نخستین دیدار
تقریباً ماه ربیع الثانی ۱۴۲۳ بود که بنده نماز مغرب را خوانده در مسجد نشسته بودم دو جوان خوش سیما که با یکی از آنها تا حدودی آشنایی قبلی داشتم سلام گفته و در کنارم نشستند پس از سلام و احوالپرسی یکی از آنها (که همان نا آشنا بود) از اینجانب سوالاتی کرد که بنده آنها را مختصراً پاسخ دادم. یکی از آن سوالها که در واقع آخرین سوالش بود. چرا (حضرت عمرس) دختر پیامبر جحضرت فاطمه الزهراء را مورد ضرب و شتم قرار داده که در اثرآن حضرت فاطمهلمریض شده و به شهادت رسیدند؟
بنده چنین پاسخ گفتم: در این هنگام حضرت علیسکه شوهر حضرت فاطمهلبود کجا بود؟
او جواب داد: در منزل
سؤال کردم شیر خدا، داماد پیامبر در خانه حاضر بود همسرش را زدند و او هیچ اقدامی نکرد؟
او گفت اهل تشیع میگویند که حضرت علیساز دفاع عاجز بود و از ترس نتوانست جلوگیری کند. بنده گفتم پس با این ماجرا علی ما با علی شما شیعیان خیلی فرق دارد.
علی که اهل سنت بر آن معتقد است و خلیفه چهارم و برحق پیامبر و پسر عمویش میباشد. دلیر، نترس، مجاهد، شجاع و شیر خدا بوده است و در زور و قدرت هیچ همتایی نداشته، حقگو، با حیا و مؤمن بوده است. و علی که اهل تشییع بر آن اعتقاد دارد بزدل، عاجز و ناتوان و بقدری نامرد بوده است که همسرش (که بهترین زنها وسرور زنان بهشت است) را زدهاند و او نظارهگر بوده و هیچ عکس العملی از خود نشان نداده و کوچکترین اقدامی ننموده است. ما اهل سنت چنین علی نداریم.
با پاسخ من او خاموش ماند ولحظاتی بعد برای تجدید وضو رفت وقتی با دوستش تنها ماندم بمن گفت چرا با این شخص تند برخورد کردید؟ من او را نمیشناسم و میگوید من قبلاً شیعه بودهام و حالا سنی شدهام و شاید جاسوسی باشد لذا شما با او تند برخورد نکنید.
بنده جواب دادم خوب است مشکلی نیست.
هدفم این بود که اگر شیعه متعصب است خوب بسوزد و اگر سنی است حرف حق را گفتم و خوشش میاید چون حضرت علیسنامرد نبوده و از صفاتی که اهل تشیع به وی نسبت میدهند کاملاً پاک و مبرا بوده است. بعدها برایم روشن شد که او از ایراد این سوال امتحان کردن بنده بوده است چون همواره میگفت شما با برخورد اول خود نزدیک بود مرا بزنید.