خلافت و امامت

فهرست کتاب

خلافت و امامت

خلافت و امامت

خلافت به معنی نمایندگی است و امامت به معنی رهبری.

خلیفه خدای تعالی در زمین حضرت آدم ÷بود: ﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗ[البقرة: ۳۰] «یادآور وقتی که پروردگارت فرشتگان را گفت: همانا من قرار می‌دهم در سرزمین خلیفه ای را».

تمام پیغمبران بطور مستقیم و جانشینان به حق ایشان که وارثان علم و حکمت و رسالت آنها می‌باشد خلفاء و نمایندگان خدای تبارک و تعالی هستند که اراده او را در سرزمین به اجرا در آوردند و عدل و قسط را میزان و معیار قرار دهند چنان که خدای تعالی در این مورد به حضرت داود خطاب صریح دارد: ﴿يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ[ص: ۲۶] «ای داود ما تو را نماینده خود در زمین قرار دادیم پس در بین مردم به حق حکم نما».

جانشینان به حق رسول اکرم جرا، خلفای راشدین می‌گوییم.

****

خلفای راشدین پنج نفرند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن بن علی رضوان الله علیهم اجمعین.

مدت خلافت و جانشینی خلفای راشدین سی سال بوده است، و بعد از آن حکومت اسلامی بامارت و سلطنت و مملکت داری تبدیل یافته است: «الخلافة بعدي ثلاثون سنة ثم بعدها ملك وإمارة». «خلافت بعد از وفات من سی سال خواهد بود و پس از آن بفرمانروایی و ممکلت داری تبدیل خواهد یافت».

خلافت به معنی فرمانروایی نیز آمده است، چنان که خدای تعالی تحقق آن را نسبت به امت اسلام وعده فرموده است: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ[النور: ۵۵]. «خدای تعالی به کسانی که از شما ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند وعده‌ی فرمانروایی را در این سرزمین داده است چنان که فرمانروا ساخت آنان که پیش از ایشان بودند».

خلافت به معنی وراثت فرهنگی و اخلاقی و مالی نیز آمده است: اما وراثت فرهنگی: ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡكِتَٰبَ[الأعراف: ۱۶۹]. «پس جانشین شد ایشان را جانشینانی که وارث فرهنگ ایشان ((کتاب و دستورات آسمانی» گردیدند.

و اما وراثت اخلاقی: ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا٥٩[مریم: ۵۹]. «پس وارث شد ایشان را ورثه ای که نماز را ضایع گردانیدند و بدنبال خواسته‌های ناروا افتادند که بزودی به منتهای گمراهی و سرگشتگی میرسند».

و اما وراثت مالی: ﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ عَادٖ وَبَوَّأَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ[الأعراف: ۷۴]. «و یاد آورید که خدای تعالی شما را در جای قوم عاد قرار داد و ملک آنها را به شما ارزانی داشت و شما را در سرزمین ایشان مستقر گردانید در همواری‌های آن کوشک‌ها بنا می‌کنید و از کوهها خانه‌ها می‌سازید (بر تمام مناطق ایلاقی و قشلاقی آن تسلط کامل دارید) پس یاد کنید نعمتهای گوناگون خدا را و در زمین فساد و بی‌نظیر نکنید».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَكُمۡ خَلَٰٓئِفَ ٱلۡأَرۡضِ وَرَفَعَ بَعۡضَكُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ [الأنعام: ۱۶۵].

«اوست آن کسی که شما ((انسان‌ها)) را میراث بران زمین قرار داد و برتری داد بعضی از شما را بر بعضی دیگرتان از حیث درچات و مقام تا بیازماید شما را در آنچه به شما عطا کرده است».

* * * *

امامت اعم از خلافت است زیرا هر خلیفه ای امام است لکن هر امامی خلیفه نیست، در این صورت خلافت یعنی امامت خاص کسانی که جانشینی پیغمبر اکرم جبرگزیده شده و بر امور مومنین فرمانروایی داشته‌اند و امامت یعنی رهبری مسلمین خواه اینکه امام خلیفه بوده باشد یا نه.

* * * *

پیشوایان و رهبران در دین خدا را «أَئِمَّهُ الْهُدى» و رهبران کفر و ستمکاران را ﴿أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِمی‌نامیم چنان که خدای تعالی درباره‌ی هر یک از آنها در قرآن کریم بیانی دارد:

الف: در مورد أَئِمَّهُ الْهُدی ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا[الأنبیاء: ۷۳] «و ما قرار دادیم پیغمبران را پیشوایان هدایت و رستگاری که رهبری می‌کنند مردم را به فرمان ما».

پس می‌توانیم گفت که پیروان خط انبیاء و داعیان خلق بسوی خدا «أَئِمَّهُ الْهُدى» می‌باشند.

ب: در مورد ﴿أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ: ﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ[التوبة: ۱۲] «بجنگید با پیشوایان کفر زیرا ایشان هیچ عهد و پیمانی ندارند».

پس می‌توانیم گفت که پیروان کفر و طغیان و داعیان بسوی عناد و الحاد ﴿أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِهستند.

* * * *

نصب و تعیین امام بر مسلمین لازم است و سهل انگاری و کارشکنی در این امر گناهی بزرگ و موجب اخلال در نظم جامعه اسلامی و باز ایستادن حرکت متعالی آن خواهد شد.

* * * *

امام از طرف شورای مسلمین ((متشکل از خبرگان و اهل حل و عقد)) انتخاب می‌شود و قبول آن بر سایر مسلمین واجب و ضروری خواهد بود.

* * * *

خلفای راشدین کتاب خدا و سنت رسول الله جرا ملاک عمل قرار داده و در مهام امور با آگاهان و خبرگان مسلمین مشورت می‌کردند چه در عصر ایشان امتیازاتی جز ایمان و هجرت و جهاد در راه خدا و خدمت بهتر به اسلام و مسلمین مورد نظر نبوده است، ((برای اطلاع بیشتر در این مورد به کتاب‌های زندگی رسول اکرم جو خلفای راشدین مراجعه شود)).

* * * *

خلفای راشدین نسبت به یکدیگر در اجرای احکام الله و نشر دین اسلام کمال همکاری داشته و از نصیحت و راهنمایی در نصرت دین حق مضایقه ننموده و برخلاف نوشته‌ی تفرقه اندازان نسبت به همدیگر نهایت احترام و آداب اخوت اسلامی را مراعات نموده‌اند، مدارک و اسناد در این مورد فراوان است باید بمطولات رجوع شود.

* * * *

امامت از وظایف مسلمین است و این امر از جانب خدا و رسول و منصوص علیه نیست بلکه خبرگان مسلمین شخصی را که واجد الشرایط و در اداره امور مسلمین دارای کفایت باشد می‌توانند برگزینند.

* * * *

اینکه بعضی از مسلمین می‌گویند: پیغمبر اکرم جدر موضعی بنام غدیر خم حضرت علی سرا به جانشینی خود و امامت مسلمین بر گزیده است به دلایلی مشروحه ذیل مقرون به صحت نیست:

(۱) در برابر فرمان خدا و رسول او احدی از مسلمین را یاری تمرد و تخلف نبوده است: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ[الأحزاب: ۳۶] «هیچ مرد و زن مسلمانی را در کاری که خدا و رسول او حکم کنند اراده و اختیاری نیست که خلاف رای خدا و رسول او را بر گزینند...». در حالی که مسلمانان صدر اسلام همه چیز خود را در راه رضای خدا صرف کردند نسبت تمرد از امر خدا و رسول او به ایشان غیر قابل قبول است.

(۲) حضرت علی کرم الله وجهه در مورد خلافت هرگز به قضیه‌ی غدیر خم استناد نکرده بلکه از آن نامی نبرده است در صورتی که چنین موردی وجود می‌داشت حضرت علی با این حجت قاطع مدعیان خلافت را کنار می‌زد و به صراحت می‌گفت: ای مردم، شما چطور مسلمانی هستید که از فرمان خدا و رسول او تمرد می‌کنید، مگر شما از رسول خدا نشنیدید که در غدیر خم مرا به عنوان خلیفه خود و امام مسلمین بر گزید؟

(۳) حضرت علی که بزرگترین قاضی صدر اسلام بود «أقَضْاكُمْ عَلِیُّ» (قاضی‌ترین شما علی است). و بزرگترین قاضی حجتی بدین گونه قاطعی را نادیده نمی‌گیرد و به مسائل فرعی بپردازد، در صورتی که هر مدعی به بینه و مدارک استناد می‌کند تا احقاق حق نماید نه اینکه بینه و دلیل و برهان و قباله و سند را که دال بر حقانیت او در دعوی باشند پنهان نگه دارد و بدون ارائه دلیل حق را مطالبه نماید.

(۴) مسلمانان بر سر عمل به کتاب و سنت رسول الله با هر خلیفه ای بیعت می‌کردند، حضرت علی سنیز از بیعت کنندگان بر کتاب و سنت بود، اگر رسول اکرم جحضرت علی سرا تعیین فرموده باشد بیعت مسلمین بر خلاف سنت صورت گرفته است و این سنت شکنی با تاکید بر عمل خلیفه‌ی منتخب به کتاب و سنت متناقض است، در حالی که مسلمانان در نهایت دقت سنت رسول الله را مراعات کرده و هیچگاه بر خلاف آن قدم بر نداشته‌اند و حضرت علی هم با ایشان همسو و همراه بوده است.

(۵) اگر حضرت علی سبه عنوان خلیفه و امام تعیین شده بود انصار هرگز دعوی خلافت نمی‌کردند و شوری تشکیل نمی‌شد و بیعت صورت نمی‌گرفت، زیرا مسلمانان جز عمل به کتاب و سنت برنامه ای دیگر نداشتند، چنان که نمونه‌ی متابعت سنت پیغمبر را در جیش اسامه سمی‌بینیم: نظر به توصیه و تاکید رسول اکرم جدر مورد تجهیز جیش اسامه می‌بینیم که حضرت ابوبکر در حالی که امام و خلیفه مسلمین بود به احترام دستور رسول الله جدر رکاب اسامه سبه حالت پیاده از مدینه خارج شد و او را بدرقه نمود.

(۶) اگر خلافت منصوص علیه و قطعی بود حضرت علی سنمی‌توانست صراحة آن را قبول نکند و قسم نمی‌خورد که به خلافت و ولایت اشتیاق و رغبت ندارد، زیرا در رفتن از زیر بار مسئولیت و سرباز زدن از تکلیف الهی در‌شان آن حضرت نبوده و نیست: «والله ما كانت لي في الخلافة رغبة ولا في الولاية إربة...»: «سوگند به خدا مرا در این خلافت رغبتی نبوده و در این فرمانروایی چشم داشت و توقعی نیست و آرزویش را ندارم» [۷۱].

(۷) بعد از شهادت حضرت عثمان سبزرگان اصحاب، حضرت علی سرا برای خلافت و امامت پیشنهاد کردند و آن حضرت فرمود: «دعوني والتمسوا غيري... ولعلي أسمعكم وأطوعكم لـمن وليتموه أمركم، وأنا لكم وزيراً خير لكم مني أميراً»: «مرا به حال خود واگذارید از کسی غیر من بخواهید که خلافت و ولایت را تصدی کند... امید داشته باشید که من گوش به فرمانتر و مطیع‌تر از شما باشم برای کسی که امر خود را به او سپرده اید و من برای شما وزیر باشم بهتر است از اینکه امیرتان باشم» [۷۲].

امثال دلایل مذکوره در کتاب نهج البلاغه فیض الاسلام چاپ تهران که اهل سنت و جماعت در آن دخالتی نداشته‌اند فراوان است، به این مختصر اکتفا کردیم زیرا باطاله کلام احتیاج نیست.

(۸) پس از آن که حضرت علی کرم الله وجهه به عنوان خلیفه و امام از جانب شورای مسلمین متشکل از مهاجرین و انصار برگزیده شد در نامه ای به معاویه ابن بی‌سفیان نوشت «إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبابكر وعمر وعثمـان على ما بايعوهم عليه، فليس للشاهد أن يختار ولا للغائب أن يرد، وإنمـا الشورى للمهاجرين والأنصار، فإن اجتمعوا على رجل وسمعوه إماماً كان لله رضى»: «همانا به من بیعت کردند آن مردمی که بیعت کردند با ابوبکر و عمر و عثمان بر سر آنچه ((شرایطی)) که با ایشان بیعت کرده بودند پس کسی حق ندارد رای ایشان ((بزرگان اصحاب شوری)) را نپذیرد و جز این نیست که شورای تعیین کننده امام و خلیفه حق مهاجرین و انصار است، پس اگر بر مردی اتفاق نظر کرده و او را امام نامیدند موجب رضای خدا گردیده است» [۷۳].

(۹) حضرت علی سهرگز زیر باز زور نرفته و با منطق و عدل و عمل کرده است، چنان که وقتی به خلافت و امامت انتخاب شد، با وجود مشکلات فراوانی که پیش آمده بود، با معاویه ابن ابی سفیان که زیر بار حکومتش نمی‌رفت جنگید و فرمود: من با دو کس می‌جنگم، یکی شخصی که چیزی را بخواهد و از آن او نباشد و دیگری کسی که منع کند از چیزی که به عهده او است. «ألا وأني أقاتل رجلين: رجلا ادعى ما ليس له وآخر منع الذي عليه» [۷۴].

(۱۰) همکاری کامل حضرت علی سبا خلفای قبل از خود روشن‌ترین دلیل یگانگی و صمیمیت در بین ایشان می‌باشد، فی الجمله قرابت سببی حضرت عمر و حضرت علی بکه حضرت علی دخترش ((ام کلثوم)) را که از حضرت فاطمه زهراء علیهما السلام بود به عقد نکاح حضرت عمر سدر آورد و یک پسر و یک دختر به نام‌های زید و رقیه ثمره‌ی این ازدواج بودند و این مسئله جای انکار هیچ مسلمانی نیست و مورد اتفاق مسلمین است.

حال اگر این مسئله را با دیده‌ی انصاف بنگریم یقین حاصل خواهیم کرد که قلم دشمنان اسلام آن همه جار و جنجال را بوجود آورده و علی و عمر برا در مقابل همدیگر قرار داده که گروهی به طرفداری این و جمعی به هوا خواهی آن به جان هم بیفتند و اسلام را از وحدت و عظمت و شکوه به تفرقه و ذلت و ستوه بکشانند و خود ((دشمنان)) وارث ارض و دیار اسلامی بشوند!.

فرض کنیم حضرت علی سبا آن همه صلابت و شجاعت و تقوی در مقابل ابوبکر و عمر و عثمان ش بخاطر حفظ کیان اسلام سکوت کرده باشد و بر خلاف میل باطنی با ایشان بیعت نموده باشد دختر را که از حضرت زهرا می‌باشد چرا به عقد و نکاح حضرت عمر در می‌آورد؟ مگر به قول کذابان عمر سهمان کسی نبود که خانه‌ی زهرا برا آتش زد و با لگد پهلوی آن بزرگ بانوی اسلام را شکست و فرزندش محسن سقط گردید؟! قرابت شیر خدا و ابن عم مصطفی و اسوه اخلاص و تقوی را با چنان ظالم بیشرم از خدا بی‌خبر چکار؟! مگر خدای تعالی از تکیه دادن به ظالمان و اعتماد به آنان نهی قاطع و وعید شدید نفرموده است!؟ ﴿وَلَا تَرۡكَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ١١٣[هود: ۱۱۳] «و شما مومنان هرگز با ظالمان همدست نشوید و به آنها تکیه نکنید که آتش کیفر ایشان به شما برسد و در آن حال غیر از خدا برای شما هیچ مددکاری نیست و هیچ گونه یاری نخواهد شد».

در این صورت - خدای نا کرده- ما مسلمانان از حضرت علی سبرای این وصلت ناجور حق گله داریم، جواب حضرت زهرا لرا چطور می‌دهد؟ و چطور به صورت دخترش که شاهد پهلو شکستن مادر بوده و اکنون به خانه ضارب بلکه قاتل مادرش می‌رود، نگاه می‌تواند بکند؟! و از جهت دیگر: کسی که قادر به حفظ حدود و حریم خانوادگی خود نباشد چطور قادر است که امپراطوری پهناور و نو پای اسلام را اداره کند؟

آن چنان اداره می‌کرد که چهار دیواری خانه‌اش را اداره کرده بود؟! خنده آور نیست؟! آیا این دروغ و افتراءات با‌شان و مقام شهسوار اسلام حضرت علی سازگار است؟! آیا این راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار! خدمتگزار اسلام و مسلمین‌اند؟ آیا این همه جسارتها و هتک حرمات بساحت مقدس اهل بیت رسول الله کفر نیست؟! آیا عمری که پهلوی دختر رسول الله را می‌شکند مسلمان است؟ و اگر چنین جنایتی را کرده است سزاوار است با دختر زهرا و نواده‌ی رسول الله ازدواج کند و بزرگ‌ترین قاضی صدر اسلام ولی عاقد نکاح باشد؟ «وامصيبتاه! إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»!!!.

نه چنین نیست برادر و خواهر مسلمان نه عمر را نفرین کنید و نه از علی زده شوید و نه از اسلام متنفر گردید.

عمر سمسلمانتر از آن بود که نسبت به جگر گوشه‌ی رسول اکرم اسائه ادب نماید چه رسد به پهلو شکستن و اسقاط جنین او، علی سهم شجاعتر و شریف‌تر از آن بود که از حریم خانوادگیش نتواند حراست و دفاع کند، عمر سبه تقوی و عدالت و فداکاری در راه اسلام و اجرای سنت رسول الله جمعروف است.

علی در برابر حق تسلیم بود اگر چه صاحب آن ضعیف و در برابر باطل قیام می‌کرد اگر چه صاحب آن در کمال قدرت بوده باشد، چنان که فرموده است: «ألا وإني أقاتل رجلين» هان من با دو مرد می‌جنگم مردی که ادعا کند چیزی را که از آن او نیست، و مردی که ابا کند از حقی که بر عهده او است. اگر انصاف بدهیم سخن از این رساتر و روشنتر نیست چه ابوبکر و عمر و عثمانش کاندیدای خلافت و به قول حضرت علی سامامت شدند و با ایشان بیعت گردید و مدت بیست و پنج سال ولایت امور مسلمین را عهده دار بودند، حضرت علی سنه تنها با ایشان نجنگید بلکه در مهام امور مستشار موتمن و بازوی اجرایی ایشان بود، زیرا آنها را به حق می‌دانست و بر ولایتشان صحه می‌گذاشت و احیاناً به ایشان خط و جهت می‌داد و تحکیم خویشاوندی می‌نمود، و با معاویه ابن ابی سفیان سبا آن همه قدرت و زر و زوری که داشت جنگید و جنگ را تا شهادت خود ادامه داد زیرا از بیعت که حقی واجب بر او بود امتناع ورزیده بود و زیر بار حق نمی‌رفت.

در تمام تواریخ و سیر اسلامی غیر از معاضدت و همکاری در بین خلفای راشدین چیزی دیگر دیده نمی‌شود، و از همه مهمتر فرموده‌های خود حضرت علی ساست، چنان که در جنگ با رومیان و ایرانیان حضرت عمر سکه خلیفه و امام مسلمین است با حضرت علی سمشورت کرد حضرت علی سفرمود: خودت در جنگ شرکت مکن، زیرا اگر خود کشته شوی مسلمانان بی‌پناه خواهند ماند.

اگر خدای نا کرده عداوت و دشمنی در بین بود و عمر سآنچنان بود که دشمنان می‌گویند حضرت علی ساز خدا می‌خواست که هر چه زودتر سایه او را از سر مسلمین کم کند، در حالی که در جواب حضرت عمر سفرمود: «إنك متى تسير إلى العدو بنفسك فتلقهم فتنكب لا تكن للمسلمين كانفة دون أقصى بلادهم ليس بعدك مرجع يرجعون إليه... فإن أظهر الله فذاك ما تحب وإن تكن الأخرى كنت ردءاً للناس ومثابة للمسلمين»: «همانا اگر خودت شخصاً به جنگ دشمن (رومیان) بروی و شکست بخوری برای مسلمین در دورترین نقاط کشورشان پناهی نمی‌ماند و پس از تو مرجعی نیست که به او رجوع شود پس خود در مدینه بمان و مردان جنگ آزموده ای را به فرماندهی بگمار، و از نظر سوق الجیشی به ایشان خط بده، پس اگر خدای تعالی مسلمین را پیروز گردانید خواسته بر آورده گردیده و اگر طور دیگر شد خودت پناه مردم و مرجع مسلمین خواهی بود» [۷۵]. همچنین در وقت لشکرکشی به ایران، کلام ۱۴۶ جزء سوم ص ۴۳۳ نهج البلاغه همین معنی را دارد. نتیجه می‌گیریم که این اختلافات و خلافات از قلم تفرقه اندازان تراویده است تا مسلمین به جان هم بیفتند و خود وارث مال و ثروات و حاکم بر مقدران ایشان بشوند.

حضرت علی ساز آغاز حرکت خوارج که آغاز گر تفرقه در اسلام بودند زنگ خطر را نواخت و شدیداً به مردم هشدار داد:

«وألزموا السواد الأعظم فإن يد الله على الجمـاعة، وإياكم والفرقة، فإن الشاذ من الغنم للذئب، ألا من دعا إلى هذا الشعار فاقتلوه ولو كان تحت عمـامتي هذه...». «از سواد اعظم پیروی کنید زیرا دست خدا بر سر جماعت مسلمین است، و بر حذر باشید از جدایی زیرا جدا شده از مردم نصیب شیطان می‌شود چنان که گوسفند جدا مانده از گله نصیب گرگ می‌گردد، آگاه باشید هر که در دین جدایی بیفکند او را بکشید اگر زیر این عمامه من باشد» [۷۶].

* * * *

حضرت علی سبا خلفای پیشین کمال همکاری نمود و با معاویه سجنگید، هم در یاری ایشان و هم در جنگ با معاویه او را محق می‌دانیم.

* * * *

رسول اکرم جدر مرض الموت خود ابوبکر صدیق سرا امر فرمود که امام جماعت مسلمین شود این فرمان موجب انتصاب، او به سمت امامت مسلمین نمی‌شود بلکه بوسیله‌ی بیعت بزرگان اصحاب به امامت برگزیده شد، آنچه سبب ترجیح ابوبکر صدیق بر سایرین بعلاوه ایمان و هجرت و جهاد این بود که بزرگان اصحاب گفتند: «اختاره رسول الله لأمر ديننا فنختاوه لدنيانا» «رسول خدا او را برای امور دینمان برگزیده پس ما او را برای امور دنیوی‌مان بر می‌گزینیم»، سپس مسلمانان با وی بیعت کردند و امامت او استقرار یافت، حضرت علی هم با وی بیعت کرد و پشت سرش نماز خواند.

* * * *

حکومت اسلامی شورایی و عادلانه است، نه استبدادی و ارثی که اختیاری برای امت اسلام در تقریر مصیر خود نمانده باشد، اساساً زیر پا گذاشتن استبداد و بر پای داشتن شوری یکی از رسالات مهم رسول اکرم جاست، اسلام عزیز بر حکومتهای موروثی خط بطلان کشید و حیثیت‌های از دست رفته را به مردم باز گردانید و توده‌های ضعیف مردم را در اداره‌ی امور سهیم کرد، با وجود اینکه رسول اکرم جدارای عقل کل بود و شبانه روزی وحی الهی بر وی نازل می‌شد و از هر گونه لغزشی مصون بود، خدای تعالی به او می‌فرماید: ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ[آل عمران: ۱۵۹]. «با یارانت در کارهای مهم مشورت کن». و در وصف مومنان صادق و لایق می‌فرماید: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ[الشورى: ۳۸] «حکم و کارشان در بین خود به صورت شوری است».

پیغمبر اکرم جمسلمانان را در وحدت کلمه و هدایت کامل بدرود گفته و با یقین به کمال دین ایشان را به تمسک به کتاب خدا و سنت خود توصیه فرموده که دست گرفتن به کتاب و سنت ضامن سعادت و بقاء و عظمت مسلمین است: «تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ رسوله» «در بین شما بجا گذاشتم دو چیز را که اگر آنها را محکم بگیرید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و سنت رسولش را» [۷۷].

* * * *

دین کمال یافته‌ی اسلام گروه گشای هر مشکلی است و چاره ساز هر کاری، اگر پیغمبر اکرم ججانشینی را برای خود تعیین نفرموده کمال عدالت را اجراء کرده و ارج و احترام برای مسلمانانی که بارها به فرمان خدا با ایشان مشورت کرده بود قرار داده و ایشان هم آن قدر از کتاب خدا و سنت رسولش فیض یافته بودند که گمراه نشوند و گمراه نشدند و راه پیغمبر را در پیش گرفتند و اسلام را در جهان گسترش دادند و مادامی که بر کتاب و سنت استوار بودند مصیبتی برای مسلمین پیش نیامد، این قانون حق است که نمی‌میرد و تا قیام قیامت بر پای خواهد ماند مردمان مردند و میمیرند و خواهند مرد، فرض کنیم که پیغمبر اکرم جشخص را به جانشینی خود تعیین می‌کرد مگر آن شخص آب زندگانی خورده یا تضمین بقاء از بارگاه حی لایموت گرفته که نمیرد و یا کشته نشود بعد از او چه؟ شخص دیگر و هکذا پس از آخرین نفر چه؟ خوب تکلیف مردم چه می‌شود؟ همین طور آواره و سر گشته بمانند در اینجا به نکاتی چند توجه داشته باشیم:

(۱) حکومت اسلامی بر افراد تکیه ندارد حتی بر پیغمبر اکرم جکه آورنده‌ی شرع و دین است بلکه بر شرع و قوانین الهی متکی است، چنان که خدای تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤[آل عمران: ۱۴۴] «و محمد نیست مگر پیغمبری که پیش از او پیغمبران دیگر گذشته و مرده‌اند، آیا اگر محمد بمیرد یا کشته شود شما از دین خدا بر می‌گردید؟ و اگر کسی از دین خدا بر گردد هرگز ضرری به خدا نمی‌رساند و خدای تعالی سپاسگزاران ثابت قدم را پاداش خواهد داد».

چنان که می‌دانیم پس از رحلت رسول الله جاسلام از جزیره العرب باقصى نقاط جهان رسید که اگر به شخص بستگی می‌داشت با مرگ آورنده‌ی آن که بزرگترین شخصیت بود اسلام نیز از بین رفته بود.

(۲) قانون اسلام و شریعت الهی تا ابد تضمین شده است و خود خط دهنده و توجیه کننده‌ی مردم است و آنان که از شریعت الهی دستور می‌گیرند می‌دانند چکار بکنند.

(۳) روح آزادگی و همبستگی در شوری است، هر چند حکومت، حکومتی است الهی اما در عین حال حکومت مردم بر مردم نیز هست و از تکروی و استبداد و احیای روش مستکبرین ((قیاصره)) قیصران روم و ((أکاسره)) کسری‌ها پادشاهان ایران، جلوگیری شده است.

قانون هم چنان که ذکر شد ((کتاب خدا و سنت رسول الله)) می‌باشد. حضرت علی کرم الله وجهه نیز قوام حکومت اسلامی و سعادت افراد را در تمسک به کتاب و سنت دانسته و در این باب توصیه و تاکید فرموده است: «أما وصيتي فالله لا تشركوا به شيئاً ومحمد ج فلا تضيعوا سنته»: «وصیت من به شما این است که: هیچ گونه انبازی برای خدا قرار ندهید و به فرمان او عمل کنید و سنت حضرت محمد جرا از دست ندهید، این دو ستون محکم و بر افراشته را بر پای دارید و این دو چراغ را روشن نگهداری کنید، دیگر هیچ ایرادی بر شما نیست مادام که دست از این دو چیز بر نداشته اید» [۷۸].

* * * *

در تمام مسائل اختلاف مسلمین به کتاب و سنت ارجاع و حل و فصل می‌گردد: «وَارْدُدْ إِلَى الله وَرَسُولِهِ مَا يُضْلِعُكَ مِنَ الْخُطُوبِ، وَيَشْتَبِهُ عَلَيْكَ مِنَ الاُْمُورِ، فَقَدْ قَالَ اللهُ سبحانه لِقَوْم أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ[النساء: ۵۹]. فَالرَّدُّ إِلَى اللهِ: الاَْخْذُ بِمُحْكَمِ كِتَابِهِ، وَالرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ: الاَْخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعةِ غَيْرِ الْمُفَرِّقَةِ» [۷۹]. «در کارهای مشکل که درمانده‌ی شوی و امر بر تو مشتبه گردد آنها را به کتاب خدا و سنت رسول او باز گردان که خداوند سبحان برای گروهی که خواسته است هدایت کند فرمود: ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا و رسول خدا و اولو الامر خودتان پیروی کنید و اطاعت نمایید پس اگر در حکمی اختلاف پیدا کردید به خدا و رسولش رجوع نمایید، رجوع به خدا با گرفتن محکم از کتاب او و رجوع به رسول او فرا گرفتن سنت گرد آورنده او است که پراکنده نمی‌سازد».

* * * *

هیچ کس نمی‌تواند بگوید: اگر پیغمبر جبرای خدا جانشینی تعیین نکرده باشد مردم گمراه شده‌اند، زیرا پیغمبر اکرم جهدایت را در تمسک به کتاب و سنت دانسته و گمراهی را در عمل نکردن به آنها، و این دو مورد را برای معاش و معاد مردم کافی دانسته است.

* * * *

اگر سوال شود که ((کتاب و سنت)) به خودی خود مشکلات مردم را حل نمی‌کند، پس باید ((مجریی)) وجود داشته باشد که مفاد آنها را اجرا کند؟

جواب این است که: در کتاب خدا سیستم حکومت شورایی تعیین شده که بهترین سیستم حکومت مردم بر مردم است، در اینجا قانون است که حکومت را تشکیل می‌دهد، بر خلاف قانون خلق که متوقف بر اتفاق نظر قانونگذاران می‌باشد و متحمل حذف و اصلاح و تبصره است، و قانون خدا تغییر ناپذیر می‌باشد، نیازی به تجدید نظر و حذف و اصلاح ندارد، چه واضع آن خداوند علیم و مدبر است.

چنان که در عصر رسول اکرم جنیز در مسائل اجتماعی و سیاسی مردم، شوری معتمد و مستند بوده است، نتیجه ی، جامعه مسلمین مکلف به اجرای قوانین الهی هستند که از جمله آن تشکیل شوری و انتخاب امام است.

* * * *

اگر در تواریخ و سیر اسلامی دقت کنیم، خواهیم دید که رسول اکرم جبرای از بین بردن حکومت مورثی و استبدادی و به منظور اجرای عدالت و مساوات در حکومت اسلامی، در غزوه‌ها که شخصاً شرکت می‌فرمود و هم چنین در عمره ((القضاء و حجة الوداع)) اشخاص مختلف را با خصوصیات گوناگون جانشین خود قرار می‌داد تا مردم بدانند که اسلام، سلطنت و حکومت قرشی و هاشمی و عربی، نیست، بلکه دینی است جاوید جهانی برای همه، و حکومتی است الهی برای همه، رنگ و نژاد و زبان مطرح نیست، همه مردم مسلمان در امور جاریه عالم اسلام مسئولند و در پیشگاه خدای تعالی یکسانند مگر بتقوی و طاعت بیشتر که ملاک فضیلت است حتی شخص رسول اکرم جبیشتر از هر مومنی مطیع فرمان خدا بوده و از او می‌ترسیده است.

چرا رسول اکرم جشخص نابینایی را جانشین خود می‌نماید؟ عبدالله ابن ام مکتوم؟

چرا فردی سیاهپوست را که در جاهلیت ارزشی نداشته سخنگوی اسلام می‌نماید؟ بلال حبشی؟

چرا افراد غیر قریشی را جانشینان خویش قرار می‌دهد؟ عبدالله ابن رواحه و سعد ابن معاذ را؟

چرا جوانی بیست ساله را بفرماندهی سپاه بر می‌گزیند؟ اسامه پسر زید غلام و کنیزک زاده را؟!.

چرا احیاناً کسانی را جانشین خود فرموده که خیلی گمنام و ناشناخته‌اند ((عویف، سباع، عتاب))؟!.

جواب این همه چراها و صدها سوال دیگر یک جمله است، ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ[الحجرات: ۱۰] «مومنان برادر یکدیگرند). و برادری یعنی برابری».

حکمت این انتصاب‌ها از آفتاب روشنتر است، اگر رسول اکرم جیک بار ابوبکر یا عثمان یا علی را جانشین خود قرار داده است ایشان به فکر جانشینی دائم و حکومت مورثی نباید بیفتند زیرا عبدالله ابن ام مکتوم (نابینا) و بلال سیاهپوست برده‌ی آزاد شده و سعد ابن معاذ غیر قرشی و اسامه نوجوان کنیزک زاده و عویف و سباع و عتاب ((گمنام و ناشناخته)) نیز این سمت‌ها را داشته‌اند، پس خویشاوندی و همرنگی و کهولت و جوانی و برازندگی قد و قامت در اسلام مطرح نبوده و نیست، بلکه اسلام بر تمام مفاخر جاهلیت خط بطلان زده است.

چنان که ذکر شد رسول اکرم جدر مرض الموت خود ابوبکر سرا امام جماعت مسلمین کرد نه عباس عمویش و نه علی پسر عمو و دامادش را که نزدیکتر به او بودند تا زمینه ای برای حکومت قومی و موروثی فراهم نگردد و مردم بفهمند که: منظور حضرت از این تکلیف تفویض امور حکومت اسلامی به ابوبکر نیست، گرچه علی از ابوبکر و عباس هم از علی به حضرتش نزدیکتراند و اگر صحبت از ((ارث)) باشد، با وجود عباس، علی محجوب است بحجب حرمان «الأقرب يمنع الأبعد» (خویش نزدیکتر خویش دورتر از ارث منع می‌کند) [۸۰].

[۷۱] نهج البلاغه جزء ۴ کلام ۱۹۷. [۷۲] نهج البلاغه جزء ۲ کلام ۹۱ ص ۲۶۲. [۷۳] از مکتوب ششم نهج البلاغه فیض الاسلام جلد ۵ صفحه ۸۳۱. [۷۴] نهج البلاغه جزو سوم مکتوب و خطبه‌ی ۱۷۲. [۷۵] نهج البلاغه کلام۱۳۴ جزء دوم ص ۴۰۶. [۷۶] نهج البلاغه کلام ۱۲۷ جزو دوم صفحه ۳۴۸. [۷۷] حدیث شریف، مشکوة به نقل از موطاء امام مالک (۳) محمد رسول الله از خطبه‌ی حجه الوداع در منی بطور مفصل‌تر. [۷۸] نهج البلاغه جزء ۳ کلام ۱۴۹. [۷۹] نهج البلاغه جزء ۴ از عهدنامه به مالک اشتر نخعی. [۸۰] حدیث شریف.