اهمیت تاریخ در اسلام
برای اهمیت تاریخ از دیدگاه اسلام همین قدر کافی است که تاریخ و قصص از مهمترین اجزاء علوم خمسه قرآن کریم به شمار میایند، قرآن کریم برای بیان حالات خوب و بد، به ایام گذشته و اقوام پیشین توجه خاصی مبذول داشته است، البته روشی که قرآن کریم در بیان تاریخ و قصص دارد از ویژگی خاصی برخوردار است، زیرا به جای اینکه حکایاتی را با رعایت ترتیب از اول تا آخر بیان کند تکه تکه همراه مضامین مختلف قرآنیه آورده است و نه فقط در یکجا، بلکه بارها تکرار شده است.
با این روش مخصوص، با اشاره به اهمیت فن تاریخ، مقصود اصلی آن را نیز واضح کرده است که قصص و حکایات اقوام پیشین فقط به لحاظ قصه و سرگذشت، مقصود نیست، بلکه مقصد اصلی از آنها کسب عبرتها و نتایج مفیدی است که از تدبر در آنها به دست خواهد آمد تا مردم نتایج کارهای نیک را مشاهده نموده، بهسوی آنها رغبت و نتایج کارهای زشت را ملاحظه کرده از آنها دوری کنند. همچنین از بهترین مقاصد انقلابات زمان، شناخت و درک قدرت و حکمت خداوندی است.
از گذشتههای دور، افسانهها و حکایتها و قصههای گذشتگان را صرفاً به منظور یک مشغله سرگرم کننده میخواندند و بدان گوش فرا میدادند. اسلام نخست آداب مخصوص تاریخ نویسی را تعلیم داد و سپس واضح نمود که تاریخ تنها به اعتبار تاریخ بیانگر هیچ امری نمیباشد، بلکه مقصود آن به دست آوردن عبرت و نصیحت است.
حضرت شاه ولی الله محدث دهلوی در «فوز الکبیر» سخنان بعضی عارفان را نقل کرده است که: چون مردم، شغل قواعد تجوید و قرائت را اختیار نمودند و چنان در آن فنون مهارتی حاصل کردند که تمام توجه آنها تنها به اصلاح حروف، منصرف و منحصر شد، مقصود اصلیشان را از تلاوت قرآن که تذکر (پند گرفتن) و خشوع در نماز بود، از دست دادند.
همچنین بعضی از مفسران که بیشتر به نوشتن قصص توجه کردند و تمام تقصیلات تاریخی را نوشتند، اصل علم تفسیر که هدف اساسی کار آنها بود، در کتابهایشان در لابلای قصهها پنهان ماند.
به هرحال از میان علوم خسمه قرآن، قصص و تاریخ نیز یکی از علوم مهم آن است که تحصیل آن در محدوده خودش واجب و یک طاعت بسیار بزرگی به شمار میآید، و اگر در ذخیره حدیث و سیرت رسول اللهجنظر عمیق به کار برده شود واضح خواهد شد که تمام آن ذخایر، عبارت از تاریخ اقوال و اعمال رسول اکرمجاست.
و چون درمیان راویان حدیث، افراد نادرست و راویان دروغگو شامل و ملحق شدند، تحقیق دربارۀ تاریخ برای دست آوردن حالات اصلی آنها، جهت حفاظت حدیث، واجب و ضروری به نظر رسید. به طوری که حضرت ائمه حدیث شدیداً بدین کار همت گماشتند.
سفیان ثوری/میفرمایدی: «چون روایان مغرض به دروغگویی پرداختند، ما در مقابل آنها تاریخ را مطرح ساختیم» [۱۳].
این قسمت از تاریخ که با راویان حدیث و با ثقه و غیر ثقه بودن و یا قوی و ضعیف بودن آنها تعلق دارد، از یک جهت جزو حدیث قرار داده شده است و خود ائمه حدیث به نوشتن این بخش از تاریخ توجه فرمودند و نام آن را نیز به صورت رشتهای مستقل به نام «اسماء رجال» (فن زندگی نامه) تعیین کردند، دربارۀ ضروری و واجب بودن این امر، هیچکس بحث و تردیدی ندارد.
از میان علمای امت آن دستهای که بحث دربارۀ جرح و تعدیل راویان را جزو غیبت شمرده بر آن اعتراض کردهاند آن فقط به بحثی متعلق است که در آن، از حدود شرعیه جرح و تعدیل تجاوز شده باشد. حال اگر بدون ضرورت قصد عیبجویی، توهین و رسوا کردن کسی مقصود باشد، و یا در جرح و تعدیل، دامن اعتدال و انصاف از دست رفته باشد منصفانه نیست.
نقد منصفانه و ضروری راویان حدیث، امری است که بدون آن حتی ذخیره حدیث نمیتواند معتبر باشد. هرگاه شخصی پاک نیت به منظور حفاظت حدیث بر راویان ضعیف یا نادرست تنقید معتدل میکند، در واقع حق حدیث رسولجرا ادا کرده است.
شخصی به یحیی بن سعید قطان، امام معروف جرح و تعدیل، گفت: تو از خدا نمیترسی ودر مورد کسانی که تو آنها را دروغگو یا غیر مطمئن یا ضعیف میپنداری در روز قیامت علیه تو مخاصمه خواهند کرد؟ وی فرمود: دعوای این عده در روز قیامت علیه من بهتر از آن است که رسول اللهجمرا مورد مواخذه قرار دهد، و گوید: چرا از کسانی که در حدیث من کمی و بیشی روا داشتند، دفاع نمودی؟ [۱۴]
البته همان طور که حضرات محدثین ضرورت این امر را احساس فرمودند، که باید در مورد روایات حدیث بررسی کامل به عمل آید، و از میان آنان، صادق، کاذب، ثقه، غیر ثقه، قوی و ضعیف کاملاً مورد شناسایی قرار گیرند، همچنین برای محدود قرار دادن این عمل در چار چوپ حدود شرعی چند شرایط ضروری را نیز تعیین کردند که آنها را حافظ عبدالرحمن سخاوی در کتاب مستقلی به نام «الاعلان بالتوبیخ لـمن ذم التاریخ» نوشته و با تفصیل بیان کرده است که از همه آنها مقدمترین شرط، نیت است. یعنی مقصود، خیرخواهی راوی و حفاظت حدیث باشد.
دوم اینکه این عمل فقط در مورد کسی بیان شود که روایت حدیثی یا نفع و نقصان فرد یا جماعتی وابسته به او باشد و از اظهار آن، اصلاح آن شخص یا دور داشتن مردم از ضرر آن مدنظر باشد، و الا از عیوب کسی بیهوده بحث کردن و آن را مشغله خویش قرار دادن، امری اسلامی و پسندیده نیست. (و به هیچ عنوان جنبه اسلامی و مذهبی ندارد مترجم).
سوم اینکه (در بیان کردن و اظهار عیوب) هم فقط به مقدار ضرورت اکفتاء کند. (مثلاً بگوید) که فلان کس ضعیف یا غیر ثقه است یا وضع کننده روایت (روایت باف) است و بیش از این از الفاظی که بیانگر عیبجوییاند اجتناب ورزد هرچه گفته میشود بعد از تحقیق کاملی که برای او مقدور میسر بوده است، باید گفته شود.
چند نفر از امام بزرگ جرح و تعدیل «ابن المدینی» درباره پدر وی سوال کردند که او در روایت حدیث دارای چه درجه و مقامی است فرمود: این سؤال را از کسی دیگر بپرسید، ولی آنها اصرار کردند و گفتند ما میخواهیم نظر تو را دربارۀ وی بدانیم، آنگاه قدری سر خود را پایین انداخت و به تفکر افتاد و سپس سر را بلند کرده، فرموده:
«هو الدین، انه ضعیف» [۱۵].
چون این مسأله مربوط به دین است ناچار باید بگویم که او ضعیف است!.
این بزرگواران کسانی بودند که جامع ادب دین و ادب رجال و حدود آن بودند. چون پدرش در روایت حدیث ضعیف بود در درجه اول خواست که جواب این سوال از زبان او درنیاید، ولی وقتی از طرف مردم اصرار شد آنگاه رعایت ادب دین مقدم قرار گرفت و بیش از مقدار لزوم و ضرورت، یک لفظ زاید هم بر زبان نیاورد.
خلاصه از این جهت است که آن بخش از تاریخ که به حفاظت حدیث تعلق دارد، یعنی بر راویانش تنقید و جرح و تعدیل است و بیان حالات آنان مورد بررسی قرار میگیرد. آن علوم ضروری و الزامی است که حجت شرعی قرار گرفتن حدیث رسول اللهجبر آن موقوف باشد. به همین دلیل در واجب و لازم بودن آنها برای احدی جای بحث و تردید نیست و این بخش مخصوص از تاریخ، با توجه به اهمیت خاصی که دارد نزد مورخان نیز تحت عنوانی مستقل به نام «اسماء الرجال» موسوم و جدا شده است.
حال بحث درباره بخش عمومی تاریخی که در عرف عام «تاریخ» نامیده شده است، باقی است.
بخشی که در آن، طوماری از تخلیق کائنات و فرود آمدن آدم‡تا دوره خود تمام واقعات زمینی و آسمانی و اقالیم عالم و ملکها و خطهها و حالات خوب و زشت اشخاص نیک و بدی که در آن ممالک و جوامع به وجود آمدهاند، خصوصاً احوال انبیاء، صلحاء، ملوک، رؤساء و انقلابهای دنیا، جنگها فتوحات وغیره به هم ارتباط پیدا کردهاند.
دستور گرآوری این حکایات تاریخی در جهان خیلی کهنه و قدیمی است. درمیان مردم هر سرزمین و منطقه و بین هر طبقهای از مردم، اینگونه حکایتها هم سینه به سینه و از حفظ و مقداری هم به صورت نوشتهها در کتب نقل شده، از نسلها به نسلهای بعدی میرسیده است. امّا قبل از اسلام، جز مجموعهای از یک سری حرفهای شنیده شده و افسانهها و قصههای غیر مستند و عموماً بدون هرگونه تحقیق، چیز دیگری وجود نداشت.
اسلام پیش از همه، در دنیا ضرورت سند و اِسناد و تنقیح و تحقیق را برای هر نوع روایت احساس نمود و آن را امری لازم قرار داد و قرآن رأساً به آن راهنمایی و هدایت فرمود: ﴿إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ﴾[الحجرات: ۶].
یعنی: «اگر شخصی غیر معتبر نزد شما خبری نقل کند آن را تحقیق کند».
کسانیکه تعلیمات، اقوال و افعال رسول اللهجرا در کتابها یاداشت کردند، برای این طریق خاص، چندین فن ایجاد کردند که به وسیله آن علاوه بر آن که حدیث رسول اللهجنگهداری شد، در امور دیگری نیز برای نقل روایات اصولی تعیین گردید، و عموم تاریخهای دنیا که به وسیله مسلمانان نگارش آنها آعاز شد در آن نیز تا حدود ممکن رعایت همان اصول روایت مورد لحاظ قرار گرفت.
بنابراین، اگر گفته شود که تاریخ را به عنوان یک رشته معتبر و مستند فقط مسلمانان در دنیا معرفی کردهاند، هیچ مبالغه و اغراقی نخواهد بود.
تنها مسلمانان به مردم دینا درس نوشتن تاریخ و تنقیح آن را دادند. آن دسته از علمای امت که داستان پیامبران و سپس روایات حدیث را در غربالهای بسیار ریخته، نه تنها راست را از دروغ جدا کردند، بلکه از میان روایات صحیح و معتبر نیز، رتبه و درجات اعلی و ادنی را تعیین نمودند و در مورد حدیث، تاریخ اسماء رجال را از تاریخ عمومی جدا کرده آن را جزء حدیث قرار داده این خدمت بزرگ و مهم دینی را انجام دادند.
همین بزرگواران برای نوشتن عموم تاریخ عالم و ممالک و سلاطین و تاریخ قسمتهای مختلف جهان و جغرافیا نیز توجه خاصی مبذول فرمودند و شخصیتهای بزرگی از ائمه حدیث و تفسیر و اکابر علماء و فقهاء امت به نوشتن انواع و اقسام مختلف تاریخ، بذل عنایت فرمودند که نموداری از تفصیلات آن را حافظ عبدالرحمن سخاوی در نود صفحه از کتاب خود به نام «الاعلان بالتوبیخ لـمن ذم التاریخ» جمع فرموده است. این خود، مجموعهای مفید و جالب و شایسته مطالعه است، ولی در اینجا گنجایش نقل آن نیست.
غرض من از ذکر این ذکر این مطلب در اینجا فقط این است که علماء امت، تنها بر آن بخش از تاریخ که با حفاظت حدیث و بیان رجال حدیث تعلق دارد، اکتفاء نکردهاند، بلکه به نوشتن بخش عمومی تاریخ دنیا، جغرافیا و حالات ملوک و مشاهیر، و انقلابات و حوادث نیز همانند بخش خصوصی تاریخ توجه فرموده و اعتنا نمودهاند، و هزاران کتابهای کوچک و بزرگ نوشتهاند، و از این عمل آنان، واضح و ثابت میشود که این نوع تاریخ نیز در اسلام دارای منزلت است زیرا فواید دینی و دنیوی زیادی برای انسانها به آن بستگی دارد.
حافظ سخاوی در چهل صفحه نخست کتاب خود، فواید و فضایل تاریخ و اقوال علماء و دانشمندان اسلام را دربارۀ آن گردآوری نموده است.
[۱۳] الاعلان بالتوبیخ لـمن ذم التاریخ للحافظ السخاوی: ص ۹. [۱۴] سخاوی در رساله مذکور: ص ۵۳. [۱۵] رساله سخاوی: ص ۶۶.