اصول علمی در حرکت دعوت اسلام راستین

سوم: آسان کردن فهم اسلام:

سوم: آسان کردن فهم اسلام:

الله سبحان و تعالی دین را برای همه‌ی مردم نازل فرموده است و محمدجنیز برای تمامی جهانیان مبعوث گردیده است، باید در نظر داشت که انسانها در هوش، سرعت درک و فهم یکسان نیستند، این نکته را نیز باید بدانیم که الله این دین را نه تنها در عمل بلکه در فهم و درک نیز آسان قرار داده است. مسائل اساسی دین سهل و آسان می‌باشد، خواه این مسائل اعتقادی و ایمانی باشد و خواه عملی. تعلیم توحید به الله سبحانه و تعالی با سخنانی کوتاه و مجالسی آسان توسط اهل علم و با استناد به کتاب و سنت، قابل بیان می‌باشد. این مسئله در مورد فرائض پنجگانه نیز حاکم است، شخصی که دارای فهم ولو اندکی هم باشد در زمانی کوتاه می‌تواند وضوء و نماز را یاد بگیرد که شاید این وقت از دو ساعت تجاوز نکند و همچنین روزه، و صاحب مال با نشستن نزد اهل علمی در زمانی کوتاه می‌تواند به مسئله‌ی زکات تسلط پیدا کند و حج نیز از این مسئله مستثنی نمی‌باشد.

خلاصه‌ی کلام اینکه: دین اسلام در فهم و علم آسان است و این آسانی در انجام و عمل نیز مصداق داشته و مشقتی در وجوه آن موجود نمی‌باشد و تائید این مسئله کلام الله است که می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ ١٧[القمر: ۱۷و۲۲]. «و براستی قرآن را برای پند پذیری آسان کردیم، پس آیا پند پذیری وجود دارد؟»، این آیه دلیلی آشکار است که قرآن – همان اساس یادگیری تمام علوم اسلام – برای پند گرفتن آسان می‌باشد، پندی که تضمین کننده‌ی علم و عمل است، پیامبرجنیز می‌فرماید: «این دین آسان است و کسی که در آن سختگیری کند، این [سخت گیری] بر او غلبه می‌کند، پس استوار گردید و یکدیگر نزدیک شده و بشارت دهید» [۴۱]. و این حدیث خود نیز دلیلی دیگر بر آسانی اسلام در فهم و عمل می‌باشد.

ولی این دین آسان توسط بعضی پیچیده جلوه‌گر شده و به دست آوردن آن را سخت نشان داده‌اند در نتیجه بین مردم و استفاده از کتاب و سنت پرده‌ای قرار داده و اسلام به کلمات و الفاظ نامفهومی بیان شد، که علت آن زیاد شدن مصطلحات فرعی در فروع اسلامی بود و این در حالی است که این علوم فرعی هرگز در اسلام وجود نداشت و بطوری غیر جائز برای ما بکار گرفته شد، گنده گوئی و پرگوئی در مورد علومی که سبب فهم قرآن و سنت می‌شود، پدیدار گردید، این امر در علوم صرف و نحو و اصول فقه به قدری ادامه یافت که آن علوم را از هدف اصلی خود یعنی فهم قرآن و حدیث دور کرد، در فهم آن فروع اسلامی چنان زیاده‌روی صورت گرفت که حتی می‌توان بطور مثال متخصصی در زبان عربی پیدا کرد که از قرآن و سنت بجز اندکی فهم نداشته باشد و یا متخصصی در اصول فقه پیدا کرد که توحید او نیک نبوده و حتی در وضو و استنباط احکام از کتاب الله و سنت پیامبر نیز به شکلی خوب رفتار نمی‌کند، بدتر و تلختر از آن بوجود آمدن دانشگاه‌های اسلامی است که علمائی از آن فارغ التحصیل شده و در منابر خطبه بر مردم ایراد می‌کنند در حالیکه بین حدیث صحیح الاسناد و سخنان موضوع و بی‌سندی که به پیامبرجنسبت داده می‌شود، نمی‌توانند فرق بگذارند و آن سخنان بی‌پایه و اساس را به شکلی که تهمت محسوب می‌شود به پیامبرجنسبت می‌دهند.

از غفلت این افراد برنامه‌ریزی دراسات اسلامی می‌باشد بطوری که علمای فارغ التحصیل آن فرعی از فروع دین را شناخته، درحالی که شناختی از شمولیت دین ندارند و همچنین از غفلت آنان ایجاد کهانت [۴۲]دینی است که توسط آن دینی را که الله برای جهانیان نازل فرموده در پشت پرده‌ای از مردم توسط علمای دعوی قرار داده و خود را وصی آن کهانت می‌کنند، و اگر با آنها در حجتشان بر فهم و درک از الله و تدبر در کلام الله‌، مباحثه‌ای صورت گیرد، می‌گویند: با ما بحث نکنید! و کلام مارا بدون دلیل قبول کنید‌، در واقع بدین شکل است که مردم باید چشم و گوش خود را ببندند و خسته [از فهمیدن] به گذشته‌ی خود برگشته و چیزی نیاموزند.

دعوت سلفی اولین همت خود را در آسان نشان دادن فهم اسلام قرار می‌دهد و راه را برای همه‌ی انسانها در یادگیری کتاب و سنت به شکلی علمی، آسان و واضح باز می‌کند، علم را بطور همگانی اشاعه داده و مردم را به التزام و تدبر در قرآن و فهم سنت سوق می‌دهند و بدین صورت فهم و عمل در دین از احتکار عده‌ای خاص و معین با لباس و لهجه‌ای مخصوص و منحصر به فرد، خارج می‌کنند و دین مانند اکسیژنی که تنفس می‌شود در اختیار همگان قرار می‌گیرد.

همانا این مسئله را، خدا را شکر در بین برادران خود دیده‌ایم که وقتی در منهج سلفی درس می‌آموزند در مدت کوتاهی علومی را یاد می‌گیرند که همراهِ دید واضح و مختصری از دین می‌باشد و مع ذالک در عقیده و شریعت و سلوک هر روز با یادگیری جدیدی همراه می‌باشند، و این یادگیری، پزشک را از طبابتش، مهندس را از محاسباتش و تاجر را از تجارتش باز نمی‌دارد.

و دلیل آن این است که منهج سلفی کلیدهای فهم دین را در اختیار همگان قرار می‌دهد، طالب منهج سلفی اصول اسلام و مراجع عقیده و احکام را می‌شناسد و یاد می‌گیرد چگونه به علماء احترام گذاشته ولی روی سخن آنها تعصب نداشته باشد، چگونه حق را به کمک دلیلش پید کند و باطل را از روی مصدر غلطش شناسائی کند، تمامی موارد فوق است که توسط آن اسلام به سهولت و آسانی شناخته می‌شود.

اگر این آسان‌گیری در زمان گذشته لازم بود، در زمان حاضر ضرورت بیشتری دارد، زیرا در این زمان بیشتر عمر انسان در فراگیری علوم دنیوی صرف می‌شود و زندگی شهری وقت انسان را تلف کرده و طاقت و کوشش ما را به خود اختصاص می‌دهد. از این رو منهج سلفی در تعلیم اسلام کاملترین و سالمترین منهج می‌باشد زیرا در کمترین زمان بیشترین فایده را به فرد می‌رساند و عمر انسان را در یادگیری حواشی، جزئیات، فرعیات و خزعبلاتی که نه به دردِ دنیا می‌خورد و نه آخرت، به خود اختصاص نمی‌دهد و فقط او را بسوی حقایقی که رئوس دین می‌باشد سوق می‌دهد، به او اصول توحید را می‌آموزد که عقیده و ایمان وی را صحیح می‌گرداند و اصول عبادات را می‌آموزد که عمل او را درست کرده و از او شخص صالحی می‌سازد، و نیز اصول تزکیه و اخلاق را برای پاک کردن و تطهیر نفسش به او یاد می‌دهد. فرد سلفی کلام الله را روح و جان، و نور دانسته و کلام رسولشجرا حکمت و هدایت.

این فایده‌ی سوم و ممیزه‌ی اول در راه سلفی می‌باشد، همان روش پیامبر، محمدجکه به امت خود به شکلی کاملا آسان و در کمترین تکلیف آن راه را آموخت، راه صحابه‌ی پیامبر نیز بر این روش بود که یکی از آنها ابن مسعودسدرباره آنها گفت: «نیکو قلب ترین انسانها و پرژرفترین آنها در علم و کمترین آنها در امر و نهی بودند».

و از این رو گروه سلفی نیز باید همانگونه باشند، یعنی: نیکو قلب ترین انسانها و پرژرفترین آنها در علم و کمترین آنها در امر و نهی.

[۴۱] صحیح بخاری ۳۹، السلسلة الصحيحة شیخ آلبانی ۱۱۶۱(مترجم). [۴۲] رمالی و غیب‌گوئی کردن (مترجم)