فصل سوم
۱۸۴ - [۴۵] عن معاذ بن جبل قال: قال رسول الله ج: " إن الشیطان ذئب الإنسان كذئب الغنم، یأخذ الشاذة والقاصیة والناحیة، وإیاكم والشعاب، وعلیكم بالجماعة والعامة ". رواه أحمد [۲۶۸].
۱۸۴- (۴۵) معاذ ابن جبل س گوید: پیامبر ج فرمود: بیتردید شیطان بسان گرگی است در کمین آدمیان نشسته، که تنها آنانی را که مثل گوسفندان از گله جدا شدهاند و دور افتادهاند را به گمراهی میافکند و آنان را میدرد.
و بر شما باد که بشدت از تفرقه و اختلاف و تکروی و خودرأیی بپرهیزید. و بر شما باد که جماعت مسلمانان را محکم گیرید و از راه جماعت سرپیچی نکنید. (چرا که اگر از جماعت مسلمانان دور افتادید، توسط شیطان درکمین نشستهی جن و انس، در پرتگاه هلاکت سقوط خواهید کرد).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
۱۸۵ - [۴۶] وعن أبی ذر قال: قال رسول الله ج: " من فارق الجماعة شبراً فقد خلع رقة الإسلام من عنقه ". رواه أحمد وأبو داود [۲۶۹].
۱۸۵- (۴۶) ابوذر ج گوید: پیامبر ج فرموده: کسیکه به اندازهی یک وجب ازجماعت مترقّی و آزادمنش و عدالتخواه مسلمانان راستین، جدائی گزیند و راه جدائی و بیگانگی و تکروی و خودرأیی و تفرقه و اختلاف را در پیش گیرد، بدرستی که رشتهی اسلام از گردن او برگرفته و کشیده شده است.
[این حدیث را احمد و ابو داود روایت کردهاند].
شرح: دردو حدیث فوق پیامبر ج با تأکیدهای زیاد، بر روی برپایی اتحاد و همبستگی و دوری از تفرقه و کینهتوزی تأکید میکند و به شدت تفرقهافکنان، بدعتگرایان، فتنهجویان و آنانی که راه اختلاف و مجادله وتکروی و خودرأیی را در پیش گرفتهاند را میکوبد و آنها را مورد ملامت و سرزنش و طعن و تهدید قرار میدهد.
براستی چرا پیامبر ج تا اینپایه، به روی برپایی اتحاد و همبستگی تأکید میکند واینگونه از تفرقه و کینهتوزی اظهار تنفر و بیزاری نموده است؟
واقعیت اینست که اتحاد و همبستگی و همفکری و همرأیی و چنگزدن به جماعت مسلمانان وتمسک به سنتهای پیامبر ج و دوری از بدعتها و نوآوریها، به خوبی قادر است، مانع هلاکت و فناء مردمان گردد. چون همیشه احتمال میرود که افرادی که دور از جماعت مسلمانان قرار دارند، توسط شیاطین درکمیننشستهی جن و انس، مورد حمله و یورش قرار بگیرند و در پرتگاه هلاکت سقوط کنند و دین و دنیاشان تباه و بر باد گردد.
اما هرگاه همین افراد در بین جمع و جماعت مسلمانان واقع شوند و سنتهای تعالیبخش و سعادتآفرین پیامبر ج را سر لوحهی زندگی خویش قرار دهند، چون گوسفندی که در میانه گلهای قرار گیرد و بدین وسیله از حملهی گرگها در امان بماند، در حمایت آنها قرار میگیرند و از گزند توطئههای اشرار و طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی دنیاداران و فشار و زندانی و ترور و قتل نفسپرستان و مادیگرایان و بداندیشان، به دور خواهد ماند.
و اینکه پیامبر ج در حدیث بالا فرموده است: «کسی که به اندازهی یک وجب از جماعت مسلمانان جدائی گزیند، رشتهی اسلام از گردن او برگرفته شده است.» از باب تهدید و تشدید و تغلیظ و سختگیری است. یعنی چنین فردی از ایمان کامل و دین حقیقی برخوردار نیست. و مقصود نفی اصل ایمان نیست، بلکه منظور کمال مراتب ایمان و اسلام است، یعنی نمیتوان مؤمنی را با مراتب عالی ایمان یافت که به اختلاف و تفرقه، دامن زند و به تکروی و خودرأیی بپردازد.
ولی اگر در عقاید بنیادین و محوری و کلیدی اسلام، به بدعت و نوآوری دست یازد، و جدا از مکتب اهلسنت و جماعت، عقیدهای را مبتنی بر خواهشات نفسانی و تمایلات ناروای حیوانی خویش، پایهریزی کرد، و با این عقیدهاش به شالودهی اسلام بخواهد، ضربهای وارد کند، به راستی چنین فردی از دائرهی اسلام خارج و رشتهی اسلام ازگردن او به طور حقیقی برگرفته خواهد شد.
۱۸۶ - [۴۷] وعن مالك بن أنس مرسلاً، قال: قال رسول الله ج: " تركت فیكم أمرین لن تضلوا ما تمسكتم بهما: كتاب الله وسنة رسوله ". رواه فی الموطأ " [۲۷۰].
۱۸۶- (۴۷) امام مالک، به طور مرسل از رسولخدا ج چنین روایت میکند که فرمود: «دو چیز گرانبها در میان شما نهادهام و از خویش به جای گذاشتم که با وجود آنها، هرگز به بیراهه نخواهید رفت و تا وقتی که آنها را دستاویز خویش قرار دهید، هرگز گمراه و فلاکتزده نخواهید شد، و آن دو: کتاب پرشکوه خدا و سنّت و منش پیامبر خداست».
[این حدیث را مالک در مؤطأ روایت کرده است].
شرح: «حدیث مُرسل»: حدیثی است که سقوط راوی در بین تابعی و پیامبر ج صورت گیرد. مثلاًدر این حدیث، امام مالک میگوید: «قال النبی(ج...» و حدیث فوق نیز، جزو مراسیل امام مالک به شمار میآید.
۱۸۷ - [۴۸] وعن غضیف بن الحارث الثمالی قال: قال رسول الله ج: " ما أحدث قوم بدعة إلا رفع مثلها من السنة؛ فتمسك بسنة خیر من إحداث بدعة " رواه أحمد [۲۷۱].
۱۸۷- (۴۸) غُضیف بن حارث ثمالی س گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ ملّتی، نوآوری و بدعتی را در دین خود ایجاد نکردند، مگر اینکه در مقابل، سنتی همانند آن، از آنان گرفته شد. پس حال که چنین است، تمسک جستن به سنّت و منش پیامبر ج بهتر و برتر از ایجاد بدعت و نوآوری در دین میباشد.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
۱۸۸ - [۴۹] وعن حسان قال: " ما ابتدع قوم بدعة فی دینهم إلا نزع الله من سنتهم مثلها، ثم لا یعیدها إلیهم إلى یوم القیامة. " رواه الدارمی [۲۷۲].
۱۸۸- (۴۹) حسان بن ثابت س گوید: هر ملّتی که بدعتی را در دین خود ایجاد کرد، خداوند ﻷ نیز در مقابل، سنتی همانند آن را از آنان میگیرد و آنها را در ظلمت و تاریکیهای بدعت رها میسازد و دوباره آن سنّت را تا روز قیامت، بهسوی آن بدعتگرایان، باز نخواهد گرداند.
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
شرح: این دو حدیث به یکی ازاصول و قواعد بزرگ دینی و الهی اشاره دارند و آن اینکه، بدعت و نوآوری در دین، سنّتها را از بین میبرد و در هر جا که بدعت باشد، سنّتی در آنجا ضایع خواهد شد. به همین جهت در این دو حدیث، به این اصل کلّی، اشاره شده و چنین بیان شده که هیچ قومی، بدعتی را به وجود نمیآورند، مگر آنکه سنتی مثل آن را از بین میبرند. و در جهانی که ما زندگی میکنیم این یک قانون و یک قاعده و اصل است، چرا که در هر جا اسراف باشد، در آنجا ناحقی هم هست، اگر در یک زمینه، اسراف و تبذیر شد، در زمینهی دیگر، حتماً شاهد کمبود بیش از حدّ، خواهی شد. و وقتی بدعت گرایان نیرو و توانشان را در ایجاد بدعت و عمل بدان صرف کنند، دیگر چندان توان و قدر ت و انگیزه و علاقهای برای عمل به سنّت باقی نمیماند. به همین جهت، بدعتیها در انجام بدعتها سریع و پرنشاط هستند ولی در انجام سنتها، سست و درماندهاند.
به همین خاظر است که شریعت مقدس اسلام با بدعت و بدعتسازان به شدت مخالف است و با تندی و خشونت با بدعتگرایان برخورد میکند و عملشان را مستحق ضلالت و گمراهی و در نتیجه؛ لایق آتش سوزان دوزخ میداند.
و در حقیقت سرّ مخالفت با بدعت و بدعتگرایان غالباً در همین نکته نهفته است. به خاطر جلوگیری از اطالهی کلام، در اینجا سخن ابن مسعود س را ذکر میکنیم و با کلام وی بحث خویش را پایان میدهیم. وی میگوید:
«میانهروی در سنّت، بهتر از زیادهروی در بدعت است».
ودرحقیقت این قول ابن مسعود س برگرفته شده از این قول پیامبر ج که فرمود:
«فتمسك بسنّة، خیرٌ من احداث بدعة». «تمسک جستن به سنّت و منش پیامبر ج بهتر و برتر از ایجاد بدعت و نوآوری در دین است»
۱۸۹ - [۵۰] وعن إبراهیم بن میسرة قال: قال رسول الله ج: "من وقر صاحب بدعة، فقد أعان على هدم الإسلام ". رواه البیهقی فی شعب الإیمان مرسلاً [۲۷۳].
۱۸۹- (۵۰) ابراهیم بن میسره س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه بدعتسازی را احترام و بزرگ دارد، در حقیقت بر ویرانی اسلام و سنّت کمک کرده است.
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» به طور مرسل روایت کرده است].
شرح: آری! کسیکه بدعتسازی را احترام کند، بر ویرانی اسلام و سنت کمک کرده است، چرا که او با احترام و بزرگداشت بدعتگرا، به سنتگرایان و سنت، توهین میکند و بازار بدعتسازی و بدعتسازان را گرم و پر رونق نگاه میدارد و آب در آسیاب آنها میریزد، حال آنکه خداوند ﻷ، از ما مسلمانان میخواهد تا از بدعتگذاران دوری جوئیم و کار آنان را مورد نکوهش قرار دهیم و خود را با تأیید آنها و همراهی و همنشینی با آنها و با احترام و بزرگداشتشان، در زمرهی آنان قرار ندهیم. و ما مکلّف و مؤظفیم، برای دفاع از کیان اسلام و سنّت با بدعتگذاران به دشمنی بپردازیم و آنان را رسوا کنیم و به سرکوبی آنان بپردازیم و آنان را همانند کردارشان، مردود اعلام نمائیم و شهادتشان را در دنیا نپذیریم و با اسلحهی ایمان و سنتهای تابناک و تعالیبخش و سعا دتآفرین رسولخدا ج از هر طرف بر آنها یورش آوریم و آنها را آماج حملات ویرانگر و رسواگر خویش قرار دهیم. چراکه خداوند ﻷ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَكَانُواْ شِیَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِی شَیۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ یَفۡعَلُونَ١٥٩﴾ [الأنعام: ۱۵۹].
«بیگمان کسانی که آئین خود را پراکنده میدارند و دسته دسته و گروه گروه میشوند تو اصلاً از آنان نیستی و مسئول رستگاری یا زشتکاری ایشان نمیباشی و راه تو از راه آنان جدا است و سر وکارشان با خدا است وخدا ایشان را از آنچه میکنند، با خبر میسازد».
۱۹۰ - [۵۱] وعن ابن عباس قال: من تعلم كتاب الله ثم ابتع ما فیه؛ هداه الله من الضلالة فی الدنیا؛ ووقاه یوم القیامة سوء الحساب.
وفی روایة، قال: من اقتدى بكتاب الله لا یضل فی الدنیا ولا یشقى فی الآخرة، ثم تلا هذه الآیة: ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ﴾ [طه: ۱۲۳]. رواه رزین [۲۷۴].
۱۹۰- (۵۱) ابن عباس ـ ب ـ گوید: هرکس از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، قرآن را بیاموزد و به آنچه در آن از اوامر و فرامین و تعالیم و دستورات و احکام و آموزههای تابناک و تعالیبخش است، پیروی کند و آنها را سر لوحهی زندگی و کار خو یش قرار دهد خداوند ﻷ در دنیا او را از ضلالت و گمراهی به هدایت و کمال رهنمون میسازد و در آخرت نیز، وی را از حساب و کتاب بد و خطرناک قیامت، محفوظ و مصون میدارد.
و نیز فرمود: هرکس قرآن را (در تمام ابعاد و زوایای مختلف زندگی: عبادات و معاملات، فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی واقتصادی، عبادی و خانوادگی، اعتقادی و اخلاقی و..). پیشوا و مقتدای خویش قرار دهد و در هر زمینه به اوامر و فرامین آن اقتدا و تأسی ورزد نه در دنیا گمراه و سرگشته میشود و نه در آخرت با درآمدن در دوزخ، بدبخت و نگونسار میگردد.
آنگاه ابن عباس ـ ب ـ این آیه را تلاوت فرمود:
﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ﴾ [طه: ۱۲۳].
«هر که از هدایت و رهنمود (یعنی قرآن) پیروی میکند گمراه و بدبخت نخواهد شد».
[این حدیث را «رزین»روایت کرده است].
۱۹۱ - [۵۲] وعن ابن مسعود أن رسول الله ج قال: " ضرب الله مثلاً صراطاً مستقیماً، وعن جنبتی الصراط سوران، فیهما أبواب مفتحة، وعلى الأبواب ستور مرخاة، وعند رأس الصراط داع یقول: استقیموا على الصراط ولا تعوجوا، وفوق ذلك داع یدعو، كلما همّ عبد أن یفتح شیئاً من تلك الأبواب، قال: ویحك! لا تفتحه، فإنك إن تفتحه تلجه ". ثم فسره فأخبر: " أن الصراط هو الإسلام، وأن الأبواب المفتحة محارم الله، وأن الستور المرخاة حدود الله، وأن الداعی على رأس الصراط هو القرآن، وأن الداعی من فوقه واعظ الله فی قلب كل مؤمن ". رواه رزین ورواه أحمد [۲۷۵].
۱۹۱- (۵۲) ابن مسعود س گوید:پیامبر ج (دودلی و تزلزل قلبها را در دوری گزیدن از گناه و مرزشکنی و قرارگرفتن انسان، میان ندای فطرت و وجدان از یک سو، و هوای دل و شیطان از سوی دیگر، را در قالب مثالی زیبا و دلنشین، اینسان به تصویر میکشد و) میفرماید:
خداوند ﻷ مثالی اینگونه میزند: شاهراهی است راست و درست که بر دو سوی آن دو قلعه است که درهای آن باز و گشوده میباشد و بر آن دروازها، پردههایی فروافتاده است و در رأس آن شاهراه راست و درست، دعوتگر و فراخوانی است که میگوید: هان ای مردم! همگی به این راه راست و درست درآئید و به بیراهه نروید.
از فراز آن راه نیز دعوتگر و فراخوانی با صدای رسا و بلند مردم را فرا میخواند و هنگامی که کسی بر آن میشود که دری از آن درها را بگشاید، آن دعوتگر میگوید: وای بر تو، چه میکنی؟ مبادا آن در را بگشایی، چرا که اگر در راه گشودی، وسوسه و تحریک میشوی و در آن وارد خو اهی شد.
ابن مسعود س گوید: آنگاه پیامبر ج این تمثیل را اینگونه تفسیر کرد و فرمود: آن شاهراه راست در این تمثیل و ترسیم، شاهراه راست و درست اسلام است و آن درهای گشوده، محرمات خدایند. وآن پردههای فروافتاده بر آن درها، حدود و مرزهای مقررات و قوانین خداست (و هیچ کسی از مرزی از مرزهای مقررات خدا نخواهد گذشت و به حرام و گناه نخواهد افتاد، جزآنکه، آن پرده را کنار زند).
وآن دعوتگر و فراخوانی که بر سر راه است و مردم را فرا میخواند، کتاب پرشکوه خدا، قرآن است. و آن دعوتگر و فرا خوانی که بر فراز راه و بالاتر از آن، مردم را فرا میخواند، اندرزگوی خدا، یا همان وجدان اخلاقی است که در دل هر انسان درستاندیش و حقطلبی هست و سوسو میکند و وی را از گناه و معصیت باز میدارد.
[این حدیث را رزین و احمد روایت کردهاند].
۱۹۲ - [۵۳] والبیهقی فی شعب الإیمان عن النواس بن سمعان، وكذا الترمذی عنه إلا أنه ذكر أخصر منه [۲۷۶].
۱۹۲- (۵۳) این حدیث را بیهقی نیز در «شعب الایمان» از نواس بن سمعان، روایت کرده و ترمذی نیز در سنن خود، آن را از همین راوی، اما مختصرتر از روایت بیهقی و دیگران، روایت نموده است.
۱۹۳ - [۵۴] وعن ابن مسعود قال: من كان مستنّاً فلیستنّ بمن قد مات، فإن الحی لا تؤمن علیه الفتنة. أولئك أصحاب محمد ج كانوا أفضل هذه الأمة، أبرّها قلوباً، وأعمقها علماً، وأقلها تكلفاً، اختارهم الله لصحبة نبیه، ولإقامة دینه، فاعرفوا لهم فضلهم، واتبعوهم على آثارهم، وتمسكوا بما استطعتم من أخلاقهم وسیرهم، فإنهم كانوا على الهدى المستقیم. رواه رزین [۲۷۷].
۱۹۳- (۵۴) ابن مسعود س گوید: هرکس از شما میخواهد، به کسی اقتدا و تأسّی بورزد و او را الگو و پیشوای خویش در امور زندگی و کارهای روزمره خود قرار دهد، باید به آنکه مرده است، تأسی جوید. (و از پیشینیان و گذشتگان یعنی یاران جاننثار پیامبر ج پیروی نماید). چرا که در هر صورت زنده از وقوع در فتنهها ایمن نیست.
وآن گروه که لایق و سزاوار تأسی و اقتدا هستند، اصحاب و یاران محمد ج،آن گزیدگان وخاصگان و آن ابرمردان عرصهی فضل و کرامت میباشند.
براستی آنان در میان امت محمدی ج دارای پاکترین و بیآلایشترین و خالصترین قلب، و عمیقترین و ژرفترین علم و دانش، و کمترین تکلف و تصنّع، بودند.
ایشان مردمانی بودند که از طرف خداوند ﻷ برای مصاحبت و همراهی و همنشینی رسولخدا ج، و قائم نگاهداشتن دین مبینش، انتخاب وگزینش شده بودند (و در حقیقت فلسفه و حکمت گزینش آنها به عنوان برترین و بهترین افراد این امت در همین عوامل نهفته است).
حال که نسبت به مقام و جایگاه والا و شامخ آنها، اطلاع حاصل کردید، پس نسبت به آنها قدرشناس باشید و چنانکه باید عظمت و منزلت آنها را بشناسید و به گونهی لازم به قدر و شأن آنها پی ببرید (و نسبت به آنها، گستاخی و توهین و اسائهی ادب نکنید). و قدم بر نقش قدمهایشان بگذارید و از همان سبک و منشی که آنها برگزیدند شما نیز همان را گزینش کنید. و پیروی از گفتار و کردار آنها را پیوسته نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهید و در حد توان و قدرتتان، از خلق و خوی و صفات وعاداتشان تقلید کنید و متمسک شوید و اخلاق و عاداتتان را با اخلاق و سنن و سبک و روش آنها همانند سازید، زیرا که آنان بر شاهراه راست و درست هدایت و خط مستقیم امر الهی و سنّت نبوی بودند.
[این حدیث را زرین روایت کرده است].
شرح: این حدیث بیانگر حجّـیت سنّت صحابه ش است و این مطلب را متبادر به ذهن میسازد که از دورههای اولیهی اسلام تا عصر کنونی ما، پیروی از سبک و روش و طریقه و منش صحابه و اتباع از اوامر و فرامین و دستورات و تعالیم و توصیهها و سفارشهای آنها یکی از مهمترین و بهترین و کاملترین راههای دستیابی به هدایت و کمال و تعلیمات و آموزههای تعالیبخش و سعادتآفرین الهی و نبوی به شمار میرود.
چرا که خداوند ﻷ، ایمان، عملکرد و اقوال، و کردهها و رهنمودها و توصیهها و سفارشهایشان را ملاک سنجش ایمان و گفتهها و کردههای ما قرار داده است و فرموده:
﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖ﴾ [البقرة: ۱۳۷].
«اگر آنان ایمان بیاورند همچنان که شما (صحابه ش ایمان آوردهاید و بدان چیزهایی که شما ایمان دارید ایشان نیز ایمان داشته باشند، بیگمان به راه راست و درست رهنمون گشتهاند و اگر پشت کنند پس راه اختلاف و دشمنانگی را با شما در پیش گرفتهاند».
پس ما نیز در قرن بیست و یکم و در هزارهی سوم و در عصر ارتباطات و فناوری و صنعت و تکنولوژی و عصر اتم و کامپیوتر، اگر میخواهیم به سعادت و خوشبختی و بالندگی و افتخار و اقتدار و عزّت در عرصههای مختلف زندگی، اعم از مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتتصادی، اعتقادی و عملی و عبادی و خانوادگی و... برسیم، باید مردانی را با نام «صحابه ش»، که از دنیارفته اند، اسوه و الگو قرار بدهیم، نه آنان که زندهاند و منصهی ظهور حوادث و فتنهها را درک کردهاند و دامن پاکشان به نامطلوبیها و آفتهای دینی چرکآلود شده و شایستگی کامل را برای اسوه بودن ندارند.
و ما برای جلوگیری از اطالهی کلام، به ذکر شعری از دکتر اقبال لاهوری در اینجا اکتفا مینمائیم.
وی چنین میسراید:
راه آباء رو که این جمعیت است
معنای تقلید ضبط ملت است
اجتهاد اندر زمان انحطاط
قوم را درهم همی پیچد بساط
زاجتهاد عالمان کم نظر
اقتدا بر رفتگان محفوظتر
فکرشان ریسد همی باریکتر
ورعشان با مصطفی نزدیکتر
تنگ بر ما رهگذار دین شد است
هر لئیمی رازدار دین شد است
۱۹۴ - [۵۵] عن جابر: أن عمر بن الخطاب س، أتى رسول الله ج بنسخة من التوراة، فقال: یا رسول الله! هذه نسخة من التوراة، فسكت فجعل یقرأ ووجه رسول الله یتغیر. فقال أبو بكر: ثكلتك الثواكل! ما ترى ما بوجه رسول الله ج؟! فنظر عمر إلى وجه رسول الله ج فقال: أعوذ بالله من غضب الله وغضب رسوله ج، رضینا بالله رباً، وبالإسلام دیناً، وبمحمد نبیاً. فقال رسول الله ج: " والذی نفس محمد بیده، لو بدا لكم موسى فاتبعتموه وتركتمونی لضللتم عن سواء السبیل، ولو كان حیاً وأدرك نبوتی لاتبعنی ". رواه الدارمی [۲۷۸].
۱۹۴- (۵۵) جابر ابن عبد الله س گوید: عمر بن خطاب س نسخهای از تورات را برداشته و نزد سول خدا ج آمد و گفت: ای رسولخدا ج!اینکه میبینید، نسخهای از تورات است (آیا به ما اجازه میفرمائید تا آنرا مورد مطالعه و بررسی و تحقیق و کنکاش قرار دهیم و از محتویات و احکام و مسائل و تعالیم و آموزههای آن اطلاع وآگاهی حاصل نمائیم)؟
پیامبر ج سکوت را اختیار کرد و به عمر س چیزی نفرمود. (عمر س فکر کرد که سکوت پیامبر س نشانهی رضایت و اجازه است، از اینرو) شروع به خواندن تورات کرد، غافل از اینکه پیامبر ج از این کارش خشمگین و ناراحت شده و آثار خشم و غضب بر سیمای مبارک وی، نمایان و هویدا گشته است.
ابوبکر س با درایت و فراست و ذکاوت و هوش بالایش به خشم و غضب پیامبر ج پی برد، از این رو به عمر س گفت: زنان خانوادهات در عزایت نشینند، مگر آثار خشم و غضب را در سیمای مبارک و نازنین رسولخدا ج نمیبینی؟
عمر س نگاهی به سیمای مبارک رسولخدا ج انداخت و گفت: از شر خشم وغضب خدا و پیامبر او به خود خدا پناه میبرم. ما به پرودگاری خدا و این که اسلام دین ما و محمد ج رسول و فرستادهی خدا است راضی و خرسند هستیم (و بدنبال ادیان و ملل پیشین غیر الهی و شیطانی نمیرویم و به دین وآئین و شخصیت و هویت واستقلال و شیوهی خویش افتخار میکنیم. و ذرّهای از دین و شخصیت اسلامی خود خارج نمیشویم. چرا که ما بهترین امت هستیم که برای هدایت انسانها برانگیخته شدهایم. پس چطوراز دیگران پیروی نمائیم و خواستهها و تعالیم تحریف شدهی آنان را اجرا کنیم و مطیع و فرمانبر اوامر و دستورات آنها باشیم).
ای رسول خدا ج! ما به دین وآئین مبارک تو و به تعالیم و آموزههای دقیق و تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین پروردگارت و به اوامر و قوانین شکوهبار قرآنی و نبوی و شرعی تو مینازیم و به آن افتخار میکنیم. و این را نیز دانستیم که این امت از بقیهی امتها و ملتها جداست، شخصیت منحصر به فرد خود را دارا است، و نباید دنبالهرو و پیرو امتهای پیشین و یهودیان و مسیحیان باشد).
آنگاه پیامبر ج فرمود: سوگند به آن ذاتی که جان محمد ج در قبضهی اوست! اگر(بالفرض) موسی ÷ دوباره زنده میشد و شما به دنبال او میرفتید و از او پیروی میکردید و مرا وامیگذاشتید و رهایم میساختید، بیتردید از شاهراه راست و درست، به بیراهه میرفتید و در پرتگاه ضلالت و گمراهی سقوط میکردید، چراکه اگر موسی ÷ نیز زنده میبود و نبوت و رسالتم را در مییافت وی را جز پیروی و اتباع از آئین وکیش من، هیچ گنجایش دیگری نبود.
[این حدیث را دارمی رروایت کرده است].
۱۹۵ - [۵۶] وعن جابر قال: قال رسول الله ج: " كلامی لا ینسخ كلام الله، وكلام الله ینسخ كلامی، وكلام الله ینسخ بعضه بعضا [۲۷۹].
۱۹۵- (۵۶) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: سخن وگفتار من (حدیث من) کلام خدا (قرآن) را نسخ نمیکند، وکلام خدا، کلام مرا نسخ میکند.
و برخی از آیات قرآن، ناسخ و تغییردهندهی حکم برخی دیگر از آنها میباشد.
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
۱۹۶ - [۵۷] وعن ابن عمر قال: قال رسول الله ج: " إن أحادیثنا ینسخ بعضها بعضاً كنسخ القرآن [۲۸۰].
۱۹۶- (۵۷) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمودند: بعضی از احادیث من بعضی دیگر از آنها را نسخ میکند، همانند نسخ قرآن (که برخی از آیات آن، ناسخ برخی دیگر ازآنها میباشد).
[این حدیث را نیز دار قطنی روایت کرده است].
شرح: علماء و دانشوران اسلامی و فرهیختگان و فرزانگان دینی، از سلف گرفته تا خلف، بر ثبوت نسخ در کتاب خدا و احادیث پیامبر ج اتفاق نظر دارند. و جز عدهی اندکی که نظرشان فاقد اعتباراست. کسی مخالف ثبوت نسخ در قرآن و حدیث نیست.
«نسخ» در لغت به معنای زایل نمودن چیزی و نشاندن دیگری در جای آن است. مانند: «نسخت الشمس الظل» یعنی آفتاب، سایه را نسخ کرد که سایه زایل گشته و روشنایی جای آنرا گرفته است.
و درعرف اهل اصول، نسخ عبارت از «رفع الحکم الشرعی بدلیل الشرعی» یعنی «برداشتن یک حکم شرعی بوسیلهی یک حکم و یک فرمان شرعی».
یعنی گاهی اوقات خداوند ﻷ، حکم شرعی را مناسب با زمان نافذ میفرماید و در زمانی دیگر با حکمت شامله و کاملهی خود، این حکم را به خاطر مصلحتهایی از بین برده و حکم جدیدی صادر میکند، تا همپای مقتضیات زمان باشد. به این عمل «نسخ»گفته میشود و به حکم قدیمی و پیشین «منسوخ» و به حکم جدید «ناسخ» میگویند.
«حکمت و فایدهی نسخ»:
حاج ملا عبدالله احمدیان در این زمینه میگوید:
«نسخ، خواه نسخ احکام یا نسخ ادیان، جزء قدرتهای خدا و مطابق قضاء و برنامهریزیهای قبلی و مقتضای حکمت عام و تامّ الهی، در شیوهی پرورش گیاهان و جانداران و تربیت افراد و جامعههای کوچک و بزرگ بشری و جامعه کل انسانی است.
آفریدگاری که در ایجاد و پرورش یک فرد بشری، آن همه مراحل مرتّب و منظم را پشت سرهم قرار میدهد و در رحم مادر با وصل سُرُم خون قلب، و بعد از پا نهادن به جهان و بریدن ناف و قطع آن سرم، در حال نداشتن دندان، بلافاصله با غذای گرم شیرآمادهی پستان، از او پذیرائی میشود و بعد از این مراحل و نیاز به غذاهای سخت و سفت، با پیدا شدن دندانها و فعالشدن دستگاه گوارش، جهت هضم آنها، مرحلهی رشد بیشتر او آغاز میگردد و بعد از رشد ونموّ کافی و نیاز شدید او به تناول غذا، مرحلهی به کار افتادن دست و پا و اندامها و مغز و تفکرـ نه برای تناول غذا بلکه ـ برای تحصیل و پیدا کردن و گرفتن آن از دل زمین و از دست زمان، آغاز میگردد تا سپریشدن دوران جوانی و بیدارشدن غریزهها وعاطفهها و هر آنچه یک مخلوق جهت پیمودن مسیر رشد و تکامل خویش و امتداد سلسلهی نسل خویش به آن نیازمند است.
آری! آفریدگاری که در پرورش و تربیت یک فرد بشری، آن همه مراحل گوناگون را ناسخ و منسوخ یکدیگر قرار میدهد، جای خود دارد که در پرورش معنوی و روحی و تربییت اجتماعات انسانی و جامعهی کل بشری درطول تاریخ، آن چنان مراحل مرتب و منظمی را پشت سر یکدیگر قرار دهد که هریک از مراحل قبلی برای وقت خود به غایت خوب بوده باشد و هریک از مراحل بعدی نیز ـ که ناسخ مراحل قبلی است ـ برای زمان خودش به غایت خوب و مطلوب باشد» [۲۸۱].
با این تفصیل روشن شد که حکمت نسخ این است که احکام تابع مصالح و همراه با ملاحظهی تقاضای زمان و شرایط، طبیعی میگردند. زیرا همانگونه که زمان و اشخاص همواره تغییر و تحول مییابند، مصالح نیز در تبدیل و تغییر هستند.
و در حقیقت نسخ، احسان و انعام بزرگی از خداوند بر بندگانش است که برخی از احکام را بنا بر مصالح مختلف، سبکتر و سهلتر فرموده است.
آری قرآن کریم، این نسخهی الهی که برای نجات جان این بیماران نوشته شده است،گاهی نیاز به تبدیل و تعویض دارد، امروز باید نسخهای داده شود، فردا باید تکامل یابد و سرانجام نسخهی نهایی صادر گردد.
و در حقیقت نسخ پارهای از دستورات وآیات قرآن و احادیث نبوی یک برنامه دقیق و حساب شده تربیتی است که بدون آن هدف نهایی تعالی و ترقی و نیل به تکامل و پیشرفت تامین نمیشود.
آیا یک بیماری مزمن را میتوان در یک روز معالجه کرد؟ یا یک معتاد به موادمخدر را که سالها است به آن آلوده شده است، در یک روز و با یک نسخه میتوان درمان نمود؟ آیا جز این است که باید در این میان، مراحل انتقالی وجود داشته باشد.
وآیا نسخ، چیزی جز برنامههای موقت در دورانهای انتقالی است؟
آری! پزشک آن نیست که در هر وضعیتی فقط یک نسخه بدهد، بلکه طبیب حقیقی کسی است که با تغییر بیمار و مرض و با نگاهی عمیق به هر وضعیت، تغییراتی مطابق با آنها در نسخه بیاورد.
«صورتهای نسخ»
نسخ به چهار صورت است:
۱) نسخ کتاب به کتاب. واین خود به سه نوع تقسیم میگردد:
الف) «منسوخ التلاوة ومنسوخ الحکم»مانند: «عشر رضعاتٍ معلوماتٍ یُحرّ من» یعنی ده بار شیر دادن و شیرخوردن که معلوم باشد، موجب تحریم ازدواج میگردد که هم تلاوش منسوخ که در ضمن آیههای قرآن و جودندارد و هم حکمش منسوخ است.
ب) منسوخ التلاوة باشد، اما حکمش باقی و منسوخ نشده باشد. مانند:
«الشیخ والشیخة اذا زنیا فارجموها البتة» یعنی پیرمرد و پیرزن، هرگاه مرتکب زنا شدند، آنان را قطعاً رجم کنید. که تلاوت آن منسوخ ولی حکمش باقی است.
ج) منسوخ الحکم باشد، ولی منسوخ التلاوة نباشد مانند نسخ شدن حکم این آیه
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَیۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیۡ نَجۡوَىٰكُمۡ صَدَقَةٗۚ ذَٰلِكَ خَیۡرٞ لَّكُمۡ وَأَطۡهَرُۚ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٢﴾ [المجادلة: ۱۲].
«ای مؤمنان! هرگاه خواستید با پیغمبر نجوا و رازگویی کنید، پیش از نجوای خود، صدقهای بدهید. این کار برای شما بهتر و پاگیزهتر(برای زدودن حب مال از دلها) است.. اگر هم چیزی را نیافتید (که با آن صدقه را انجام دهید) خداوند آمرزگار و مهربان است...»
به حکم این آیه: ﴿ءَأَشۡفَقۡتُمۡ أَن تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیۡ نَجۡوَىٰكُمۡ صَدَقَٰتٖۚ فَإِذۡ لَمۡ تَفۡعَلُواْ وَتَابَ ٱللَّهُ عَلَیۡكُمۡ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٣﴾ [المجادلة: ۱۳]. «آیا میترسید که پیشاپیش نجوای خود صدقههایی را بدهید(و مخارجی برای خود تولید کنید)؟! حال که چنین کاری را نکردید و خداوند هم شما را بخشیده است(و این رنج را از دوش شما برداشته است و اجازه داده است بدون دادن صدقه با پیغمبر به نجوا بپردازید) پس نماز را چنان که باید بخوانید و زکات مال بدر کنبد و از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری نمایید. ایزد آگاه از همهی کارهایی است که میکنید...»
۲) نسخ سنّت به سنّت: دلیل این نوع نسخ قول پیامبر ج است که در بالا به آن اشاره شد که فرمود:«برخی از احادیث من بعضی دیگر از آنها را نسخ میکند».
مانند اینکه پیامبر ج در اوائل، صحابه ش را از زیارت قبور منع فرمود، اما بعدها به آنان اجازه داد.
و باید دانست که سنّت متواتر، به سنّت آحاد نسخ نمیگردد.
۳) نسخ کتاب به سنت: در نزد احناف این نوع نسخ درست است ومثالی را اینگونه بیان میکنند که خداوند فرمود:
﴿كُتِبَ عَلَیۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ١٨٠﴾ [البقرة: ۱۸۰].
«هنگامی که یکی از شما را (امراض مخوف و اسباب و علل) مرگ فرا رسد، اگر دارایی فراوانی(با توجه به عرف محل) از خود به جای گذاشت،(از سوی خدا قانون) وصیت بر شما واجب شده است(و باید) برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کند. این حق (واجبی) است بر پرهیزکاران(مؤمن به کتاب خدا)...»
در این آیه فرضیت وصیت برای پدر و مادر و خویشاوندان، تصریح و بیان شده است، اما حکم این آیه توسط این حدیث مشهور «لاوصیّة لِوارث» یعنی برای وارث، وصیّت جایز نیست، منسوخ شده است. ولی در حقیقت آیهی فوق با آیهی میراث منسوخ شده است نه با حدیث.
﴿یُوصِیكُمُ ٱللَّهُ فِیٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَۖ وَإِن كَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَیۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ یَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِی بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍۗ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِیضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِیمًا حَكِیمٗا١١ ۞وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ إِن لَّمۡ یَكُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَكُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِینَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۚ وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡتُمۡ إِن لَّمۡ یَكُن لَّكُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَكُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ مِمَّا تَرَكۡتُمۚ مِّنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ تُوصُونَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۗ وَإِن كَانَ رَجُلٞ یُورَثُ كَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِن ذَٰلِكَ فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِی ٱلثُّلُثِۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍ غَیۡرَ مُضَآرّٖۚ وَصِیَّةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٞ١٢﴾ [النساء: ۱۱-۱۲].
«خداوند دربارهی(ارث بردن)فرزندانتان(و پدران و مادرانتان) به شما فرمان میدهد و بر شما واجب میگرداند که(چون مردید و دخترانی و پسرانی از خود به جای گذاشتید)بهرهی یک مرد به اندازهی بهرهی دو زن است. اگر فرزندانتان همه دختر بودند و تعدادشان(دو و یا) بیشتر از دو بود، دو سوم ترکه، بهرهی ایشان است، و اگر ورثه تنها یک دختر باشد، نصف ترکه از آن او است، (و چه ورثه یک دختر و چه بیشترباشند، باقی ماندهی ترکه متعلق به سائر ورثه بر حسب استحقاق است). اگر مُرده دارای فرزند و پدر و مادر باشد، به هریک از پدر و مادر یک ششم ترکه میرسد(و باقیمانده بین فرزندان او به ترتیب سابق تقسیم میگردد). و اگر مرده دارای فرزند(یا نوه) نباشد و تنها پدر و مادر از او ارث ببرند، یک سوم ترکه به مادر میرسد(و باقیمانده از آن پدر خواهد بود). اگر مرده(علاوه از پدر و مادر) برادرانی (یا خواهرانی، از پدر و مادر یا از یکی از آن دو) داشته باشد، به مادرش یک ششم میرسد.(همهی این سهام مذکور) پس از انجام وصیتی است که مرده میکند و بعد از پرداخت وامی است که بر عهده دارد(و پرداخت وام مقدم بر انجام وصیت است). شما نمیدانید پدران و مادران و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند.(خیر و صلاح در آن چیزی است که خدا بدان دستور داده است). این فریضهی الهی است و خداوند دانا(به مصالح شما)و حکیم است(در آنچه بر شما واجب نموده است.
و برای شما نصف دارایی به جای ماندهی همسرانتان است، اگر فرزندی (از شما یا از دیگران و یا نوه و نوادگانی) نداشته باشند(و باقی ترکه، برابر آیهی قبلی به فرذندانشان و پدران و مادرانشان تعلق میگیرد)و اگر فرزندی داشته باشند، سهم شما یک چهارم ترکه است(و باقیماندهی ترکه به ذویالفروض و عصبه، یا ذویالارحام یا بیتالمال میرسد. به هر حال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند، سهم شما) پس از انجام وصیتی است که کردهاند و پرداخت وامی است که بر عهده دارند(و پرداخت وام بر انجام وصیت مقدم است). و برای زنان شما یک چهارم ترکهی شما است اگر فرزندی (یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران)نداشته باشید. (اگر همسر یک نفر باشد، یک چهارم را تنها دریافت میدارد، و اگر دو همسر و بیشتر باشند، یک چهارم بطور مساوی میانشان تقسیم میگردد. باقیماندهی ترکه به خویشاوندان و وابستگان به ترتیب استحقاق میرسد). و اگر شما فرزندی(یا نوه و نوادگانی) داشتید، سهمیهی همسرانتان یک هشتم ترکه بوده(و بقیهی ترکه به فرزندانتان و پدران و مادرانتان ـ همانگونه که ذکر شد ـ میرسد البته) پس از انجام وصیتی است که میکنید و بعد از وامی است که بر عهده دارید. واگر مردی یا زنی بگونهی کلاله ارث از آنان برده شد(و فرزندی و پدری نداشتند) و برادر (مادری) یا خواهر(مادری) داشتند، سهم هریک از آن دو یک ششم ترکه است (و فرقی میان آن دو نیست) و اگر بیش از آن(تعداد، یعنی یک برادر مادری و یک خواهر مادری) بودند، آنان در یک سوم باهم شریکند(و بطور یکسان یک سوم را میان خود تقسیم میکنند. البته این هم) پس از انجام وصیتی است که بدان توصیه شده است و یا پرداخت وامی است که بر عهدهی مرده است. وصیتی و وامی که(به بازماندگان) زیان نرساند(یعنی وصیت از بیش از یک سوم نباشد و مرده از روی غرض اقرار به وامی نکند که بر عهدهی او نیست، و یا صرف نظر از وامی نکند که بر دیگران دارد و...) این سفارش خدا است و خدا دانا (به آن چیزی است که به نفع شما است و آگاه از نیات وصیتکنندگان میباشد)و شکیبا است(و شتابی در عقاب شما ندارد، چرا که چه بسا پشیمان شوید و به سویش برگردید)...»
ودلیل جمهورکه میگویند: نسخ کتاب به سنّت جایز نیست این قول پیامبر ج است که فرمود:
«كلامی لاینسخ کلام الله». «حدیث من کلام خدا را نسخ نمیکند».
واحناف جواب این روایت را چنین دادهاندکه مراد پیامبر ج از «كلامی لاینسخ کلام الله» این است:کلامی که از اجتهاد و رأی خودم باشد، نسخکننده کلام خدا نیست، وگرنه کلامی که در پرتو وحی خفی باشد، میتوان با آن کلام خدا، یعنی وحی جلی را نسخ کرد، چرا که هردو کلام خدایند و فقط فرق میان آن دو در این است که اولی وحی خفی است و دومی وحی جلی.
۴) نسخ سنت به کتاب (یعنی نسخ وحی خفی با وحی جلی): و دلیل این نوع نسخ، این قول پیامبر ج است که فرمود: «وکلام الله ینسخ کلامی» یعنی کلام خدا، ناسخ کلام من است.
مانند اینکه پیامبر ج پس ازآمدن به مدینه به مدت شانزده ماه، رو به جانب بیتالمقدس نماز میخوانند و این حکم با حدیث به ثبوت رسیده بود، اما خدا وند با این آیه، سنت پیامبر ج را نسخ فرمود.
﴿فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ﴾.«و لذا رو به سوی مسجدالحرام کن».
و نیز حرمت آمیزش با زنان در شبهای رمضان، از سنت ثابت بود، و خداوندأ این حرمت را با این آیه نسخ کرد.
﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡ﴾ [البقرة: ۱۸۷].
«آمیزش و نزدیکی با همسرانتان در شب روزهداری حلال گردیده است»
۱۹۷ - [۵۸] وعن أبی ثعلبة الخشنی قال: قال رسول الله ج: " إن الله فرض فرائض فلا تضیعوها، وحرم حرمات فلا تنتهكوها، وحدّ حدوداً فلا تعتدوها، وسكت عن أشیاء من غیر نسیان فلا تبحثوا عنها ". روى الأحادیث الثلاثة الدارقطنی [۲۸۲].
۱۹۷- (۵۷) ابو ثعلبه خشنی س گوید: پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ، فرایض و واجباتی، برای شما قرار داده و وضع نموده، آنها را ضایع مکنید؛ و از اموری نهی کرده وآنها را حرام قرار داده، در برابر آنها پردهدری وحرمتشکنی نکنید؛ و حدود و مرزها، قوانین ومقرّرات و ضوابط و قواعدی تعیین کرده (پس شما نیز قوانین و ضوابط را در زندگی فردی و اجتماعی خود رعایت کنید) و از حد و مرز قوانین و ظوابط مقرره تجاوز نکنید.
و از اموری ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان، از روی نسیان و فراموشی نبوده است، در برابر اینگونه امور، اصراری در افشا نداشته باشید (و از سؤالهای نا بهجا، غیرمنطقی و غیرآموزنده و سازنده و بهانهگیریها و لجاجتهایی که سبب مشوششدن اذهان و افکار عمومی میگردد بپرهیزید و آن چیزی را سرلوحهی زندگی فردی و اجتماعی خویش قرار دهید که خدا، شما را به آن فرمان داده است، چرا که شما نیز بخشی از این عالم عظیم بوده و باید قوانین و ظوابط و قواعد و مقررات بسیار حساب شده و دقیق الهی، معیار و میزان و نظم و نظام در زندگیتان باشد).
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
شرح: این حدیث به این نکته اشاره دارد که گاهی پارهای از مسائل و احکام، پنهانبودنشان، برای حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح و منافع افراد بهتر است. به همین جهت خداوند از آنها ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان از روی نسیان و فراموشی نبوده، بلکه از روی تأمین مصالح و حفظ نظام اجتماعی و حراست از برنامههای اجتماعی بشری بوده است.
از اینرو، در اینگونه موارد، جستجوها و پرسشهای پی در پی و اصرار برای افشاء و پردهبرداشتن از واقعیت، نه تنها فضیلت، تقوا، صوفیگری و تدیّن نیست که خود مذموم و ناپسند و مبغوض و منفور نیز میباشد. چرا که خداوند ﻷ، نه در آغاز کار در تشریع و قانونگذاری احکام و مسائل، اشتباه میکند و نه در نگهداری و وضع احکام، گرفتار نسیان و فراموشی میگردد.
پس خداوندی که به هر موجودی، نیازمندیاش را داده و او را هدایت میکند، از حال همه کس و همه چیز آگاه است و برای مصالح و منافع آنها و مطابق حفظ نظام اجتماع بشری و انسانی، قانون وضع میکند.
و برای انسان مسلمان نیز زیبنده است که پا را از حد فراتر نگذارد و به همان چیزی که فرمان داده شده، جامهی عمل بپوشاند و فرایض خدا را به جای آورد و قوانین و دستورات و تعالیم و مقررات تعیین شدهی الهی را در زندگی فردی واجتماعی خویش رعایت کند و ازآنها تجاوز و تخطی نکند و در برابر محرمات و ممنوعات الهی، پردهدری و حرمتشکنی نورزد و از اموری که خدا در بارهی آنها، ساکت مانده و صلاح در کتمان آنها دیده، اصراری در افشاء، نداشته باشد و برخود سخت نگیرد.
«فرائض»: جمع «فریضه» به معنای احکام و مسائل قطعی واجب و فرض میباشدکه با دلیل قطعی و بدون هرگونه شک و شبههای به ثبوت رسیدهاند.
«حدود»: جمع «حد» است. و «حدّ» در لغت به معنای: مانع میان دو چیزاست. سپس بر اموری اطلاق گردید که خدای ﻷ آنها را برای بندگان خویش ممنوع و حرام گردانیده است. یعنی مراد همان قوانین و ضوابط و قواعد و مقررات تعیین شدهی الهی در ممنوعات و محرمات خداوندی است.
درحقیقت در میان کارهایی که انسان انجام میدهد، یک سلسله مناطق ممنوعه وجود دارد که ورود درآن فوقالعاده خطرناک است. قوانین و احکام الهی، این مناطق را مشخص میکند و بسان علائم و نشانههایی است که در این گونه مناطق قرار میدهند.
پس باید از نزدیکشدن به این حد و مرزها، اجتناب ورزید، چرا که ممکن است با یک غفلت و کوتاهی، انسانی که به مرز نزدیک شده، گام درآن طرف بگذارد و گرفتار هلاکت و نابودی شود.
«حُرماتٍ»: جمع «حرمت» و به معنای چیزهایی است که حفظ و صیانت آنها، لازم و ضروری است. ازقبیل: مقدسات، ناموس و شخصیت و دارایی و...که نباید در برابرآنها پردهدری و حرمتشکنی و تجاوزکاری کرد. [۲۶۸]- مسند احمد ۵/۲۴۳. [۲۶۹]- ابوداود ح ۴۷۵۸، مسند احمد ۵/۱۸۰. [۲۷۰]- مؤطا مالک ح ۳ «کتاب القدر». [۲۷۱]- مسند احمد ۴/۱۰۵. [۲۷۲]- دارمی ح ۹۸. [۲۷۳]- بیهقی «شعب الایمان» ح ۹۴۶۴. [۲۷۴]- رواه رزین. [۲۷۵]- مسند احمد ۴/۱۸۲. [۲۷۶]- بیهقی «شعب الایمان» ح ۷۲۱۶، ترمذی با اختصار ح ۲۸۵۹ و قال حدیث غریب. [۲۷۷]- رواه رزین. [۲۷۸]- دارمی ح ۴۳۵. [۲۷۹]- دار قطنی ح ۹ «النوادر». [۲۸۰]- دار قطنی ح ۱۰ «النوادر». [۲۸۱]- قرآن شناسی ص ۳۴۳. [۲۸۲]- دار قطنی «کتاب الرضاع» ح ۴۲.