استخاره، نشان اعتماد به خدا
استخاره به معنای اعتماد و ارتباط همیشگی انسان با خداوند است. و دلبستگی قلب وی بدانچه که نزد اوست، دلبستگی بنده ای که به قضا و قدر پروردگارش خشنود است و به حکم او مطمئن و در تمام امور توکل و اعتمادش به او و همیشه خویش را بر آستان فضل و لطف بیشمارش میبیند، این بنده همواره سخن زیبای پرورگارش را فرا روی خویش قرار میدهد:
﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ﴾[القصص: ۶۸].
«پروردگار تو هرچه را که بخواهد میآفریند، هرکس را بخواهد برمیگزیند، و مردمان (پس از صدور فرمان خدا در بارهی چیزی و کسی) حق انتخاب و اختیار ندارند...»
باز از خداوند آرزومند است که او را به راستترین و زیباترین راهها هدایت کند، چرا که چنین درخواستی از صفات سعادتمندان است.
امام محمد/از سعد بن ابی وقاصسروایت میکند که رسول اکرمصفرموده است: از علایم سعادتمندی انسان این است که در تمام کارهایش از خداوند طلب خیر کند و به قضا و قدر الهی خشنود باشد، و از علایم نگونبختی انسان این است که طلب خیر و استخاره را رها سازد و از قضاء و قدر پروردگارش ناخشنود و ناراضی باشد [۷].
امام ابن قیم میگوید: بنگر که امر مقدر شده چگونه با دستآویز قراردادن دو چیز بدست میآید:
۱- توکلی که پیش از آن استخاره باشد.
۲- خشنودبودن بدانچه که خداوند پس از استخاره مقدّر میکند، چرا که خنشودبودن به قضاء و قدر الهی عین سعادتمندی است.
در صورتی که استخاره توأم با توکل نباشد و همچنین پیش از توکل، استخاره ترک شود، یا بعد از آن نارضایتی و ناخشنودی از پروردگار وجود داشته باشد، نشان شقاوت و بدبختی خواهد بود، در دعا نیز میخوانیم: «وَأَسْأَلُكَ الرِّضَاءَ بَعْدَ الْقَضَاءِ»«بعد از وقوع قضاء از تو خشنودی میطلبم».
قضاء پیش از وقوع عزیمت است، اما زمانی که رخ داد، از دایرهی عزیمت خارج میشود، و رضا بعد از وقوع قضاء، حال و مقام است.
به طور خلاصه، مقصود این است که استخاره عبارت از توکل به خداوند و خویشتن را به او سپردن و با قدرت و دانش و حسن انتخاب او نسبت به بندگانش (که همیشه برای آنان خواهان خیر است) بختآزمایی کردن است. قطعاً این امر از مستلزمات پذیرش ربوبیت اوست، اگر انسان مسلمان چنین نباشد هرگز حلاوت ایمان را نخواهد چشید، و هرآنچه بعد از استخاره مقدر شود و انسان بدان خشنود گردد، نشان سعادتمندی اوست [۸].
[۷] حافظ ابن حجر حدیث فوق را حسن دانسته است. رک: فتح الباری: ج ۱۱، ص ۱۸۷. در سند حدیث فوق محمد بن ابی حمید است که در روایت حدیث ضعیف است. [۸] زاد الـمعاد: ج ۲، ص ۴۴۴.