اصول علمی در حرکت دعوت اسلام راستین

اصول توحید در اعتقاد سلف:

اصول توحید در اعتقاد سلف:

اولا: ایمان به صفات و اسماءِ الله سبحانه و تعالی، بدون تحریف و تأویل و بر اساس آنچه که ذات سبحانش آنها را به خود نسبت داده‌است: [۶]

الله سبحانه و تعالی در کتابش، خود را با آیاتِ بسیار زیادی توصیف فرموده است و این امر توسط رسولش نیز در احادیث فراوانی نیز صورت پذیرفته است، و این احادیث در کتب سنت مثل بخاری، مسلم و مسند احمد و... جمع آوری شده است و استناد ما نیز فقط به آن احادیثی است که صحیح بودن آن با «علم مصلح حدیث» و «سند شناسی» به اثبات رسیده باشد.

هر آنچه را که الله به ما خبر داده، تصدیق می‌کنیم و به آن ایمان می‌آوریم و این را نیز باید بدانیم که ایمان به صفات الله سبحانه و تعالی، مهمترین قضیه از قضایای عبادی و ایمانی می‌باشد، کما آنکه از پیامبرجآمده است: «([سوره‌ی] قل هو الله احد معادل یک سوم قرآن می‌باشد» [۷]. و در این سوره وحدانیت چیزی به اثبات نمی‌رسد، بجز توحید، در صفاتِ الله سبحانه و تعالی.

و این در حالی است که تحریف کنندگان و تأویل کنندگانِ دین، عمداً سعی در پرده کشیدن بر روی نورِ این آیات و دور کردن آن از مؤمنین می‌باشند، و بطور مثال این شبه را وارد می‌کنند که این آیات متشابه هستند و نباید در پس معنی کردن آنها باشیم و فقط به آنها به سبب نازل شدنشان ایمان می‌آوریم، این سخن آنها [العیاذ بالله] بدین معنی است که بر هیچ مؤمنی جایز نیست تا ذره‌ای از معنی آن آیات بداند، و همچنین آیاتی مثل: ﴿وَجَآءَ رَبُّكَ وَٱلۡمَلَكُ صَفّٗا صَفّٗا ٢٢[الفجر: ۲۲]. «و پروردگارت می‌آید و ملائکه [نیز] صف در صف». را که در مورد صفات الله است در برابر آیاتی مثل «الم» و «کهیعص» که معنی قابل فهمی ندارند، قرار می‌دهند، با این شبهات از ورود نورِ این آیات به قلوب مسلمین جلوگیری کرده و مسلمان [فتنه زده] آنچنان که شایسته‌ی جلال، بزرگی، شأن و برتری ذات الله است، عظمت پروردگار را حس نمی‌کند، آیا ایمان چیزی به غیر از مملؤ شدن قلب به نور صفات الله و تلؤلؤ آن به معرفت معبود و مولایش می‌باشد؟ آنان در این پندارند - و چه پندار باطلی - که اعتقاد سلفی همان ایمان احمقانه است، در حالی که این اتهام از سلف صالح به شدت دور بوده، و باید دانست سلفیون به تمامی آیات صفات، همانگونه که نازل شده است، ایمان دارند و معنای آن آیات را از زبان عربی که زبان نزول قرآن است، استخراج می‌کنند، سبحان الله، قدرت و عظمتش، قلب را از ترس می‌لرزاند و مسلماً آنچه را که تقدیر کند کسی نمی‌تواند عوض کند.

اما آن اهل تأویل، به عمد آیات صفات را به پندار اینکه آن را تأویل کرده‌اند وارونه جلوه می‌دهند وقتی در آیه اشاره به آمدن الله در روز قیامت می‌شود، [می گویند: منظور چیز دیگری است] و آمدن الله را به آمدنِ امرِ الله، تأویل می‌کنند، و یا قرار گرفتن الله تعالی بر عرشش را به تصرفش بر عرش، و دستش را به قدرتش، و صورت سبحانه و تعالی‌اش را به ذاتش تأویل می‌کنند، به معبودی که بالای عرش است ایمان نیاورده و می‌گویند عرشی وجود نداشته و منظور از آن فقط محل پادشاهی است، برای الله مکان قائل نشده و چه بسا که نزدیک است تا بگویند: برای الله، بطور کل، مکانی وجود ندارد، چه در دنیا و چه در خارج آن! جایز نمی‌دانند که انسان مؤمن بگوید: الله در آسمان است [۸]، کسی که این سخن را بگوید بدعت گذار دانسته و تکفیرش می‌کنند، [بعد از قبول نکردن قرآن] نوبت به رد احادیثی می‌رسد که اشاره به صفات الله دارد، مانند حدیث: «پروردگار ما در هر شب بر آسمان دنیا فرود می‌آید» [۹]، تصدیق کننده‌ی این حدیث را دشنام داده و در ادامه می‌گویند: منظور از فرود آمدنِ الله، فرود آمدن رحمت وی می‌باشد و ذات سبحانه و تعالی فرود نمی‌آید و صعود نمی‌کند، و بالاتر از عرش چیزی وجود ندارد و خودش بالای خودش می‌باشد، به همین منوال سخن گفتن الله را نیز رد می‌کنند [۱۰]و [و اینگونه وانمود می‌کنند که] اگر الله بخواهد چیزی را به کسی بگوید، آن چیز را در درونش خلق می‌کند و سخن گفتن الله، نزد آنها مثل نفث فی الروع (القای قلبی) می‌باشد و از این رو احادیث صحیح بخاری را تکذیب می‌کنند، [بطور مثال] احادیثی که در آنها آمده: الله در روز قیامت با صدائی که در نزدیک و دور یکسان شنیده می‌شود سخن می‌گوید: «من پادشاه هستم، کجایند پادشاهان روی زمین؟» [۱۱].

بحث‌هایی بدین شکل بطور کامل باز شده است و به شکر الله رَدّهای زیادی در محاضرات توحید بر آنها وارد شده است.

مسئله مهم در مورد این گروه از مسلمین که خود را هدایت شده تصور می‌کنند، دروغ و افتراء بستن آنها به الله است و این در حالی است که الله بدترین زشتی‌ها را به کسی اطلاق می‌کند که در مورد چیزی که الله آنرا حرام نکرده است، بگوید: آن را الله حرام کرده است [۱۲]، حال ببینید وضع کسی که الله را توسط هواء نفسش توصیف می‌کند، چگونه است؟ کسی که آیات الله را وارونه جلوه داده و نور احادیث نبوی را در پشت پرده‌ای قرار می‌دهد و کسی را که آیات قرآن و احادیث نبوی را تصدیق کند، گمراه می‌داند!.

خلاصه: سلف، به صفات و اسماء الله سبحانه و تعالی به همان شکل که در کتاب نازل شده و بر زبان رسول الله جاری شده است ایمان می‌آورد، خواه از اخبارِ متواتر صحیح باشد، خواه احاد و صحیح، خبر آحاد و صحیح هم علم و هم عمل را در بر دارد، چگونه می‌شود علمی وجود داشته ولی عملی را در پی آن وجود نداشته باشد و بر عکس، عمل چگونه بدون علم امکان پذیر است؟ و برای هیچ مسلمانی مجاز نمی‌باشد که عملی را به دین نسبت داده و سَرِخود آن را انجام دهد، بلکه باید با دلیلی محکم آن را از شخصی راستگو که از الله و رسولشجبه ما خبر را رسانده بشنود، و بعد آن عمل صورت گیرد.

و بدین‌سان است که سلفیون از افراد زیادی که به غلط می‌پندارند موحد به الله هستند جدا می‌شوند، کسانی که صفات الله را وارونه جلوه داده و مردم را از ایمان آوردن به آن صفات و تصدیق کردن معنایشان منع می‌کنند، کسانی که معانی آن صفات را برگردانده و به ایمان آوردن به معانی ساختگی خودشان امر و فرمان می‌دهند.

دوما: فقط الله سبحانه و تعالی را عبادت کردن و اینکه باید بدانیم عبادت فقط نماز، زکات، روزه و حج نمی‌باشد.

عبادت شامل هر چیزی است که در معنی آن بگنجد، و رأس آنها دعا است و دعا همان عبادت است، دعا و طلب از کسی غیر الله مجاز نمی‌باشد، حال حتی آن شخص فرستاده الله و یا به پندار غلط «ولی» شناخته شود، بعد از دعا می‌توان از سجده، و یا انواع حب، تعظیم، خشیة، خوف [۱۳]و همچنین قربانی کردن، نذر و امید یاد کرد، باید آگاه بود تمامی این امور می‌بایست، فقط برای الله باشد، ولی این در حالی است که عده‌ی زیادی از انسانها این اعمال را برای غیر الله اداء می‌کنند. برای شما خواننده‌ی گرامی همین دلیل کافی است که اگر بر سر یکی از قبرهای زری کاری شده بروید، می‌بینید که چگونه هر چیزی را از صاب قبر طلب می‌کنند در حالی که این طلب بجز از الله جایز نمی‌باشد، شفاء مریض، پیروزی بر دشمنان، شفاعت نزد الله، طلب یاری و حتی درخواست فرزند و به یکباره خیر دنیا و آخرت را از آن مردگان طلب می‌کنند و این عمل آنها همان شرک اکبر است که بدست امت اسلام صورت می‌گیرد، و در واقع آن اعمال را به اسلام نسبت می‌دهند، برای بتها [یا معبودانشان] قربانی می‌کنند همانگونه که در زمان جاهلیت این عمل برای طواغیت [۱۴]صورت می‌گرفت و به همین ترتیب نیز نذر، و کار به جائی می‌رسد که بر آن قبرها مانند کعبه طواف کرده و بر آنها آنگونه که فقط شایسته‌ی الله می‌باشد سجده می‌برند، آیا شرکی از این بالاتر وجود دارد؟

متاسفانه این امور فقط بدست عوام الناس صورت نمی‌گیرد بلکه توسط عده‌ی زیادی که به پندار غلط عالم شرعی نامیده می‌شوند نیز صورت می‌گیرد، کسانی که با خود مدارک تحصیلی عریض و طویلی حمل کرده و گوئی وانمود می‌شود که این مدارک برای آنها تقوای دینی می‌آورد، از این موارد طریقت‌های صوفی و منهجهای عبادی بدعت‌گذار را می‌توان نام برد، و مسلک آنها نیز با بزرگ شمردن این قبور و ساخت و ساز حرم و بارگاه و مسجد بر آنها و یا دعوت مردم به قربانی، نذر، دعا وطواف برآن قبور، بنا نهاده شده است، الله نزد اینگونه افراد [العیاذ بالله] فراموش شده است و نه چیزی از او طلب می‌کنند و نه امیدی به وی دارند مگر بواسطه‌ی این قبور و تباهی‌ها، و با وجود این همه اعمال ناشایست باز فکر می‌کنند مسلمان هستند! آنها مسلمان نبوده و تشابه آنها به مشرکینی است که غیر الله را عبادت کرده و می‌گفتند: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ[الزمر: ۳]. «آنان را نمی‌پرستیم جز برای آنکه ما را گامی به خدا نزدیک سازند».

دعوت سلفی اهم کار خود را بر تطهیر انسانها از این شرک آشکار و جلی قرار می‌دهد و شک نمی‌شود که بجز مشرک، کسی این کارها را بزرگ نمی‌داند و بجز کور و نابینا [۱۵]همان کسی که از نور توحید دور مانده است، شخصی از آن شرکیات دفاع نمی‌کند.

سوما: ایمان به اینکه حق وضع قانون برای بشر از آن الله است و بجز او هیچ کس حق این کار را ندارد.

همانگونه که الله جل و علا فرموده است: ﴿وَٱللَّهُ يَحۡكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكۡمِهِۦ[الرعد: ۴۱]. «الله حکم می‌کند و هیچ رد کننده‌ای بر حکم او وجود ندارد»، و همچنین: ﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ[یوسف: ۴۰]. «فرمانروائی جز برای الله [جایز] نیست»، بله، قانونگذاری حق پروردگار جل و علا می‌باشد و حلال، چیزی است که او حلال کرده است و حرام، همان است که او حرام کرده است و دین، منهج، راه و روش همانی است که پروردگار صاحب جلال و بزرگی وضع کرده است، بدنبال این مسئله تعرض به فرمانروایان زمین و پادشاهان و رؤسای آن بر اساس دین اسلام باید صورت گیرد و بوجود آید زیرا آنها حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می‌کنند، با توحید دشمنی کرده و به شرک به الله و مخالفت با وی در حق و فرمانروائیش می‌پردازند، امروزه اکثر فرمانروایان روی زمین و فرماندهان آن در مقابل این حقیقت قد علم کرده و برابر خالق سبحانه و تعالی که تمام هستی محل پادشاهی اوست، ایستاده و درشتی می‌کنند و حرام او را حلال و حلال او را حرام می‌خوانند، قانونی برای مردم به تصویب می‌رسانند که بر خلاف قانون حق بوده و به یکباره به این گمان رسیده‌اند که شریعت و قانون اللهی موافق این عصر و زمان نمی‌باشد و شرع نمی‌تواند عدل، مساوات، آزادی، عزت و بزرگی به همراه داشته باشد، شهادت و گواهی آنان بر این است که مؤمن هستند ولی دشمن ایمان و کافر به الله سبحانه و تعالی می‌باشند، و متأسفانه باید بگوئیم: اکثریت زیادی از انسانها از قوانین بزرگانشان که بر خلاف قوانین الله سبحانه و تعالی وضع شده است، اطاعت می‌کنند، این عده به گمان اینکه مسلمان هستند نماز خوانده و روزه می‌گیرند و ... [۱۶].

دعوت سلفی، جهادی به تمام معنی برای برگرداندن حق به محل خودش و قرار دادن دین برای الله یکتا می‌باشد، و امت را از این شرک اکبر و کفر آشکاری که مشکلات زیادی درست کرده است، بی‌عیب می‌گرداند، و این دعوت برای [ارتقاء] ندای خداوند که مقام بالاتر دارد و زبونی و پستی ندای کافرین صورت می‌گیرد و با مردم همنوایی مکن مگر وقتی که حاکمیت برای الله و قانون گذاری مخصوص ذات یکتایش باشد، بدین ترتیب که قانون باید مطابق آنچه که در کتابش آمده و یا بر زبان رسولشججاری شده و یا به اجتهاد پیشوایان مسلمان زمان در آمده باشد، صورت پذیرد، پیشوایانی که قصدی جز رضای پروردگار و موافقت اجتهادشان با شریعت اللهی ندارند.

ناب کردن امت از این شرک واجب است خواه با روشنگری و دعوت و خواه با جهاد، و این مسئله یکی از قضایای مهم اعتقاد سلفی می‌باشد.

چهارماً: در منهج سلفی ایمان می‌آوریم که سه مسئله قضیه توحید که در قبل گفته شد جدائی ناپذیرند و وارد شدن چیزی هم در آنها قابل قبول نمی‌باشد، زیرا آنها ارکان فهم عقیده‌ی سالم و معنی کلمه‌ی لا اله الا الله می‌باشند.

کسی که به اله واحد ایمان می‌آورد، لازم است تا آن اله را به صفتهائی که در کتابش و بر زبان رسولشجآمده است بشناسد و بطور مطمئن باید ایمان او با آن صفات موافقت داشته باشد، همچنین باید دعا و طلبش فقط و بطور خاص از ذات سبحانه و تعالی‌اش باشد و در مورد سایر عبادات نیز از جمله قربانی، نذر، خوف، خشیة، انابه [۱۷]، توکل، قسم و تعظیم خود را برای الله خالص گرداند، قلب را از آنچه که توحید را خدشه دار می‌کند پاک کرده و همان قلب را، از توحید مملو گرداند، باید ایمان و عملش را بر اساس شرع و فرمان الله که برترین فرمانها می‌باشد استوار گرداند، دینی وجود ندارد بجز آنکه الله وضع کرده است و طاعتی وجود ندارد بجز اطاعت از الله و یا اطاعتی که اقتضای طاعت او را برآورده کند - اطاعت از مخلوقی نشود بجز آنکه آن اطاعت موافق اطاعت از الله سبحان باشد -.

منهج سلفی تمامی این قضایا را بطور کامل لازم می‌داند. و قلب را از تبعیت از هر گونه شرک پاک می‌کند زیرا ما اعتقاد داریم هر کس بمیرد و کسی را به غیر از الله برای طلب چیزی صدا زده باشد، از اهل بهشت نخواهد بود و همچنین اعتقاد داریم تحریف معنای اسماء و صفات الله شرک و کفر می‌باشد هر چند که در بعضی از آنها این انحراف بوجود نیاید، معتقدیم که اگر کسی به چیزی به غیر از آنچه الله نازل فرموده است حکم صادر کند کافر است و همچنین اگر کسی اعتقاد داشته باشد که بشری می‌تواند بدون رجوع و التزام به شریعت الهی و سیر مقتضایش، حکمی در شؤون زندگی مردم و دنیای آنها صادر کند، همانا بنده و عبد غیر الله است و به الله شرکی جلی و آشکار ورزیده است، همانگونه که الله تعالی فرموده است: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥[النساء: ۶۵]. «سوگند به پروردگارت، ایمان نمی‌آورند مگر آنکه، در اختلافی که بین آنان در گرفت، تو را داور قرار دهند و آنگاه از آنچه [بدان] حکم کردی در خود هیچ دلتنگی نیابند و [بر آن] کاملاً گردن نهند».

مسائل سه گانه‌ای که بیان شد ارکان اصل اول – توحید – از اصول اساسی دعوت سلفی را شامل می‌شوند، آنها سه رکن توحید می‌باشند که نبود هر کدام از آنها اصل توحید را مختل می‌کند و این اصل توحید به منزله‌ی ورود به اعتقاد سلفی محسوب می‌شود، و دلیل آن این است که توحید پر اهمیت‌ترین قضیه‌ی دین و در راس همه‌ی مسائل آن می‌باشد، و بدون آن مسلمان، مسلمان نمی‌شود.

در سه رکن بیان شده‌، فرعیات و شرحهائی وجود دارد که در مواضع دیگر به آن پرداخه شده است و علمای سلف در قرون متمادی گذشته بطور کامل در کتابهایشان آنرا شرح داده‌اند، و بر هر کسی که در این منهج گام بر دارد لازم است تا دائماً این فرعیات را یاد گرفته و توسط آن توحید خود را کامل و ایمانش را تثبیت کند.

و با این اصل است که منهج سلفی از دیگر مناهجی که خود را مسلمان نامیده و دست به اصلاح می‌زنند، جدا می‌شود، مناهجی که این قضایا در آنها به حساب نیامده و خود دلیلی شده است تا هنر زندگیشان بر اعمال فرعی و اختلافات جزئی قرار گیرد، اصل این دین با اصالت که همان توحید است را فراموش کرده‌اند،توحید خالصی که آن را شرع فقط برای آخرت انسان بیان کرده است.

افرادی که بر منهج سلفی نیستند شرک را بجز عبادت عیسی بن مریم علیه السلام و بتها نمی‌دانند و شرکیاتی که در قبل بیان شد را نه تنها ناپسند نمی‌دانند بلک مبارک دانسته و با اهل آن همراه می‌شوند و اگر هم بعضی از آنها این شرکیات را زشت تلقی کنند در حد بدعت کوچکی می‌دانند که به پندار غلطشان ذره‌ای به دین خدشه وارد نمی‌کند، ولی باید دانست هر موردی رکنی از اصول توحید است و بی‌توجهی در آن به خاک مالیدن عقیده و اسلام است.

پرسیده خواهد شد: برای چه اینگونه قاطعانه از توحید سخن می‌گوئید و آن را اصل اول در اصول اساسی دعوت سلفی قرار می‌دهید؟

جواب آن را ان شاء الله بطور مفصل در بخش آخر این کتاب که سلف همان دعوت به توحید است بیان می‌کنیم.

[۶] باید در نظر داشت که شرح و تفسیر با تاویل فرق می‌کند: تفسیر به معنی بازکردن مسئله و شرح دادن آن می‌باشد ولی تأویل به معنی این است که: برداشتی به غیر از ظاهر مسئله از آن مسئله داشته باشیم.(مترجم) [۷] این حدیث تقریبا در تمامی کتب معتبر حدیث آمده است ولی در اینجا فقط به آدرس آن در صحیحین اکتفا می‌کنیم: صحیح بخاری ۴۸۹۳، ۴۸۹۵، ۴۶۹۵، ۷۲۰۹، صحیح مسلم ۱۸۳۶، ۱۸۳۸، ۱۸۳۹ (مترجم) [۸] که این امر مخالف نص صریح قرآن است که الله می‌فرماید: ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ أَن ... ١٦ أَمۡ أَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ أَن...١٧[الملک: ۱۶-۱۷]. معنی: «آیا ایمن شدید از کسی که در آسمان است که... »، ولی بعضی شبه وارد کرده و می‌گویند: منظور از این آیه ملائکه می‌باشند، بدون اینکه توجه داشته باشند که فعل هر دو آیه «یرسل» و «یخسف» مفرد است و فقط به یک نفر مختص می‌شوند. (مترجم). [۹] این حدیث در «صحیحن» و تمامی «سنن اربعه» موجود می‌باشد، صحیح بخاری ۱۱۲۸، ۶۱۷۶، ۷۳۲۸، صحیح مسلم ۱۱۲۴، ۱۱۲۷، ۱۷۲۲، ۱۷۲۳،۱۷۲۵ (مترجم) [۱۰] که در آیات بسیاری به آن اشاره شده است از جمله: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ مَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ١٧٤[البقرة: ۱۷۷]. ﴿تِلۡكَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن كَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ وَلَٰكِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن كَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يُرِيدُ ٢٥٣[البقرة: ۲۵۳]. ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٧٧[آل‌عمران: ۷۷]. ﴿وَرُسُلٗا قَدۡ قَصَصۡنَٰهُمۡ عَلَيۡكَ مِن قَبۡلُ وَرُسُلٗا لَّمۡ نَقۡصُصۡهُمۡ عَلَيۡكَۚ وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤[النساء: ۱۶۴]. (مترجم). [۱۱] صحیح بخاری ۴۶۹۴ و ۶۳۷۲ و ۷۲۱۷، صحیح مسلم ۶۹۹۹ (مترجم) [۱۲] در این مورد به این آیات می‌توان اشاره کرد: ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا...[الأنعام: ۲۱ و ۹۳، هود: ۱۸، العنکبوت: ۶۸، الصف: ۷]. معنی: «و چه کسی ظالمتر از کسی است که به الله، دروغ و افترا ببندد».و همچنین: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُكُمُ ٱلۡكَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ لَا يُفۡلِحُونَ ١١٦[النحل: ۱۱۶]. معنی: «به خاطر دروغى که بر زبانتان جارى مى‏شود [و چیزى را مجاز و چیزى را ممنوع مى‏کنید،] نگویید: (این حلال است و آن حرام‏)، تا بر خدا افترا ببندید به یقین کسانى که به خدا دروغ مى‏بندند، رستگار نخواهند شد»!. [۱۳] معانی خوف و خشیة با هم کمی فرق دارد خوف از احساس ضرر کردن بوجود می‌آید ولی خشیة ترسی است که از هیبت و عظمت چیزی پدیدار می‌گردد (مترجم). [۱۴] طاغوت به معنی طغیان کننده می‌باشد و طواغیت جمع آن است که اصطلاحا به کسانی که در برابر الله طغیان کرده‌اند و سخن خود را با او برابر قرار می‌دهد، گفته می‌شود.(مترجم) [۱۵] ﴿...فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰكِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِي فِي ٱلصُّدُورِ[الحج: ۴۶]. معنی: «چرا که چشم‌هاى ظاهر نابینا نمى‏شود، بلکه دل‌هایى که در سینه‏هاست کور مى‏شود». (مترجم) [۱۶] می‌دانیم که حکم کسی را به حکم الله ترجیح دادن شرک است، کما آنکه وقتی حکم ذبح آمد، عده‌ای گفتند: چطور اگر الله کشته باشد حرام است ولی اگر شما بکشید حلال است در آن هنگام الله آیه ۱۲۱ سوره الانعام را نازل فرمود و گفت: اگر از آنها اطاعت کنید همانا از مشرکین خواهید بود (با رجوع به تفاسیر مختلف از جمله ابن کثیر می‌توانید درباره این آیه و حکم آن اطلاعات بیشتری پیدا کنید). (مترجم). [۱۷] انابه یعنی بازگشت. آن را توبه نیز معنی کرده‌اند، و وعده‌ی الله بر این است که هر کس آن را نسبت به وی انجام دهد او را هدایت می‌فرماید، کما آنکه در قرآن داریم: ﴿...وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَنۡ أَنَابَ[الرعد: ۲۷]. - ﴿وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ[الشوری: ۱۳] .(مترجم).