رفتار طاووس با کارگزار ستمگر:
عبدالرزاق از معمر از فرزند طاووس نقل میکند که میگفت: همیشه به پدرم میگفتم باید علیه این سلطان قیام کرد و با او چنین و چنان کرد. تا آنکه برای حج خارج شدیم و در یکی از قریهها منزل گرفتیم که کارگزار سلطان -یعنی امیر یمین- در آن، شخصی بود به نام ابن نجیح که از بدترین کارگزاران سلطان بود. نماز صبح را در مسجد به جا آوردیم که ابن نجیح آمد و در برابر پدرم نشست و به او سلام گفت. اما پدرم پاسخ وی را نداد. سپس با او سخن گفت اما پدرم از او روی گرداند. ابن نجیح دوباره مقابل او نشست اما پدرم رویش را چرخاند. وقتی دیدم پدر با او چنین رفتاری کرد به سمت او رفتم و دستش را گرفتم و به او گفتم: پدرم تو را نشناخت برای همین با تو چنین برخوردی کرد! او گفت: نه خیر، بلکه چون مرا شناخت با من اینگونه رفتار کرد! سپس رفت. پدرم ساکت بود و چیزی نمیگفت اما همین که به منزلگاه آمدیم به من گفت: ای احمق! ادعا میکنی که میخواهی علیه آنها با شمشیر قیام کنی اما نتوانستی زبانت را علیه آنها حفظ کنی؟!.