از رادمهر رحمه الله می گویند

مقدمه

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

ستایش بی‌پایان ذات پاکی را که ایمان را در دل‌های دوستانش منقش گردانده و از کفر و نافرمانی آن‌ها را متنفر و بیزار ساخته است.

و درود و سلام بی‌پایان بر بهترین پیامبران حضرت محمد جو بر اهل بیت و یاران نیکو کردارش، آن‌هایی که آخرت را بر دنیا ترجیح داده و به رتبه رضی الله عنهم و رضوا عنه مفتخر گشته‌اند اما بعد!

از آنجایی که گفته‌اند:

هرکه در این بزم مقرب‌تر است جام شراب بیشترش می‌دهند و «بزرگی و عظمت اجر و پاداش در مقابل بزرگی آزمایش مصیبت و امتحان می‌باشد» همیشه دوستان و مقربان بارگاه خداوند متعال مورد سخترین آزمایش‌ها و امتحانات قرار گرفته‌اند.

و هرکه معرفت و شناختش به ذات الهی بیشتر بوده بزرگترین بلا و مصائب را متحمل شده است طبیعی است که پیامبران بزرگوار «علیهم والصلاة والسلام» که نزدیکترین ارتباط با خدای ذوالجلال را داشته‌اند و معرفتشان نسبت به وی از هرکس بیشتر بوده است در راه دعوت به یکتاپرستی سخت‌ترین شکنجه‌ها، آزمایش‌ها و مصیبت‌ها را تحمل کرده‌اند و در عین حال شکر خداوند منان را بجای آورده‌اند. آگاهی داشتن از سرگذشت و سوانح حیات پیغمبران، اولیاء و دوستان خداوند موجب تقویت قلب، ازدیاد ایمان و ثابت قدم ماندن بر مرام دین و آئین الهی می‌گردد.

همین خاطر است که الله ذوالجلال برای دلداری رسول الله جو اهل ایمان وقایع و آنچه را که بر انبیاء، صدیقین و نیکان گذشته بصورت مکرر در قرآن کریم ذکر کرده است.

بنده در این نوشتار مختصر قصد آن دارم که وقایع و سرگذشت یک شخصیت مهاجر، مجاهد و مبارز را که با چشم‌های خویش مشاهده نموده‌ام برای دوستان عزیز بیان نمایم هرچند که آن دوست عزیز بخشی از سرگذشت و بیوگرافی و تحولات زندگیش را به قلم خویش تحریر نموده و «تولدی دوباره و انتخاب نو» بدان نام نهاده که الحمد الله چاپ و منتشر گشته است.

شایسته است که هر مسلمانی آن را مطالعه کرده و از آن پند پذیرد زیرا که در دنیا دو چیز پسندیده است.

«سخن دلپذیر دل و دل سخن پذیر». (حضرت عیسی÷)

البته آنچه را که بنده می‌خواهم بنویسم (در واقع قدرت بیان آن را بصورت آنچه که در دلم است ندارم) فقط وقایع و سرگذشت مدت کوتاهی است که با او آشنا شده و او را همراهی نموده‌ام.

شخصی که می‌خواهم در مورد آن چیزی بنویسم مجاهد بزرگ برادر عزیزم آقای عدنان همان «مرتضی رادمهر» می‌باشد که او در یک محیط پیشرفته و در خانواده‌ای به اصطلاح فرهنگی و متمدن در سال ۱۳۵۱ در شهر تهران چشم به جهان گشود و تحت سرپرستی پدری متخصص مغز و اعصاب که شدیداً متأثر از فرهنگ اروپائی‌ها بود وتحت تربیت مادری متخصص قلب، نسبتاً مذهبی پرورش یافت و طبق آرزوهای هردو (پدرو مادر) مسیر زندگیش را با تحصیلات حوزه وی و دانشگاهی در پیش گرفته است که در نتیجه از حوزه علمیه فیضیه قم حجت السلام و از دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران یک قدم مانده به رتبه دکترای (پزشک عمومی) بعلت ناسازگاری‌های فکری با مذهب اهل تشیع و گرویدن به مذهب اهل سنت فقط بخاطر تغییر مذهب و فکر، از دانشگاه اخراج و با ظلم و ستم و شکنجه‌های ظالمان روزگار مواجه گردیده است.

شکنجه‌هایی مثل زندانی شدن در سلول‌های تنگ و تاریک، شوک‌های برقی، بستن بر صندلی‌های آهنی و روشن کردن پیک نیک زیر آن و گذاشتن در یخدان‌ها و... مشتی از نمونه خرواریست که دشمنان برای تغییر مسیر (به زعم خود) آن عزیز بکار برده‌اند که در اثر همین آزارها مبتلا به بیماری مغز (تومور مغزی) شده است و او با ایمانی پر قدرت و اخلاصی در حد بالا با یاری خداوند قدوس برای مدت کوتاهی (کمتر از سه سال) از دست ظالمان نجات یافته بود اما شر آن‌ها همواره او را با شیوه‌های مختلف همراهی می‌کرد که شرح آن را در (تولدی دوباره) و مقالات آینده خواهید یافت.

امیدوارم خداوند متعال این زحمت ناچیز را قبول فرموده موجب نجات این حقیر در آخرت قرار دهد.

ان شاء الله