۱- تأمل و تفکر
انسان، مسایل را مشاهده کرده با مراقبت در آنها میاندیشد، یا این که تجربه کرده مشاهده میکند و میاندیشد و پس از آن حقیقتی را که برایش مجهول بوده استنباط مینماید، مثلاً او آتش را میبیند که اگر به یخ برسد آن را ذوب میکند. او این را تجریه میکند و حقیقتی را که برایش مجهول بود کشف میکند، حقیقتی که به چشم هم ممکن است ندیده باشد و آن اینست که حرارت، یخ را گرم و ذوب میکند. این حقیقت مسلم را که فقط از راه تجربه برایش کشف شده با اطمینان میپذیرد. این یک تجربۀ عقلی و نظری است.
و یا، او میبیند که حرکت ابر در جهت حرکت باد است. پس عقلاً نتیجه میگیرد که حرکت ابر، حاصل حرکت باد است. این یک تجربۀ عینی است. یا ماشینی را از دور میبیند که در راهی میرود. هر گاه لازم شود به چپ یا راست میپیچد، در صورت لزوم سرعتش را زیاد و یا کم میکند. چراغهایش را برای روشنشدن جاده به کار میبرد. بنابراین، به نتایج تجربی عقلی زیادی میرسد که اهم آنها از این قرارند:
دستگاه محرکۀ ماشین خوب کار میکند، چون ماشین در حرکت است، فرمان آن سالم است، چون به چپ و راست میپیچد، ترمزها سالمند چون به هنگام نیاز آرام میشود، چراغها خراب نیستند چون راه را روشن میکنند. در حالی که هیچکدام از دستگاهها را، بینندهای، از راه دور نمیبیند. و حتی رانندۀ آن را هم نمیبیند ولی از قراین میفهمد که او شخصی است عاقل. چون ماشین را درست و از روی عقل و فهم میراند، میداند که رانندۀ با تجربهای است، زیرا با مهارت رانندگی میکند. بنابراین، از مشاهدات خویش میتواند نتایج معینی را استنتاج نماید و این یک تجربۀ عینی است. و وقتی میبینیم که شاخههای درختان تکان میخورند و یا چیزی از بلندی سقوط میکند و کسی را که مستقیماً عامل این کارهاست نمیبینیم، عقل ما استنتاج میکند که باد عامل حرکت شاخهها، و جاذبۀ زمین عامل سقوط جسم از بلندی میباشد، در حالی که ما نه باد را میبینیم و نه هوا را و نه نیروی جاذبه زمین را. ولی از راه همین مشاهدات است که مهندسین و پزشکان و متخصصین و محصلین، علوم و اطلاعاتشان را کسب میکنند و مردم عامی هم بسیاری از معلومات و دانستنیهای خود را از راه مشاهده تجربه کرده و به دست میآورند و همین تجربه و مشاهده است که آنها را به درک و کشف بسیاری از حقایق زندگی قادر میسازد. این طریقه کسب معلومات را «طریقۀ علمی» مینامند، و قانون حاکم بر این طریقه را قانون شناخت علمی میخوانند و فرمول آن را به این شکل فرض میکنند:
(تجربه و مشاهدۀ ظاهری آنچه اتفاق میافتد + تفکر درآنچه که اتفاق میافتد و به چشم دیده میشود= حقیقت علمی).
و بنابراین، اگر ما آثار وقایع حقیقی را مشاهده کنیم و عقل و شعور خود را در آن راه به کار اندازیم، امکان را مشاهده کنیم و عقل و شعور خود را در آن راه بکار اندازیم، امکان شناخت حقایق به ما داده میشود و آن هم یک شناخت علمی و صحیح. و از این راه میتوانیم به راحتی خداوندأ را بشناسیم، چون آثار قدرت و خلقت پروردگار را در تمام شئون کائنات میتوان مشاهده کرد. پس اگر به تفکر در بارۀ خالق این آثار بپردازیم، حق تعالی را با اطمینان قلب خواهیم شناخت. خداوند ما را خوب هدایت فرموده است، آنجا که در آیات ۱٩۰ و ۱٩۱ از سورۀ آل عمران میفرماید:
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١﴾[آل عمران: ۱٩۰-۱٩۱].
یعنی: «به راستی در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههای (آشکاری) برای خردمندان است. کسانیکه الله را در حال ایستاده و نشسته، و بر پهلوی خویش (آرمیده) یاد میکنند، و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند، (و میگویند:) پروردگارا اینها را بیهوده نیافریدهای، منزهّی تو! پس ما را از عذاب آتش (دوزخ) نگاه دار».
زیرا، آثار خلقت بر صنع خالق گواهی میدهد و آثار حکمت بر صنع حکیم و آثار تخصص بر صنع متخصص دلالت دارد و آثار علم بر صنع عالم و رزق و روزی گواه بر صنع رزّاق و روزیدهنده است و آثار حیات و مرگ بر صنع حیاتدهنده و میراننده. و یک اثر تصویری ظریف و بدیع دلیل بر صنع مصوری مبدع است و به همین ترتیب آثار رحمت، ما را به وجود رحیمی رهنمون است و آثار حفاظت و حراست دلیل بر وجود حافظ و حارس قوی است و آثار تسلط و سیطره نشانه وجودی مسلط و مسیطر را به ما میدهد و آثار هدایت، نشانۀ وجودی است هادی و راهنما و آثار نیرو، نشانۀ نیرومندی بوده اثرات نفع و ضرر، نشانه وجودی نافع و ضرر رسان است. و اثرات غناء، نشانه وجودی غنی و دارنده است و آثار ابدیت، نشانه صنع وجود دائمی و باقی است و آثار یکتائی، نشانههای از وجودی واحد و یکتاست.
حال اگر به تمام موجودات اطرافمان با دقت نگاه کنیم خواهیم دید که هیچکدام از این موجودات دارای هیچ یک از صفات فوق الذکر نیستند و به راحتی نتیجه میگیریم که همۀ اینها باید مخلوق خالقی باشند که به تنهایی دارای تمام آن صفات باشد. لذا میفهمیم که: خدایی نیست جز خدای واحد و یکتا. و با استفاده از همین استدلال میتوانیم دلایل و بیّناتی روشن بر رسالت حضرت محمد صلوات الله علیه وعلی آله وأصحابه وسلم هم به دست آوریم. و مشاهده میکنیم که هرکدام از این دلایل و بینات گواهانی قاطعاند بر این که محمد ج که تمام بشارات و تعلیمات و ارشادات وارده در کتب آسمانی گذشته را به ما یاد داده است، فرستاده بر حق و برگزیدۀ خداوند تبارک و تعالی میباشد و چون به فصاحت و بلاغت قرآن کریم توجه کنیم میفهمیم که این کتاب معجزهای دائمی است و جن و انس از آوردن سورهای مثل آن عاجز ماندهاند و در نتیجه فصاحت و بلاغت قرآن گواهی میدهد که کلام خداست و محمد ج آورندۀ آن، رسول خداست، و اگر به پیشگوئیهای غیبی که در قرآن آمده و حضرت محمد ج در کلام خویش بیان کرده و بسیاری از آنها تا این زمان محقق شده و نیز با گذشت زمان در حال تحقق است، باز در خواهیم یافت که این قرآن و این پیشگوئیها دلالت تام بر رسالت حضرت ختم مرتبت صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم دارد. و امروز پس از اختراع و اکتشاف دستگاههای دقیق و روشهای ظریف علمی و پس از به حقیقت پیوستن بسیاری از مطالب خارق العادۀ قرآن، بسیاری از مسایل پیچیدۀ علمی که قرآن قرنها پیش آن را مطرح کرده است، به ثبوت میرسد و این حقیقت تأئید میشود که قرآن باید وحی الهی باشد و ممکن نیست زائیدۀ ذهن و فکر یک شخص عامی و بیسواد و مکتب ندیده باشد. و اگر به وقایع و حوادث و عوامل خارق العادهای که خداوند برای تأئید و حمایت رسولش به کار گرفته و در کتاب آسمانی ثبت کرده است و مسلمین نیز آن را شنیده و دیده و تصدیق کردهاند و حتی کافران نیز آن را شنیده و دیده و تصدیق نمودهاند ولی از راه کفر به اسلام وارد و سرانجام معتقد شدند محال است که این کارهای غیر عادی جز از ناحیۀ خداوندی بیهمتا از جانب کس دیگری باشد، پس همۀ اینها را دلایلی بر رسالت محمد ج میبینیم. همچنین کارهای خارق العادهای مانند انشقاق قمر (دو نیمهشدن ماه) و شرکت ملائک در نبرد برای کمک به مسلمین (در غزوه بدر) و حمایت باد از مسلمانان بر ضد کفار و بارش باران در جنگ به نفع مسلمانان و مستولیشدن خواب بر دشمنان مسلمین جهت تقویت و تثبیت مسلمانان مؤمن، همه و همه دلیلی بر صدق این مدّعایند. و نیز اگر در کیفیت محفوظماندن قرآن از هرگونه تحریف و تأویل، توجه کنیم و دریابیم که تنها کتاب آسمانی که دست نخورده و سالم مانده، فقط قرآن است، به حقیقت وقایع ثبتشده در آن ایمان میآوریم، زیرا دوست و دشمن به هنگام حدوث آن حوادث و نزول آن آیات را شنیدند و کسی به انکار و یا تکذیب آنها برنخاست. و چون به قرآن و مطالبش ایمان بیاوریم، رسالت محمد ج هم مورد قبول و اطمینان ما واقع خواهد شد و اگر احوال اصحاب و جانشینان و حکام آنها را که در سرزمینهای مفتوحه به حکومت پرداختند، در تاریخهای مستند و معتبر مطالعه کنیم، به علت و سبب جاودانهشدن یادشان در اذهان ملل ممالک مفتوحه پی خواهیم برد و میبینیم که چگونه همین ملل پس از درک حقیقت دین اسلام و دین اخلاص مسلمانان به آن دین گرویدند و به جای مقاومت در برابر آن، به حمایت آن برخاستند و بهترین مبلغین و مروجین اسلام همان ملل تازه مسلمان بودند، زیرا اصحاب و اتباع رسول الله ج یعنی کسانی که او را قبل و بعد از بعثت عملاً شناخته و امتحان کرده و با او زندگی کرده بودند، چنان از روی صدق و اخلاص به او ایمان آورده بودند که حیات هرکدام از آنان خود نشاندهندۀ یقین و اخلاصشان نسبت به محمد ج و مکتب الهی اسلام بود. و غالب آنها پس از دشمنیها و جنگهای اولیه و مخالفتهای شدید و حتی بعد از آن که او را از شهر و دیار خویش و از میان طایفهاش یعنی مکه و قریش اخراج کردند و او ناگزیر از هجرت به مدینه شد، بر اثر نشانهها و دلایل غیر قابل انکاری که مشاهده کردند، ایمان آوردند در نتیجه ما هم میتوانیم تنها با گوشدادن به سخنان آنها و سبب ایمانشان به حضرت ج دریابیم که هیچ چیزی غیر از مدد الهی و وحی خدایی نمیتوانست محمدج را یاری کند تا نظر دشمنان خود را جلب کرده، دشمنان تشنه به خون خود را به دوستانی پاک باخته و ایثارگر مبدل سازد. و نیز برخلاف تمام مکاتب فکری بشری که به زور و با جنگهای طولانی وارد کشوری میشوند، اسلام به آسانی و توسط خود ملل مفتوحه حمایت شد و در آن ممالک رواج یافت و هیچگاه ملتها را به زور و تحت ستم فکری مغلوب خود نساخت. و چون دلایل ایمانآوردن صحابه و یاران حضرت محمد ج توسط کسانی به ما منتقل شده و ثبت گردیده که مورد تأئید و قبول معاصرینشان میباشند و به راستی و صداقت و اخلاص معروفند. بنابراین، راهی نخواهد ماند جز این که: با استناد به آن اسناد و مدارک، حضرت رسول ج را مبعوث خداوند و فرستادۀ گرامی او بدانیم.
و اگر شریعت اسلام را در مدت حاکمیتش بر جوامع بررسی کنیم و آنچه را متخصصین و علمای قوانین و حقوق اجتماعی گواهی کردهاند مطالعه نمائیم متوجه خواهیم شد که این شریعت و این قانون الهی موفق شده است تا سعادتمندانهترین جوامع را تحت حکومت و سیطرهاش تشکیل داده و رهبری نماید، و ثابت کند که روشی مناسب و قابل اجرا برای حاکمیت در تمام جوامع و دورانهای زندگی اجتماعی بشر است. و دنیا این را، عملاً طی سالیان حکومت خود حضرت محمد ج و خلفای راشدین و جانشینانشان که آنها نیز به همان روش حکومت کردند، پذیرفته است و تاریخهای معتبر نیز آن را ثبت کردهاند و هنوز هم میتوان به وضوح احساس کرد که قوانین الهی اسلام صلاحیت ادارۀ جامعه را تا ابد خواهد داشت.
و اگر نظریات و نوشتههای متخصصین و محققین قوانین بشری را مورد بررسی قرار دهیم، میبینیم همۀ آنها در این مسئلۀ متفق القول هستند که: قوانین بشری و آنچه قانونگذاران و متخصصین قوانین موضوعه وضع میکنند، حد اکثر برای یک قرن قابل اجراست که آن هم در جاهای مختلف متفاوت است. در حالی که قانون الهی به اتفاق نظر همۀ آن متخصصین، برای تمام دورانها و مکانها، صالح و مناسب است.
پس نتیجه میگیریم که قانون اسلام را کسی باید وضع کرده باشد که به طبایع و ضمایر مردم در تمام دورانها آگاه بوده و فطرت بشر را که ساختۀ خود اوست، به خوبی میشناخته است. و میدانسته که فطرت بشر تغییر ناپذیر است. لذا شریعت اسلام را متناسب و همانگ با آن خصوصیات تشریع کرده است. پس ناگزیر باید بپذیریم که: محمد ج رسول خداوند است و اگر سیرت حضرت محمد ج را از منابع موثق و معتبر و مستند مورد مطالعه قرار دهیم، خواهیم دید که این خصوصیات نمیتواند به کسی جز رسول خدا تعلق داشته باشد و مطالعه خلق و خوی و حوادث زندگانی آن حضرت به ما ثابت میکند که او فرستادۀ خداست.
اینها نمونههایی از مهمترین مطالب قابل مطالعه در این زمینه بود و براساس معلومات اینجانب بنا شده و من معتقدم که این مطالب به مطالعهکننده و صاحب این اعتقادات، این امکان را میدهد که به ایمانی قوی و غیر متزلزل مجهز شده و بگویند: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّـهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّـهِ».
و این کلام را با ایمان از روی علم و آگاهی بیان کنند نه کورکورانه و از روی پیروی از عادات گذشتگان. با ایمانی بگویند که ثمرهاش اعمال صالحه باشد و نه ایمانی که تحت تأثیر شبهات و اوهام قرار گرفته باشد.