از رادمهر رحمه الله می گویند

شکنجه‌های زندان

شکنجه‌های زندان

راد مهر داستان های زیادی از شکنجه‌ها در زندان برایم گفت اما من دقیقاً نمی‌دانم این مال دفعه آخر است یا خاطراتش از دفعات متعددی است که دستگیر شده بود.

بهر حال چون خودش این‌ها را در کتابش ننوشته، از آنچه که به من زبانی گفته‌اند که را می‌نویسم.

به گفته راد مهر او و محمدی را بر روی صندلی فلزی نشاندند و بستند و زیر صندلی گاز پیکنیک را روشن کردند!

صندلی داغ شد حتی که لباسشان سوخت و به جان آنها چسپید! محمدی به رادمهر گفت: ببین راه قضای حاجت ما را هم بسته‌اند. این شکنجه حتماً مربوط به زندان اوین است، چون محمدی قبل از آمدن راد مهر به پاکستان ترور شده بود.

رادمهر گفت که زن محمدی را هم در صف نانوایی دستگیر کردند ناگهان بر سر زن ریختند و زن کمی که مقاومت کرد لباسش را پاره کردند و بدنش مکشوف شد!

راد مهر را مدتی در چاه توالت با جرثقیل زندانی کردند و از بوی بد آن بیهوش شد او می‌گفت که بنی آدم موجودی سخت جان است، غذای آلوده به مدفوع هم بخورد نمی‌میرد اما نگفت صراحتاً که آیا غذایش را به مدفوع آلوده کرده بودند یا نه!

یکبار او را به زندانی تک سلولی بردند و به این نیز راضی نشدند در همان زندان و در همان اتاق تنگ، باز او را در یک تابوت آهنی محبوس کردند اما چون آسم داشت به آنها گفت من اینجا خواهم مرد و چون مرگش را نمی‌خواستند از تابوت آهنی بیرونش آوردند!

یک روز راد مهر را صبح زود از سلول بیرون کشیدند دست او را به دست مرد دیگری بستند و هردو را بردند پای چوبه‌دار که امروز شما را اعدام می‌کنیم مراسم رسمی و قانونی قبل از اعدام انجام شد و مرد دیگر را بالای دار بردند و مرد که حلق طناب بر گردنش محکم شد بدنش را جمع کرد، جمع و جمع‌تر، تا خفه شد و یکباره دست و پایش شل گشت.

حالا نوبت راد مهر بود او را بالای دار بست بردند دادستان جرم‌هایش را یک به یک خواند گفتند قبل از اعدام اگر تفاضایی داری بگو.

گفت، بگذارید دو رکعت نماز بخوانم و اجازه دادند بعد از نماز رادمهر ساکت ایستاد، گفتند، اگر حرفی داری هم بگو.

گفت: از خدا می‌خواهم تا این بلاها را که سر من آوردید سر شما هم بیاورد!

و گفتند بر گردحالا اعدامت نمی‌کنیم! معلوم شد که همه نمایش بوده و می‌خواستند او را بترسانند و همراه آن مرد دیگر که حکم اعدامش قطعی بود آوردند که بترسد و این یک شکنجه روحی بود.