مبحث هفتم: حسینس را چه كسی به شهادت رساند؟
محمد بن علی بن ابی طالب معروف به ابن الحنفیه، برادرش حسینس را قبل از حرکت به سوی کوفه نصیحت کرد و گفت: «برادر! تو میدانی که کوفیان به پدر و برادرت خیانت کردند، و اکنون بیم دارم که حال تو نیز مانند آنانی باشد که پیش از تو بودند [۸۶].
فرزدق شاعر معروف در ملاقاتی که با ابوعبدالله داشت، در پاسخ امام که از او پرسیده بود، حال شیعیان ما چگونه است؟ -این درحالی بود که امام قصد رفتن به آنجا را داشت- در پاسخ گفت:
قلبهایشان با تو است و شمشیرهایشان علیه تو و قضا و قدر به دست خداست و هرچه خداوند بخواهد، همان خواهد شد [۸۷].
حسین؛ گفت: راست گفتی، آینده به دست خداوند و هر روز او را کاری است، اگر تقدیر بر آن رفته باشد که ما دوست داریم و بدان خشنودیم که خداوند را بر نعمتهایش سپاس میگوییم و او بر ادای شکر یاریدهنده است، و اگر تقدیر برخلاف ما باشد، باز هم هرکس نیتش برحق و با تقوا باشد، نجات خواهد یافت [۸۸].
آنگاه که امام حسینس خطاب به آنها سخنرانی و به سابقهیشان اشاره کرد و آنچه با پدر و برادرش کرده بودند، به آنها تذکر داد و گفت: «... اما اگر پیمان خود را بشکنید و دست از یاری من بردارید، به جانم سوگند که این از شما شگفتانگیز نیست، که این برایتان منکر محسوب نمیشود، شما چون پیش از این، این کار را با پدر، برادر و پسر عمویم مسلم کردید و فریب خورده کسی است که فریب شما را بخورد و به شما دل ببندد» [۸۹].
و امام حسین÷قبلاً گفته بود که من از نامههایشان مشکوکم و گفته بود: «اینها مرا میترسانند و این نامههای کوفیان است و خودشان هم مرا میکشند» [۹۰].
در مناسبتی دیگر فرمود: «پروردگارا! بین ما و بین این قوم داوری کن که ما را دعوت کردند و وعدۀ یاری دادند، اما حالا خودشان با ما میجنگند و ...» [۹۱].
آری! مدعیان طرفداری حسین؛ او را دعوت کردند که یاری دهند، اما با او جنگیدند و او را کشتند!!!
حسین کورانی گوید: «اهل کوفه به تنها گذاشتن حسین بسنده نکردند بلکه نتیجهی چندرنگیهایشان، اختیار موضع ثالثی بود و همانهایی بودند که با شتاب به کربلا رفتند، تا با امام حسین÷بجنگند و در کربلا برای به ثبت رساندن اعمالی که شیطان را خوشنود و خداوند رحمان را ناراحت میکرد، از یکدیگر سبقت گرفتند، به عنوان مثال: میبینیم عمر بن حجاج که دیروز در کوفه همچون پروانهای در اطراف اهل بیت و به دفاع از آنها قیام کرده بود و سپاهی را فرماندهی میکرد که آن شخصیت بزرگ یعنی: هانی بن عروه را نجات دهد، امروز به کلی موضعگیری ظاهریش عوض شده، به همین دلیل امام حسین؛ را به خروج از دین متهم کردند، شایسته است در عبارت زیر تأملی داشته باشیم، عمرو بن حجاج به یارانش میگفت: «با آنانی که از دین خارج و از جماعت مسلمانان جدا شدهاند، بجنگید...» [۹۲].
و نیز کورانی میگوید: «در موضعگیری دیگری مشاهده میکنیم که بر نفاق کوفیان دلالت دارد، آن اینکه عبدالله بن حوزه تمیمیدر برابر امام حسین میایستد و فریاد میزند، آیا حسین÷در میان شماست؟
این فرد از اهل کوفه و از شیعیان دیروز علی علیه السلام است و حتی ممکن است از گروه شبث کسانی باشد که به امام حسین نامه نوشتند....
سپس میگوید: ای حسین÷تو را آتش مژده باد .... [۹۳].
و مرتضی مطهری درطرح سؤالی میگوید، چگونه کوفیان از عهد و پیمان امام بیرون شدند؟
سپس در پاسخ میگوید: جواب این است که رعب و وحشتی که بر اهل کوفه از زمان زیاد و معاویه چیره شده بود و با آمدن عبید الله که فورا اقدام به کشتن میثم تمار، رشید، مسلم و هانی کرد، بر این وحشت افزود و علاوه بر این عامل تطمیع و حرص بر مال و ثروت و مقامهای دنیوی، آن طور که بر عمر بن سعد چیره شده بود موجب گردید که دوستان و محبان امام به جنگ او بیایند، اما سران و بزرگان کوفه را ابن زیاد، در همان روز اول ورودش، ترسانده و با مال فریبشان داده بود، آنگاه که همه را جمع کرد و گفت هرکس از شما با مخالفان باشد من بخشهای بیت المال را از قطع میکنم، آری این عامر بن مجمع عبیدی یا مجمع بن عامر است که میگوید، به رؤسایشان رشوههای بزرگی داده شد و غریزههایشان را اشباع نمود [۹۴].
کاظم احسائی نجفی میگوید: «سپاهی که به جنگ امام حسین آمده بودند ۳۰۰ هزار نفر بودند که همه از اهل کوفه بودند که در میانشان شامی، حجازی، هندی، پاکستانی، سودانی، مصری و آفریقایی نبود، بلکه همه یشان از اهل کوفه بودند که از قبایل مختلف گرد آمده بودند» [۹۵].
حسین بن احمد براقی نجفی که یکی از مؤرخان شیعه است. مینویسد:
قزوینی گوید: از آنچه میتوانیم درباره اهل کوفه بگوییم این است که آنان پس از اینکه از امام حسین خواسته بودند بیاید، او را مورد طعنه قرار داده و سر انجام کشتند [۹۶].
مرجع تقلید شیعیان، آیت الله عظمیمحسن امین، میگوید:
«سپس ۲۰ هزار نفر از عراقیها با امام حسین بیعت نمودند و در حالی به جنگ او آمدند که بیعتش در گردنشان بود و او را کشتند» [۹۷].
جواد محدثی میگوید:
همۀ اسباب و شرایط مذکور موجب شد که امام آن حوادث تلخ را از آنان تجربه کند و با خیانتشان روبرو شود و اهل کوفه مسلم را مظلومانه کشتند و حسین÷در نزدیکیهای کوفه تشنه لب بدست سپاه کوفه به شهادت برسد [۹۸].
از بزرگان و شیوخ شیعه مانند: ابو منصور طبرسی، ابن طاووس، امین و دیگران از علی بن حسین بن علی ابن ابی طالب معروف به زین العابدین نقل میکنند که ایشان از پدرانش در توبیخ و سرزنش شیعیانشان که پدرش را تنها گذاشته و او را کشتند، میگوید:
ای مردم! شما را به خدا قسم میدهم، آیا بیاد دارید که به پدرم نامه نوشتید و سپس فریبش دادید و با او عهد و پیمان بستید، بیعت کردید و سپس با او جنگیدید و خوار و ذلیلش نمودید، وای بر شما و آنچه برای خود پیش فرستادید، وای بر شما و رأی و نظر بدتان، با چه چشمی به رسول اللهصنگاه میکنید؟
آنگاه که بگوید: اهل بیتم را کشتید، پردهی حرمتم را دریدید؛ لذا از امت من نیستید.
در ادامه میگوید که در این جا فریاد، گریه و شیون زنان از هرطرف بلند شد و به یکدیگر گفتند: با آنچه از اعمالتان بیاد دارید، هلاک شوید.
امام ادامه داد که خداوند به آن کس که به نصیحتم گوش دهد و سفارشم را در اطاعت از الله، رسول و اهل بیتش حفظ کند، رحم نماید. و بدانید که رسول اللهصالگوی نیکوی ماست، همه گفتند: سخنانت را شنیدیم و اطاعت میکنیم و حقوق تو را رعایت خواهیم نمود و تنهایت نمیگذاریم وبه تو پشت نمیکنیم، خداوند تو را مورد لطف و رحمتش قرار دهد، به هر چه میخواهی، دستور بده! با هرکس بجنگی، میجنگیم و با هرکس صلح کنی، صلح میکنیم و قطعا یزید را خواهیم گرفت و از کسانی که به تو و ما ظلم کنند، اعلام بیزاری میکنیم.
در این جا بود که امام زین العابدین گفت: هیهات! هیهات! ای خیانتکاران مکار، آیا بین شما و شهوتتان مانعی وجود دارد؛ آیا میخواهید با من همانطور رفتار کنید که پیش از این با پدرانم کردید؟
هرگز! قسم به پروردگار شهیدان که این زخم خوب نخواهد شد و التیام نمییابد، دیروز پدرم و خانوادهام به همراهش کشته شدند و دست و پا زدن پدرم در جلوی رویم و تلخی عزایش در حنجره و حلقم و غصهاش در اعماق قلب و سینهام را نمیتوانم فراموش کنم ...» [۹۹].
وآنگاه که امام زین العابدین از کنار کوفیان عبور میکرد و دید که نوحه و گریه میکنند؛ آنان را توبیخ کرد و گفت: «آیا برای ما نوحه و گریه میکنید؟!، پس چه کسی ما را کشته است؟! [۱۰۰].
و در روایتی دیگر از او که با صدای ضعیف که بر اثر بیماری ضعیف شده بود، گفت: «اینها برای ما گریه میکنند؟! پس چه کسی ما را کشته است؟ [۱۰۱].
ام کلثوم، دختر علیبمیگوید:
«ای اهل کوفه! وای بر شما! شما را چه شد که حسین را خوار و ذلیل کردید و کشتید و اموالش را غارت و تقسیم کردید و زنان تحت تکلفش را اسیر نمودید و دست از بیعت و حمایت او کشیدید، وای بر شما! وای بر شما! چه خیانتی بود که مرتکب شدید؟ و چه گناه بزرگی بدوش کشیدید؟ وچه خونهایی که ریختید؟ و چه کرامت و شرافتی بود که نابود کردید؟ و چه حقی بود که زیر پا کردید؟ و چه اموالی بود که غارت کردید و بهترین مردان پس از پیامبر را کشتید و رحم و رحمت از دلهایتان رخت بر بسته است» [۱۰۲].
و طبرسی، قمی، مقرم، کورانی، و احمد راسم از زبان ام کلثوملبرای ما نقل میکنند که او در حالی که خطاب به خیانتکاران، پیمانشکنان و رسواکنندگان سخنرانی میکرد. گفت:
«اما بعد، ای اهل کوفه، ای خیانتکاران پیمان شکنان، رسواکنندگان و مکاران، بدانید که عبرتبودن کارتان همیشه خواهد ماند و تنفر و بیزاری از شما ادامه خواهد یافت، شما همانند آن زنی هستید که نخهایش را پس از ریسیدن پنبه کرد، قسمهایتان را وسیلهای برای نیرنگ و خیانت قرار میدهید، کسی جز خودستان و خودپسند، درغگو، دلبسته با زنان و آغوشگیرندهی دشمنان در میان شما نیست؟ شما مانند چراگاه گندیده و نقرهای در قبرستانید.
بدانید که آنچه برای خودتان پیش فرستادید، بد چیزی بوده، و آن این است که: خداوند متعال بر شما خشم خواهد گرفت و عذابی است که همیشه در آن میمانید، آیا برای برادر من گریه میکنید؟! آری بخدا! پس بسیار گریه کنید و کم بخندید که به عار و ننگش مبتلا شدید و هرگز از َآن نجات نخواهید یافت؛ چگونه نجات مییابید در حالی که نسل خاتم پیامبران، معدن رسالت، سردار جوانان بهشت، محل استقرار صلح و پناه دهنده و مرجع حل اختلافات و حجت تان را کشتید، بدانید که آنچه برای خود پیش فرستادید، بسیار زشت است و آنچه هنگام برانگیخته شدن بدوش میکشید، بسیار بد است؛ پس هلاکت بر شما، هلاک شوید، به پشت پاهایتان برگشتید بیگمان که تلاشتان در خسران و زیان است و دستهایتان خاکآلود باد، در بیعتتان زیان کردید و به خشم خداوند بازگشتید و مهر ذلت و خواری بر شما زده شد، وای بر شما! آیا میدانید چه جگرگوشهای از محمد را نابود کردید؟ و چه پیمانی را شکستید؟ و چه شرافت و احترامی را نابود کردید؟ و چه خونی را ریختید؟ یقیناً کار منکری میکردید که نزدیک است آسمانها از شدت منکربودنش تکه تکه و پاره پاره شود و کوهها تکه و پاره شده و از بین برود. آبروریزی و پیمانشکنی کردید که همسان با بزرگی زمین و آسمان است» [۱۰۳].
اسد حیدر نویسنده شیعی از زینب، دختر علیسنقل میکند که خطاب به آنانی که با شیون و گریه به استقبالش آمده بودند، در حالی که آنان را سرزنش میکرد، گفت: «آیا برای ما گریه میکنید و اظهار محبت مینمایید؟
آری بخدا! باید بسیار گریه کنید و کم بخندید که عار و ننگش با شماست و هرگز نمیتوانید آن را از خود دور کنید، چگونه این ممکن است، در حالی که نسل خاتم پیامبران را کشتید...» [۱۰۴].
و در روایتی دیگر آمده که زینبل، سرش را از کجاوه بیرون کرد و به اهل کوفه گفت: «ای کوفیان! خفه شوید مردانتان ما را میکشند و زنانتان برای ما گریه میکنند، خداوند در میان ما وشما در روز قیامت داور است و قضاوت خواهد نمود» [۱۰۵].
[۸۶] عبارت را احمد راسم نقل کرده و اصل این سخنرانی را علی بن موسی بن طاووس روایت کرده است و عبدالرزاق مقرم و فاضل عباس حیاوی و هادی نجفی و حسن صفار و محسن امین از او نقل کردهاند. [۸۷] اللهوف ابن طاووس/۳۹، عاشوراء احسائی /۱۱۵، المجالس الفاخرة عبدالحسین ۷۵، منتهی الامال۱/۴۵۴ و علی خطی الحسین/۹۶. [۸۸] المجالس الفاخره/۷۹، علی خطی الحسین/۱۰۰ و لواعج الاشجان امین/۶۰ و معالم المدرسین۳/۷۲. [۸۹] معالم المدرسین ۳/۷۱-۷۲، معالی السبطین۱/۲۷۵، بحرالعلوم۱۹۴، نفس المهموم۱۷۲، خیرالاصحاب۳۹، تظلم الزهراء۱۷۰. [۹۰] مقتل الحسین مقرم/۱۷۵. [۹۱] منتهی الامال ۱/۵۳۵. [۹۲] فی رحاب کربلا۶۰-۶۱. [۹۳] فی رحاب کربلا/۶۱. [۹۴] الملحمه الحسینیه ۳/ ۴۷-۴۸. [۹۵] عاشوراء/۸۹. [۹۶] تاریخ الکوفه/۱۱۳. [۹۷] اعیان الشیعه ۱/۲۶. [۹۸] موسوعة عاشوراء۵۹. [۹۹] طبرسی این خطبه را در الاحتجاج ۲/۳۲ و ابن طاووس در الملهوف ۹۲ و امین در لواعج الاشجان ۱۵۸ و عباس قمیدرمنتهی الآمال ۱/۵۷۲ و حسین کورانی در فی رحاب کربلاء ۱۸۳ و عبد الرزاق مقرم در مقتل الحسین۳۱۷ و مرتضی عیاد در مقتل الحسین ۸۷ و قزوینی در تظلم الزهراء۲۶۲ ذکر کرده اند. [۱۰۰] الملهوف ۸۶ و نفس المهموم ۳۵۷ و مقتل الحسین مرتضی عیاد ۸۳ چاپ سال ۱۹۹۶ و تظلم الزهراء ۲۵۷. [۱۰۱] منتهی الامال ۱/۵۷۰ و الاحتجاج ۲/۲۹. [۱۰۲] اللهوف ص ۹۱ نفس المهموم ۳۶۳ مقتل الحسین للمقرم ص ۳۱۶ لواعج الاشجان ۱۵۷ مقتل الحسین ص۸۶ تظلم الزهراءص ۲۶۱. [۱۰۳] الاحتجاج ۲/۲۹ منتهد الامال ۱/۵۷۰ مقتل المقرم ص ۳۱۱ وما بعد آن، فی رحاب کربلاء ص۱۴۶ وما بعد آن، على خطى الحسین ص ۱۳۸ تظلم الزهراء ص ۲۵۸. [۱۰۴] مع الحسین فی نهضته ۲۹۵ و بعد از آن. [۱۰۵] عباس قمیدرنفس المهموم ۳۶۵ و شیخ رضی بن نبی قزوینی در تظلم الزهراء ۲۶۴