آیا ما گمشدگانیم؟
با توجه و دقت بر زندگی مردم، متوجه میشویم که حیات بسیاری از آنها نشانگر گمگشتگی و سرگردانی آنهاست در بیابانی بیانتها و ناشناس، برای علامت گمگشتگی آنها همین بس که: هرکدام یا هرگروه از آنها به سوئی بیهدف سر گردانند و از اعماق درون خود مرده اند، نگران و دستپاچهاند. هیچ راهنمایی هم برای یافتن راه صحیح ندارند و همۀ افکار و ادلۀ آنها بر اوهام و گمانها و خیالات استوار شده است، این زندگی اکثریت مردم امروزی است، این دولتها که همهاش در حال جنگ و جدالند، و این احزاب و هیأتها و جمعیتها و سازمانهای سیاسی و گوناگون و متحارب، و این قبایل در داخل دولتها و ملتها، و حتی جناحهای مخالف داخل احزاب و گروههای سیاسی و یا حتی دستهبندیهای داخل آن جناحها، همه و همه یعنی: گمشدگی و سرگردانی در بیابان زندگی، راز همۀ این اختلافات چیست؟ راز این از خود بیگانگی و گمگشتگی عمومی بشر چیست؟ اگر خوب به این موضوع فکر کنیم متوجه میشویم که علت همۀ اختلافات، به اختلاف انسانها در اصول عقیده و نظراتشان برمیگردد، و علت اختلاف عقیده و اصول بر موارد زیر مبتنی است:
- تفاوت مردم در علوم و اطلاعاتشان که به اختلاف رأی منجر میشود.
- گوناگونی مردم در اخلاقیاتشان.
- اختلاف مردم در فهم و درکشان از مسایل.
- اختلاف مردم در تجاربشان.
- اختلاف مردم در مصالح و منافعشان.
که همۀ این ها منجر به اختلاف رأی و نظرشان میگردد، چرا که رأی هریک از ابنای بشر بر علم و اخلاق و فهم و تجربه و مصلحتش استوار است. و چون محال است که دو نفر پیدا شوند که علم و اخلاق و فهم و تجربه و مصالح آنها مساوی و واحد باشد، پس نمیتوان بین تمام افراد بشر وحدت ایجاد کرد، مگر این که آرای آنها را واحد و متحد گردانیم، و آراء و عقاید متحد نخواهد شد مگر این که علم و اخلاق و عقل و فهم و تجربه و منافع خود را واحد و هماهنگ سازند و این ناممکن است. پس بشر محکوم به اختلاف و افتراق بوده و این ناممکن و لاینحل را همیشه باید تحمل کند. پس راه ایجاد اتحاد بین مردم چیست؟
﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَۚ﴾[هود: ۱۱۸-۱۱٩].
یعنی: «ولی (آنها) همواره مختلفاند. مگر کسیکه پروردگارت (بر او) رحم کند».
تنها راه حل مشکل بشری آن است که بشر بداند او را خالقی است که بر همه امور احاطه دارد و علم و اخلاق او کاملترین و رساترین نیروی محیط بر تمام جوانب زندگی اوست. صفاتی عظیم دارد و صاحب نامهای نیکوست و بر همه چیز دانا و توانا و بصیر و خبیر است. هیچ چیز از او پوشیده نیست و بر همه چیز آگاه است، اوست خدای مهربان و در برابرش همۀ مردم یکسانند از حیث بندگی و عبادت. به مصداق این آیه:
﴿وَلَا يَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡكُفۡرَۖ﴾[الزمر: ٧].
یعنی: «هرگز الله کفر را برای بندگانش نمیپسندد».
پس اگر بشر بتواند آفریدگار خویش را بشناسد و از هدایت و راهنماییاش بهره گیرد، خواهد توانست از این مشکل اجتماعی رها شده خود را نجات دهد. و در ردیف مؤمنان، متحد، مصئون و محفوظ از هرگونه اختلافات و منازعاتی، هدایت یافته و زندگی آرام و امن و راحتی داشته باشد. خداوند در این باره در آیههای ۱۱۸ و ۱۱٩ سورۀ هود فرموده است ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَۚ﴾.
یعنی: «ولی (آنها) همواره مختلفاند. مگر کسیکه پروردگارت (بر او) رحم کند».
همچنین در آیه ۶۴ سورۀ نحل میفرماید:
﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِي ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٦٤...﴾[النحل: ۶۴].
یعنی: «و (ای پیامبر! ما) کتاب (قرآن) را بر تو نازل نکردیم؛ مگر برای اینکه آنچه را که در آن اختلاف کردند، برای آنها روشن سازی، و (نیز) مایهی هدایت و رحمت برای گروهی که ایمان میآورند؛ باشد».
به این دلایل میفهمیم که بشر از حالت اختلاف و نزاع خارج نخواهد شد مگر این که شناخت پروردگارش را بر خود واجب بداند و اگر کمی دقیق شویم و توجه نماییم سری را در خواهیم یافت که حیات بشریت را تاریک ساخته و کفار این زمان را در حالت گیجی و سرگردانی فرو برده است. آن راز مهم اینست که آنها برای زندگی خود معنی و مفهومی غیر از جنبههای حیوانی آن قایل نیستند، آنها به آفریدگار خود و تمام کائنات اعتقاد و اعترافی ندارند و در پی کسب رضای او نیستند و نمیدانند که بعد از این حیات موقتی چه چیزی در انتظارشان است، آنها در اضطرابند و مذبوحانه در زندگی تلاش میکنند و هیچ اطمینانی در زندگی خود به هیچ کس و هیچ چیزی ندارند و در حقیقت هم زندگی بشری که خالی از خدا باشد از هیچ اعتبار و اطمینانی برخوردار نخواهد بود و بشر بیاعتقاد به اللهأ میتواند منظور این آیه و هدف این اعتبار و اطمینان خدایی باشد، آنجا که در آیات ۲٧ تا ۳۰ از سورۀ فجر خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ٢٧ ٱرۡجِعِيٓ إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةٗ مَّرۡضِيَّةٗ٢٨ فَٱدۡخُلِي فِي عِبَٰدِي٢٩ وَٱدۡخُلِي جَنَّتِي٣٠﴾[الفجر: ۲٧-۳۰].
یعنی: «ای روح آرام یافته. به سوی پروردگارت باز گرد، در حالیکه تو از او خوشنودی و او از تو خشنود است. پس در زمرۀ بندگان (خاص) من در آی. و به بهشت من وارد شو».
پس اولین وظیفۀ بشر شناخت آفریدگار و خدای خویش است. اگر خوب تأمل کنیم میبینیم که سرچشمۀ همۀ اختلافات بین مردم و ممالک و قبایل مربوط به عدم شناخت آنها از خالقشان و ندانستن حکمت او از آفرینش آنهاست، زیرا انسان آنقدر حریص و زیادهطلب خلق شده است که اگر به شخصی گفته شود نصف زمین را مالکی، خواهد گفت: نصف دیگرش را هم میخواهم. معلوم است نتیجۀ این حرص و زیادهطلبی چیزی جز اختلافات پایانناپذیر و لاینحل نیست. مخصوصاً که در سایه کفر و خداناشناسی هم این اختلافات شدیدتر و دامنهدارتر میگردد، زیرا مشرک و کافر معتقد است که زندگی در همین چند روز دنیا خلاصه میشود، او به چیزی غیر از لذت و خوشیهای این دنیا نمیاندیشد و خیال میکند تمام این دنیا هم، تکافوی بهرهبری و لذتجویی او را نخواهد کرد، این چنین شخصی با این طرز تفکر کی میتواند میلیونها افراد بشر را همانند و برابر فرض کند. او میخواهد دنیا ملک خودش باشد و مطیع او، پس مجبور است تا به خاطر نعمات ناپایدار آن با همنوعان خود به جنگ و ستیز پردازد. ناگزیر است در منزل با اعضای خانوادهاش، با برادرش و در اجتماع با همسایه و همنوعانش درگیر باشد. درگیری بین مناطق مختلف و قبایل و احزاب و جمعیتهای مختلف اجتنابناپذیر است. بین دول و ممالک همپیمان در سطح کرۀ زمین هم به طور مسلم و حتمی درگیریهایی رخ میدهد و واقعیت این است که هرکس به خاطر حیات و امکانات آن نخواهد با کسی بجنگد، در جنگها مورد استفاده قرار خواهد گرفت. خود به خود آمادۀ درگیری میشود و در زیر نظام کفر ناگزیر از این درگیری است، زیرا انسانی که همه چیز را در این دنیا خلاصه میکند، زمانی که به فکر مرگ میافتد و میبیند که هرکس در هر لحظه ممکن است گرفتار مرگ شود، و هرگاه احساس میکند که عمرش به پایان میرسد، به فکر دنیا و استفاده از نعمات آن میافتد و میکوشد تا قبل از انتهای آن هرچه بیشتر از آن بهره گیرد، لذا به انواع وسایل متوسل میشود و در ستیزهایش به هر اسلحهای دست میزند حتی از سلاحهای ممنوعه و غیر انسانی هم استفاده میکند و این واقعیت امر است. هیچ راه گریزی در عالم کفر نیست مگر این که انسان بتواند به راه ایمان به خدا هدایت شود، زیرا شخص مؤمن معتقد است که خدایش به حد کافی نعمات حیات را برایش آفریده است تا او سیر شود و به علاوه در دنیای دیگر و در بهشتی که پهنای آن به اندازۀ زمین و آسمانهاست، خداوندأ برایش تمام آنچه را که بخواهد مهیا ساخته است. به مصداق آیۀ شریفۀ ۶٩- ٧۱ از سورۀ زخرف که میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ مُسۡلِمِينَ٦٩ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ تُحۡبَرُونَ٧٠ يُطَافُ عَلَيۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَكۡوَابٖۖ وَفِيهَا مَا تَشۡتَهِيهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡيُنُۖ وَأَنتُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٧١﴾[الزخرف: ۶٩-٧۱].
یعنی: «(همان) کسانیکه به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند. شما و همسرانتان با شادمانی (و اکرام) به بهشت وارد شوید. بر (گرداگرد) آنها سینیهایی زرین (غذا) و (نیز) جامهای (طلایی، شراب) میگردانند، و در آن (بهشت) آنچه دلها تمنا میکند، و چشمها از آن لذّت میبرد، وجود دارد، و شما در آن همیشه خواهید بود».
و مؤمن میداند که تنها راهرسیدن به این نعمتهای جاویدان و رهایی از عذاب جهنم فقط تنها موفقیت در امتحان، اطلاعش از پروردگار و طاعاتی است که در اثنای حیات و اقامتش در کره زمین به جای آورده است. مؤمن میداند که موفقیتش در امتحان ممکن نیست مگر در سایه تبعیت و پیروی از اوامر خالق و مالکش و اجتناب از کارهایی که او آنها را منع فرموده است، مؤمن میداند که خداوند او را فرمان داده است تا از دنیا به قدر حق و احتیاجش بهره گیرد و از مال و متاع دنیا به صورت مشروع و حلال کسب و استفاده کند، به صورتی که هیچ غل و غشی در آن به کار نبرد و در به دست آوردنش خدعه و نیرنگ و ظلم اعمال نکند، او میداند که خداوندأ رزق و روزی او و افراد تحت تکافلش را فراهم میسازد و فراموش نمیکند که فقرا و مساکین هم در روزی او حقی دارند. از این روست که یک فرد مؤمن در هر مقامی باشد؛ جدی و وظیفهشناس است، در رقابت شریف و منصف است و در بخش تولیدی یار و یاور همکاران خویش است، در اجتماع محل زندگی و محدودۀ فعالیتش به جای دامن زدن به کینهجوییها مؤید و مشوق محبت است و همکاری و هماهنگی را به جای درگیری تبلیغ میکند. دوستی را به جای خصومت، شرافت را به جای خست و تنگ نظری و عفت و پاکدامنی را به جای پستی و لاابالی، و کرم و سخاوت را به جای بخل و بد دلی و تعاون و تسامح را به جای فرصتطلبی و فتنهانگیزی و رضایت و سعادت را به جای سختگیری و ناراحتی و شقاوت و بدخلقی و بالاخره عدالت را به جای ظلم و ستم در جامعه ترویج و ترغیب میکند، این حقیقت حال مسلمین است در صورتی که قوی الایمان باشند. اما امروز این صفات پسندیده کم شده و در اجتماعات مسلمانان به حالت اختفاء و پوشیده درآمده است و ایمان در دل مؤمنین سست و ضعیف گشته است و آنگاه که ایمان در دلهای مسلمین قوت گیرد این صفات هم رو به قوت و شدت خواهد گذاشت. پس لازمۀ رفع و برطرفشدن این همه ستیزهجویی و اختلافات از جامعۀ بشری، ایمان به خدا و رسول خداست و در آن صورت است که حیات اسلامی پاک و صالح دوباره و بدانگونه که اول بار در صدر اسلام بر اجتماع حاکم شد، مستقر خواهد گردید. پس نتیجه میگیریم که مهمترین و اولین فریضۀ هر انسانی شناخت خالق و آفریدگار خویش است.