرم ج به علت انقطاع وحی، شناخت و شناسایی افراد به شیوهی اول منتفی شد. اما صورت دوم همچنان باقی ماند. بدیهی است اگر فردی یافت شود که حرف و عمل وی بر خلاف عقاید قطعی اسلام باشد و آنها را مورد استهزاء و تحریف قرار دهد به او منافق گفته میشود.
در قرآن کریم به چنین افرادی «ملحد» نیز گفته شده است چنانکه در آیهی ۴۰ سورهی «حم سجده» میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُلۡحِدُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا﴾ [فصلت: ۴۰].
«کسانی که آیات ما را مورد طعن قرار میدهند و به تحریف (حقائق و معانی) آن دست مییازند».
و در حدیث، به مرد منافق، لقب زندیق داده شده است چون کفر ایشان با دلیل و برهان قابل اثبات است، لذا حکم صادره در مورد آنها همانند حکم کفار است و حکم جداگانهای ندارند.
مضافاً علمای امت فرمودهاند: چون قضیهی منافقین بعد ازآن حضرت ج پایان یافت اکنون کسیکه مؤمن نباشد کافرگفته میشود [و چیزی به نام نفاق وجود ندارد] [۹۲].
و البته لازم است دراینجا نکتهای را تذکر د هم و آن اینکه منظورحضرت حذیفه س نفی وقوع نفاق نیست چرا که بدونشک نفاق و منافق مخصوص عهد پیامبر نبوده است و در هر جامعهای این برنامه و گروه وجود دارد، منتها باید براساس معیارهای حساب شده و دقیقی که قرآن برای آنها به دست میدهد شناسایی شوند تا نتوانند زیان و یا خطری برای اسلام و مسلمین ایجاد کنند.
بلکه منظور حذیفه ج از این حدیث، اختلاف حکم منافق عهد نبوی با منافق بعد از عهد نبوی است یعنی در زمان رسولخدا ج به خاطر رعایت مصالحی و به جهت جلوگیری از فتنه و فساد که در نهایت اسباب نفرت دلها را از دعوت اسلامی موجب میشد،کسی به منافقان کار نداشت و حتی خود رسولخدا ج با آنها نمیجنگید و اجازهی قلع و قمع نمودن آنها را به دیگران نمیداد و همچون یک مسلمان با آنها برخورد میکرد و احکام اسلامی را بر آنها جاری مینمود حتی وقتی که به پیامبر ج گفته شد: ای رسولخدا! چرا با این منافقان نمیجنگید و آنها را از میان بر نمیدارید؟ پیامبر ج فرمود: اگر منافقان را بکشم میترسم که مردم بگویند محمد ج یارانش را میکشد. از این رو حکم منافقان در زمان رسولخدا ج این چنین بود، اما در عصر کنونی ما، اگر نفاق کسی و یا گروهی ثابت شود و با دلیل و برهان ثابت گردد که کسی به طور پنهانی با کافران و بدخواهان و دشمنان و مخالفان اسلام است و میخواهد با لباس مسلمان، از پشت به مسلمان خنجر بزند و اسلام و مسلمین را آماج حملات فکری و عقیدتی و سیاسی و نظامی خویش قرار بدهد در این صورت، حکم فرق میکند و بسان عصر نبوی ج با آنها برخورد نمیشود، بلکه چنین کسانی از دائرهی اسلام خارج معرفی میشوند و احکام کفار را برآنها جاری میکنیم و آنها را از سر راه بر میداریم.
پس با این توضیح دانستیم که مراد حضرت حذیفه س، نفی وقوع نفاق نیست بلکه مراد تفاوت حکم است که احکام منافقین در عصر پیامبر ج چیزی بود و در عصر ما چیزی دیگر است. چنانچه علامه ابن حجرعسقلانی در «فتح الباری» به این موضوع اشاره میکند و میگوید:
«والذی یظهرأن حذیفة لم یرد نفی الوقوع وانما اراد نفی اتفاق الحكم لان النفاق اظهارالایمان واخفاء الكفر ووجود ذالك ممكن فی كل عصر وانما اختلف الحكم لان النبی ج كان یتألفهم ویقبل ما اظهروه من الاسلام ولو ظهرمنهم احتمال خلافه واما بعده ج فمن اظهرشیئاً فانه یؤاخذ به ولایترك لمصلحة التألیف لعدم الاحتیاج الی ذالك» [۹۳].[۸۷]- مسند احمد ۵ / ۲۳۸. [۸۸]- امداد الفتاوی ج ۴ ص ۴۸۵. [۸۹]- روح الدین الاسلامی ص ۷۶۸. [۹۰]- چگونه فرزندان خود را تربیت کنیم؟ ج ۱ ص ۱۶۴. [۹۱]- بخاری ح ۷۱۱۴. [۹۲]- معارف القرآن، ج ۱ ص ۱۵۵. [۹۳]- فتح الباری، ج ۱۴ ص ۵۸۱، کتاب الفتن، حدیث شماره ۷۱۱۴.