عقيده توهين به مادران ايمانداران و پسران فاطمه ل
بنیانگذاران مذهب شیعه، همچون پیامبر ج، در حق ائمه خود، قایل به عصمت شده، و آنها را برتر از سایر پیامبران دانستهاند، و اطاعت كردن از آنها و ایمان آوردن به امامت آنها را همچون ایمان آوردن به پیامبر جو وجوب اطاعت كردن از وی، لازم دانستهاند. آنها گمان بردهاند كه ائمه آنها دارای صفات و فضایلی هستند كه جز الله تعالی كسی دارای آنها نیست. (دیر زمانی) است كه آنها مدعی هستند ائمهشان علم آنچه را كه بوده و خواهد بود، میدانند. و میدانند كه چه وقتی خواهند مرد. بلكه تنها زمانی خواهند مرد كه خود بخواهند [۷۲]. و عصای موسی و انگشتر سلیمان ـ و نام اعظم خدا، و سلاح امامت [۷۳]در اختیار آنهاست.
و آنها شجاعترین امت هستند و غیر اینها از فضایل و مناقب از یک طرف، و از طرف دیگر، برغم صفات و اعمال خارقالعاده و معجزات و خرافاتی كه برای آنها قایل شدهاند، مواردی وجود دارد كه حتی یک انسان عادی هم خجالت میكشد كه آنها را دارا شود یا بدانها منسوب گردد، چون جز ننگ و پستی و خواری چیزی برای او به بار نمیآورند، مثلاً برای آنها ثابت كردهاند كه آنها منافق و ترسو و دروغگو و ... بودهاند!!.
و ما میخواهیم كه با اقتباس از كتابهای معتمد آنها، بخشی از روایتها و اقوال آنها را فراروی دید شما قرار دهیم. آنها در ارتباط با ازدواج عمر سبا امكلثوم دختر علی لمینویسند: «این اولین ازدواجی است كه ما آن را نپسندیدیم.» [۷۴]
پناه میبریم به خدا از این وقاحت در حق حضرت امكلثوم و پدر و مادرش و برادرانش حسن و حسین س.
و زینالعابدین به یزید گفت: «نسبت به آنچه كه پرسیدی، تصمیم خودم را گرفتهام، و من بنده دل ناراحتی برای تو هستم. پس اگر میخواهی مرا نگهدار، و اگر میخواهی بفروش» [۷۵].
چگونه امام معصوم در نزد شیعه، به بندگی خود برای یزید اعتراف میكند، این در حالی است كه او یک امام است».
و كلینی نقل كرده: ابن ابی عمیر میگوید: ابو عبدالله ÷به من گفت: ای ابو عمر دین در تقیه است و كسی كه تقیه ندارد دین ندارد، و تقیه در همهچیز است جز در شراب و مسح بر دو خف [۷۶].
و نقل كرده: «ابو عبدالله گفته است: مواظب دینتان باشید، و آن را با تقیه بپوشانید، چه، كسی كه تقیه ندارد، ایمان ندارد [۷۷].
و از معمربن خلاد نقل است: در ارتباط با قیام برای والیان از ابولحسن سؤال كردم. ابوجعفر ÷گفت: تقیه جزو دین من و دین پدران من است، و كسی كه تقیه ندارد، ایمان ندارد» [۷۸].
و از ابوعبدالله ÷نقل كرده كه او گفت:ای سلیمان، شما بر سر دینی هستید كه كسی كه آن را كتمان سازد، الله تعالی او را عزت میدهد. و كسی كه آن را پخش و منتشر كند، الله تعالی او را ذلیل كند [۷۹].
و همچنین نقل كرده: زراره از محمدباقر ÷درباره مسألهای سؤال كرد، آنگاه گفت: فردا پیش من بیا، تا مطلبی را از كتابی برایت بیان كنم. بعد از ظهر فردای آن روز، پیش او رفتم ـ این در حالی است که آن زمانی بود كه من معمولاً در آن لحظه در میان ظهر و عصر با او خلوت میكردم، و من كراهت داشتم كه از او سؤال كنم مگر در خلوت، از ترس اینكه راز دینم در پیش حضار بر ملا شود» [۸۰].
و نیز نقل كرده: «ابو عبدالله میگوید: پدرم در زمان بنیامیه فتوا میداد كه آنچه توسط عقاب شکار كه كشته شود، حلال است. و او در برابر آنها تقیه میكرد. و من از آنها تقیه نمیكنم، هر آنچه كه از آنها كشته شود، حرام است» [۸۱].
و نیز نقل كرده: «وقتی كه فوت كرد و رفت، آن را به محمدبن علی ÷واگذار كرد. او هم انگشتر پنجم را باز كرد. آنگاه در آن چنین ملاحظه كرد: كتاب الله را تفسیر كن!... و حق را در حالت ترس و امنیت بگو! و فقط از خدا بترس، او هم چنین كرد [۸۲].
یعنی ائمهای كه قبل از آنها بودهاند، در حالت خوف و امنیت حق را نگفته، از مردم میترسیدهاند.
و كلینی همچنین از زرارهبن اعین از ابوجعفر نقل كرده كه: سؤالی از چیزی كردم، و او به من جواب داد، سپس مردی به سراغ او آمد، و همان سؤال را از او كرد، اما او بر عكس جوابی كه به من داده بود، به او جواب داد. سپس دیگری آمد و برخلاف من و آن رفیقم به او جواب داد. وقتی كه آن دو مرد خارج شدند گفتم: ای پسر رسول خدا، دو مرد از اهل عراق از شیعه شما، نزد شما آمده، از شما سؤال میكنند، اما شما به هر یک جوابی متفاوت میدهید، قضیه چیست؟! گفت: ای زراره، این برای ما بهتر است، و زمینه بقای ما و شما را بهتر فراهم میآورد» [۸۳].
و همچنین كلینی نقل كرده: موسیبن اشیم میگوید: من نزد ابوعبدالله بودم. آنگاه شخصی در ارتباط با آیهای از كتاب الله از او سؤال كرد، او هم به او جواب داد. پس شخص دیگری وارد شد، و در ارتباط با همان آیه سؤال كرد، آنگاه او جوابی متفاوت با شخص اولی به او داد.
از این قضیه خیلی ناراحت شدم. گویی سینهام را با چاقو میشكافتند. با خودم گفتم: ابوقتاده را در شام ترک كردم در حالیكه چیزی را از قلم نمیانداخت. و حال كه پیش این آمدهام میبینم، كه همه چیزش اشتباه است!! در حالی كه غرق در این افكار بودم، شخص دیگری وارد شد، و از آن آیه پرسید.
آن بزرگوار، جوابی متفاوت با جواب من و جواب رفیقم به او داد. آنگاه تا اندازهای دلم آرام گرفت، و دانستم كه این كار وی، صرفاً از باب تقیه است. پس به من رو كرد و گفت: ای ابن اثیم! الله تعالی (نبوت) را به سلیمانبن داود واگذار كرد و به او گفت:
﴿هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِكۡ بِغَيۡرِ حِسَابٖ ٣٩﴾[ص: ۳۹].
و به پیامبرش واگذار نمود و گفت:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ۷].
«پس آنچه كه به پیامبر جواگذار شده، به ما هم واگذار شده است» [۸۴].
آیا این شرک در رسالت محمدی نیست؟! آیا انسان بعد از این اعتقاد ـ پناه بر خدا ـ مسلمان باقی میماند؟!.
و همچنین كلینی نقل كرده: «سلمهبن محرز میگوید: به ابوعبدالله گفتم: مردی ارمانی فوت كرده، و مرا سر وصیت خود قرار داده است. به من گفت: ارمانی چیست؟ گفتم: نبطی از انباط كوهها، مرده، و در ارتباط با تركهاش مرا سر وصیت خود قرار داده و تنها دختری باقی گذاشته است. به من گفت: نصف را به آن دختر بده. من هم زراره را از این قضیه آگاه كردم. آنگاه او به من گفت: همه مال، به او تعلق دارد. بعد از آن بر او وارد شدم. گفتم: خدا تو را اصلاح كند، علمای ما گمان میبرند كه تو از من ترسیدهای، گفت: بخدا، در برابر تو تقیه نكردهام، اما از این ترسیدم كه عمل كنی آیا كسی از آن آگاه شد،؟ گفتم: نه، گفت: پس مابقی را هم به او بده! [۸۵].
از این روایات چنین بدست می آید كه ائمه، یكبار مسائل را كتمان ساخته، و بار دیگر آن را تحریف كرده، و از شخصی تا شخصی دیگر جوابهای خود را تغییر میدهند. و كتمان مسائل، بیشتر دینشان است بلكه به دروغ و تهمت از آنان روایت كردهاند، كه كسی كه دینش را كتمان میسازد، الله تعالی او را عزت میدهد، و كسی كه آن را ظاهر میكند، الله تعالی او را ذلیل میكند. پس وقتی كه شأن ائمه معصومین در نزد آنها چنین است، شما را بخدا، چگونه میتوانیم بر آن ائمه اعتماد كنیم؟! آیا آنان به علمای یهود، در تحریف دین و كتمان آن، مشابه نیستند؟! و همه اینها بدگویی و اهانتی زشت است در حق ائمه اهل بیت. و البته كه آنان از این اقوال دروغین بدور هستند!.
و كلینی نقل كرد،: «هشامبن حكم و حماد، از زراره، برای من نقل كردند كه: با خود گفتم: شیخ من دانش به خصومت ندارد. (منظورش امامش است» [۸۶].
و ملا خلیل قزوینی فارسی در شرح این روایت نوشته است: «این شیخ بی عقل شده، روش زیبای گفتگو با خصم را بلد نیست».
و كشی از زراره نقل كرده: درباره تشهد از ابو عبدالله سؤال كردم، گفتم التحیات و الصلوات... از تشهد درباره او سؤال كردم او هم گفت: التحیات و الصلوات ...
وقتی كه بیرون شدم، باد در ریشش كردم و گفته هرگز رستگار نمیشود. [۸۷]
این ابو عبدالله همان جعفر صادق است كه جماعتی از شیعه به او منسوب میباشند و در ارتباط با خود میگویند كه جعفری هستند، و این زراره، از بزرگان و رؤسای شیعه است، و اكثر روایات مربوط به ائمه را شیعه از او نقل میكنند. و این حال او با امامش است، واقعاً چه توهین بزرگی است كه زراره آن را انجام داد. و اصلاً از میان عامه مردم چه كسی راضی میشود كه كسی در چشمش یا ریشش تف بیندازد. حال چه رسد به امام بزرگواری همچون جعفر صادق ـ رحمه الله تعالی ـ
و مجلسی در جلاءالعیون میگوید: چدر بزرگم از رسول خدا جروایت كرده كه: وقتی كه جعفربن محمدبن علیبن حسین متولد شد، او را صادق نام نهید! چرا كه وقتی كه پنجمین اولاد او متولد شود، همانی كه به جعفر نامگذاری میشود، و امامت را به دروغ مدعی میشود و بر الله تعالی افتراء میبندد، و او در نزد خدا جعفر كذاب است» [۸۸].
و این كسی كه از او نقل میكنند، كه جعفر كذاب است همان پسر امام نقی ـ یكی از ائمه معصوم در نزد شیعه و برادر تنی امام عسكری ـ است و این یكی نیز یكی از ائمه دوازده امام معصوم در نزد شیعه است. و این جعفر هم از آل علی و فاطمه و از دودمان حسین و زینالعابدین است پس ادعای باطل آنها مبنی برحب آل بیت چگونه است؟! این سلسله نسب ایشان می باشد، یک سلسله طلایی است، اما او در نزد شیعه ـ که خود را دوستداران اهل بیت می نامند. ملقب به جعفر كذاب است. خدای سبحان به دادمان برس!.
[۷۲] اصول کافی ص ۱۵۸-۱۵۹. [۷۳] مرجع سابق, ۱۷۴. [۷۴] فروع کافی ج ۲. [۷۵] فروع کافی, کتاب الروضة. [۷۶] اصول کافی, ص ۴۸۲. [۷۷] مرجع سابق, ص ۴۸۳. [۷۸] مرجع سابق, ص ۴۸۴. [۷۹] مرجع سابق. [۸۰] فروع کافی, ج۳, ص ۵۲. [۸۱] فروع کافی, ج ۳ ص ۸۰. [۸۲] اصول کافی ص ۱۷۱. [۸۳] مرجع سابق ص ۳۷. [۸۴] مرجع سابق ص ۱۶۳. [۸۵] فروع کافی, ج۳, ص ۴۸. [۸۶] اصول کافی, ص ۵۵۷. [۸۷] معرفة اخبار رجال ص ۱۰۶. [۸۸] جلاء العیون, باقر مجلسی, ص ۳۴۸.