از رادمهر رحمه الله می گویند

بازگشت از پاکستان

بازگشت از پاکستان

سرانجام پس از گذشت دو هفته، کار کتاب به پایان رسید و نه اینکه برای معالجه پولی نمانده بود بلکه برای انجام بعضی از کارهای کتاب و هزینه بازگشت مجبور به آن شده بودیم تا قرض گرفته و به ایران باز گردیم چون پاکستان و بخصوص شهر کراچی آماجگاه تروریست‌ها و اشرار است و رژیم آخوندی ایران که در تروریسی و از بین بردن مخالفانش درجهان معروف است و امثال شهید مولوی عبدالملک، شهید مولوی عبدالناصر و... را در شهر مذکور و مولوی نورالدین قریبی را در تاجیکستان بشهادت رسانده است.

امنیت و حفظ جان هیچ احدی که قصد مبارزه با این رژیم را داشته باشد تضمین نمی‌شود.

از طرفی خطر دستگیری، افرادی را که با زبان اردو نا آشنا و مدارک پاکستانی ندارند به اتهام ارتباط با گروه القاعده توسط حکومت پاکستان برای نوکری به آمریکا در آن روزها هر لحظه تهدید می‌کرد و از سویی دیگر خطر حمله ناگهانی بیماری و بیهوش شدن نیز حتی برای لحظه‌ای او را رها نمی‌کرد، از ماندن و زیستن در پاکستان (هرچند که خودش مایل بود) منصرف شده و غافل و بی‌خبر از آینده‌ای بس خطرناکتر از آن به وطن بازگشتیم روزیکه وارد ایران شدیم مصادف با جمعه بود که خامنه‌ای در حال دیدار از بلوچستان بود و روز شنبه یا جمعه را در چابهار و روز بعدی را به ایرانشهر آمده بود که برادر عزیزم در سرباز ماند پس در ۲٩ ذی الحجه به ایرانشهر آمد و در ۳۰ ذی الحجه آخرین روز سال ۱۴۲۲ هنگام غروب از جلو مسجد طوبی دستگیر و راهی زندان شد که شرح سفر و ماجرای زندان را خودش در دفتر خاطرات ترسیم نموده است.

اما بسیاری از شکنجه‌ها اجرا شده را در آن ذکر ننموده است. از جمله آنچه که برای ما ذکر نموده است:

۱- یکبار وی را پشت اتاقهای زندان برده و او را با جرثقیل در داخل چاه دستشویی آویزان نموده‌اند تا آنجا که بیهوش شده سپس بیرون آورده و با همان لباس و بدن کثیفش در داخل سلول انداخته‌اند که تا چندین روز اجازه غسل و تعویض لباس نداده‌اند و با همین حالت به وی غذا می‌دادند شکنجه‌هایی است که یک کافر شاید از تصور این نوع شکنجه‌ها هم عاجز باشد چه برسد به کسی که ادعای اسلام می‌کند.

۲- آویزان نمودن با یک دست که سربازی ترحم نموده و کپسولی را زیر پایش گذاشته تا بر آن بایستد و باز آن سرباز هم مورد عتاب قرار گرفته است.

سلام و درود بر برادر مسلمانم رادمهر/