بطلان عقاید شیعه

فهرست کتاب

عقيدة توهين به رسول جو توهين به علی و حسن و حسين ش

عقيدة توهين به رسول جو توهين به علی و حسن و حسين ش

مجلسی می‌گوید: «نعمانی از امام محمد باقر ÷روایت كرده كه او گفته است: وقتی كه امام مهدی ظاهر می‌شود، ملائكه او را تأیید می‌كنند، و اولین كسی که با او بیعت می‌كند، محمد جاست و سپس علی ÷، و شیخ طوسی و نعمانی از امام رضی ÷روایت كرده‌اند كه از نشانه‌های ظهور مهدی این است، كه به‌صورت عریان در مقابل قرص خورشید ظاهر خواهد شد» [۴۱].

پس نگاه كن ای برادرم ـ خدا به تو رحم كند ـ كه آنها چگونه به پیامبر جو علی÷اهانت كرده و به دروغ و بهتان ادعا می‌كنند كه آنها با مهدی بیعت خواهند كرد. پس باز هم در افترائی دیگر، می‌گویند كه مهدی لخت و برهنه و بدون لباس ظاهر خواهد شد. واقعاً این چه دینی است؟! (خدا آنها را بی‌آبرو كند!) پس شیعه در افترائی دیگر از قول پیامبر جمی‌گویند: «كسی كه یک بار متعه شود، مرتبه او همچون مرتبه حسین است، و كسی كه دو بار متعه شود، مرتبه او همچون مرتبه حسن است. و كسی كه سه بار متعه شود، مرتبه او همچون علی‌بن‌ابی‌طالب است، و كسی كه چهار بار متعه شود، مرتبه او همچون مرتبه من است» [۴۲].

به این احمق‌ها نگاه كنید! آیا مرتبه و درجه حضرت حسین این‌ قدر پایین است؟! ما سنی‌ها معتقدیم به این‌كه فرد هر چند در مقام عبادت بالا رود، باز هم به پای اصحاب رسول‌الله جنمی‌رسد، حال چه رسد به سرور جوانان بهشتی و نوه رسول‌الله؟! و چگونه است كه آنها تا این اندازه قدر و ارزش برادر بزرگتر وی حضرت حسن، و پدرش حضرت علی، كه چهارمین خلیفه راشده است، پایین می‌آورند؟! و اما تهمت و افتراء آنها نسبت به سالار اولین و آخرین و برترین پیامبران حضرت محمد جكه می‌گویند هر كس چهار بار متعه کند، درجه و مرتبه او را پیدا می‌كند، در جای خود بماند. (پناه به خدا)

خدایا ما از آنچه كه این مغرضان ادعا می‌كنند، به تو تبری می‌جوئیم، و امر آنها را به خدای قاهر جبار واگذار می‌كنیم، و هیچ حول و قوتی نیست الا به كمک الله تعالی.

و كلینی در فروع كافی از زراره نقل كرده كه او گفته است: «وقتی كه آن صحیفه به‌دستم رسید، دیدم كه كتابی فشرده است، و معلوم است كه از كتاب‌های پیشنیان اول است. به آن نگاه كردم. ناگهان دیدم كه در آن مواردی برخلاف صله رحم و امر به معروفی كه مورد اتفاق همگان است، یافتم. تقریباً غالب كتاب به همین منوال بود. بالاخره آن را تا آخر خواندم آن هم با حالتی از دل ناخوشی و انتقاد و بد اندیشی، و گفتم ـ در حالی‌كه آن را می‌خوانم ـ این كتاب بی‌پایه و باطل است. پس از اتمام آن، آن را به او بازپس دادم. فردای آن روز، با ابوجعفر ملاقات كردم، آنگاه او به من گفت: آیا صحیفه فرائض را مطالعه نمودی؟! گفتم: آری. گفت: بنظرت چطور بود؟! گفتم: ‌بی‌پایه و پوچ و چیزی نیست چرا كه برخلاف رفتار و سلوک مردم است. گفت: بخدا ای زراره، آنچه را كه دیدی همه حق است. آنچه كه دیدی دیكته پیامبر جو دست نوشته حضرت علی است» [۴۳].

این یكی از روایت‌های كافی است، و این در حالی است كه كتاب كافی به‌عنوان یكی از بزرگترین مراجع شیعه بشمار می‌آید.

نگاه كن برادرم! آیا در آنجا اتهام و اهانتی به پیامبر جو علی ÷بزرگ‌تر از این وجود دارد كه به آنها نسبت داده شود: «پیامبر ج(والعیاذ بالله) در عین اینكه به مردم امر می‌كرد كه صله رحم و امر به معروف به‌جای آورند، پنهانی به حضرت علی خلاف این را دیكته می‌كرد یعنی به جداگرایی و امر به منكر و نحو آن امر می‌كرد.» و این چیزی است كه از این عبارت كتاب فوق دانسته می‌شود. «برخلاف آنچه كه مردم از صله رحم وامر به معروف انجام می‌دادند» آیا بهتانی شنیع‌تر از این وجود دارد؟! پس نگاه كن، (ببین) كه درباره دین شیعه چه نظری داری؟! كسانی كه معتقدند دین حقیقی همان چیزی است كه زراره بعنوان كذب و افتراء ادعا كرده مبنی بر این‌كه پیامبر جآن را دیكته كرده و حضرت علی آن را با خط خودش نوشته و در آن احكام و دستورالعمل‌هایی مبنی بر جداگرایی و امربه منكر، وجود دارد؟! آیا چنین چیزی می‌تواند و شایستگی آن را دارد كه بعنوان دین تلقی بشود؟!.

و شیعه در حق حضرت علی ÷گفته است:

حضرت علی خطبه خوانده سپس رویش را برگرداند، در حالی‌كه در میان آنها مردمی از اهل بیتش و خواصش و پیروانش دیده می‌شد و گفت: قطعاً من دانستم كه خلفای قبل از من به‌صورت عمدی كارهایی برخلاف (فرمان) رسول‌ الله جانجام دادند و عهد و پیمان او را شكستند و سنت او را تغییر دادند ...

اگر مردم را بر ترک كردن از قوانین و سلوک تعیین شده آنها وادارم، و‌ آنها را به جایگاه‌شان انتقال دهم، پس هم از من، پراكنده می‌شوند و ورثه فاطمه شلاق كاری می‌شود، ... خلاصه اگر سایر ملت‌ها را هم به كتاب الله و سنت پیامبرش بازگردانم، همگی از دور من پراكنده می‌شوند [۴۴].

و این روایت هم از جمله روایات كافی است؛

آیا این معقول است كه حضرت علی كه معروف به شیر خدا و قهرمان و حیدر كرار است، چنان‌كه از روایت‌های آنها بر می‌آید، این‌گونه ترسو و ذلیل نشان داده می‌شود و می‌ترسد كه سپاهش او را ترک گویند، به همین خاطر، از این‌كه مردم را به كتاب الله و سنت واقعی پیامبر ارجاع دهد، منصرف می‌شود و با وجود آن‌كه امام و خلیفه آنهاست، ترجیح می‌دهد كه آنها بر سر روش سنت ستیز خلفای راشدین ـ كه به عمد عهدشكنی كردند ـ باقی بمانند؟!.

آیا بهتان و تهمتی زشت‌تر از این نسبت به حضرت علی وجود دارد؟! و گذشته از این شیعه می‌پندارند كه عصای موسی و انگشتر سلیمان در اختیار حضرت علی بوده و او بر هر چیزی توانا بوده است. فلاحول ولا قوة الا بالله.

خدایا امور حقانی را به ما رهنمون شو! و ما را از آفت‌ها و شرارت‌های نفوسمان پناه بده!.

و كلینی در اصول كافی ذكر كرده: «جبرئیل بر پیامبر جنازل شد، آنگاه به او گفت: ای محمد خدا تو را به نوزادی مژده می‌دهد كه از فاطمه متولد می‌شود، كه بعد از تو امتت او را خواهند كشت. آنگاه فرمود: ای جبرئیل، سلام مرا به پروردگارم برسان، (و به او بگو) من احتیاج به نوزادی ندارم كه از فاطمه متولد می‌شود و امتم بعد از من او را خواهند کشت. آن‌گاه جبرئیل بالا رفت، سپس پایین آمد و گفت: ای محمد، پروردگارت به تو سلام می‌رساند و به تو خوش‌ خبری می‌دهد كه در دودمان و نسل آن نوزاد امامت و ولایت و وصیت را قرار می‌دهد. آنگاه پیامبر گفت: من راضی شدم. پس دنبال فاطمه فرستاد. (و به او گفت) خدا مرا به نوازدی خوش خبری می‌دهد كه از تو زاده می‌شود، اما امتم بعد از من او را می‌كشند، آن‌گاه به عرض او رساندم كه من احتیاجی به چنین نوزادی ندارم ... آن‌گاه خداوند برای من پیام فرستاد كه در سلاله او امامت و ولایت و وصیت قرار خواهد داد. من هم برای او پیام فرستادم كه راضی شدم. پس با اكراه به آن باردار شد و با ناخوشی آن را زائید... و حسین ÷نه از فاطمه و نه از هیچ زنی شیر ننوشید. او را نزد پیامبر جمی‌آوردند، و او انگشتش را در دهانش قرار می‌داد، و او را می‌مكید، و آن مكیدن كفاف ۲ الی ۳ روزش را می‌كرد» [۴۵].

آیا این اهانتی به سرور ما حضرت حسین نیست؟!.

چرا که بنا به قول این‌ها، با وجود این كه الله تعالی، مژده آمدن او را به پیامبر داده است، پیامبر جگفته است: «من نیازی به او ندارم!» و سپس مادرش فاطمه زهراء هم به آمدن او دلخوش نبوده، و با بی‌میلی به آن باردار شده و با بی‌میلی او را به‌ دنیا آورده است و حتی او را شیر هم نداده است. ما تا به‌حال نشنیده‌ایم كه مادری نسبت به پسرش چنین بگوید و چنین كند، حال چه رسد به این پسر كه در اوج بزرگواری است و سالار جوانان بهشتی می‌باشد. و كلینی نقل كرده: جعفر صادق می‌گوید‌: وقتی كه عبدالله‌بن سلول وفات كرد، پیامبر جبر جنازه‌اش حضور یافت. آن‌گاه عمر به رسول خدا گفت: آیا خداوند تو را نهی نكرده كه بر سر قبرش نایستی؟! آنگاه پیامبر جساكت شد. باز دوباره گفت: ای رسول خدا،‌ آیا خدا تو را نهی نكرده كه بر سر قبرش نایستی؟! آن‌گاه پیامبر جبه او گفت: وای بر تو، هیچ می‌دانی چه گفتم؟! گفتم: خدایا، شكمش را و قبرش را پر از آتش كن!، و او را به آتش داخل كن!» [۴۶].

ببینید كه شیعه چگونه نسبت به پیامبر افترا و تهمت می‌زند، مدّعی هستند (آن هم به دروغ و بهتان) كه رسول‌الله بر آن منافق نماز خوانده، اما در آن نماز، برای او دعا نكرده، بلكه بر علیه او دعا كرده است. شكی نیست كه این از كارهای نفاق است،‌ و نسبت دادن نفاق به شخص پیامبر جاهانت و جرم بزرگی است!.

و همچنین كلینی روایت كرده كه: ابوعبدالله می‌گوید: مردی از منافقان مرد. آنگاه حسین ÷بیرون شد و با او به راه افتاد. یكی از خدمتكارهایش به او رسید. حسین به او گفت‌: فلانی به كجا می‌روی؟! گفت: از دست این جنازه فرار می‌كنم تا بر آن نماز نخوانم؟! حسین به او گفت: نگاه كن. در كنار راست من بایست،‌ و آن‌چه را كه من می‌گویم، تو هم بگو! وقتی كه حسین تكبیر گفت، به طرف او آمد، حسین گفت: الله اكبر، خدایا فلان عبدت را هزار لعنت جورواجور كن! خدایا او را در میان بندگانت و شهرهایت رسوا كن! و او را به آتشت وارد ساز، و سخت‌ترین عذابت را به او بچشان! چون که او، با دشمنانت دوستی می‌كرد، و با اولیای تو دشمنی ... و اهل بیت پیامبر تو را مبغوض می‌داشت» [۴۷].

نگاه كن خدا تو را خیرت دهد كه شیعه چگونه بر حضرت حسین افترا بسته آنجا كه می‌گویند: او بر مردی منافق نماز خوانده و بر علیه او لعن و دعا كرده این در حالی است كه نماز فقط و فقط برای دعا و طلب مغفرت و رحمت است ... و بدین صورت نفاق و دوریی را به دروغ به او نسبت می‌دهند. و ما پناه می‌بریم به خدا از این‌كه حسین این‌گونه منافق و چاپلوس باشد!! اگر قرار است كه دین براساس نفاق استوار شود، دیگر چه نیازی بود كه مصیبت و اذیت و آزار از طرف كفار مشركین و یهودیان و دیگران بشود؟! و اگر واقعاً این‌گونه می‌بود جنگ كربلا هیچ‌وقت به وقوع نمی‌پیوست، و حضرت حسین÷شهید نمی‌شد؟!.

[۴۱] حق الیقین, باقر مجلسی, ص ۳۴۷. [۴۲] تفسیر منهاج صادقین ص ۳۵۶, تالیف ملا محمد کاشانی. [۴۳] فروع کافی ج ۳, ص ۵۲. [۴۴] فروع کافی, کتاب الروضه ص ۲۹. [۴۵] اصول کافی, تالیف کلینی ص ۲۹۴. [۴۶] فروع کافی, کتاب جنائز , ص ۱۸۸. [۴۷] فروع کافی, کتاب جنائز , ص ۱۸۹.