فصل سوم
۱۱۳ - [۳۵] عن أبی الدرداد قال: قال رسول الله ج: " إن الله ﻷ فرغ إلى كل عبد من خلقه من خمس: من أجله، وعمله، ومضجعه، وأثره، ورزقه". رواه أحمد [۱۷۹].
۱۱۳- (۳۵) ابودرداء س گوید: «پیامبر ج فرمود: براستی خدای فرزانه پنج چیز بندهاش را از پیش مقرر داشته است که از حد و مرز آنها عبور نخواهد کرد:
۱- سررسید و فرجام زندگیاش.
۲- عمل و کردارش (تیرهبختی و نیکبختی بر اساس انجام اعمال و کردار زشت و یا انجام اعمال نیک).
۳- آرامگاه و محل مرگ.
۴- آثار و چیزهایی که باقی میگذارد و بر جای مینهد (اعم از آثار خیری همچون مسجد و مدرسه و بیمارستان و دیگر موقوفات و آثار بدی همچون غصب املاک و بنای میخانهها و کتابهای گمراهکننده و طرحهای استعمارگرانه و پروژههای خانمانسوز و ستمگرانه).
۵- رزق و روزی او (منظور این است که خداوند ﻷ از ازل این چیزها را میدانسته و از پیش در علم محیطش به همهی این چیزها تسلط علمی داشته است و او تعالی است که علمش محیط به ازل و ابد و تمام زمانها و مکانها میباشد و قبل از اینکه انسان به وجود بیاید، خداوند همهی این چیزها را در حق او میداند. این حدیث بیانگر احاطهی علم خدا میباشد و نباید این حدیث را حمل بر سلب اختیار از انسان کرد)».
[این حدیث را احمد روایت کرده است]
۱۱۴ - [۳۶] وعن عائشة ل قالت: سمعت رسول الله ج یقول: " من تكلم فی شیء من القدر سئل عنه یوم القیامة، ومن لم یتكلم فیه لم یسأل عنه ". رواه ابن ماجه [۱۸۰].
۱۱۴- (۳۶) عایشه ـ ل ـ گوید: «از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: هرکس پیرامون قضا و قدر سخن گوید و به بحث و گفتگو بپردازد در روز قیامت مورد محاسبه و بازخواست قرار خواهد گرفت. و هرآنکه پیرامون احکام و مسائل آن بحث و گفتگو نکند، از محاسبه و بازخواست آن روز در امان خواهد بود و دربارهی قضا و قدر از او سؤال نخواهد شد».
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
شرح: پیام این حدیث به تمام مسلمانان جهان این است که: ای مسلمانان! و ای مؤمنان به خدا، پیامبران، کتابهای آسمانی و قیامت! به قضا و قدر الهی ایمان بیاورید و با دلایل واهی و براهین پوچ و بیمعنا به بحث و بررسی و گفتگو و بگو مگو و اختلاف و کشمکش، پیرامون احکام و مسائل دقیق و پیچیدهی آن نپردازید. بلکه ایمان داشته باشید و اطمینان کنید که تنها خداوند ﻷ علم و دانش گسترده و ارادهی مطلق و فراگیر و قدرت و توانایی کامل دارد و اوست که هرچه را بخواهد میکند و از آنچه که میکند آگاه است. انسان مسلمان باید بداند که دانش خداوند ﻷ بر همهی اشیاء محیط است و گنجایش دانستن همهی اشیاء را دارد.
در حوزهی اقتدار دانش الهی، آگاهی از رفتن مورچگان در لانهها و سوراخهایشان گرفته تا گردش و جهش افلاک در مدارشان یکسان است.
دانش او تعالی، تمام مکانهای متعدد و زمانهای طولانی را شامل میگردد و مکانی در مشرق و مغرب و لحظاتی در ازل و ابد از آن ناپدید نیست.
رویدادهای زندگی که در آفاق آن خیرها و شرها و سختی و امیدها و اندوهها و شادیها و... وجود دارد، همه و همه را دانش الهی در بر میگیرد و شماره و تعداد آنها را میداند و از همه یکسان آگاه است.
و در صفحات و اوراق این کتاب بزرگ، خطوط و سطور قضا و قدر نگاشته شده و سرنوشت همهی موجودات هستی، رقم خورده و شناخته شده و پایانش به وضوح بیان شده و سعادت و شقاوت از هم جدا گردیده است.
پس برای یک مسلمان، زیبنده است که به قضا و قدر الهی ایمان بیاورد و در مسایل دقیق و احکام پیچیدهی آن بدون راهنمایی قرآن و سنت داخل نشود، چرا که اگر چنین کرد در راه افراط جبریها و یا تفریط قدریها سقوط خواهد کرد و طعم هلاکت و نابودی و ذلت و خواری را خواهد چشید و در روز قیامت مورد بازخواست الهی نیز قرار خواهد گرفت.
ولی اگر پیرامون مسائل ریز و دقیق و پیچیدهی قضا و قدر سخن نگوید، خداوند ﻷ او را بدین خاطر مورد بازخواست و محاسبه قرار نخواهد داد و بر آن کسی را مؤاخذه نخواهد کرد و کسی حساب سخن نگفتن پیرامون قضا و قدر الهی را بازپس نخواهد داد. چرا که بحث و گفتگو کردن دربارهی تقدیر، جزو لوازم و ضروریات دین نیست، بلکه ایمان آوردن به قضا و قدر الهی بر هر انسانی بدون پرس و جو از جزئیاتش، فرض است.
۱۱۵ - [۳۷] وعن ابن الدیلمی قال: أتیت أبی بن كعب، فقلت له: قد وقع فی نفسی شیء من القدر، فحدثنی لعل الله أن یذهبه من قلبی. فقال: لو أن الله عذب أهل سماواته وأهل أرضه، عذبهم وهو غیر ظالم لهم، ولو رحمهم كانت رحمته خیرا لهم من أعمالهم، ولو أنفقت مثل أحد ذهبا فی سبیل الله ما قبله الله منك حتى تؤمن بالقدر، وتعلم أن ما أصابك لم یكن لیخطئك، وأن ما أخطأك لم یكن لیصیبك. ولو متّ على غیر هذا لدخلت النار. قال: ثم أتیت عبد الله بن مسعود، فقال مثل ذلك. قال: ثم أتیت حذیفة بن الیمان، فقال مثل ذلك. ثم أتیت زید بن ثابت فحدثنی عن النبی ج مثل ذلك. رواه أحمد وأبو داود وابن ماجه [۱۸۱].
۱۱۵- (۳۷) ابن دیلمی گوید: «به نزد ابی ابن کعب س رفتم و به او گفتم: دربارهی قضا و قدر الهی در دلم شک و تردیدها و وساوس و افکار بد و نامطلوبی (از قبیل مختاربودن انسان و یا مجبور بودنش) ایجاد شده است. حال شما مرا به چیزی رهنمون سازید تا بر اساس آن خداوند ﻷ این شک و تردیدها و وساوس را از دلم دور گرداند.
ابی بن کعب س گفت: (این را بدان که) اگر خداوند ﻷ تمام موجودات و مخلوقات آسمانی و زمینی را به عذاب و عقاب خویش گرفتار کند، در این کارش ظالم و ستم پیشه نخواهد بود (چرا که کارهای او تعالی خالی از حکمت و عاری از درایت نخواهد بود و او مالک تمام مخلوقات و موجودات زمینی و فرازمینی است و هرطور که بخواهد با آنها برخورد میکند. بدون اینکه دچار کوچکترین نوعی از ظلم و ستم و یا استبداد و اجحاف شود).
و نیز بدان: اگر تمام آنها را در زیر چتر رحمت و لطف و کرم خویش قرار دهد این از فضل و کرم الهی است، چرا که رحم و لطف او از اعمال و کردار ناچیز و اندک بندگان، برای آنها بهتر و برتر خواهد بود (و هیچگاه اعمال آنها سزاوار و لایق این همه لطف و کرم و فضل و احسان الهی نخواهد بود).
و بدان: اگر در راه خدا و در راستای دفاع از کیان اسلام و مسلمین به اندازهی کوه اُحُد طلا انفاق و خرج کنی، مورد قبول و پذیرش خدا قرار نخواهد گرفت تا وقتی که به تقدیر و سرنوشت مکتوب ازلی، ایمان بیاوری و معتقد باشی که آنچه به تو رسیده و برایت پیشآمده، خطایی در آن نیست و آنچه از تو خطا رفته است، به تو نخواهد رسید. و همه بر اساس تقدیر و سرنوشت مکتوب ازلی است (یعنی تا زمانی که به تقدیر و سرنوشت و قضا و قدر الهی معتقد نباشی، چیزی از تو پذیرفته نخواهد شد. نه صدقه و خیرات و نه هیچ عمل نیک دیگر).
و اگر تو بر خلاف چیزی که گفته شد، عقیده داشته باشی و در همان حال بمیری، راهی دوزخ خواهی شد (چرا که منکر قضا و قدر الهی، جایگاه و مأوایش دوزخ سوزان خواهد بود).
ابن دیلمی در ادامه گوید: پس از این (از حضور ابی بن کعب س مرخص شدم و به جهت اطمینان خاطر بیشتر) به نزد ابن مسعود س رفتم (و از او نیز در این باره سؤال نمودم).
او نیز بسان ابی بن کعب س، برایم توضیح داد و سخن گفت. پس از آن به نزد حذیفه بن یمان س رفتم و او نیز (همانند ابی بن کعب س و عبدالله بن مسعود س جوابم گفت. در آخر به نزد زید بن ثابت س شتافتم (و از او نیز در این زمینه سؤال نمودم) و او نیز مسئله را به همین صورت از پیامبر اکرم س برایم بیان کرد (و به وسیلهی توصیهها و سفارشها و سخنان و اقوال این بزرگان، خداوند شک و تردیدها را از قلبم دور کرد و در قلبم نسبت به این قضیه اطمینان خاطر حاصل شد و دانستم که فقط علم خداوند محیط به ازل و ابد و تمام زمانها و مکانها میباشد و اوست که هرچه بخواهد میکند و از آنچه که میکند آگاه است و علم و دانش او بر همهی اشیاء محیط است و گنجایش دانستن همهی اشیاء را دارد. و خدایی او را سزاست که بر تمام مخلوقات و موجودات زمینی و فرازمینی تسلط و نفوذ کامل دارد و هر طوری که عمل کند، مختار است و کسی او را مورد بازخواست و محاسبه قرار نخواهد داد. و از این حدیث دانسته شد که اعمال و کردار، بدون ایمان به قضا و قدر الهی هیچ ارزش و جایگاهی در پیشگاه ذات احدیت نخواهد داشت و خدا هیچ عملی را بدون ایمان به قضا و قدر و سرنوشت مکتوب ازلی نخواهد پذیرفت)».
[این حدیث را احمد، ابوداود و ابن ماجه روایت کردهاند].
۱۱۶ - [۳۸] وعن نافع أن رجلاً أتی ابن عمر فقال: إن فلانا یقرأ علیك السلام. فقال: إنه بلغنی أنه قد أحدث، فإن كان قد أحدث فلا تقرئه منی السلام؛ فإنی سمعت رسول الله ج یقول: " یكون فی أمتی - أو فی هذه الأمة – خسف، أو مسخ، أو قذف فی أهل القدر ". رواه الترمذی وأبو داود وابن ماجه وقال الترمذی: هذا حدیث حسن صحیح غریب [۱۸۲].
۱۱۶- (۳۸) نافع س گوید: «مردی به نزد عبدالله بن عمر ـ ب ـ آمد و گفت: فلانی به شما سلام رساند. عبدالله بن عمر ـ ب ـ گفت: به من خبر رسیده که وی در دین خدا بدعت و نوآوری ایجاد کرده. پس اگر چنین است، جواب سلامم را به او نرسان. چرا که از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: در امتم (یا در این امت= امت محمدی ج خسف (در زمین فرو رفتن) یا مسخ (دگرگون کردن صورت و برگرداندن آن به صورت زشتتر) و یا قذف (سنگباران شدن) رخ خواهد داد و این گونه عذاب و کیفر در اهل قدر (و انکارکنندگان قضا و قدر الهی) خواهد بود».
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابن ماجه روایت کردهاند و ترمذی گفته: این حدیث حدیثی صحیح و غریب است].
شرح: علماء و دانشوران دینی و اسلامی از این حدیث استدلال کردهاند که: جواب سلام فاسقان و بدعتگذاران واجب نیست تا با این کار، تنفر و انزجار خویش را از چنین افرادی اظهار داریم.
و چنین کاری از باب تغلیظ و تشدید و تهدید و سختگیری است تا به خود آیند واز این کارها و باورهای باطل و پوچ دست بکشند.
برای آگاهی بیشتر در این زمینه میتوانید به حدیث شمارهی ۱۰۶ مراجعه فرمایید.
۱۱۷ - [۳۹] وعن علی س قال: سألت خدیجة النبی ج عن ولدین ماتا لها فی الجاهلیة. فقال رسول الله ج: " هما فی النار". فلما رأى الكراهة فی وجهها قال:" لو رأیت مكانهما لأبغضتهما". قالت: یا رسول الله! فولدی منك؟ قال: " فی الجنة ".ثم قال رسول الله ج:" إن المؤمنین وأولادهم فی الجنة، وإن المشركین وأولادهم فی النار". ثم قرأ رسول الله ج ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ﴾ [الطور: ۲۱]. رواه احمد [۱۸۳].
۱۱۷- (۳۹) علی س گوید: «حضرت خدیجه ـ ل ـ پیرامون دو فرزندش که در زمان جاهلیت آنها را از دست داده بود، از پیامبر ج سؤال کرد (که آیا در روز قیامت بهشتیاند یا دوزخی)؟
پیامبر ج در پاسخ فرمود: هردو دوزخیاند. و چون رسولخدا ج آثار غم و اندوه و ناراحتی را در سیمای خدیجه ـ ل ـ دید، فرمود: اگر تو (ای خدیجه) جایگاه آن دو را در دوزخ میدیدی (که چگونه در پستی و خواری و دوری از رحمت خداوند هستند) بیتردید از آن دو متنفر و بیزار میشوی.
بار دیگر حضرت خدیجه ـ ل ـ پرسید:ای رسولخدا ج! پس حال و وضع فرزندانی که حاصل زندگی مشترک من و شما بودند و در کوچکی از دنیا رفتند چگونه است؟ پیامبر ج فرمود: در بهشت هستند. آنگاه پیامبر ج فرمود: بیتردید مؤمنان و فرزندانشان در بهشتاند و مشرکان و فرزندانشان در دوزخ.
(علی س گوید): پس از این پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ...﴾ [الطور: ۲۱].
«کسانی که خودشان ایمان آوردهاند و فرزندانشان از ایشان در ایمانآوردن پیروی کردهاند، در بهشت فرزندانشان را بدیشان ملحق میگردانیم تا زادگان دلبند خود را در کنار خود ببینند و از انس با آنان لذت بیشتر ببرند».
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
شرح: «فولدی منك»: مراد از کودکانی که حاصل زندگی مشترک حضرت خدیجه ل ـ و پیامبر ج بوده و در کوچکی چشم از دنیا فرو بستهاند، «قاسم» و «عبدالله» است و «طاهر و طیب» هردو لقبهای عبدالله هستند. این دو پیش از اینکه به سن بلوغ برسند، در ایام طفولیت چشم از این جهان بستند و به دیار باقی شتافتند.
دربارهی اولاد مؤمنان و مشرکان قبلاً به طور مستقل و مفصل بحث شد، اما در اینجا بیان یک نکته خالی از لطف نیست و آن اینکه: فرزندان حضرت خدیجه ـ ل ـ در زمان جاهلیت مردند، در حقیقت زمان جاهلیت همان زمان «فترت» است. و فترت زمانی است که پیامبری مبعوث نشده است.
اهل فترت یا موحداند و یا مشرک. موحد کسی است که معتقد باشد این جهان پروردگار و خدایی یگانه دارد و جهان آخرت ضروری است تا خداوند ﻷ نیکوکاران را پاداش و بدکاران را کیفر دهد و نیز بر بتی سجده نکرده و شریکی برای خدا قائل نشده و بر دین حنیف ابراهیم ÷ فوت کرده است. یقیناً چنین کسی در روز قیامت رستگار است.
اما در مورد نجات مشرک اهل فترت، علما دو نظر دارند، گروهی معتقدند که عذاب میشوند و گروهی دیگر از علما قائل به نجات آنان از عذاب هستند، (از جمله امام ابنتیمیه) و استدلال کردهاند به آیاتی چند از قرآن، از جمله:
﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا﴾ [الإسراء: ۱۵].
«و ما هیچ شخص و قومی را مجازات نخواهیم کرد مگر اینکه پیغمبری برای آنان مبعوث و روان سازیم».
﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَكُمۡ عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِیرٖ وَلَا نَذِیرٖۖ فَقَدۡ جَآءَكُم بَشِیرٞ وَنَذِیرٞۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٩﴾ [المائدة: ۱۹].
«ای اهل کتاب! پیغمبر ما (محمد) به سوی شما آمده است و به دنبال انقطاع مدت زمانی که میان پیغمبران بوده است، (حقائق را دیگر باره) بیان میکند، تا اینکه (در روز رستاخیز) نگویید:مژده دهنده و بیمدهندهای(از پیغمبران) به سوی ما نیامده است (تا فرمان خدا به ما برسانند. هم اینک پیغمبر) مژدهدهنده و بیمدهندهای (محمد نام) به سوی شما آمده است (و عذری برای شما نمانده است). و خدا بر همه چیز توانا است...»
﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلَّا یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمٗا١٦٥﴾ [النساء: ۱۶۵].
«ما پیغمبران را فرستادیم تا (مؤمنان را به ثواب) مژدهرسان، و(کافران را به عقاب) بیمدهنده باشند، و بعد از آمدن پیغمبران حجت و دلیلی بر خدا برای مردمان باقی نماند (و نگویند که اگر پیغمبری بسوی ما میفرستادی، ایمان میآوردیم و راه طاعت و عبادت در پیش میگرفتیم). و خدا چیرهی حکیم است(و کارهایش از روی حکمت و قدرت انجام میپذیرد)...»
پس این آیات و امثال آن دلالت میکند که عدالت خداوند اقتضا میکند کسانی را که دعوت پیامبری به آنها نرسیده است، یا نادرست رسیده عذاب نکند تا مردم حجتی بر خداوند نداشته باشند که اگر پیامبری میآمد، ما از او پیروی میکردیم. در حالی که حجت عالی و برتر مختص خداست [۱۸۴].
ما نیز امیدواریم که رأی دوم، در نزد خدا مقبول باشد. چرا که آن با عدالت الهی هماهنگ است. مخصوصاً در مورد فرزندان حضرت خدیجه ـ ل ـ که در طفولیت و بر اساس فطرت پاک و بدور از هرگونه شرک و بتپرستی از دنیا رفتهاند.
جواب حدیث فوق را نیز میتوان بنا به قول ابن حجرعسقلانی، چنین داد که: این حدیث و احادیثی از این قبیل، همه در ابتدای امر و پیش از نزول حکم بهشتیبودن تمام کودکان و اطفال است که پیش از بلوغ مردهاند. چرا که همهی آنها بر فطرت پاک و خالص توحید و یکتاپرستی، دارفانی را وداع کردهاند و بر اساس این، ابن حجر در این زمینه میگوید:
«هذا قبل أن ینزل فیهم شئ فلا ینافی أنهم من اهل الجنة». «این حکم پیش از نزول حکمی دربارهی فرزندان کافران و مشرکان است».
در حقیقت میان این روایت و روایات دیگری که از آنها ثابت میشود که فرزندان مشرکان نیز بهشتیاند، هیچگونه منافاتی وجود ندارد.
۱۱۸ - [۴۰] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " لما خلق الله آدم مسح ظهره، فسقط من ظهره كل نسمة هو خالقها من ذریته إلى یوم القیامة، وجعل بین عینی كل إنسان منهم وبیصاً من نور، ثم عرضهم على آدم، فقال: أی رب! من هؤلاء؟ قال: ذریتك. فرأى رجلاً منهم فأعجبه وبیص ما بین عینیه، قال: أی رب! من هذا؟ قال: داود. فقال: رب! كم جعلت عمره؟ قال: ستین سنة. قال: رب زده من عمری أربعین سنة".
قال رسول الله ج: "فلما أنقضی عمر آدم إلا أربعین جاءه ملك الموت، فقال آدم: أولم یبق من عمری أربعون سنة؟ قال: أولم تعطها ابنك داود؟! فجحد آدم، فجحدت ذریته، ونسی آدم فأكل من الشجرة، فنسیت ذریته، وخطأ وخطئت ذریته". رواه الترمذی [۱۸۵].
۱۱۸- (۴۰) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: خداوند متعال آدم ÷ را پدید آورد و آنگاه که از آفرینش وی فراغت یافت، پشتش را با دست قدرت و قوت لایزال و لایتناهی خویش کشید و (گروهی از) فرزندان آیندهی وی را تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتی بیرون آورد و میان پیشانی هر کدام از آنها پرتو و شعاعی از نور قرار داد. آنگاه آنها را بر آدم ÷ عرضه داشت و به او نشان داد. آدم ÷ گفت: پروردگارا! اینها چه کسانیاند؟ خدا فرمود: فرزندانت هستند.
(آدم ÷ به نظارهی آنها نشست. ناگاه چیزی نگاهش را به خود جلب کرد) و مردی را دید که پرتو و شعاع نور پیشانیاش وی را به اعجاب و تحسین واداشته و او را محو تماشا نموده است.
آدم ÷ پرسید: پروردگارا! این کیست؟ خداوند فرمود: حضرت داود ÷ است. آدم ÷ بار دیگر پرسید: بارالها! سررسید و فرجام زندگیاش را چه اندازه مقرر داشتهای؟ خداوند فرمود: شصت سال.
آدم ÷ گفت: (پروردگارا از تو میخواهم) از عمرم چهل سال کم کنی و به عمر او بیفزایی. رسولخدا ج در ادامه میفرماید: با کاستهشدن آن چهل سال، چون عمر آدم÷ به پایان رسید، و سررسید فرجام زندگیاش برای بدرود از این جهان نزدیک شد، فرشتهی مرگ برای قبض روح مطهر و پاکش به نزد وی آمد.
آدم ÷ پرسید: مگر از عمرم چهل سال دیگر باقی نمانده است؟ (پس چرا حالا برای قبض روحم آمدهای؟) فرشتهی مرگ گفت: مگر تو آن چهل سال را به فرزندت داود ÷ نبخشیدهای؟
(رسولخدا ج میفرماید:) این چنین بود که آدم ÷ انکار کرد و به تبع او فرزندانش نیز انکار کردند. و این چنین بود که آدم ÷ فراموش کرد و از میوهی درخت ممنوعه خورد و به تبع او فرزندانش نیز دچار نسیان و فراموشی شدند و این چنین بود که آدم ÷ دچار خطا و ترک فرمان شد و به تبع او فرزندانش نیز به خطا و ترک فرمان و عصیان و نافرمانی دچار آمدند».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: «ذریته»: ذریه در اصل به معنای فرزندان کوچک و کم سن و سال است و بعضی آن را از مادهی «ذر» که به معنای موجودات بسیار کوچک همانند ذرات غبار و مورچههای بسیار ریز میباشد دانستهاند. از این رو باید گفت؛ هنگامی که خدا آدم ÷ را آفرید، فرزندان آیندهی او را تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتی کوچک (مانند ذرات غبار و یا مورچههای بسیار ریز) بیرون آورد و به آنها عقل و شعور کافی برای شنیدن سخن و پاسخ گفتن در عالم ذر و پیمان الست عنایت کرد.
و از این حدیث این امر به صراحت معلوم شد که در وجود تمام انسانها مادهی خطا، نسیان و فراموشی و جحد و انکار هست و این چیزها در تار و پود وجودشان عجین شده است.
«كل بنی آدم خطاء وخیرالخطائین التوابون». «همهی فرزندان آدم لغزش کارند و بهترین خطاکاران توبه کنندگان خواهند بود».
مگر اینکه خود خداوند ﻷ عدهای را (مانند پیامبران و فرشتگان) به عصمت و حفاظت از گناه و معصیت و نافرمانی خاص کند.
پیرامون خطا و نسیان حضرت آدم ÷، قبلاً توضیح داده شد.
۱۱۹ - [۴۱] وعن أبی الدرداء عن النبی ج قال: " خلق الله آدم حین خلقه، فضرب كتفه الیمنى، فأخرج ذریة بیضاء كأنهم الذر، وضرب كتفه الیسرى فأخرج ذریة سوداء كأنهم الحمم، فقال للذی فی یمینه: إلى الجنة ولا أبالی، وقال للذی فی كفه الیسرى: إلى النار ولا أبالی ". رواه أحمد [۱۸۶].
۱۱۹- (۴۱) ابودرداء س گوید: «پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ آدم ÷ را آفرید. آنگاه با دست قدرت خویش به شانهی راست آدم زد و گروهی از فرزندان او را که همانند ذرات کوچک غبار یا مورچههای بسیار ریز بودند به صورت بسیار سفید و نورانی بیرون آورد.
دوباره با دست قدرت خویش به شانهی چپ آدم ÷ زد و گروهی دیگر از فرزندان وی را که بسان زغال و خاکستر، سیاه و دیجور بودند، بیرون آورد و آنگاه پیرامون فرزندان آدم که در سمت راست وی قرار داشتند فرمود: اینان بهشتیاند و روانهی بهشت و نعمتهای والای آن خواهند شد. و از این مسئله که همهی اینها را به بهشت میبرم هیچ پروایی ندارم (چرا که من مالک و فرمانروای مطلق هستم و هرکاری را که بخواهم میکنم و در برابر کارهایی که میکنم، مورد بازخواست و محاسبه قرار نمیگیرم و بازپرسی نمیشوم و کسی نیز حق خردهگیری و اعتراض ندارد، بلکه این انسانها هستند که مورد بازخواست و پرسش قرار میگیرند و در افعال و اقوال و پندارشان جای ایراد و سؤال بسیار است).
پس از این خداوند ﻷ دربارهی فرزندان آدم که در سمت چپ وی قرار داشتند فرمود: اینان دوزخیاند و در آخرت روانهی دوزخ و عذابهای مختلف و متنوع آن خواهند شد و از این مسئله نیز که همهی آنها را به دوزخ روانه میکنم هیچ پروایی ندارم».
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
۱۲۰ - [۴۲] وعن أبی نضرة أن رجلاً من أصحاب النبی ج - یقال له: أبو عبد الله - دخل علیه أصحابه یعودونه وهو یبكی، فقالوا له: ما یبكیك؟ ألم یقل لك رسول الله ج:"خذ من شاربك ثم أقره حتى تلقانی؟" قال: بلى، ولكن سمعت رسول الله ج یقول: " إن الله ﻷ قبض بیمینه قبضة وأخرى بالید الأخرى وقال: هذه لهذه، وهذه لهذه، ولا أبالی". فلا أدری فی أی القبضتین أنا.رواه أحمد [۱۸۷].
۱۲۰- (۴۲) ابونضره س گوید: «مردی از یاران پیامبر ج که به «ابوعبدالله» مشهور بود بیمار شد. (از این جهت عدهای از) دوستان و رفقایش به عیادت وی آمدند و او را گریان و ضجّهکنان یافتند.
بدو گفتند: (ای ابوعبدالله) چه چیز باعث شده تا چنین گریان و نالان باشی؟ (آیا از دوزخیبودن خویش میترسی)؟ مگر تو همان کسی نیستی که رسولخدا ج دربارهات فرمود: پیوسته و در همه حال سبیل خود را کوتاه کن و به این کار ادامه بده تا مرا (در حوض یا در بهشت) ملاقات کنی؟ (پس از تو بعید است که چنین گریه کنی. حال آنکه پیامبر ج با این سخنش به تو بشارت نیکبختی و بهشتیبودن و همراهی خویش را در روز رستاخیز داده است و خود میدانی که سخن رسولخدا ج هرگز شکپذیر و قابل تردید و انکار نیست. پس به ضرور به بهشت و نعمتهای والای آن خواهی رسید. پس گریه مکن و شاد و خرسند باش).
ابوعبدالله س (خطاب به دوستانش) گفت: آری (سخن چنان است که شمایان میگویید)، ولی خودم از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: براستی خدا با دست راست بلاکیف خویش مشتی از فرزندان آدم برگرفت و با دست چپ بلاکیف خویش مشتی دیگر از فرزندان آدم برگرفت و آنگاه فرمود: سمت راستیها را برای بهشت و سمت چپیها را برای دوزخ پدید آوردهام. و من نیز نمیدانم که در کدام یک از این دو مشت قرار دارم. سمت راستیها یا سمت چپیها»؟!
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
شرح: در این حدیث دو مسئله قابل تأمل است:
۱. اتباع کامل صحابه ش از سنت پیامبر اکرم ج: صحابه ش با جان و دل و عشق کامل به پیامبر ج از سنتهای سرورشان پیروی میکردند و حتی اگر لازم بود به خاطر کوچکترین سنت پیامبر ج جان خود را از دست میدادند. بنگرید به ابوعبدالله س که تا وقت مرگ پایبند به سنت پیامبر ج بود و پیوسته تا وقت سررسید اجل خویش، سبیل خود را کوتاه میکرد و نمیگذاشت که سبیلش پایینتر از لبش برسد. چونکه محبوبش پیامبر ج او را به چنین کاری دستور داده بود.
۲. خوف و خشیت زیاد از خدا: در قلوب صحابه ش این اندازه از خوف و خشیت و یقین و ایمان بر عظمت و بزرگی خدا وجود داشت که در هر لحظه از کبریایی و عظمت و بزرگی اللهأ متأثر میشدند و این عظمت و خشیت تمام وجود آنها را به خشوع و خضوع در آورده بود. چنانچه ابوعبدالله س با وجودی که بشارت بهشتیبودن خویش را به طور ضمنی از پیامبر ج گرفته بود، ولی با این وجود چنان خوف و خشیت خدای ﻷ بر او غالب بود که آن بشارت را از یاد برده بود و هرگز این بشارتها و وعدهها، او را از عمل و کوشش و سعی و تلاش و همت و پشتکار، ثبات و استقامت، بردباری و شکیبایی در دین، تواضع و فروتنی و اجرای اوامر و فرامین خدا و رسولش باز نداشت.
و براستی همانها بودند که با نور خدا به زندگی مادی و معنوی نگاه میکردند و با زبان نبوت سخن میگفتند و با دست تقدیر حرکت میکردند. و هیچ گاه تکبر و نخوت و غرور و جاهطلبی و خودبزرگبینی و خودمحوری، دامان پاکشان را نیالود. بدین جهت خداوند ﻷ چنان به آنها مینازد و به ایمان و یقین و خوف و خشیت و ثبات و پایداری آنها افتخار میکند که این چنین خطابشان میکند:
﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖ﴾ [البقرة: ۱۳۷].
«اگر آنان ایمان بیاورند همچنان که شما (صحابه ش ایمان آوردهاید و بدان چیزهایی که شما ایمان دارید ایشان نیز ایمان داشته باشند، بیگمان به راه راست و درست رهنمون گشتهاند و اگر پشت کنند پس راه اختلاف و دشمنانگی را با شما در پیش گرفتهاند».
و نیز میفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٠٠﴾ [التوبة: ۱۰۰].
«پیشگامان نخستین مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند خداوند از آنان خوشنود است و ایشان هم از خدا خوشنودند و خداوند برای آنان بهشت را آماده ساخته است که زیر آن رودخانهها جاری است و جاودانه در آنجا میمانند. این است پیروزی بزرگ و رستگاری سترگ».
۱۲۱ - [۴۳] وعن ابن عباس عن النبی ج قال: " أخذ الله المیثاق من ظهر آدم بنعمان - یعنی عرفة - فأخرج من صلبه كل ذریة ذرأها، فنثرهم بین یدیه كالذر، ثم كلّمهم قُبُلاً قال: ﴿أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِینَ١٧٢ أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَكُنَّا ذُرِّیَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ١٧٣﴾ [الأعراف: ۱۷۲-۱۷۳]. رواه أحمد [۱۸۸].
۱۲۱- (۴۳) ابن عباس ـ ب ـ گوید: «پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ پیمان «اَلَست» را از فرزندان آدم در وادی نعمان گرفت (این وادی امروز در عربستان به نام «عرفات» معروف و مشهور است). و اصل قضیه از آن قرار است که خداوند متعال تمام فرزندان آیندهی آدم ÷ را تا آخرین فرد بشر، از پشت او به صورت ذراتی کوچک بیرون آورد و همه را به قدرت بلاکیف خودش در جلوی آدم ÷ پراکنده و متفرق ساخت (آنگاه بدانها عقل و شعور و درک و فهم کافی برای شنیدن سخن و پاسخگفتن عنایت فرمود) و مستقیماً آنها را مورد خطاب قرار داد و ایشان را بر خودشان گواه گرفته و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان هم به زبان حال یا قال پاسخ داده و گفتند: آری، گواهی میدهیم (تویی خالق باری... ما دلایل و براهین جهان و عجایب و غرایب گیتی و سنن و قوانین منظم و شگفتانگیز هستی و خواندن دلایل شناخت یزدان در کتاب باز و گستردهی جهان و پیمان «الست» را موجب اقرار و اعتراف شما مردمان کردهایم) تا روز قیامت نگویید ما از این (امر خداشناسی و یکتاپرستی) غافل و بیخبر بودهایم.
یا اینکه نگویید نیاکان ما پیش از ما شرک ورزیدند و ما هم فرزندان آنان بودیم (و چون چیزی در دست نداشتیم که با آن حق را از باطل شناسیم، از ایشان پیروی کردیم، لذا خویشتن را بیگناه میدانیم. پروردرگارا!) آیا به سبب کاری که باطلگرایان (یعنی نیاکان مشرک ما که بنیانگذاران بتپرستی بودهاند) کردهاند ما را (مجازات میکنی و در روز رستاخیز با عذاب خود) نابودمان میگردانی»؟
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
شرح: «نعمان»: مراد از نعمان همان عرفات امروزی است و مراد این است که این عهد و پیمان «الست» در «عالم ذر» هنگامی گرفته شد که حضرت آدم ÷ از بهشت به زمین فرود آورده شد و مکان آن اقرار و اعتراف به توحید و یگانگی خدا، «وادی نعمان» است که امروز به نام عرفات در سرزمین عربستان سعودی معروف و مشهور میباشد.
۱۲۲ - [۴۴] عن أبی بن كعب، فی قول الله ﻷ: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ﴾ قال: جمعهم فجعلهم أزواجاً، ثم صورهم فاستنطقهم، فتكلموا، ثم أخذ علیهم العهد والمیثاق، ﴿وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ﴾ قال: فإنی أشهد علیكم السموات السبع والأرضین السبع، وأشهد علیكم أباكم آدم أن تقولوا یوم القیامة: لم نعلم بهذا، إعلموا أنه لا إله غیری، ولا رب غیری، ولا تشركوا بی شیئاً. وإنی سأرسل إلیكم رسلی یذكرونكم عهدی ومیثاقی، وأنزل علیكم كتبی. قالوا: شهدنا بأنك ربنا وإلهنا، لا رب لنا غیرك، ولا إله لنا غیرك. فأقروا بذلك، ورفع علیهم آدم ÷ ینظر إلیهم، فرأى الغنی والفقیر، وحسن الصورة ودون ذلك. فقال: رب! لولا سویت بین عبادك؟ قال: إنی أحببت أن أشكر. ورأى الأنبیاء فیهم مثل السرج علیهم النور، خصوا بمیثاق آخر فی الرسالة والنبوة، وهو قوله تبارك وتعالى ﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِیِّۧنَ مِیثَٰقَهُمۡ﴾ [الأحزاب: ۷]. إلى قوله ﴿وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَ﴾ [الأحزاب: ۷]. كان فی تلك الأرواح، فأرسله إلى مریم علیهما السلام، فحدث عن أبی: أنه دخل من فیها. رواه أحمد [۱۸۹].
۱۲۲- (۴۴) ابی بن کعب س در تفسیر این آیه: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ﴾ گوید: «(خداوند ﻷ پس از اینکه تمام فرزندان آیندهی آدم ÷ را تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتی کوچک بیرون آورد) آنها را با نظم و ترتیب و صف در صف، کنار یکدیگر جمع و گردآوری میکند و به صورت صنفهای مختلف (صنف غنی، صنف فقیر و..). قرار میدهد. آنگاه آنها را از لحاظ عقلانی و جسمانی شکل و صورت میبخشد و بدانها نیروی گفتار (و پندار و عقل و شعور کافی برای شنیدن سخن و پاسخ گفتن) عنایت میکند.
پس از این، از آنها (پیرامون توحید و یگانگی خویش) عهد و پیمانی میگیرد، ﴿وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡ﴾ و ایشان را بر خودشان گواه گرفته (و خطاب بدانان میفرماید) آیا من پروردگار شما نیستم؟
پس از این خداوند ﻷ میفرماید: دربارهی این عهد و پیمان (مبنی بر خداشناسی و یکتاپرستی) بر شما هفت آسمان و هفت زمین و پدرتان حضرت آدم ÷ را گواه میگیرم. و این کار را بدین جهت انجام میدهم تا روز قیامت نگویید؛ ما از این موضوع (توحید و شناسایی خدا و خداشناسی و یکتاپرستی) غافل و بیخبر بودهایم. پس حال بدانید که من در الوهیت و ربوبیت یکتا و بیهمتایم و به جز من هیچ معبود و پروردگاری وجود ندارد. از این رو تنها مرا عبادت و کرنش کنید و بس و هیچکس و هیچ چیزی را شریک و انباز من نکنید.
(و عنقریب در طول اعصار و قرون) برای تذکر و یادآوری این عهد و پیمان با ارسال رُسُل و انزال کتُب، شما را کمک خواهم کرد (تا پیمانگذاران با یادآوری چنین پیمانی در راه حق گام نهند و جز راه خداشناسی نپویند و در لاک فراموشی و غفلت و جهالت و تاریکی فرو نروند). پس از این همگی در پاسخ گفتند: آری بر این حقیقت همگی گواهی میدهیم که تنها تو پروردگار و معبود مایی و بس. و به جز تو ما پروردگار و معبودی نداریم و به توحید و یکتاپرستی تو همه گواهیم.
آنگاه آدم ÷ بر همهی افراد بشر مشرف گردانده میشود و از بالا به پایین مینگرد و دیدهور میشود و به فرزندانش نگاه میکند و تنوع و اختلاف انسانها از فقیر و غنی، خوش سیما و بدچهره و.... او را به تعجب وا میدارد. از اینرو از پروردگار میپرسد: پروردگارا! چرا برای بندگان خویش تنوع و تفاوت را برگزیدی و آنها را یکسان نیافریدی؟
خداوند در پاسخ فرمود: برای این انسانها را متنوع و متفاوت آفریدم چرا که من دوستدار شکر و سپاسگذاریم (و در وجود هریک از بندگان خاصیت و ویژگیای را به ودیعه نهادم و چون بفهمد که خدا چنین چیزی را در وجودم قرار داده که در وجود دیگران قرار نداده است، به شکر و سپاسگذاریام مشغول میشود. از این جهت آنها را متفاوت آفریدهام).
حضرت آدم ÷ (دوباره بهسوی فرزندان خویش از بالا دیدهور شد) و در میان آنها، انبیاء و پیامبران را دید که همانند چراغی درخشان و پرفروغ در میان دیگر فرزندانش میدرخشیدند (و این نور آنها را از دیگران متمایز و جدا ساخته بود).
(ابی بن کعب س گوید: خداوند ﻷ علاوه بر عهد و پیمان «الست») از پیامبران عهد و پیمان دیگری نیز پیرامون نبوت و رسالت گرفت (و آنها را موظف کرد تا مسئولیت تبلیغ و رسالت و رهبری و هدایت مردم را در تمام زمینهها و ابعاد ادا کنند و موظفند تا یکدیگر را تأیید نمایند و پیامبران پیشین، امتهای خود را برای پذیرش پیامبران بعد آماده سازند. همانگونه که پیامبران بعد، دعوت پیامبران پیشین را تصدیق و تأیید نمایند و نیز موظفند که همهی انسانها را قبل از هرچیز بهسوی توحید دعوت کنند و نسبت به پیامبران گذشته و آیین آنها احترام بگذارند و اصول آنها را محترم بشمرند و اگر پیامبری آمد که دعوت او هماهنگ با دعوت آنان، نشانههای او با آنچه در کتب آسمانی آنها آمده موافق باشد و به این ترتیب حقانیت او ثابت گردد، نه تنها باید به او ایمان بیاورند بلکه موظفند به یاریاش برخیزند.
خلاصه؛ خداوند از تمام آنها علاوه از پیمان و عهد «الست» پیمان گرفت که دعوت همه به یک سو باشد و همگی یک حقیقت را تبلیغ کنند و امتها و ملتها را زیر پرچم واحدی گرد آورند و به تأیید یکدیگر بپردازند و یکدیگر را در امر دعوت و تبلیغ یاری نمایند).
و این عهد و پیمانی را که خدا از پیامبران گرفت میتوان در این آیه یافت. آنجا که میفرماید:
﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِیِّۧنَ مِیثَٰقَهُمۡ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَ﴾ [الأحزاب: ۷]. «یادآور شو هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و همچنین از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم». و شخص عیسی ÷ نیز در میان ارواح فرزندان آدم در «عالم ذرّ» موجود بود که خداوند أ روحش را به مریم رساند. (و با دمیدن روح او در مریم، رازی از رازهای الهی در شکم مریم پدید آمد که در پرتو آن خداوند متعال زنی را بدون شوهر حامله کرد و پسری را بدون پدر دیده به جهان گشود و تغییر اسباب و مسببات را به عنوان دلیلی بر قدرت خدایانهی خود به مردم نشان داد و متوجهشان کرد که آفرینندهی قوانین و سنن حاکم بر جهان، هر وقت که بخواهد میتواند قوانین و سنن و اسباب و مسببات را دگرگون سازد).
از ابی بن کعب س دربارهی نفخ و دمیدن روح عیسی در مریم چنین نقل شده که وی گفت: «حضرت مریم به عیسی ÷ از راه دهان باردار شد (یعنی خداوند ﻷ نخست روح عیسی ÷ را در دهان مریم دمید و از آنجا به رحمش انتقال داد. والله اعلم. به هر حال وضع عیسی ÷ و مادرش مریم، در طول تاریخ بشر بینظیر بود. نه قبل و نه بعد از او چنین وضعی دیده نشده است و این خود حاکی از آن است که در ماورای اسباب و سلسلهی علتها، قدرتی است که هرگاه بخواهد میتواند روند آنها را دگرگون کند)».
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
شرح: «ربّ لولا سوّیت بین عبادك»: ممکن است همانند حضرت آدم ÷، دیگران نیز سؤال کنند که چرا خداوند انسانها را متفاوت آفریده و آیا این تفاوت با عدل و دادگری الهی سازگار است؟
اولاً: باید توجه داشت که تفاوت لازمهی این جهان است. اگر همهی ذرات و اتمها یکسان میبودند، چنین جهانی به وجود نمیآمد و اصولاً تنوعی در کار نبود.
ثانیاً: اگر تمام انسانها از نظر هوش و امکانات برابر میبودند، در جامعه تقسیم کار و قبول مسئولیت امکان نداشت.
ثالثاً: خداوند به اندازهی توانی که به افراد عطا کرده است، از آنها مسئولیت میخواهد. پس آنان که با هوشتر، قویتر و یا ثروتمندترند به همان نسبت در برابر خداوند مسئولیت بیشتری دارند و بازخواست خواهند شد.
رابعاً: دنیا به دلیل همین تفاوتها جای اجرای کامل عدالت نیست و به همین دلیل خداوند متعال آخرت را مکمل آن قرار داده است تا عدالت کامل در آنجا تحقق یابد [۱۹۰].
علاوه از اینها خداوند ﻷ برای سازماندادن به اجتماع بشر، صداها، رنگها، خلق و خویها، صفات و ویژگیها و استعداد و ذوقهای انسانها را کاملاً متفاوت و متنوع و مختلف از یکدیگر آفرید. چرا که اگر یک روز همهی انسانها، یک شکل و یک قیافه و دارای یک قد و قامت و یک خلق و خوی و استعداد و ذوق و... باشند، در همان روز شیرازهی زندگی آنها در هم میریزد، و هیچکس میان افراد، پسر، پدر، محرم، همسر، بدهکار، طلبکار، دوست، دشمن، رئیس و مرئوس فرق قائل نمیشود و خدا میداند که اگر چنین شود، بشر با چه چالشها و مشکلاتی روبرو شود و چه جنجال عجیبی برپا خواهد شد و چه مشکلاتی در برخورد مردم و مناسبات آنها باهم روی میدهد.
و در حقیقت خود همین تنوع و اختلاف یکی از نشانههای قدرت و عظمت و علم و دانش خدای ﻷ است.
«و خصوا بمیثاق آخر فی الرسالة والنبوة»: در «عالم ذرّ» علاوه از «پیمان الست» عهد و پیمانی محکم و استوار دیگری مبنی بر این که به آن امانتی که خدا بر دوش پیامبران از رسالت و نبوت گذاشته وفا کنند و مأموریتی را که حق تعالی ایشان را بدان گماشته است به سر رسانند.
و نیز از تمام پیامبران، بالاخص از پیامبران اولوالعزم پیمان گرفت که ایشان همهی رسالتهای الهی را تصدیق و تأیید نموده و امتهای خویش را نیز به تصدیق آن دستور دهند و همهی انسانها را قبل از هرچیز بهسوی توحید و خداشناسی دعوت کنند. همگی یک حقیقت را تبلیغ کنند و دعوت همه به یک سو باشد و در برابر پیامبرانی که بعد از آنها میآیند سر تعظیم و تسلیم فرود آورند و به آنها ایمان بیاورند و به یاریشان بشتابند.
و جملگی موظفند که نسبت به یکدیگر و آیینشان احترام بگذارند و اصول همدیگر را محترم بشمرند و عاشقانه در راه ادای مسئولیت تبلیغ و رسالت دعوت به توحید خدا و توحید آیین حق و ادیان آسمانی نمایند.
نکته: اگر مسئلهای از مسائل و احکام دینی و اعتقادی از جمله مواردی باشد که نمیتوان به کمک قیاس از حکمش اطلاع یافت و یا اینکه قیاس را بدان راه نیست، و در مقابل آن، قیاس به بن بست میخورد، در این صورت هیچ اختلافی در میان علماء و دانشوران اسلامی نیست در اینکه قول یک نفر از صحابه ش برای معرفت و شناخت حکم مسئلهای که قیاس از درک آن عاجز است، حجت است.
و در حقیقت در جایی که نمیتوان قول صحابه ش را به کمک قیاس درک کرد، و از حکمش اطلاع یافت، آن قول در حکم حدیث مرفوع است و در هر صورت حمل بر سماع از رسولخدا ج میشود. زیرا نمیتوان دربارهی صحابه ش و یاران پیامبر ج این گمان را داشت که بیدلیل سخن گویند، چرا که در حقیقت علم و دانش صحابه ش، تار و پود دین میباشد و تصور دین، بدون توجه به علم صحابه ش ممکن نیست، چرا که آنها ناقلان دین و حاملان شریعت مقدس اسلام هستند و در واقع بهترین رمز گشودن خزانهی علوم و معارف قرآنی پس از سنت و قرآن، اقوال و سخنان صحابه ش است.
بنابراین در هر جا که نتوان قول صحابه ش را با معیارهای قیاس سنجید، آن قول در حکم حدیث مرفوع است. چون رأی و قیاس دخالتی در این باب ندارد، به ناچار حمل بر سماع و شنیدن از رسولخدا ج میشود. و حدیث «ابی ابن کعب س در اینجا نیز از این باب است و حمل بر سماع میشود و در حکم حدیث مرفوع میباشد.
۱۲۳ - [۴۵] وعن أبی الدرداء قال: بینما نحن عند رسول الله ج نتذاكر ما یكون، إذ قال رسول الله ج: "إذا سمعتم بجبل زال عن مكانه فصدقوه، وإذا سمعتم برجل تغیر عن خلقه فلا تصدقوا به، وإنه یصیر إلى ما جبل علیه ". رواه أحمد [۱۹۱].
۱۲۳- (۴۵) ابودرداء س گوید: «در نزد رسولخدا ج نشسته بودیم و پیرامون تقدیر و سرنوشت مکتوب ازلی و امور و حوادثی که در آینده رخ خواهد داد با همدیگر گفتگو میکردیم که رسولخدا ج فرمود: هنگامی که شنیدید کوهی از جای خود حرکت کرده است باور کنید (چرا که چنین چیزی در جهان هستی امکان پذیر است) اما اگر شنیدید کسی از مَنش و اخلاق و خُلق و خوی خود دست برداشته، باور نکنید، چرا که بسیار میشود که انسان سرانجام به عادت و خلق و خوی و منشی که در تار و پود وجودش عجین شده باز گردد (و تغییر و تبدیلی در آن ایجاد نخواهد شد)».
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
شرح: چنانچه قبلاً گفته شد، اعمال و افعالی که در جهان هستی به وجود آمده و میآیند دو نوعاند:
نوع اول: اعمال و افعالی هستند که انسان، اختیاری در آنها ندارد و در حقیقت در این جهان کارهایی وجود دارد که به محض قدرت برتر خدا و تنها برابر مشیت و خواست خدا روی میدهند و کمال مییابند که آنها دربارهی مردم به مورد اجرا گذاشته میشوند، مردم چه بخواهند و چه نخواهند، چه بدانند و چه ندانند با آنها روبرو میگردند.
خردها و هوش و ذکاوت، یا کودنی و کندفهمی، مزاجها، صفات و ویژگیها، خلق و خویها، زیبایی و زشتی، غرائز و تمایلاتی که از طریق ارث و وراثت در خون هرکس جریان دارد و... اینها و امثال اینها، چیزهایی هستند که دست بشر در آنها نقشی ندارد و این تنها انگشتان مقتدر قضا و قدر الهی است که ظاهر و باطن آنها را به حرکت و گردش در میآورد و همهی اینها چیزها و حقایقی هستند که از عهدهی ما بیرون و بدانها راهی نداریم و هیچکس و هیچ چیز نمیتواند آنها را برگرداند یا تغییر دهد.
و این حدیث بیانگر همین قسم است نه نوع دوم.
نوع دوم: افعالی است که انسان در ایجاد آنها کسب و تلاشی اختیاری دارد و کاسب و تغییر دهندهی آنها است. مانند: خوردن، نوشیدن، ایستادن، نشستن، راه رفتن، کسب معاش و...
و این قسم در این حدیث داخل نیست، بلکه مراد از این حدیث، قسم نخست است که تغییر و تبدیلی در آن رخ نمیدهد، بلکه خداوند از آنها آگاه بوده و آنها را اراده کرده و خواسته و مستقلاً به اجرا گذاشته است و ما اندک و بسیار در آنها دخالتی نداریم و نقشی را ایفا نمیکنیم و به هیچ عنوان شخصیتها و صفات سرشتی که بدان بار آمدهایم از زشتی و زیبایی، هوش و کودنی و... نمیتوانیم به طور کلی تغییری در آنها ایجاد کنیم.
۱۲۴ - [۴۶] وعن أم سلمة قالت:یا رسول الله! لا یزال یصیبك فی كل عام وجع من الشاة المسمومة التی أكلت. قال: " ما أصابنی شیء منها إلا وهو مكتوب علی وآدم فی طینته ". رواه ابن ماجه [۱۹۲].
۱۲۴- (۴۶) ام سلمه ـ ل ـ به رسولخدا ج گفت: «ای رسولخدا ج براستی شما پیوسته و در هر سال به خاطر خوردن آن گوسفند زهرآلود (در خیبر) احساس درد و رنج میکنید و همیشه به خاطر آن گوسفند زهرآگین به شما درد و سختی دست میدهد.
پیامبر ج فرمود: هیچ درد و رنجی از خوردن آن گوشت به من دست نمیدهد، مگر اینکه قبلاً و در وقتی که هنوز آدم در گل بود (و خداوند او را از نیستی به هستی در نیاورده بود و او را شکل نبخشیده و سر و سامان و نظم و نظام و معتدل و متناسب نکرده بود، در آن زمان که هنوز از آدم خبری نبود، خداوند این مسائل و حوادث و رخدادها را) برایم مکتوب و ثبت و ضبط نموده بود و در تقدیر و سرنوشت مکتوب ازلیام رقم خورده بود.
(و این خود بیانگر علم و دانش محیط و کامل خدا به تمام حوادث و وقایع جهان هستی و موجودات و مخلوقات است)».
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
شرح: در محرم سال هفتم هجری، وقتی که رسولخدا ج از فتح خیبر آسوده شد، و در آنجا مدتی اقامت فرمود، «زینب دختر حارث» همسر «سلّام بن مشکم یهودی» گوسفند بریانی را برای آن حضرت ج به رسم تعارف آورد.
پیش از آن، این زن پرسیده بود که کدام عضو از گوسفند را رسولخدا ج بیشتر دوست دارد؟ به او گفتند: بازوی گوسفند را.
وی این قسمت از گوسفند را با زهر بسیار آلوده ساخت و دیگر قسمتهای آن گوسفند بریان را نیز مسموم گردانید و سپس آن را نزد پیامبر اکرم ج آورد. وقتی آن را در برابر رسولخدا ج نهاد، آن حضرت ج بازوی گوسفند را برداشتند که بخورند. لقمهای از آن را برداشته و در دهان نهادند و جویدند. اما فرو نبردند و بیرون افکندند و گفتند: «إنّ هذا العظم لیخبرنی أنه مسموم» این استخوان به من باز میگوید که زهر آلود است. (و بعدها همین در دهان نهادن و جویدن آن گوشت زهرآلود برای پیامبر ج مسئلهساز شد و ایشان را در بعضی اوقات اذیت مینمود، چنانچه در حدیث بالا معلوم شد).
آن گاه به دنبال آن زن فرستادند، آمد و اعتراف کرد. پیامبر ج به او فرمود: «ما حملكِ علی ذالك؟». «چه چیز تو را به این کار واداشت»؟ گفت: با خود گفتم اگر پادشاه باشد از دست او راحت خواهیم شد و اگر پیامبر باشد، او را با خبر خواهند ساخت و پیامبر ج نیز از او درگذشت. در آن اثنا، «بشربن براء بن معرور» نزد آن حضرت ج آمد، لقمهای از آن گوشت گوسفند برداشت و خورد و همینکه آن لقمه را فرو برد، از دنیا رفت.
روایات در باب اینکه حضرت رسول اکرم ج از آن زن درگذشتند یا او را به قتل رسانیدند، مختلف است. بعضی هردو دسته روایت را به این نحو جمع کردهاند که ابتدا آن حضرت ج از او درگذشتند، اما وقتی که «بشربن براء بن معرور» از دنیا رفت، آن زن را به قصاص «بشربن براء» به قتل رسانیدند [۱۹۳].
به هر حال با تمام این تفاصیل دانستیم که مراد از این حدیث و تمام احادیث این باب، بیان علم محیط و فراگیر و جهانگیر، قدرت شامله و حکمت تامّه و مالکیت بیحد و نهایت خدا است و بیانگر این مطلباند که: علم و دانش خدا محیط به ازل و ابد و تمام زمانها و مکانها و به همه چیز در هردو جهان میباشد. و نیز تمام این احادیث روشنگر این مطلب است که علم خدا ازلی است و پیش از اینکه انسانها و تمام موجودات و مخلوقات را به وجود بیاورد میداند که این انسانها خوباند یا بد و میداند که همین انسانها هستند که با میل و اختیار و سعی و تلاش و کسب و اختیار خودشان راه سعادت را انتخاب مینمایند یا راه بدبختی را.
و خوب میداند که فلان شخص در فلان زمان و در فلان مکان به اراده و اختیار و سعی و تلاش خود، فلان عمل را انجام میدهد و مستحق پاداش نیک و یا کیفر و پادافره و عقوبت بد خواهد شد.
و چنانچه قبلاً در توضیح احادیث باب گفته شد، علم خدا به همه چیز در هردو جهان احاطه کامل دارد و علم و دانش او ازلی است و اما اینکه سابقهی علم ازلی خدا بدانچه که مردم در آینده میکنند، آنان را بر انجام مکتوب و سرنوشت ازلی مجبور خواهد ساخت. این چیزی است باطل و چنین چیزی پوچ و بیمعنا است. چون علم خدا نوری است کاشف نه قوهای مجبور کننده و اجبارآور.
و این خود انسانها هستند که با اراده و اختیار خودشان به چیزی یا کاری روی میآورند و خداوند نیز مرادشان را (هرچه باشد خوب یا بد) به اتمام میرساند و تحقق میبخشد.
و علم خدا فقط کاشفه است. به این معنی که اشیاء را چنانچه که هست روشن مینماید و در به وجود آوردن اشیاء مؤثر نیست.
و هیچ گاه علم ازلی خدا، شخص را مجبور به انجام اعمال نمینماید و به هیچ وجه این علم سابق خداوند بدانچه که انسانها در آینده انجام میدهند جبری ایجاد نخواهد کرد، بلکه حرکت و زحمت از انسانها است و برکت و رحمت از خدا. خالق خدا و کاسب بنده است.
و چه زیبا خداوند ﻷ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾ [الرعد: ۱۱].
«خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از ناراحتی به خوشحالی، از نادانی به دانایی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری و... و بالعکس نمیکشاند) مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر دهند».
[۱۷۹]- مسند احمد ۵/۱۹۷. [۱۸۰]- ابن ماجه، ح۸۴. [۱۸۱]- ابوداود ح۴۶۹۹، ابن ماجه ح۷۷، مسند احمد ۵/۱۸۹. [۱۸۲]- ترمذی ح ۱۲۵۲ و قال حدیث حسن صحیح غریب، ابن ماجه ح۴۰۶۱، ابوداود ح۴۶۱۳، مسند احمد ۲/۱۳۶. [۱۸۳]- مسند احمد ۱/۱۳۴. [۱۸۴]- نگا: بدعت به معنای دقیق اسلامی، عبدالملک السعدی، ص ۲۰۶. [۱۸۵]- ترمذی ح۳۰۷۶ و قال حسن صحیح. [۱۸۶]- مسند احمد ۶/۴۴۱. [۱۸۷]- مسند احمد ۵/۶۸. [۱۸۸]- مسند احمد ۱/۲۷۲. [۱۸۹]- مسند احمد ۵/۱۳۵. [۱۹۰]- شرح عقاید اهل سنت، ص ۱۳۶. [۱۹۱]- مسند احمد ۶/۴۴۳. [۱۹۲]- ابن ماجه ح۳۵۴۶. [۱۹۳]- زادالمعاد ج۲ص ۱۳۹-۱۴۰، فتح الباری ج۷ ص ۴۹۷، بخاری ج ۱ ص ۴۴۹، ابن هشام سیره النبی ج۲ ص ۳۳۷ به نقل از «رحیق المختوم» ص ۷۰۶.