باب (۳) در بیان ایمان به قضا و قدر
«قضاء» به معنای علم خداوند به وقوع شئ از ازل است. یعنی ایمان داشتن به اینکه خداوند ﻷ تمام آنچه را که وابسته به مخلوقات جهان هستی است، میداند و «قَدَر» یا «قَدْر» به معنای ایجاد آن شئ مطابق با آن چه که از ازل خداوند به آن علم داشته است، میباشد. یعنی ایمان داشتن به اینکه ایجاد تمام این امور، مطابق با علم ازلی خداوند است، پس بر هر شخص مسلمان، ایمان به قضاء و قدر واجب است. به اینکه ایمان داشته باشد که خداوند متعال تمام آنچه را که انسانها در زمانهای مختلف و در مکانهای گوناگون انجام میدهند و تمام آنچه را که وابسته به مخلوقات است، میداند و ایمان داشته باشد به اینکه ایجاد تمام این امور مطابق با علم ازلی خداوند است و هیچ رابطهای بین قضا و قدر با جبر و اینکه خداوند انسان را بر انجام یا عدم انجام فعلی مجبور کند، وجود ندارد. چرا که علم خداوندی، نوری است کاشف، نه قوهای مجبور کننده و اجبارآور. و به هیچ وجه این علم ازلی و سابق خداوند بدانچه انسانها در آینده انجام میدهند، جبری ایجاد نمیکند و این انسانها هستند که خودشان با اراده و اختیار و کسب و تلاش و کوشش خویش به چیزی روی میآورندکه اهداف ارادی و اختیاری آنان است و خداوند مرادشان را (هر چه باشد، خوب یا بد) به اتمام میرساند و تحقق میبخشد.
پس در مسئلهی قضا و قدر هیچ گونه رابطهای بین قضا و قدر با جبر و اینکه خداوند انسان را بر انجام یا عدم انجام فعلی معین مجبور کند وجود ندارد.
«جبریه» [پیروان جعدبن درهم و جهم بن صفوان راسبی] میگویند: انسان در اعمال خود از قبیل برخاستن، نشستن، راه رفتن و... مجبور است و هیچ اختیاری در ایجاد و انجام آنها ندارد، یعنی تمام اعمال انسان وابسته به ارادهی خداوند است.
این گروه با این عقیده و باورشان، موجبات بیهودگی و انکار تمام تکالیف شرعی را فراهم آوردند، چرا که این نظریه تکلیف را نفی میکند و چنین اظهار میدارد که کسیکه بر انجام کاری مجبور باشد، به ضد یا نقیض آن مکلف نمیشود، چون تکلیفی محال خواهد شد.
بسیاری از افراد که به نظریهی جبریه معتقد شدند، یا به خاطر فرار از زیر بار، مسئولیتها و تکالیف آن را پذیرفتند و یا این عقیده را پوششی برای شکستها و ناکامیهای خود که بر اثر کوتاهی و سهلانگاری حاصل شده، قرار دادهاند و یا پوششی برای هوسهای سرکش خویش که:
(می خوردن ما را حق ز ازل میدانسته، و ما برای این میمیخوریم که علم خداوند جهل نشود).
آری با قبول این مکتب اعمال همهی جنایتکاران موجّه میشود و گناه همهی گناهکاران توجیه منطقی مییابد و فرقی میان مطیع و مجرم باقی نخواهد ماند.
اما در مقابل افراط جبریون، گروهی به تفریط و تندروی در جهت مقابل افتادهاند، که آنها را «قدریون» مینامند. آنها صریحاً میگویند: اعمال ما به دست خود ماست و خدا را مطلقاً به اعمال ما کاری نیست و به این ترتیب، قلمرو حکومت الهی را محدود ساخته و خود را مستقل پنداشته و راه شرک را (البته به نوعی) میپویند.
در حقیقت موضوع قضا و قدر نیاز به دقت و ظرافت و باریکبینی و امعان نظر خاصی دارد. چرا که اگر ما بگوییم خالق همه چیز حتی اعمال ما خداست، به طوری که ما هیچ اختیار و ارادهای نداریم، عدل و دادگری خدا را انکار کردهایم. چراکه گنهکاران را مجبور بر معاصی و گناهان ساخته و سپس آنها را مجازات میکند.
و اگر عدل خدا را چنین تفسیر کنیم که خدا هیچ دخالتی در اعمال ما ندارد، او را از حکومتش خارج ساختهایم و در درّهی شرک سقوط کردهایم.
اهلسنت وجماعت بر این باورند که ما نه جبریایم و نه قدری، نه راه افراط را میپوئیم و نه راه تفریط را، بلکه میگوییم اگر چه اعمال ما به تقدیر و مشیت الهی است و هرگز خارج از محدودهی قدرت و ارادهی او نیست، ولی او مقدر ساخته که ما در اعمال خود مختار و کاسب باشیم و لذا برای ما تکلیف و مسئولیت قائل شده که اگر اختیار نداشتیم، تکلیف و مسئولیت نامفهوم و بیمعنی بود. بنابراین، اگر ما در اعمال خود فاقد اراده و مجبور باشیم، این بر خلاف تقدیر الهی است.
آری! اهلسنت معتقدند که علم و ارادهی حق تعالی بر حرکات و اعمال موجودات از ازل تا ابد، تسلط دارد و چیزی از علم او بیرون نیست. خلق و تقدیر و تعیین حکم از آن اوست. اما این بدان معنی نیست که ما در افعال و کارهای کسبی خود مختار نباشیم، چه اختیار ما در کسب اعمال است که موجب یافتن ثواب و گرفتاری عذاب میگردد.
و نیز اهلسنت معتقدند که هرچه در این جهان میگذرد، همه مکتوب و ثبت شده است. اگر چه ما از چگونگی نوشتن و ماهیت آن بیاطلاع باشیم، به طور کلی خداوند متعال، این جهان هستی از زمین و آسمان و جمادات و حیوانات و... را مطابق با تقدیر ازلی خود خلق کرده و علم او بر همهی مخلوقات و موجودات احاطه دارد و حساب و کتاب همهی مخلوقات و موجودات در دست اوست، بنابراین هر آنچه در این جهان پهناور به وقوع بپیوندد، مطابق با علم و ارادهی او میباشد. خداوند میفرماید:
﴿وَمَا تَكُونُ فِی شَأۡنٖ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَیۡكُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَمَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرَ إِلَّا فِی كِتَٰبٖ مُّبِینٍ٦١﴾ [یونس: ۶۱].
«و تو به هیچ کاری نمیپردازی و چیزی از قرآن نمیخوانی و هیچ کاری نمیکنید مگر اینکه ما ناظر بر شما هستیم. در همان حال که شما بدان دست مییازید و سرگرم انجام آن میباشید و هیچ چیز در زمین و در آسمان از پروردگار تو پنهان نمیماند، چه ذرهای باشد و چه کوچکتر و چه بزرگتر از آن. همهی اینها در کتاب واضح و روشنی به نام لوح محفوظ ثبت و ضبط میگردد».
﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَیۡبِ لَا یَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی كِتَٰبٖ مُّبِینٖ٥٩﴾ [الأنعام: ۵۹].
«گنجینههای غیب و کلید آنها در دست خدا است و کسی جز او از آنها اگاه نیست. و خداوند از آنچه در خشکی و در دریا است آگاه است. و هیچ برگی(از گیاهی و درختی) فرو نمیافتد مگر اینکه از آن خبردار است. و هیچ دانهای در تاریکیهای(درون) زمین، و هیچ چیز تر و یا خشکی نیست که فرو افتد، مگر اینکه (خدا از آن آگاه، و در علم خدا پیدا است و) در لوح محفوظ ضبط و ثبت است».
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِی كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٢٢﴾ [الحدید: ۲۲].
«هیچ رخدادی در زمین به وقوع نمیپیوندد، یا به شما دست نمیدهد، مگر اینکه پیش از آفرینش زمین و خود شما، در کتاب بزرگ و مهمی(به نام لوح محفوظ،ثبت و ضبط) بوده است، و این کار برای خدا ساده و آسان است».
و همچنین اهلسنت معتقدند که علم و دانش فراگیر خداوند و حساب و کتاب دقیق و ثبت و ضبط کلی او نسبت به همهی اشیاء و حوادث، قبل از وقوع با سعی و کوشش در کارها و بکارگیری اسباب و وسایل منافات ندارد.
خداوند همانطور که مسببات را مکتوب فرموده، اسباب را هم مکتوب و مقرر داشته است، و همانطور که نتایج امور را مقدر فرموده، مقدمات آنها را نیز مقدر فرموده و ثبت نموده است. خداوند متعال مثلاً برای دانشجو، موفقیت تنها را اراده نفرموده است، تا به هر وسیله بدان نایل آید. بلکه پیروزی و موفقیت او را همراه با وسایل و اسباب آن، یعنی کوشش و پشتکار و زیرکی و هوشیاری و صبر و عوامل و اسباب دیگر در نظر گرفته است، یعنی همانطور که مسببات مکتوب و مقرر هستند، اسباب هم مکتوب و مقررند.
بکارگیری اسباب و وسایل با قدر منافات ندارد، بلکه اسباب و وسایل نیز از جملهی مقدرات به حساب میآیند. وقتی از پیامبر ج دربارهی داروها و اسباب و وسایل پیشگیری و بهداشت سؤال شد که آیا اینها روی قدر و ارادهی خداوند اثر میگذارد؟ جواب قاطع ایشان این بود که: «هی من قدر الله»
«آن داروها و اسباب و وسایل نیز از مصادیق قدر خداوند میباشند». [احمد، ابن ماجه، ترمذی]
عمر بن خطاب س با عدهای از اصحاب عازم دیار شام بود، شنید که در آن مملکت بیماری «وبا» شیوع پیدا کرده است. با مشورت اصحاب تصمیم گرفت که از وارد شدن به شام منصرف شود و به مسلمانانی که همراه او بودند، بازگردد. به او گفتند:ای امیرالمؤمنین! از قدر خدا فرار میکنی؟ گفت: آری «نفرّ من قدر الله الی قدر الله؛» «از قدر خدا بهسوی قدر خدا میگریزیم».
به علاوه قضیهی قدر یک امر غیبی است و از ما پوشیده است و تا زمانیکه چیزی یا حادثهای واقع نشود، پی به مقدربودن آن نمیبریم. البته قبل از وقوع آن مأمور و مکلف هستیم که از سنتهای تکوینی و تعلیمات شرعی پیروی نماییم تا خیر دنیا و آخرت خود را به دست آوریم. سنن الهی در طبیعت و شریعت ما را ملزم میسازد به اینکه در امورات خود، اسباب و وسایل را به کار گیریم. همانطور که نیرومندترین انسان از لحاظ اعتقاد به خدا و قضا و قدر او، یعنی رسولخدا ج در غزوات و مسافرتها احتیاط میکرد و به تجهیز سپاه و آمادهسازی نیرو و لشکر میپرداخت. جاسوسان و پیشقراولان را جهت کسب اطلاع به مناطق مختلف میفرستاد، زره و کلاه خود میپوشید و تیراندازان را بر گذرگاه کوه میگماشت و اطراف مدینه، خندق میساخت و به یاران خود اجازهی هجرت به حبشه و مدینه میداد و خود آن حضرت ج نیز مهاجرت فرمود و انواع راههای احتیاط را نیز در هجرت رعایت نمود. از جمله آنکه شتران قوی، برای سواری آماده کرد و راهنما همراه خود برد و مسیر راه را تغییر داد و در غار ثور خود را مخفی کرد، نسبت به تهیهی خورد و خوراک اقدام نمود و برای خانوادهاش به قدر کفایت یک سال آذوقه تدارک دید و در انتظار این نبود که روزی او از آسمان فرود آید و در جواب سؤالی که از حضرتش پرسید: شترش را ببندد و یا با توکل به خدا آن را رها کند؟ فرمود:
«اعقلها وتوكل»
«با توکل زانوی اشتر ببند». [ابن حبّان]
و فرمود: «فرّ من المجذوم فرارك من الاسد»
«همانطور که از شیر درنده فرار میکنی، از شخص جذامی نیز فرار کن» [بخاری]
و میفرماید: «لا یوردنّ ممرض علی مصحّح»
«شترداران به خاطر پیشگیری از سرایت بیماری، نباید شتران بیمار را با شتران سالم آمیزش دهند» [بخاری].
بنابراین ایمان به قضا و قدر به هیچ وجه با کار و کوشش در جهت دستیابی به مصالح و رفع مفاسد منافات ندارد و نباید اشخاص تنبل و بیکار، بار سنگین مشکلات و اشتباهات خود را بر دوش قضا و قدر نهند که چنین کاری دلیل بر ناتوانی و فرار از مسئولیت است.
در محضر رسولخدا ج مردی بر دیگری غلبه یافت، شخص مغلوب گفت: «حسبی الله» خدا مرا بس است. پیامبر ج هنگامی که دید ظاهر عبارت او بیانگر ایمان است، اما در حقیقت بیانگر عجز و ناتوانی اوست، خشمگین گردید و فرمود:
عجز و ناتوانی مورد سرزنش و ملامت پروردگار است، تو باید زیرک باشی و در کارها چاره اندیشی کنی، آنگاه اگر در کاری شکست خوردی، بگو «حسبی الله». [ابوداود] [۱۱۹].
البته اهلسنت وجماعت معتقدند که اعمال و افعالی که در جهان هستی به وجود میآیند، دو نوعاند:
نوع اول: اعمالی هستند که انسان هیچگونه سهمی یا دخالتی در ایجاد آنها ندارد و این نوع کارها به طور جبری و بدون اختیار واقع میشوند. مانند: ریزش باران، حرکت ستارگان، روییدن گیاهان، چیره شدن خواب، به وجود آمدن بیماری و سلامتی و فقر، حرکت دست لرزان، ضربان قلب، حرکت جهاز هاضمه، تیزهوشی و سفاهت و...، آری در این جهان کارهایی وجود دارد که به محض قدرت برتر خدا و تنها برابر مشیت و خواست الهی روی میدهند و کمال مییابند که آنها دربارهی مردم به اجرا گذاشته میشوند و مردم چه بخواهند و چه نخواهند، چه بدانند و چه ندانند، با آنها روبرو میگردند.
خردها و هوش و ذکاوت، یا کودنی و کندفهمی که در آنها به ودیعه نهاده میشود، مزاجها و آرامش یا عدم آرامشی که با آنها آمیخته است، اندامها و حالات بلندی یا کوتاهی، زیبایی یا زشتی که دارند، شخصیتها و صفات سرشتی که بدان بار میآیند، زمانی که در آن زاده میشوند، محلی که در آن زندگی میکنند، محیطی که در سایهی آن پرورش مییابند، پدر و مادری که از آنان متولد میگردند، غرایز و تمایلاتی که از طریق ارث و وراثت به انسان منتقل میشوند، اینها و امثال اینها، چیزهایی هستند که دست بشر در آنها نقشی ندارد و انسان در پیدایش آنها اختیاری نداشته، بلکه این انگشت مقتدر «قدر» است که ظاهر و باطن آنها را به حرکت و گردش در میآورد و بازیچهی دست تقدیرند.
نیازی به بیان ندارد که هیچ یک از این کارها محل بازخواست و محاسبهی الهی قرار نمیگیرد و به هیچ یک از اینها کسی مؤاخذه نمیشود و کسی حساب اینها را باز پس نمیدهد.
ایمان به این نوع قدر، واجب و دلایل عقلی و نقلی بر آن آشکار و فراوان میباشد و بر مؤمن واجب است که از اعماق قلبش یقین و باوری داشته باشد به اینکه اینها کارهایی است که تمام شده و بر صاحبانش در ازل تقسیم گردیده و مرکب و جوهر قلم تقدیر که آنها را نوشته، خشک شده و هیچکس و هیچ چیزی نمیتواند آنها را برگرداند یا تغییر دهد. اینها همه چیزها و کارهایی است که ما اندک و بسیار در آنها دخالت و نقشی نداریم [۱۲۰].
نوع دوم: اعمالی هستند که انسان در ایجاد آنها کسب و تلاشی اختیاری دارد. مانند: خوردن و نوشیدن و ایستادن و نشستن، راه رفتن و کسب معاش و سایر وظایف و واجبات. این نوع اعمال از نظر ذات فعل مخلوق خداوند هستند نه از نظر صفات فعل، اما از نظر ذات فعل خداوند تمایل به آن را در انسان آفریده و عقل را به عنوان راهنما به او اعطا کرده است و قدرت و قابلیت ایجاد آن اعمال را در او آفریده است. همانطور که تمام مقدمات و وسایل مادی و معنوی را برای پیدایش آنها به وجود آورده است، منتهی خداوند متعال بعد از اینکه انسان، انجام فعل را قصد کرد، آن را در او میآفریند.
اما از نظر صفات آن فعل که نیک یا زشت، مکروه یا پسندیده، خیر یا شر باشد وابسته به اختیار انسان و اراده و کسب و اکتساب اوست. [مثلاً دستگاه و قوهی تکلم، همان ذات فعل است که مخلوق خداست و دروغ و تهمت همان صفت فعل است که وابسته به ارادهی انسان است. یا شهوت جنسی، مخلوق خداست و زنا که صفت آن است، اکتساب انسان است و قس علی هذا] و انسان به همین خاطر است که مستحق پاداش یا کیفر میشود.
پس میل و استعداد را خداوند در انسان آفریده است که در خور و مناسب انجام اعمالی است که دارای ثواب یا کیفراند و انتخاب انجام یکی از دو فعل ـ خوب یا بد ـ وابسته به ارادهی انسان است. از اینرو خداوند فرمود:
﴿لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡ﴾ [البقرة: ۲۸۶].
«هر کار (نیکی که) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار (بدی که) بکند به زیان خود کرده است».
پس این نوع اعمال دو جهت دارند، یکی آنکه با قدرت و تمکین الهی واقع میشوند و آن را مخلوق خداوند میگویند و دوم آنکه به ارادهی انسان است و آن را کسب یا اکتساب نامند [۱۲۱].
البته باید دانست که اسلام اختیار و ارادهی انجام کار را برای انسان ثابت مینماید، ولی اراده و اختیار او در انجام کار وقتی مؤثر است که همراه با اراده و خواست خدا باشد، وگر نه انسان نمیتواند کاری انجام دهد که مخالف خواست و مشیت خدا باشد. خداوند ﻷ میفرماید:
﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن یَسۡتَقِیمَ٢٨ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٩﴾ [التکویر: ۲۸-۲۹].
«این قرآن پند و اندرز برای کسانی از شما است که خواستار راستی و درستی و طی طریق جادهی مستقیم باشند و بخواهند راستای راه را در پیش گیرند و حال اینکه نمیتوانید بخواهید، جز چیزهایی را که خداوند جهانیان بخواهد».
﴿ذَٰلِكَ ٱلۡیَوۡمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ مََٔابًا٣٩﴾ [النبأ: ۳۹].
«آن روز واقعیت دارد(و حتمی و قطعی است؛ نه پندار و خیال و داستان و افسانه). پس هرکس که بخواهد میتواند به سوی پروردگارش برگردد و(راه رضای خدا و خوشبختی را در پیش گیرد)».
﴿إِنَّا هَدَیۡنَٰهُ ٱلسَّبِیلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا٣﴾ [الإنسان: ۳].
«ما راه را بدو نموده ایم، چه ا سپاسگذار باشد یا بسیار ناسپاس».
﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَكۡفُرۡۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ وَإِن یَسۡتَغِیثُواْ یُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ یَشۡوِی ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا٢٩﴾ [الکهف: ۲۹].
«بگو: حق (همان چیزی است که) از سوی پروردگارتان (آمده)است (و من آن را با خود آوردهام و برنامهی من و همهی مؤمنان است) پس هرکس که میخواهد (بدان) ایمان بیاورد وهرکس میخواهد(بدان) کافر شود. ما برای ستمگرن آتشی را آماده کردهایم(که از هر طرف ایشان را احاطه میکند) و سراپردهی آن، آنان را در برمیگیرد، و اگر (در آن آتش سوزان) فریاد برآورند(که آب)، با آبی همچون فلز گداخته به فریادشان رسند که چهرهها را بریان میکند، چه بد نوشابهای! و چه زشت منزلی»!.
﴿إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡكِرَةٞۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِیلٗا٢٩﴾ [الإنسان: ۲۹].
«این(آیهها) اندرز و یادآوری(برای جهانیان)است، و هرکس که بخواهد(میتواند با استفاده از آن)راهی به سوی پروردگارش برگزیند.(راهی که او را به آمرزش و بهشت خدا میرساند)».
مراد از این آیات این است که از خواست شما چیزی ساخته نیست تا وقتی که خدا نخواسته باشد، یعنی: اراده کردن و خواستن وظیفهی انسان است و در برابرش سزا و جزا میبیند و توفیق دادن و نتیجه بخشیدن در دست خداست و خدا قادر مطلق است.
خلاصه: مشیت و خواست بندگان در گرو مشیت خداست. یا به عبارت دیگر: حرکت کار بندگان و برکت، کار یزدان است. مثلاً به هنگام گرسنگی، نان خوردن کار انسان و سیر کردن کار خداست. در وقت بیماری، داروخوردن کار آفریدگان و شفا دادن کار خدای سبحان است. و رفتار و کردار بنده، وقتی از قوه به فعل در میآید که بنده بخواهد و خدا هم بخواهد و خواست بنده با خواست خدا همنوا شود. یعنی اعمال آدمی، فقط منحصر و موقوف به خواست خودش نمیباشد، بلکه زمانی خواست انسان به عمل تبدیل میگردد که خدا اجازهی صدور آن را بدهد. به عبارت دیگر: تصمیم کار انسان و توفیق کار خدا و خالق خداست و کاسب بنده.
نتیجه:
بنابراین گرچه اعمال ما به تقدیر و مشیت الهی است و هرگز خارج از محدودهی قدرت و ارادهی او نیست ولی او مقدر ساخته که ما در اعمال خود مختار باشیم و لذا برای ما تکلیف و مسئولیت قائل شده که اگر اختیار نداشتیم، تکلیف و مسئولیت نامفهوم و بیمعنا بود. بنابراین از مجموع این مباحث، مشخص شده که اصل آزادی اراده و اختیار فطری همهی انسانها است و اگر پای وسوسههای مختلف پیش نیاید همه طرفدار اصل آزادی ارادهاند.
زیرا اگر انسان [۱۲۲] خود را در اعمالش مجبور میدانست و اختیاری برای خود قائل نبود، پس چرا:
۱- گاه به خاطر اعمالی که انجام داده و یا به خاطر اعمالی که انجام نداده، پشیمان میشود و تصمیم میگیرد در آینده از تجربه گذشته استفاده کند. این حالت ندامت برای طرفداران عقیدهی جبر، فراوان است، اگر اختیاری در کار نیست، ندامت چرا؟
۲- بدکاران را همه ملامت و سرزنش میکنند، اگر جبر است، سرزنش چرا؟
۳- نیکوکاران را مدح و تمجید و ستایش مینمایند.
۴- در تربیت و تعلیم فرزندان میکوشند تا آنها سعادتمند شوند، و اگر همه مجبورند تعلیم چه مفهومی دارد؟
۵- برای بالا بردن سطح اخلاق جامعه، همهی دانشمندان بدون استثنا تلاش میکنند.
۶- انسان از خطاهای خود توبه میکند، با قبول اصل جبر توبه معنی ندارد.
۷- انسان بر کوتاهیهایی که کرده، حسرت میخورد، چرا؟
۸- در تمام دنیا، بدکاران و مجرمان را محاکمه میکنند و آنها را تحت بازپرسی شدید قرار میدهند، کاری که از اختیار بیرون است، بازپرسی و محاکمه ندارد؟
۹- در همهی دنیا، میان تمام اقوام، اعم از خداپرستان و مادیین، برای مجرمان، مجازات قائلاند، مجازات بر کاری که مجبور بوده، چرا؟
۱۰- حتی طرفداران مکتب جبر، هنگامی که کسی به منافع و حیثیت آنها تجاوز میکند فریاد میکشند و او را مقصر میشمارند، و به دادگاه میکشانند.
خلاصه: اگر براستی انسان از خود اختیاری ندارد، پشیمانی چه معنی دارد؟ ملامت و سرزنش برای چیست؟ آیا میشود کسی را که دستش بیاختیار مرتعش و لرزان است، ملامت کرد؟ چرا نیکوکاران را مدح و تشویق میکنند، مگر از خود اختیاری داشتهاند که با تشویق به کار نیک ادامه دهند؟!
اصولاً با پذیرش تأثیر تعلیم و تربیت، جبر مفهوم خود را از دست خواهد داد و از این گذشته، مسائل اخلاقی بدون قبول آزادی اراده، ابداً مفهومی ندارد، اگر ما در کارها مجبوریم، توبه یعنی چه؟ حسرت خوردن چرا؟ محاکمه کردن شخص مجبور از ظالمانهترین کارها است و مجازات او از محاکمهاش بدتر؟!
پس دانستیم که انسان فردی آزاد است، ولی خالق افعال و اعمالش نیست، بلکه کاسب آن است و آن را کسب و اختیار میکند و خالق، خود خداوند ﻷ است. به عبارت دیگر، تصمیم کار انسان و توفیق کار خدا، خالق خداست و کاسب بنده.
فایدهی ایمان به قضاء و قدر
دکتر عبدالفتاح عفیف طباره میگوید: «ایمان به قدر، انسان را به سعی و تلاش وادار مینماید. چون نفع خود را در تلاش و کوشش میبیند و با خود میگوید: اگر این بار موفق نشدم، بار دیگر موفق خواهم شد و همیشه انتظار دارد که برای او خیری مقدر شده باشد و تنها عامل برای رسیدن به این خیر را تلاش و کوشش خود میداند، لذا انسان معتقد به قدر، همیشه فعال و پرتلاش است. یکی دیگر از فلسفههای مهمی که خداوند انسان را به ایمان به قدر دعوت کرده این است که هنگام دچارشدن به بلا و گرفتاری و ناراحتی، خود را با آن تسکین بخشد و صبور و بردبار باشد. زمانی که انسان با سعی و تلاش و خستگی فراوان و امید و انتظار زیاد به دنبال چیزی میرود، ولی با یأس و نومیدی روبرو میشود، در چنین موقعیت خطرناکی ایمان به قدر، به فریادش میرسد و او را دلداری میدهد و توکل و اعتماد به قدرت خدا را به یادش میآورد و او را به صبر و بردباری و چاره اندیشی و دستیابی به راهحلهای درست تشویق میکند.
همانگونه که به هنگام توفیق و پیروزی از خودخواهی و غرور و تکبر انسان جلوگیری مینماید و این پیروزی را جزو نعمتهای الهی و قدر خداوندی به حساب میآورد و انسان را در چنین حالی به تواضع و فروتنی و سپاسگزاری پروردگار وامیدارد، قرآن به صراحت به این حقیقت اشاره میکند و میفرماید:
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِی كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٢٢ لِّكَیۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ٢٣﴾ [الحدید: ۲۲-۲۳].
«هیچ رخدادی در زمین به وقوع نمیپیوندد، یا به شما دست نمیدهد مگر اینکه پیش از آفرینش زمین و خود شما در کتاب بزرگ و مهمی(به نام لوح محفوظ، ثبت و ضبط) بوده است و این کار برای خدا آسان و ساده است. این بدان خاطر است که شما نه بر از دست دادن چیزی غم بخورید که از دستتان بدر رفته است و نه شادمان بشوید بر آنچه خدا به دستتان رسانده است. خداوند هیچ شخص متکبر و فخرفروشی را دوست نمیدارد» [۱۲۳].
آری از جمله ثمرات و نتایج ایمان به قضا و قدر این است که شخص یأس و ناامیدی را به خود راه ندهد و در میدان نبرد، عزیمت و هنگام خطر، شجاعت و در مواقع نزول حوادث و مصیبت، بردباری و استقامت و در بهره برداری از متاع دنیا به کسب حلال رضایت داشته باشد، یعنی به هنگام سعی و کوشش شایسته است که بگوید:
﴿قُل لَّن یُصِیبَنَآ إِلَّا مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَنَا﴾ [التوبة: ۵۱].
«بگو: هرگز چیزی (از خیر و شر) به ما نمیرسد، مگر چیزی که خدا برای ما مقدر کرده باشد.(این است که نه در برابر خیر مغرور میشویم و نه در برابر شرّ به جزع و فزع میپردازیم، بلکه کار و بار خود را به خدا حواله میسازیم،)».
و در موقع قتال با کافران و دشمنان بگوید:
﴿قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِی بُیُوتِكُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِینَ كُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡ...﴾ [آل عمران: ۱۵۴].
«بگو: اگر(برای جنگ بیرون نمیآمدید و)در خانههای خود هم بودید، آنان که کشته شدن در سرنوشتشان بود، به قتلگاه خود میآمدند و (در مسلخ مرگ کشته میشدند. آنچه خدا خواست ـ بنا به مصلحتی که خود میدانست ـ در جنگ اُحُد شد)».
و در هنگام نزول بلا و مصیبت بگوید: قضا و قدر الهی و هرچه را خدا بخواهد انجام میدهد و در برابر حاکم ظالم بگوید: تو نمیتوانی اجل مرا جلو بیندازی و نمیتوانی از رزق و روزی که برای من مقرر شده است، مرا محروم سازی.
بنابراین، هرگاه اعتقاد به قضا و قدر به طور صحیح تفهیم و تعلیم گردد، میتوان از آن در جهت ساختن یک امت جهادگر و مجاهد و مقاوم، چنان بهره برد که برای رهبری تاریخ بشریت شایسته و لایق است.
سخن دربارهی قضا و قدر بسیار طولانی است و در این زمینه کتابها، یا مقالهها نوشته شده، آنچه در بالا گفته شد، تنها نگاهی گذرا و مختصر به این مسئله بود.
[۱۱۹]- ر.ک: دیدگاههای فقهی معاصر. ج۱ ص ۲۲۹-۲۳۲. [۱۲۰]- ر.ک: باور راستین اسلامی، محمد غزالی مصری، صص۱۲۱-۱۲۲ ـ شرح عقاید اهل سنت ص ۱۱۳. [۱۲۱]- ر.ک: شرح عقاید اهل سنت. صص۱۱۳-۱۱۴. [۱۲۲]- ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۲۶ص۷۸. [۱۲۳]- روح الدین الاسلامی. ص ۲۶۵.