بردگی در رم قدیم
بردهداری در رم قدیم، چیزی از بردهداری یونانی کم نداشت. به گفته ویل دورانت:
«بلوخ، در حدود سال ۳۰ ق م تعداد غلامان را در شهر رم به ۰۰۰/۴۰۰ نفر یا تقریباً نصف جمعیت و در ایتالیا به ۰۰۰/۵۰۰/۱ نفر تخمین زده است» [۱۲].
رمیها، الواح دوازده گانهای داشتند که در سالهای ۴۵۰ و ۴۵۱ ق م، در شهر رم مفاد آنها را انتشاردادند. بر روی این الواح، قوانین رمی با عباراتی کوتاه کنده شده بود. الواح مزبور را از خشنترین قانون نامههای تاریخ به شمار آوردهاند که مثلاً: «به پدر، اجازه میداد تا هر یک از فرزندانش را تازیانه بزند و به زنجیر بکشد و حبس کند و بفروشد یا بکشد» [۱۳]! بدین صورت، گاهی فرزندان از سوی پدران خود، به بردگی فروخته میشدند. دورانت نوشته است:
«بردگان خانگی را گاه کتک میزدند و احیاناً میکشتند. پدر نرون (امپراطور سفّاک رم) به این علّت آزاد شدگان خود را کشت که آنقدر که او میخواست مشروب نخوردند»! [۱۴]
عدّه بسیاری از بردگان رمی که از وضع رقّتبار خود به جان آمده بودند در تحت سرکردگی اسپارتاکوس، به شورش برخاستند و چند بار با رمیان پیکار کردند و سرانجام از آنان شکست خوردند و رمیان، شش هزار تن از آنها را در میان راه کاپوا [۱۵]تا رم به صلیب کشیدند [۱۶]! نهضت بردگان سرکوب شد و آن بیچارگان ناگزیر به قوانین سخت و پرفشار رمی تن در دادند، قوانینی که به گزارش موریس لانژله مقرّر میداشت که اگر بردهای برای کسی کاری را انجام دهد و بر مبنای طلب خود، از او سندی بگیرد، سزاوار مرگ است! لانژله مینویسد:
«در حقوق قدیم رم، یک نفر برده صلاحیّت نداشت که سندی بگیرد و طلب کار شود، به موجب قانون الواح دوازدهگانه اگر غفلتاً در حین ارتکاب به چنین عملی دستگیر میشد، در زیر نظر قاضی میبایست از بالای صخرهای خاصّ مجرمان، به پایین پرتاب شود» [۱۷].
سیسرون، سخنور و حکیم رمی، در خلال تمثیل خود، بردگان را بدین گونه ارزشگذاری میکند:
«قایقی در حال غرق شدن است، باید قسمتی از بار آن را فدا کرد، کدام را باید به دریا ریخت، آیا باید یک اسب گران قیمت یا یک برده کم ارزش، فدا شود؟»! [۱۸]
بدینسان، حکیم فرزانه رومی، یک اسب را بسی گرانبهاتر از انسان میشمرد! سطح فکر و فرهنگ مردم عامی را از اینجا قیاس باید گرفت.
[۱۲] تاریخ تمدّن، ج ۳، ص ۳۹۳. [۱۳] تاریخ تمدّن، ج ۳، ص ۴۰. [۱۴] تاریخ تمدّن، ج ۳، ص ۳۹۴. [۱۵] کاپوا، شهری قدیمی در جنوب ایتالیا است. [۱۶] تاریخ تمّدن، ج ۳، ص ۱۶۲. [۱۷] بردگی، ص ۶۷. [۱۸] بردگی، ص ۶۸.