روز عید غم و اندوه
از روزیکه با وی آشنا شدم چه روزگار خوشی داشتم و لحظاتی که در خدمتش بودم چقدر باعث افتخار و خوشحالیام بود، این فرصت را برای خود سعادت و نعمتی گرانبها از جانب رب العالمین تصور میکردم حیران بودم چگونه از این نعمت پاسداری و تشکر نمایم؟ به شهرستانها و روستاهای مختلفی باهم سفر کردیم و هرگاه از هم جدا میشدیم غم و پریشانی سرور و خوشحالی را از ما ربوده و در عالم اندوه فرو میبرد ایام عید سعید قربان ۱۴۲۳ را باهم گذراندیم، یادم میاید که دو هفته پیش از عید پارچهای را بخدمت ایشان تقدیم نمودم تا برای عید آماده کند اما او همیشه در فکر فقراء و مساکین بود آن پارچه را به یکی از دوستان نیازمندش بخشیده بود روز عید به عیدگاه رفتیم، پس از اتمام نماز عید بنده با پدرم معانقه کردم و عید را برایش تبریک گفتم این لحظه برایش خیلی گران تمام شد که در فکر فرزند و پدر و مادر افتاد، و هر انسان طبعاً به یاد میافتد چون خداوند الفت و محبت پدر و مادر و فرزند را در قلب هر انسانی جایگزین نموده است اشک از چشمانش بند نمیشد یکی از دوستان که ماجرای واقعی او را زیاد باور نداشت به وی خطاب نمود رفتید مادر و پدر خود را دیدید در جوابش در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر شد گفت: من شما را بجای پدر و مادر خود قبول کردهام مگر شما مرا فرزند خود نمیدانید پدر و مادرم مشرک هستند آنها را دوست ندارم پیش آنها نرفتهام و بالاخره به خانه برگشتیم اما او حالی نداشت بخاطر اینکه میخواستم سرگرمش کنم بزی را که برادرم برای بنده آورده بود به او دادم و گفتم بیا این را برای خود قربانی کنید او جواب داد میفهمم میخواهی مرا خوش نمایید ولی بر من قربانی لازم نیست شما برای خودت قربانی کنید. اما پس از اصرار بنده قبول فرموده و خودش شخصاً آن را ذبح کرد. مقداری گوشت داشت آماده میشد تا باهم بخوریم اما درد کلیه و درد سر بر او حمله آور شد و نتوانست لقمهای هم بخورد که خوشحالی ما به اضطراب و پریشانی تبدیل شد.
خواننده عزیز تصور بفرمائید شخصی که از نظر صحت در چنین حالت بحرانی قرار گیرد و از هر نوع آسایش و اسباب زندگی بیبهره باشد آیا انصاف است که باز هم کسی به دنبال اذیت و آزار او باشد!؟ بلی مأموران اطلاعاتی ایران که چنگال شان با خون انسانهای عدالتخواه و دوست داران صحابه رنگین است چنین شخصی را هم معاف نکرده و نخواهند کرد.