خلافت و امامت

فهرست کتاب

دلایل کسانی که خلافت را حق علی سو سزاوار او می دانند:

دلایل کسانی که خلافت را حق علی سو سزاوار او می دانند:

۱- امامیه معتقدند که از جمله‌ی اصول مذهب، اعتقاد به این است که پیامبر جامامت علی سرا معین کرد و او را به عنوان خلیفه‌ی بعد از خود تعیین نمود.

الف: وقتی که رسول خدا جدر هجدهم ذی الحجه از حجه الوداع بازگشت و به مکانی که آن را غدیر خم می‌نامیدند رسید در آنجا (توقف کردند و) در حق علی فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» [۴۶]. «هر کس که من دوست او هستم علی هم دوست اوست. خداوندا، یاور کسی باش که یاور اوست و دشمن کسی باش که دشمن اوست».

پاسخ این است که: به فرض صحت آن [۴۷]مطلبی در آن نیست که تصریح یا اشاره نماید که او برای خلافت از دیگری برتر و اولی است، و لفظ مولی هم به معنی اولی بکار نمی‌رود، این از یک جهت، و اما از جهت دیگر حضرت فرمود: «هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست»، یعنی در زمان حیات و بعد از رحلت حضرت ج، پس اگر این قول دلیل بر خلافت علی سباشد لازمه‌اش این است که باید در زمان حیات پیامبر جهم سرپرستی و مسئولیت امور را داشته باشد چرا که او (بنا به این قول) شریک حضرت در رهبری و ولایت است (در حالی که کسی شریک پیامبر جنیست) و به فرض اینکه این روایت دلالت بر اولویت کند، لازم نیست که حمل بر اولویت در رهبری و ریاست شود بلکه به معنای اولویت در محبت و نصرت و بزرگداشت است [۴۸]. و این هم چیزی است که ما مخالف آن نیستم، پس اگر مقصود پیامبر جاولویت در رهبری و خلافت می‌بود همانا می‌فرمود: «اللهم وال من في تصرفه وعاد من لم يكن كذلك» [۴۹]«خداوندا یاور کسی باش که تحت اختیار و فرمان اوست و دشمن کسی باش که تحت اختیار او نیست».

پس حدیث ((من کنت مولاه...) فقط دلالت بر قدر و منزلت والای علی سمی‌کند. (و اگر غیر از این باشد جا دارد که بپرسیم) اگر مقصود پیامبر جاز این مطلب خلافت بود، چه چیزی مانع حضرت شد که در آن اجتماع (انبوه و بی‌سابقه که به روایتی هشتاد هزار نفر و به روایتی دیگر یکصد و بیست هزار نفر بوده اند) خلافت علی سرا با عباراتی واضح و صریح که غیر قابل تاویل و تفسیر باشد اعلام نکند؟! [۵۰].

ب: استدلال کرده‌اند به حدیث «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي». «تو در نزد من مانند هارونی در نزد موسی، جز اینکه بعد از من پیغمبری نیست».

وجه استدلالشان این است که: موسی ÷هارون را جانشین خود کرد و مادامی که علی به منزله‌ی هارون باشد پس بعد از پیامبر جخلیفه و جانشین اوست.

موسی ÷هارون را در زمان حیات خود جانشین خویش کرد نه بعد از مرگ، و اگر بخاطر اینکه رسول خدا جدر زمان حیاتش علی سرا جانشین خود کرد، همان طور که موسی ÷هارون را جانشین خود نمود، لازمه‌اش این باشد که بعد از پیامبر جعلی سجانشین حضرت باشد، لازمه‌ی این قول این است که مثلاً عبدالله بن مکتوم نیز شایسته و سزاوار خلافت باشد چون پیامبر جدر بعضی از غزوات او را جانشین خویش کرد. (همان طور که در غزوه‌ی ذات الرقاع در سال چهارم هجری ابوذر سرا جانشین خود کرد). گذشته از این، جانشینی هارون برای موسی ÷دلالت بر جانشینی علی سبعد از رسول خدا جنمی‌کند، زیرا که هارون قبل از موسی فوت کرد پس وجه شبه ای را که قصد کرده‌اند باطل است [۵۱].

ج: استناد کرده‌اند به آیه‌ی ۵۵ سوره‌ی مائده ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥[المائدة: ۵۵]. «تنها خدا و پیغمبر او و مومنانی یاور و دوست شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را بجا می‌آورند و زکات مال به در می‌کنند». (تفسیر نور).

(در‌شان نزول این آیه) گفته‌اند که علی سدر حال رکوع بود که فقیری آمد و در خواست کمک کرد، علی سهم (انگشترش را) به او صدقه داد و این آیه در حق او نازل شد.

امامیه گفته‌اند: مراد از (ولی) در این آیه ولایت به معنی رهبری است که منحصر به خداوند و پیامبر جو کسانی است که ایمان آورده‌اند. و مراد از ﴿وَهُمۡ رَٰكِعُونَعلی ساست، چون او در حال رکوع صدقه داد.

وجه اول: این آیه در‌شان تمام مهاجرین و انصار نازل شده است به دلیل اینکه با صیغه‌ی جمع «الذین» آمده است و این معنی حقیقی «الذین» است، اگر چه گاهی مجازاً حمل بر مفرد هم می‌شود، اما در اینجا دلیلی برای صرف نظر کردن از معنای ظاهری آن وجود ندارد. و اما مراد از ﴿وَهُمۡ رَٰكِعُونَرکوع حسی و عملی نیست، زیرا صدقه دادن در حال نماز مبطل نماز است، بلکه مراد از آن خشوع و فروتنی است، یعنی «وَهُمْ خَاشِعُونَ».

وجه دوم: از لفظ (ولی) معنای رهبری لازم نمی‌آید بلکه گاهی مراد از آن یاور و دوست و همسر و رییس است. و آیه‌ی بعد از آن یعنی ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَكُمۡ هُزُوٗا وَلَعِبٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَٱلۡكُفَّارَ أَوۡلِيَآءَ[المائدة: ۵۷] «ای مومنان، کسانی را از اهل کتاب (یهودی و مسیحی) و از کافران به دوستی نگیرید که دین شما را مسخره می‌کنند و به بازی می‌گیرند». مانع از آن می‌شود که در اینجا (ولی) به معنی رهبر باشد زیرا ممکن نیست که در این آیه اولیاء را (که جمع ولی است) به معنی رهبر، گرفت، چون به ذهن هیچ یکی از مومنان خطور نکرده (و نخواهد کرد) که از یهود یا نصاری کسی را خلیفه کنند. (اما طرح دوستی و رفت و آمد به عنوان همکار و همسایه قابل تصور بوده است لذا خداوند اهل ایمان را از دوستی با آنان بر حذر داشته است).

وجه سوم: حصر در «إنما» به عنوان خبر، برای کسی به کار می‌رود که در وقت شنیدن خبر نسبت به آن متردد و مشکوک باشد. وقتی که این آیه نازل شد، در مورد خلافت هیچ اختلافی وجود نداشت زیر آن موقع عصر نبوت بود (و رسول خدا جحضور داشت) و امامت به نیابت از نبوت است، پس دلیلی برای آوردن «إنما» نیست اگر معنای آن، چیزی باشد که شما می‌گویید، زیرا مادامی که ذهن مخاطب از خبر عاری و خالی است، نیازی به آوردن «إنما» و حصر نیست، بنابراین مراد از ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُرفقط یاری و دوستی است.

۲- و گاهی بر اولویت او برای خلافت چنین استدلال می‌کنند که او پسر عموی پیامبر جبوده است، و از سایر خلفا به حضرت نزدیکتر بوده است، پس از راه وراثت هم باشد او سزاوارتر است.

اولاً: مسلماً اسلام امامت را بر مبنای وراثت تایید نمی‌کند بلکه مسلمانان خود می‌توانند با هر کسی از قریش که می‌خواهند او را خلیفه نمایند بیعت کنند.

ثانیاً: اگر اصل، مبتنی بر وراثت باشد مسلماً عباس عموی پیامبر جنسبت به آن سزاوارتر بود زیرا که او از علی سبه پیامبر جنزدیکتر و از نظر سن هم بزرگ‌تر بود.

۳- و چه بسا گاهی بر اولویت او چنین استدلال می‌کنند که علی سداماد رسول خدا جاست.

جوابش این است که: اگر اصل مبتنی بر دامادی باشد مسلماً عثمان سسزاوارتر از علی سو ابوبکر ساست، چون عثمان دو دختر پیامبر جرا عقد کرد [۵۲].

این اختلاف خدمتی به اسلام و مسلمانان نمی‌کند، و اینکه کدام یک اولی و افضل‌اند موجب پیشرفت مسلمانان نمی‌شود، بلکه باعث عقب ماندگی و دور ماندن از اهداف مهمی می‌شود که اسلام مبلغ آن است. و به فرض اینکه علی سافضل و سزاوارتر از سایر خلفای راشدین باشد، می‌گوییم: انتخاب این سه تن به امامت - اگر آن طوری که شما گمان می‌کنید خلاف واقع بوده است- آیا غیر از این است که آنان به اسلام و مسلمانان خدمت کردند و امور خلافت را به نحو احسن و اکمل انجام دادند؟ و آیا مراد از خلافت غیر از این است؟ پس برانگیختن این امور اختلافی بعد از گذشت چندین قرن، جز برانگیختن کینه و دشمنی چیزی نیست و هیچ خدمتی به امت اسلام نمی‌کند و مآیه‌ی پیشرفت آن نمی‌شود.

و با وجود این، امام علی سهمان طور که گفتیم با آنان بیعت کرد و همراه آنها جهاد نمود و پشت سر آنان نماز جمعه و جماعت و عید قربان و رمضان را خواند. و از میان اسیران آنان مادر محمد بن حنفیه را به عقد خود در آورد. پس اگر خلافتشان شرعی نبود مسلماً چنین اعمالی برای علی سجایز نبود [۵۳].

و گاهی می‌گویند که امام این کارها را بنا به تقیه انجام داده است، می‌گوییم: بسیار بعید است از پدر حسنین که حق را نگوید و خاموش بماند چرا که در‌شان و مقام او نیست، و چگونه ممکن است کسی که برای باطل لحظهای سر خم نکرده است باطل را تصدیق و تایید نماید. و چرا بنا به اجتهادی که مخالف با شریعت است خلافت آنان را تایید نمود؟ بنابراین، چنین اتهامی شخصیت بسیار ارجمند او را تباه می‌کند. و اگر عادت و راه و روش او تقیه بود؛ پس چرا با معاویه تقیه نکرد؟

و شاید برخی از آنان بگویند که رسول خدا جاو را ملزم کرده بود (در حوادثی که بعد از حضرت پیش می‌آید) آشوبی بپا نکند و شمشیری از غلاف نکشد.

می‌گوییم: این از آن اموری است که با روش حکومت و (کشور داری) جور در نمی‌آید، زیرا موجب هرج و مرج در حکومت اسلامی می‌شود. گذشته از این، اگر چنین بوده است (و رسول خدا جچنین توصیه ای به او کرده است) پس چرا در جنگ جمل و صفین آن را بکار نبست؟

بعد از اینکه اولویت خلفای راشدین را در خلافت به ترتیب بیان کردیم، معلوم می‌شود که مدت خلافت (کامل و حق) سی سال بوده است [۵۴].

زیرا رسول خدا جفرمود: «الخلافة بعدي ثلاثون سنة ثم تصير ملكاً عضوضاً» [۵۵]. «خلافت (حقه) بعد از من سی سال است سپس تبدیل به پادشاهی ظالمانه می‌شود». آن را امام احمد و ترمذی و ابو داود روایت کرده‌اند.

و اگر مدت خلافت خلفای راشدین جمع شود همان طور که پیش از این گفتیم به سی سال می‌رسد. والله اعلم [۵۶].

والـمسلمون لابد لـهم من إمام يقوم بتنفيذ أحكامهم، وإقامة حدودهم، وسد ثغورهم، وتجهيز جيوشهم وأخذ صدقاتهم، وقهر الـمتغلبة والـمتلصصة وقطاع الطريق، وإقامة الـجمع والأعياد، وقطع الـمنازعات بين العباد، وتزويج الصغار والكبار الذين لا أولياء لـهم، وقسمة الغنائم. ثم ينبغي أن يكون الإمام ظاهراً لا مختفياً ولا منتظراً، ويكون من قريش، ولا يجوز من غيرهم، ولا يختص ببني هاشم وأولاد على ش، ولا يشترط أن يكون معصوماً ولا أن يكون أفضل أهل زمانه. ويشترط أن يكون من أهل الولاية الكاملة، وسائساً قادراً على تنفيذ الأحكام وحفظ حدود الإسلام وانصاف الـمظلوم، ولا ينعزل بالفسق والجور.

لازم است که مسلمانان امام و رهبری داشته باشند تا احکام و تنبیهات شرعی را اجرا کند و از مرزهای اسلامی پاسداری نماید و لشکریان را آماده و مجهز کند و زکات اموال مردم را بگیرد و یاغیان و دزدان و راهزنان را سرکوب کند، و نماز جمعه و عید قربان را اداره و اقامه نماید، و اختلافات و منازعات مردم را حل و فصل کند، و دختران کبیره و صغیره بی‌سرپرست را (در صورت نیاز و مصلحت) شوهر دهد و برای پسران بی‌سرپرست زن بگیرد و غنایمی را که بدست می‌آید (عادلانه) تقسیم نماید.

[۴۶] نگاه: مشکاة المصابیح ۳/۲۳۸. [۴۷] این مطلب صحیح نیست، زیرا اولاً این حدیث را خود شارح به عنوان یکی از فضایل علی سذکر کرد. ثانیاً در مجموع متواتر المعنی است، و شیعه و سنی آن را روایت کرده‌اند. مترجم. [۴۸] امام شافعی /گوید: منظور پیامبر جاز «من كنت مولاه» دوستی در اسلام است مانند آیه‌ی ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ لَا مَوۡلَىٰ لَهُمۡ١١[محمد: ۱۱]. «این بدان خاطر است که خداوند یاور کسانی است که ایمان آورده‌اند و مسلماً کافران هیچ یاوری ندارند». نگاه: التاج ۳/ پاورقی ص ۳۳۳ – مترجم. [۴۹] نگاه: نثر اللالی ص ۱۷۱. [۵۰] دکتر محمد جواد مشکور می‌نویسد: مطلبی که بر ما مجهول است آن است که چرا در اجتماع سقیفه کسی از مهاجر و انصار سخنی از حدیث غدیر با وجود مسلمیت آن به میان نیاورده است. اگر طرفداران علی سبه آن حدیث که از تاریخ صدور آن بیش از یک سال نمی‌گذشت و بایستی همه‌ی کسانی که در حجه الوداع حاضر بودند آن را به خاطر داشته باشند ذکری می‌کردند، سرنوشت اسلام طور دیگر می‌شد. (نگاه: تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم ص ۱۳ - چاپ سوم ۱۳۶۲) نکته دیگری که قابل اهمیت است این است که محدثان شیعه‌ی امامیه عده‌ی طرفداران واقعی علی سکه از بیعت با ابوبکر تخلف کردند را بین سه تا نه نفر ذکر کرده‌اند (نگاه: سفینه البحار مجلسی ماده‌ی ردد ص ۵۱۷ به نقل از تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام ص ۱۳). و در تاریخ یعقوبی تعداد آنان را ده نفر ذکر کرده است. (مرجع سابق) اما علت اینکه پیامبر جدر چنین اجتماعی در مورد علی سچنین مطلبی را فرمود چه بود؟ دکتر جواد مشکور می‌نویسد: ((در اواخر ذی قعده‌ی سال دهم هجری پیامبر خدا جبا زنان و یاران و کسان بسیار برای زیارت خانه‌ی کعبه به مکه رفت. چون سفرهایی که پیش از این به مکه کرده بود همگی صورت عمره داشت، این تنها حج پیغمبر خدا در دوره‌ی زندگانی او بود و چون در آخرین سال زندگی حضرت روی داد آن را حجه الوداع خوانده‌اند علی که در این هنگام از یک ماموریت جنگی از یمن فرا رسیده و چند قربانی برای حج پیغمبر آورده بود، کسی را به جای خود بر لشکریان خویش گمارده، به رسول خدا پیوست. لشکریانی که با وی از یمن آمده بودند غیبت او را مغتنم شمرده از غنایم چند دستی جامه برداشته بر تن کردند. پس از ادای مراسم حج، علی سبازگشت و چون لشکریان را در آن حال دید بر آشفت و به گمارده‌ی خود گفت: چرا ایشان بی‌فرمان من این جامه‌ها را پوشیده‌اند؟ وی گفت: که من این جامه‌ها را بر آنان پوشانیدم تا آراسته و زیبا باشند. علی فرمود که جامه‌ها را بر کنند و جای خود بگذارند. لشکریان او از علی سخت برنجیدند و شکایت پیش رسول خدا جبردند. پیامبر جبرای فرو نشاندن این فتنه برخاست و خطبه ای ایراد فرموده در آن میان گفت: ((ای مردم از علی شکوه نکنید به خدا سوگند وی در امری که مربوط به خدا و در راه حق باشد سختگیرتر از آن است که از او گله بتوان کرد)) پس از ادای مراسم حج رسول خدا جبا اردوی خود به‌سوی مدینه بازگشت. در هجدهم ذیحجه سال دهم هجری در راه به آب‌گیری بنام غدیر خم که نزدیک جایی بنام جحفه بود رسید. مسلمانان در آنجا با رسول خدا جاز شتران خود فرود آمدند تا چندی بیاسایند... سپس پیامبر جخطبه‌ای خواند و بعد از خطبه در حق علی سفرمود: «مَنْ کُنْت مولاه...» همه‌ی عامه و خاصه (سنی و شیعه) این حدیث را نقل کرده‌اند منتها محدثان عامه آن را مربوط به نارضایتی لشکریان علی از او می‌دانند و محدثان شیعه مربوط به جانشینی او. (نگاه: تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام - ص ۴-۶ مترجم). [۵۱] بنابراین، چنان که پیش از این بیان شد مراد رسول خدا جاز این فرموده دلجویی از علی سبوده است، زیرا علی ساز اینکه نمی‌توانست با رسول خدا جبه تبوک برود دلتنگ شد لذا به پیامبر جگفت: آیا مرا در میان زنان و بچه‌ها می‌گذاری؟ حضرت هم فرمود: تو نزد من مانند هارونی در نزد موسی. مترجم. [۵۲] (دیدگاه علی سدرباره‌ی خلافت و برخورد او با دیگر خلفای راشدین). پس از کشته شدن عثمان سهنگامی که مردم قصد داشتند علی سرا به خلافت بر گزینند به ایشان فرمود: اگر مرا را رها کنید من هم مثل یکی از شما هستم و شاید که من نسبت به کسی که او را ولی امرتان قرار می‌دهید شنواتر و فرمانبردارتر باشم، و من اگر برای شما وزیر باشم بهتر از آن است که امیر باشم. (نگا: نهج البلاغه ص ۲۴۱ ترجمه‌ی محمد علی انصاری) عالم شیعه شیخ هادی کاشف الغطاء در کتاب مستدرک نهج البلاغه، نامه‌ی علی سرا نقل کرده است، در قسمتی از آن حضرت امام علی سچنین گوید: ((. . . پس با ابوبکر از راه خیرخواهی مصاحبت کردم و در آنچه خدا را فرمان می‌برد با کوشش تمام او را اطاعت نمودم، آنگاه چون به حال احتضار در آمد، ولایت و حکومت را به عمر سپرد و ما بیعت کردیم و اطاعت نمودیم و خیرخواهی نشان دادیم...)). (به نقل از مشعل اتحاد - ص ۲۱ به کوشش استاد محمد رضا حکیمی و عبدالکریم بی‌آزار شیرازی که هر دو از محققین شیعه هستند). و دکتر محمد جواد مشکور می‌نویسد: ((سرانجام علی سپس از چهل روز به ابوبکر سدست بیعت داد. به قول ابن اثیر پس از شش ماه بیعت کرد. ابن قتیبه گوید: چون فاطمه لدر گذشت، علی کسی به پیش ابوبکر فرستاد و او را به خانه‌ی خویش خواند. ابوبکر به خانه‌ی علی آمد و در آنجا عده ای از بنی هاشم جمع بودند. علی رو به ابوبکر کرده و گفت: ای ابوبکر، این که ما با تو بیعت نکردیم از جهت انکار فضیلت تو نبود، از این جهت بود که می‌دانیم در این کار ما را حقی است و تو بدون مشورت با من بدین کار دست زدی. پس آنگاه فرمود: وعده گاه ما فردا در مسجد خواهد بود و من ان شاء الله برای بیعت بدان جا خواهم آمد.... چون بیعت علی به انجام رسید ابوبکر سه روز پیاپی از مردم خواست که اگر از بیعت خویش ناراضی هستند می‌توانند بیعت خود را با وی فسخ کنند. علی برخاست و گفت: ما بیعت خود را با تو فسخ نمی‌کنیم و این کار را نخواهیم کرد زیرا رسول خدا تو را در کار دین و امامت بر ما در نماز مقدم داشت، پس کیست که بتواند تو را در اداره‌ی امور دنیای ما باز دارد و واپس اندازد)). (نگاه: تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام ص ۱۱ و ۱۲). حاج شیخ عباس قمی از علمای شیعه در کتاب منتهی الامال اساس پسران علی سرا چنین ذکر می‌کند: امام حسن سامام حسین س، محمد الاکبر، عباس، ابوبکر، عمر، عثمان، عبیدالله، جعفر، عبدالله، محمد الاصغر، یحیی، عون و محمد الاوسط. (به نقل از مشعل اتحاد – ص ۲۶). و مرحوم علامه سید عبدالحسین شرف الدین عالم بزرگ شیعه در کتاب ((أجوبة مسائل موسی جار الله)) می‌نویسد: ((اما نماز علی سپشت سر ابوبکر و عمر، از راه تقیه نبوده چون امام منزه و دور است از اینکه عبادت خود را بطور تقیه انجام دهد)). (نگاه: مشعل اتحاد ص ۲۶) مترجم. [۵۳] و نیز وقتی که دو دختر یزدگرد (پادشاه ساسانی که در زمان حضرت عمر در جنگ قادسیه شکست خورد) را به مدینه آوردند، حضرت امیر یکی را (بی بی‌شهربانو را) به عقد امام حسین و دیگری را به عقد محمد بن ابی بکر در آورد. محمد بن ابی بکر از وی صاحب پسری شد بنام قاسم که او با دختر عموی خود اسماء دختر عبدالرحمن ابن ابی بکر ازدواج کرد و از وی دختری بنام ام فروه به دنیا آورد که همسر امام باقر سو مادر امام صادق سگردید، و از این جهت امام صادق می‌فرمود: «ابوبکر از دو راه جد مادری من است». (نگاه: مشعل اتحاد ص ۲۷. مترجم). [۵۴] مراد خلافت کاملی است که آمیخته با امور خلاف و شرعی نباشد و گرنه بر امویان و عباسیان نیز خلیفه اطلاق شده است. [۵۵] مُلْک را مِلْک و مَلِک نیز گفته‌اند. و عضوض (گزنده و نیشدار) به معنی عاض یعنی بعضی از آنها به بعضی دیگر ظلم می‌کنند و چنین تعبیری برای این است که اگر کسی به انسانی ظلم کند گویی که او را نیش زده و گاز گرفته است. نگا: مشکاة المصابیح ۳/۷. [۵۶] سعید بن جمهان از سفینه (غلام آزاد شده‌ی پیامبر ج) س، از رسول خدا جروایت می‌کند که حضرت جفرمود: «الْخِلاَفَةُ فِي أُمَّتِي ثَلاَثُونَ سَنَةً ثُمَّ مُلْكٌ» سپس سفینه گفت: که ما مدت خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی را حساب کردیم دیدیم که سی سال است. سعید گوید: به او گفتم: بنی امیه گمان می‌کنند که خلیفه (رسول خدا ج) هستند. سفینه گفت: فرزندان زرقاء (زور و کج خلقی) دروغ می‌گویند بلکه آنها پادشاهانی هستند از بدترین پادشاهان. این حدیث را اصحاب السنن (صاحب کتب حدیث) با سند حسن روایت کرده‌اند. (نگاه: التاج ۳/۴۰). و علامه سعد الدین تفتازانی گوید: معاویه و کسانی که بعد از او آمدند خلیفه نبوده (همانند خلفای راشدین) بلکه پادشاه بودند. (نگاه: شرح العقائد ص ۱۸۱).