آخرین دیدار
آخرین باری که او را دیدم سال ۱۳۸۴ بود از قیافه نحیف و حال زار او تعجب کردم تمام موهایش در اثر شیمی درمانی ریخته بود!
هرچند که در کتابش نوشته بود حنفی هستم اما او را مایل به سلفیت دیدم، سلفی هم نبود چیزی مخلوط داشت، از یک طرف شیفته طباطبایی بود. طباطبایی همان مردی است که در تهران زندگی میکند و خود را نه شیعه میداند و نه سنی، و سایتی بنام قرآنیان و جلسه تفسیر قرآن دارد.
از او پرسیدم طباطبائی دست بسته نماز میخواند یا مثل شیعهها با دست باز! گفت: دست باز! انکار مرا که دید گفت اینقدر متعصب مباش.
از خبر حامله بودن زنش زیادی خوشحال شد اما در همان حال نگران بود که وقتی ازدواجش در جایی ثبت نیست! بچهاش چگونه صاحب هویت و شناسنامه شود! این نگرانی او مرا به یاد اولین روزهای هجرتم انداخت. به او گفتم نگران نباش من ۳ زن و ۱۵ بچه دارم اما نه ازدواجم ثبت است نه بچههایم شناسنامه دارند، گفت: شماها در عصر حجر زندگی میکنید.
در تکاپو بود برای ادامه تحصیل به عربستان سعودی برود دوستانش تمام مخارج سفر را متقبل شده بودند اما بیماری او در حال پیشرفت بود!
دیدار آخر ما اصرار او توام شد که شب خانه من بماند.
اما احساس کردم خیلی مریض است و قبول نکردم من که رفتم، بازغش و تشنج به سراغش آمد و در حالت بیخبری نعلبکی را به سوی اسماعیل پرتاب کرد! نعلبکی بازوی اسماعیل را شکافت و خون از بدنش سرازیر شد اما گفت به هوش که آمد نگویید مرا زده زیرا بیماریش بیشتر خواهد شد، روزهای آخر اسماعیل همواره با او بود و زحمت زیادی را متقبل شد!
او هرچند که از زندان فرار کرده بود اما از آثار شکنجهها راه فراری نیافت.
باز دیگر راد مهر با نام و هویت جعلی به ایران رفت (همراه همسرش) شاید که آنجا معالجه شود ولی افاده نکرد به کراچی آمد اما علاج نشد و بالاخره در کراچی وفات کرد.
جسد او را به کویته آوردند و به خاک سپردند زنش هنوز سوگوار مرگ شوهر بود که الله به او دختری داد اما این دختر نیز بعد از یک هفته مُرد بدون آنکه نیازی به شناسنامه داشته باشد!
رادمهر مُرد و به درون قبر رفت، آنهاییکه رادمهر را شکنجه دادند! نیز به زودی از پی او خواهند رفت. آری، تک تک شان را قبری تنگ و تاریک، منتظر است!!
آنوقت در روز قیامت باید جواب دهند که چرا رادمهر را روی صندلی فلزی نشاندند و زیرش گاز روشن کردند تا نشیمن گاهش بسوزد!
با این شکنجه گران من نمیدانم الله چه خواهد کرد. اما این آیات جلوی چشمم است و به آن ایمان دارم!
﴿وَشَاهِدٖ وَمَشۡهُودٖ٣ قُتِلَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأُخۡدُودِ٤ ٱلنَّارِ ذَاتِ ٱلۡوَقُودِ٥ إِذۡ هُمۡ عَلَيۡهَا قُعُودٞ٦ وَهُمۡ عَلَىٰ مَا يَفۡعَلُونَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ شُهُودٞ٧ وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ٨ ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ٩ إِنَّ ٱلَّذِينَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِيقِ١٠﴾[البروج: ۳-۱۰].