پس کافران چه میخواهند؟
آنها شرط قبول توحید و پذیرفتن ایمان را دیدن خدای مستقر بر عرش خویش، قرار دادهاند، آیا میخواهند با چشمانی که از دیدن ستارگان عاجزند و از دیدن کسی یا چیزی که در اطاق مجاور قرار دارد عاجزند و قدرت دیدن هوائی را که از هر سو آنها را در بر گرفته است، ندارند، بلی این چشمهای محدود و عاجز میخواهند خدائی را رؤیت کنند که همه این سرزمین و کائنات و هوا و هرچه که به تصور انسان برسد مخلوق اویند و محاط در او.
کافرین میخواهند با چشمانی که قدرت تحمل نور خورشید را ندارند، نور خدا را تحمل کرده و رؤیت نمایند. خدایی که نور زمین و آسمانهاست و خود میفرماید:
﴿۞ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾[النور: ۳۵].
یعنی: «خداوند نور آسمانها و زمین است». و قصۀ حضرت موسی را بیاد آوریم که با اصرار قومش که میگفتند: باید خدا را آشکارا به ما نشان دهی.
﴿أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ﴾[النساء: ۱۵۳].
یعنی: «خدا را آشکارا به ما نشان بده».
مسأله را از خدای خود خواست و جواب شنید که نمیتوانید مرا ببینید و چون قوم پافشاری کردند برای عبرت و تجربۀ متقاضیان آزمایش عملی انجام شد. و به وقت موعود که موسی به مناجات آمد خداوند فرمود:
﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَٰتِنَا وَكَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ قَالَ رَبِّ أَرِنِيٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَۚ قَالَ لَن تَرَىٰنِي وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِيۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗاۚ فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ تُبۡتُ إِلَيۡكَ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٤٣﴾[الأعراف: ۱۴۳].
یعنی: «هنگامیکه موسی به میعاد ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! خودت را به من نشان بده، تا به تو بنگرم. فرمود: (در دنیا) هرگز مرا نخواهی دید، و لیکن به کوه بنگر، پس اگر در جایش ثابت ماند، تو (نیز) مرا خواهی دید. پس چون پروردگارش بر (آن) کوه تجلی کرد، آن را متلاشی (و هموار) ساخت، و موسی بیهوش افتاد، پس هنگامیکه به هوش آمد، عرض کرد: تو پاک و منزهی، من به سوی تو بازگشتم (و توبه کردم) و من نخستین مؤمنانم».
بنابراین، میبینیم که کوه نمیتواند آثار تجلی خدا را بر خود تحمل کند. پس چگونه کافران خواهان دیدن خدا با چشمانی هستند که قدرت تحمل نور خورشید و یا حتی یک چراغ قوی را ندارند و نمیتوانند مستقیماً به آنها نگاه کنند.
این چیزی نیست جز عصیان و جهالت و تکبر در نفس خویش بر حق و حقیقت. وإلا آنها که میدانند چشمانشان از دیدن بسیاری از مناظر و موجودات و منابع نورانی عاجز است چگونه حاضر میشوند برای ایمان به خدای واحد شرط دیدن او را با این چشمها قرار دهند؟
در حالی که معلمان و سخنرانان هرروز برای شاگردان و شنوندگان خویش از صدها موضوع و مطلب و اشیائی صحبت میکنند که هیچکس قادر به رویت آنها نیست ولی مورد قبول عموم آنهاست و نیز پزشکان و مهندسان و کارشناسان بسیاری از موضوعات را برای همین کافران مطرح میکنند و آنها نیز قبول میکنند در حالی که هیچ کدام آنها را مشروط به دیدن شان نمیپذیرند. مثلاً حرارت را ندیدهاند ولی از دیدن اثری که در ذوب یخ دارد، آن را پذیرفتهاند. و نیز در حالی که امواج رادیوئی و هوا را ندیدهاند ولی تنها با درک آثار آنها همه را قبول کردهاند. چه میشود که همین راه را برای شناخت آفریدگار خویش هم به کار گیرند؟ یعنی از آثار، پی به مؤثر ببرند و برای این کار یعنی پیبردن به موثر از روی اثر باید به دورش زیر توسل جست:
۱- از تعلیمات متخصصین این امور که همان انبیاء و رسولان باشند بهره جست. انبیاء و پیامبرانی که آخرینشان حضرت محمد ج است که برای تأئید نبوت و رسالت آن حضرت هم دلایل و براهین زیادی موجود است و به همه آنها اشاره شد.
۲- از مشاهده آثار خالق در مخلوقاتش که زمین و آسمانها را پر کردهاند پی به خالق آنها ببریم، زیرا نمیشود پذیرفت که وجود این همه مخلوقات بیحکمت و بیحکیم باشد و هیچ علمی بیعلیم و هیچ صورتی بینقاش نیست و این همه عناد و سرکشی در این کار و الحاد فقط نتیجه جهل و سرکشی و تکبر است. خداوندأ میفرماید:
﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗاۚ﴾[النمل: ۱۴].
یعنی: «و با آن که واقعاً به حقیقت رسالت پی برده بودند باز از سر ستم و برتری جویی منکر آن شدند اما ضمیرهایشان آن را مسلم داشت».
و نیز در سوره شعراء آیات ۲۰۰ و ۲۰۱ روشن فرموده است که:
﴿كَذَٰلِكَ سَلَكۡنَٰهُ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٢٠٠ لَا يُؤۡمِنُونَ بِهِۦ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ٢٠١﴾[الشعراء: ۲۰۰-۲۰۱].
یعنی: «چنین انکار را در دل گنهکاران راه دادیم که بدان ایمان نیاورند تا عذاب ألم انگیز را ببینند».