شکیبایی عبدالملک بن عمر:
کم هستند کسانی که منصب باعث تغییرشان نمیشود و بلکه منصب خود را با اخلاقشان تغییر میدهند. به این داستان توجه کنید:
اسماعیل بن ابیالحکم میگوید: روزی عمر بن عبدالعزیز خشمگین شد و فرزندش عبدالملک نیز حاضر بود. هنگامی که خشمش فرو نشست خطاب به پدر گفت: «ای امیر مومنان، تو در نعمتی هستی که خداوند به تو بخشیده و در جایگاهی که او تو را در آن قرار دادهاست و خداوند امر بندگانش را به تو سپرده است، حال با این وجود خشمگین میشوی؟» عمر گفت: «چه گفتی؟» فرزند سخنش را تکرار کرد. عمر گفت: «مگر تو خشمگین نمیشوی ای عبدالملک؟» گفت: «وسعت درونم چه فایدهای دارد اگر نتوانم خشمی را فرو نشانم که آن را خوش نمیدارم؟» و در روایتی دیگر آمده که گفت: «خیر، قسم به آنکه تو را گرامی داشت هرگز خشم درونم را پر نکرد».
روزی عمر غلامش را به کاری امر نمود و بر وی خشمگین شد. عبدالملک گفت: «پدرم این خشم چیست؟» عمر گفت: «داری تلاش میکنی شکیبایی کنی؟» گفت: «نه به خدا سوگند، تلاشِ برای شکیبایی نیست، خودِ شکیبایی است».
ابن رجب میگوید: «منظور عبدالملک این است که حلم (یعنی شکیبایی) صفتی است همراه انسان که با آن خو گرفته است و نیازی به تلاش و تکلف ندارد...».