دلایلی کسانی که قایل به اولویت ابوبکر سهستند
۱- امتیازات و صفات نیکی است که رسول خدا جدر وصف او فرمود و قبلاً به آنها اشاره شد.
۲- رسول خدا جچند روزی که قبل از رحلت بیمار بودند ابوبکر سرا تعیین کردند تا با مردم نماز گزارد. و این اشارهی به آن است که سزاوارترین مردم برای امامت دینی ابوبکر است. بنابراین، به طریق اولی سزاوارترین فرد برای امامت دنیوی نیز اوست.
۳- همان طور که در صحیح مسلم آمده است عایشه سروایت کرده است که پیامبر جدر ایام بیماری (قبل از رحلت) به او گفت: «ادْعِى لِى أَبَا بَكْرٍ وَأَخَاكِ حَتَّى أَكْتُبَ كِتَابًا فَإِنِّى أَخَافُ أَنْ يَتَمَنَّى مُتَمَنٍّ وَيَقُولَ قَائِلٌ: أَنَا أَوْلَى، وَيَأْبَى اللَّهُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلاَّ أَبَا بَكْرٍ». «ابوبکر و برادرت را فرا خوان تا نوشته ای بنویسم، همانا از این میترسم که آرزومندی (خلافت را) آرزو کند و بگوید که من بهتر و برترم در حالی که خداوند و مومنان جز به ابوبکر راضی نیستند» [۳۶].
۴- اجماع و اتفاق نظر صحابه از مهاجر و انصار در بیعت با ابوبکر صدیقسبه عنوان خلیفه، که از جملهی آنها علی (کرم الله وجهه) بود، که بعد از مدتی (۴۰ روز یا شش ماه) به گمان اینکه او بخاطر نسبت فامیلی که با پیامبر جدارد برای این کار سزاوارتر است، بیعت ننمود، اما بعد حق برایش آشکار شد و در حضور مردم با ابوبکر سبیعت کرد. و اگر ابوبکر صدیق سافضل و اولی نمیبود مهاجر و انصار (به اتفاق آراء) با او بیعت نمیکردند و علی سبا او مبارزه میکرد همان طور که با معاویه سکرد.
۵- دلیل دیگر، کلام صریح حضرت علی ساست در نامه ای که به معاویه سمینویسد و به او میگوید: «کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان به خلافت بیعت نمودند با همان شرایط با من بیعت کردند بنابراین کسی که شاهد این امر بوده است نمیتواند دیگری را بر گزیند و کسی هم که غایب بوده نمیتواند که بپذیرد، چون شورای خلافت فقط حق مهاجرین و انصار است (زیرا آنان آگاه و خبرهی در قرآن و سنت بودند و در صدق و درستی آنها شکی نیست) پس اگر آنان با مردی بیعت کردند و او را امام و رهبر خود نامیدند این کار مورد رضای خداوند است، و اگر کسی از انتخاب و اجماع آنان از روی طعن و بدعت خارج شد او را بسوی آنچه که از آن خارج شده باز گردانید و اگر نپذیرفت و سرباز زد با او بجنگید زیرا به راهی غیر از راه مومنان رفته است. و خداوند او را به همان جهتی که دوست دارد رهنمون میسازد (کنایه از اینکه او را به سزای اعمالش میرساند» [۳۷].
و هنگامی که بیماری ابوبکر سشدت یافت گروهی از اصحاب را فرا خواند [۳۸]و در مورد جانشینی خود و انتخاب عمر سبا آنان مشورت کرد و آنها نیز تایید کردند سپس به عثمان سگفت که این مطالب را بنویس:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. این عهد نامهی ابوبکر پسر قحافه است که در واپسین روزهای عمرش در دنیا و اولین لحظات آخرت انجام میگیرد، در حال و وضعی که کافر در آن ایمان میآورد و بدکار درستکار میشود و دروغگو راستگو. همانا که من عمر بن خطاب را بر شما برگزیدم، پس اگر عدالت پیشه کرد، این همان چیزی است که فکر میکردم و بدان امیدوار بوده ام، و اگر ستم نمود و عوض شد پس (گناهی بر من نیست چون) علم غیب ندارم. من برای شما قصد خیر داشتم و هر کسی در گرو آن چیزی است که کسب میکند و کسانی که ستم میکنند خواهند دانست بازگشتشان به کجا و چگونه خواهد بود) [۳۹]. و با وجود این، تمام صحابه و حتی حضرت علی عهدنامه را تایید کردند زیرا هنگامی که به ایشان ارائه شد فرمود: «وافقت على من فيها ولو كان عمر» [۴۰]. «با کسی که انتخاب شده است موافقم اگر چه عمر باشد» [۴۱].
گذشته از این، اگر عمر خلیفهی بر حق نبود و خلافت را از حضرت علی غصب کرده بود و با نص و فرمایش رسول خدا جمخالفت نموده بود، درست نبود که علی دخترش را از فاطمه شبه نام ام کلثوم به عقد او در آورد [۴۲]. چون عمر از یک جهت دشمن اوست و از جهتی مخالف فرمودهی پیامبر ج.
و اینکه شیعیان میگویند: عمر ساو را به زور عقد کرد، مخالف با شجاعت و غیرت علی ساست (که معروف عام و خاص است) و رسوایی و تهمتی است برای او، شایستهی جاه و مقام و قدرت (پر آوازه ی) او نیست. و سپس آنگاه که عمر س(بدست ابولؤلؤ) زخمی شد خلافت را به شورای شش نفره واگذار کرد [۴۳]که عبارت بودند از: عثمان و علی و عبدالرحمن بن عوف و طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص شکه پس از بحث و مشورت کار را به عبدالرحمن بن عوف واگذار کردند و راضی شدند به آنچه که او حکم کند و بر گزیند، عبدالرحمن هم حضرت عثمان را انتخاب کرد و بیعت با او انجام شد و همه مطیع او شدند و به این ترتیب اجماع و توافق حاصل شد.
در این رابطه، حدیث دیگری نیز وجود دارد که اشاره به خلافت عثمان سمیکند آن را امام احمد و ترمذی و ابن ماجه و حاکم از عایشه لروایت کردهاند که حضرت جبه عثمان جگفت: «يا عثمان! إِنَّ اللَّهَ مُقَمِّصُكَ قَمِيصًا فَإِنْ أَرَادَكَ الْمُنَافِقُونَ عَلَى خَلْعِهِ فَلا تَخْلَعْهُ حتى تلقاني» [۴۴]. «ای عثمان، خداوند پیراهنی را بر تو میپوشاند، پس اگر منافقان از تو خواستند که آن را در آوری در نیاور تا اینکه به من ملحق میشود». (ترمذی آن را با سند حسن روایت کرده است. نگاه: التاج ۳/۳۲۹).
بدون شک مراد از پیراهن در اینجا خلافت است به دلیل اینکه پیامبر جبه عدم خلع و کندن آن توصیه فرمود.
بعد از اینکه عثمان سشهید شد (به علت آشوب و بلوایی که بود) کار خلافت مدتی مهمل ماند تا اینکه بزرگان صحابه از مهاجر و انصار از حضرت علی سالتماس کردند و او را سوگند دادند که خلافت را بپذیرد زیرا که در آن موقع او شایستهترین فرد برای خلافت بود، بنابراین کسانی که حاضر بودند با او بیعت کردند [۴۵].
[۳۶] مسلم ۷/۱۱۰. [۳۷] نگاه کنید به نهج البلاغه ص ۴۴۶ چاپ بیروت (یا مکتوب ششم ص ۷۴۸ چاپ ایران _ ترجمهی محمد علی انصاری). [۳۸] از جملهی آنها عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان و سعید بن زید و اسید بن حضیر و تعدادی از مهاجرین و انصار بودند. [۳۹] نگاه: نثر اللآلی ص ۱۵۸ (علت اینکه علی سدر این جلسه نبود این است که ابوبکر صدیق دو نفر را مد نظر داشت یکی حضرت علی دیگری حضرت عمر در نهایت عمر تعیین شد). نگاه: تاریخ خلفای راشدین - سید عبدالرحیم خطیب ص ۱۸۱ مترجم). [۴۰]نگاه: شرح تفتازانی ص ۲۳۱. [۴۱] پس از اینکه ابوبکر سبا بزرگان مهاجر و انصار مشورت نمود عمر سرا تعیین کرد، و بعد از فوت ابوبکر سمردم در مسجد مدینه عهدنامهی او را تایید کردند و با عمر سدست بیعت دادند. (نگاه: تاریخ خلفای راشدین ص ۱۸۶) و اینکه حضرت علی سفرموده است: ((اگر چه عمر باشد)) علتش این است که معتقد بود عمر سسختگیر است. مترجم. [۴۲] شیخ مفید گوید: فرزندان امیرالمومنین از دختر و پسر بیست و شش فرزنداناند: حسن و حسین و زینب کبری و زینب صغری که کنیه او ام کلثوم است مادر اینان فاطمه بتول... است. ام کلثوم پس از سال هشتم هجری متولد شد و سال هفدهم (شش سال پس از فوت فاطمه ل) به عمر بن خطاب سشوهر کرد... نگاه: زندگانی فاطمهی زهرا - دکتر سید جعفر شهیدی ۲۶۳. مترجم. [۴۳] واگذاری تعیین خلیفه به شورای شش نفره، به منزلهی انتخاب مردم است زیرا آنان نمایندگان مسلمین در آن زمان بودند. پس این شورا (که متشکل از خبرگان قوم بود) مشابه مجلس ملی یا مجلس نمایندگان است. [۴۴] نگاه: مشکاة المصابیح ۳/۲۳۸. [۴۵] در خطبهی ۱۹۶ خطاب به طلحه و زبیر میفرماید: به خدا قسم من رغبتی به خلافت نداشتم و آرزومند حکومت نبوده و نیستم ولی شما مرا به آن فرا خواندید و آن را به من تحمیل کردید. نهج البلاغه ترجمه محمد علی انصاری ص ۵۸۳ - مترجم.