از رادمهر رحمه الله می گویند

ملاقات سوم و حالت شگفت‌انگیزش

ملاقات سوم و حالت شگفت‌انگیزش

نخستین روزهای ماه شعبان ۱۴۲۳ بود که بنده برای معالجه به شهرستان سفر کردم گویا تقدیر بر آن بود که در هر سفری بین من و او ملاقات و همراهی صورت گیرد.

پس از آنکه نماز مغرب را بجای آوردیم در جمع دوستان چشمم برآن چهره تابناک و خندان افتاده چهره‌ای که پس از نخستین دیدار از صفحه خاطرم زدوده نمی‌شد و حرف‌هایش پیوسته در گوش‌هایم طنینانداز بود.

اما این بار با دیدن او مو بر بدنم راست شده مات و مبهوت به او خیره شدم آشوبی در وجودم بر پا شد. که آیا این همان یار پیشین است یا کسی دیگر؟!

زیرا در دیدارهای نخستین او را با مویی مجعه و محاسنی بلند مشاهده نموده بودم. آما این بار از موی مجعه زیبا و محاسن بلندش اثری دیده نمی‌شد.

نه اینکه خدای ناکرده آن‌ها را تراشیده باشد در کمال حیرت متوجه شدم که همه موهایش ریخته‌اند.

متردد بودم خنده‌هایش آشنا بود و مرا بخود می‌خواند و تعجب ریزش موی سر و محاسن لحظه‌ای دست از سرم بر نمی‌داشت همچنان خیره و در عالم تردید و دودلی گویا که در عالمی دیگر به سیر بپردازم حیران مانده بودم که ناگاه سلام گرم و دلنشینش مرا بخود آورد و علیک گفتم و باهم معانقه نمودیم.

او از تعجب من کاملاً متوجه شد و بلا فاصله علت ریزش موها و محاسن خویش را توضیح داد که بخاطر وجود یک تومور مغزی (که در اثرشکنجه‌های زندان و شوک‌های برقی پدید آمده بود شیمی درمانی شده همین امر سبب ریزش موی و محاسن وی شده است بنده خوشحال شده و لحظاتی باهم صحبت کردیم و هرگز آن لحظات را فراموش نخواهم کرد. با اخلاق زیبا اهداف گرانبها و عقیده راسخش مرا طوری به خود جذب کرده بود که همیشه در فکر او بودم و وقتی ملاقاتی میسر شد دوست نداشتم از او جدا شوم زیرا که اهداف ما مشترک و فقط به خاطر خداوند متعال باهم عهد و پیمان دوستی و برادری بستیم و با عزمی پخته آهنگ همکاری نمودیم.

نه او ثروت و مقامی دنیوی داشت که من فریفته آن باشم و نه من مال و مقامی داشتم که او با من بخاطر آن دوست باشد.

البته او دارای مقامی ایمانی خیلی بلند و بالایی بود که همیشه بر آن رشک می‌بردم و می‌برم.

از خداوند کریم مسألت دارم که این دوستی را برای رضای خودش قبول فرموده و ذریعه نجات من و او بگرداند. آمین