مقام صحابه رضی الله عنهم

یک پرسش و پاسخ آن

یک پرسش و پاسخ آن

رتبه بلند و مقام شامخی که با استناد از نصوص قرآن و سنت و اجماع امت و تصریحات اکابر علماء و بزرگان دین برای صحابه کرامشاز نظر اسلام ثابت شده است خود به خود یان پرسش را مطرح می‌کند:

وقتی صحابه کرام کلاً واجب التعظیم و همگی عادل و ثقه و تماماً متقی و پرهیزگار هستند، اگر بین خود آنها نسبت به مسئله‌ای شرعی اختلاف نظر باشد روش ما هنگام بهره برداری از آن مساله باید چگونه باشد؟ زیرا این مطلب روشن است که از دو نظریه متضاد هردو را نمی‌توان صحیح دانست و مورد عمل قرار داد، و در مرحله (تقلید) و عمل، اختیار و ترجیح یک نظر، مستلزم ترک نظر دوم خواهد بود، پس چه چیزی باید معیار و میزان این ترک و اخیتار قرار بگیرد؟

و در صورت مجروح و متروک قرار دادن نظر یک گروه، رعایت احترام و ادب و تعظیم هردو گروه از آن بزرگواران چگوهنه ممکن خواهد بود؟ و این مشکل ما خصوصاً در مواردی که اختلاف نظر آنها به جنگ و خون‌ریزی منجر گردیده، پیچیده‌تر شده و یافتن راه حلی برای آن مشکل‌تر به نظر می‌رسد.

بدیهی است که در چنین مواردی یک گروه بر راه حق و صواب و گروه دیگر بر اشتباه و خطا خواهد بود، و در مرحله خطا و صواب، مشخص نمودن نحوه عقیده و عمل، امری الزامی است. اما در این صورت رعایت تعظیم و احترام هردو گروه بطور یکسان چگونه امکان دارد؟ زیرا خطاکار شناختن یک گروه مستلزم توهین و اسائه ادب آن خواهد بود؟

پاسخ سوال فرق چنین است که: تصور این مطلب که راجح و حق شمردن یک نظر و مرجوع یا خطاء قرار دادن نظر دیگر مستلزم نقض گروه دوم می‌گردد، تصوری اشتباه و غلط است.

اسلاف امت این هردو امر را به این نحو تطبیق داده‌اند که در مرحله عمل و اعتقاد، قول و نظر یک گروه را مطابق اصول مسلم و متفق اجتهادی شریعت اسلام اخذ و اختیار نموده و نظر گروه ثانی را ترک دادند، ولی نسبت به ذات و شخصیت آن گروه که نظرش را متروک شمرده‌اند هیچ کلامی که موجب تنقیص و سوء ادب آن گروه باشد بر زبان نیاورده‌اند. بخصوص در مورد مشاجرات صحابهشهمانطور که بر این امر اجماع منعقد گردیده است که تعظیم و رعایت ادب هردو گروه واجب و بدگویی هریک از آن دو گروه جایز نیست، بر این امر نیز اجماع منعقد شده است که در جنگ جمل حضرت علی کرم الله وجهه بر حق و طرف مخالف او بر خطاء بود و همچنین در جنگ صفین حضرت علی کرم الله وجهه محق بود و در مقابلش معاویهسو طرفدارانش بر خطاء بودند. البته خطاء آنان را نوعی خطاء اجتهادی که شرعاً گناهی مستوجب عتاب الهی محسوب نمی‌شود، قرار دادند. کسی‌که بر حسب اصول اجتهاد برای استنباط مسئله‌ای شرعی و کوشش و سعی خود را به کار می‌برد و با این وصف اجتهادش به خطاء رود این‌گونه خطاکار از ثواب محروم نمی‌شود، بلکه به او هم اجری می‌رسد.

با اجماع امت این اختلاف حضرات صحابه کرام هم اختلافی اجتهادی محسوب شده است که بر اثر آن، شخصیت‌های ارزنده هیچ‌یک از دو گروه مورد ملامت و سرزنش قرار نمی‌گیرد.

بدینسان عموم محققان و علمای اسلامی از یکسو جنبه خطا و صواب مساله را هم روشن کردند و از سوی دیگر احترام و عظمت رتبه و مقام حضرت صحابهشنیز کاملاض ملحوظ داشته شد و در مورد مشاجرات صحابه حفظ زبان و بالاخره سکوت را طریق لازم قرار داده نسبت به این امر تدکید شده است که بدون ضرورت وارد شدن در بحث روایات و حکایاتی که در دوران جنگ و مناقشه بین آنان نسبت به یکدیگر، از آنان نقل شده است، ناجایز و ناروا است.

اینک برخی از اقوال سلف صالح را درباه مشاجرات صحابه در ذیل ملاحظه نمائید.

در تفسیر قرطبی، تحت آیه شماره ۱۰ سوره حجرات، ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ[الحجرات: ۱۰]. در مورد مشاجرات صحابه با استناد از اقوال سلف صالح تحقیق ارزنده‌ای صورت گرفته است که عبارت طولانی‌اش را عیناً در سطور زیر درج می‌کنیم.

۱۴- «العاشرة: لا يجوز أن ينسب إلى أحد من الصحابة خطأ مقطوع به إذا كانوا كلهم اجتهدوا فيما فعلوه وأرادوا اللهوهم كلهم لنا أئمة وقد تعبدنا بالكف عما شجر بنيهم ولا نذكرهم إلا بأحسن الذكر لحرمة الصحبة ولنهي النبيجعن سبهم وأن الله غفر لهم وأخبر بالرضا عنهم هذا مع ما قد ورد من الأخبار من طرق مختلفه عن النبيج: «أن طلحة شهيد يمشي على وجه الأرض» فلو كان ما خرج إليه من الحرب عصيانا لم يكن بالقتل فيه شهيدا وكذلك لو كان ما خرج إليه خطأ في التأويل وتقصيرا في الواجب عليه لأن الشهادة لا تكون لا بقتل في طاعة فوجب حمل أمرهم على ما بيناه ومما يدل على ذلك ما قد صح وانتشر من أخبار علي بأن قاتل الزبير في النار وقوله : سمعت رسول الله جيقول: «بشر قاتل ابن صفية بالنار» وإذا كان كذلك فقد ثبت أن طلحة والزبير غير عاصيين ولا آثمين بالقتال لأن ذلك لو كان كذلك لم يقل النبيجفي طلحة شهيد ولم يخبر أن قاتل الزبير في النار وكذلك من قعد غير مخطئ في التأويل بل صواب أراهم الله الاجتهاد وإذا كان كذلك لم يوجب ذلك لعنهم والبراءة منهم وتفسيقهم وإبطال فضائلهم وجهادهم وعظيم غنائهم في الدين رضي الله عنهم وقد سئل بعضهم عن الدماء التي أريقت فيما بينهم فقال: ﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٣٤[البقرة: ۱۳۴] وسئل بعضهم عنها أيضا فقال : تلك دماء قد طهر الله منها يدي فلا أخضب بها لساني يعني في التحرز من الوقوع في خطأ والحكم على بعضهم بما لا يكون مصيبا فيه قال ابن فورك : ومن أصحابنا من قال: إن سبيل ما جرت بين الصحابة من الـمنازعات كسبيل ما جرى بين إخوة يوسف مع يوسف ثم إنهم لم يخرجوا بذلك عن حد الولاية والنبوة فكذلك الأمر فيما جرى بين الصحابة وقال المحاسبي : فأما الدماء فقد أشكل علينا القول فيها باختلافهم وقد سئل الحسن البصري عن قتالهم فقال: قتال شهده أصحاب محمدجوغبنا وعلموا وجهلنا واجتمعوا فاتبعنا واختلفوا فوقفنا قال الـمحاسبي: فنحن نقول كما قال الحسن ونعلم أن القوم كانوا أعلم بما دخلوا فيه منا ونتبع ما اجتمعوا عليه ونقف عند ما اختلفوا فيه ولا نبتدع رأيا منا ونعلم أنهم اجتهدوا وأرادوا اللهإذ كانوا غير متهمين في الدين ونسأل الله التوفيق» [۴۸].

«منسوب کردن خطا و اشتباه قطعی به احدی از صحابه پیامبرججایز نیست، زیرا همه آنها آنها در آنچه عمل کرده اجتهاد نموده بودند و مقصود همه آنان خشنودی الله بود و همه آنها ائمه و پیشوایان ما هستند و ما نعبداً مأمور هستیم که نسبت به اختلافات آنها سکوت اختیار کنیم و نام آنها را جز به نیکی یاد نکنیم، زیرا صحابی بودن، خود موجب رعایت حرمت است، و نبی اکرجاز بدگویی آنها منع فرموده است و خبر داده‌است که خداوند متعال آنها را مغفور ساخته و از آنان خشنود شده است، و علاوه بر آن، این حدیث با سند‌های متعددی ثابت شده است که رسول خداجدرباره حضرت طلحهسفرموده است:

«طلحه شهیدی است که بر روی زمین راه می‌رود» پس اگر خروج او در جنگ «جمل» در مقابل حضرت علیساز راه عصیان و گناه بود، به سب بکشته شدن در آن، به درجه رفیع شهادت نایل نمی‌شد، همچنین اگر این عمل را حضرت طلحه از روی اشتباه در تأویل یا از روی کوتاهی و سهل‌انگاری در ادای واجب انجام داده بود، مقام شهادت را نایل نمی‌شد، زیرا شهادت حاصل نمی‌شود مگر در صورتی که آدم در حال طاعت و فرمانبرداری خدا کشته شود، پس واجب است که مشاجرات صحابه را بر عقیده‌ای که قبلاً بیان داشته‌ایم، حمل نماییم و از آنچه بر صحت این مدعا دلالت دارد، روایت صحیح و معروفی است مبنی بر خبر دادن خود حضرت علیسبه این مطلب که قاتل حضرت زبیرسدر جهنم است، و همچنین گفته او که من شنیدم از رسول خداجکه به من می‌گفت: به کسی‌که پسر صفیه یعنی حضرت زبیر را به قتل می‌رساند خوش خبری ورود جهنم را بده.

پس یقیناً ثابت شد که طلحه و زبیربدر موقع جنگ با حضرت علیسدر واقعه جمل نه نافرمان بودند و نه گناهکارو. زیرا اگر آنها در آن واقعه گناهکار یا نافرمان می‌بوند، رسول خداجدرباره طلحه نمی‌گفت «شهید» و خبر نمی‌داد که قاتل زبیر در جهنم است (و نیز آن هردو بزرگوار در زمره عشره مبشره داخل هستند که روایت بهشتی بودن آنها تقریبا به درجه تواتر رسیده است) همچنین آن عده از صحابه که در این جریانات بی‌تفاوت قرار گرفته گوشه‌گیری نمودند، (نه در جنگ شرکت کردند و نه از کسی طرفداری کردند) کسی نمی‌تواند آنها را در تأویل، خطاکار بداند. زیرا روش آنها نیز از آنجا که خداوند آنان را در اجتهاد بر آن رای استوار داشته بود، صحیح و درست بود پس این امور (جنگ و اختلاف دو گروه متخاصم و کناره‌گیری گروه بی‌طرف - مترجم) ایجاب نمی‌کند لعنت کردن آنها را و بیزاری جستن از آنان و فاسق و گناهکار شمردن آنها و باطل دانستن و نادیده گرفتن فضایل آنان و جهاد در راه خدا و غنای عظیم دینی آنان راش.

یکی از علما در مورد خونهایی که در جریان اختلاف میان صحابهشریخته شده بود، سوال شد - وی در پاسخ این آیه قرآنی را خواند.

﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٣٤[البقرة: ۱۳۴].

«یعنی آن یک امت بود که گذشت برای او هست آنچه کسب کرده است و برای شما هست آنچه خودتان کسب می‌کنید و از شما درباره اعمال آنها سوال نخواهد شد».

از یک عالم دیگری نیز همین مسئله پرسیده شد، در جواب گفت: خون‌هایی است که خداوند دست‌های مرا از آلودگی به آن نگاه داشت. پس نمی‌خواهم زبان خود را با آن آلوده سازم. منظورش این بود که من نمی‌خواهم یکی از دو گروه را بطور قطع خطاکار قرار داده در گناه مبتلا شوم.

علامه ابن فورک می‌گوید:

بعضی از اصحاب ما گفته‌اند: مشاجراتی که بین صحابه کرام رخ داده‌است مانند پیش آمدهایی است که بین حضرت یوسف÷و برادران وی رخ داده بود که آنان با آن همه پیشامدها و اختلاف از حدود ولایت و نبوت خارج نشدند و عیناً همین طور است که حال پیشامدهای اختلاف‌آمیزی که بین صحابه رسولج(در جنگ جمل و صفین) رخ داده بود. چنانکه حضرت محاسبی، می‌گوید: تا جایی که با خون‌های ریخته شده ارتباط دارد برای ما اظهار نظر در این مورد مشکل است، زیرا خود صحابهشدر آن مورد اختلاف نظر داشتند.

از حضرت حسن بصری نیز درباره جنگ صحابه کرام سوال شد در پاسخ، چنین گفت: آن جنگی بود که در آن صحابه رسولجحاضر بودند و ما حاضر نبودیم، و آنها از تمام جریانات و حالات با خبر بودند و ما بی‌خبر، در هر امری که آنها بر آن اتفاق دارند، ما از آنها پیروی می‌کنیم، در کاری که آنها با هم اختلاف نظر دارند، ما سکوت اختیار می‌کنیم.

سپس حضرت محاسبی اظهار داشت: ما نیز چنین می‌گوییم که حضرت حسن بصری گفته است و اذعان داریم بر اینکه هر آن کاری که صحابه کرام در آن دخالت کردند به حقیقت و کنه آن از ما به مراتب آگاه‌تر بودند و ما وظیفه داریم در هر کاری که آنها با هم اتفاق داشته باشند از آنان پیروی کنیم و در هر موردی که آنها اختلاف داشته باشند، ما خاموشی و توقف اخیتار کنیم و از خود بدعت نتراشیم. ما کاملاً اذعان داریم که همه آنان اجتهاد کردند و منظورشان الله بود، نه چیزی دیگر. زیرا در امر دین همه آن بزرگواران از موارد اتهام و شکوک و شبهات مبرا بودند».

علامه قرطبی در این عبارت طولانی ترجمانی و نمایندگی عقیده اهل سنت را به نحو احسن انجام داده‌است.

از احادیثی که درباره مقام رفیع شهادت حضرت طلحه و حضرت زبیربدر آغاز عبارت خود نقل نموده است، مسئله مورد بحث به‌وضوح نام روشن می‌شود.

حضرت طلحه و حضرت زبیر هردو از جان نثاران حضرت رسول اکرمجهستند و در زمره آن ده نفری هستند که رسول اکرمجبا ذکر صریح نام آنها به آنام مژده بهشتی بودن را داده‌است و همه آنان را «عشره مبشره» (ده یار بهشتی) می ‌نامند.

این هردو بزرگوار (پس از شهادت حضرت عثمان به دست شورشیان یاغی و ستمکاران مافق - مترجم) در صدد مطالبه قصاص (و خونخواهی خون حضرت عثمان مظلومساز قاتلان وی که در جمع طرفداران حضرت علیسداخل شده بودند و این عمل ستمکارانه و ننگین خود را زیر پرده طرفداری و هواداری حضرت علی می‌خواستند پنهان کنند - مترجم) برآمدند و با لشکر حضرت علی مقابله کرده به شهادت رسیدند و رسول اکرمجدر پیشگویی خود که از احادیث ذکر شده واضح است آن هردو را شهید قرار داده‌است.

در جانب دیگر حضرت عمار بن یاسرساز طرفداران سرسخت حضرت علیسبود و با تمام قوت و شجاعت با مخالفان حضرت علی مبارزه نمود و به شهادت رسید. رسول خداجدر مورد شهادت او نیز پیشگویی فرموده بود.

اگر کسی با تعمق و خونسردی فکر کند خواهد دید که همین ارشادت و احادیث دلیل روشن و برهان واضح بر این مطلب است که در این جنگ و مبارزه احدی از آن دو گروه بر راه باطل نبود، بلکه هر گروهی به منظور تلاش رضامندی الله، بر حسب اجتهاد خود رفتار می‌کرد و اگر این اختلاف، از نوع اختلاف حق صریح با باطل صریح می‌بود به رهبران هر دو گروه، همزمان، خوشخبری شهادت داده نمی‌شد.

احادیث فوق این مطزلب را روشن ساخته است که حضرت طلحه و حضرت زبیربهم برای خشنودی و رضای الله جنگ می‌کردند، به همین جهت شهید هستند. منظور حضرت عمارسنیز جز رضای الهی چیزی دیگر نبود لذا او نیز شایسته مدح و ستایش است.

اختلاف آن هردو گروه بر مبنای اجتهاد و رای بود نه بر مبنای اغراض دنیوی. علیهذا نمی‌توان هیچ‌یک از طرفین درگیر را مقصّر و ملامت دانست.

۱۵- در مقصد سابع از شرح مواقف، چنین آمده است:

«وأما الفتن والحروب الواقعة بين الصحابة فالشامية أنكروا وقوعها ولا شك أنه مكابرة للتواتر في قتل عثمان ووقعة الجمل وصفين والـمعترضون بوقوعها منهم من سكت عن الكلام فيها بتخطية أو تصويب وهم طائفة من أهل السنة فإن أرادوا أنه اشتغال بما لا يعني فلا بأس به إذ قال الشافعي تلك دماء طهر الله عنها أيدينا فلنطهر عنها ألسنتنا الخ» [۴۹].

«آشوب‌ها و جنگ‌هایی که میان صحابهشواقع شده است فرقه شامیه [۵۰]وقوع آن را انکار کرده است، شکی نیست که انکار آن بی‌دلیل است، زیرا شهادت حضرت عثمان و واقعه جمل و صفین به تواتر ثابت شده است و آنهایی که وقوع این امور را انکار کرده‌اند، بعضی در این جریانات سکوت و خاموشی را ترجیح داده‌اند، نه به گروه خاصی غلطی و اشتباه را نسبت داده‌اند و نه حق و صواب را. این حضرت اگروهی از اهل سنت هستند. اگر منظورشان (از این سکوت) این است که (لب‌گشایی در آن موارد) کار فضول و بی‌نتیجه‌ای است پس درست است، زیرا امام شافعی و دیگر علمای سلف فرموده‌اند که این خونها خونهایی است که خداوند متعال دست‌های ما را از آن پاک داشته پس ما باید زبان‌های خود را نیز از آنها پاک بداریم».

۱۶- شیخ ابن الهمام در «شرح مسامره»، نوشته است»

«واعتقاد أهل السنة تزكية جميع الصحابة وجوباً باثبات الله انه لكل منهم والكف عن الطعن فيهم والثناء عليهم كما اثنى اله سبحانه وتعالى: (وذكر آيات عديدة ثم قال) واثنى عليهم الرسولج(ثم سرد أحاديث الباب) ثم قال وما جرى بين معاوية وعليبمن الحروب كان مبيناً على الاجتهاد» [۵۱].

«عقیده اهل سنت، پاک دنستن تمام صحابه است، بطور وجوب. زیرا خداوند متعال هر یک از آنان را تزکیه فرموده و به پاکی بیان کرده است، اجتناب از بدگویی و اعتراض و ایراد گرفتن از آنها، و همه را مدح و ثناء کرده است (سپس چند آیه در این مورد ذکر کرده می‌فرماید) و رسول اکرمجنیز آنها را تعریف و ثناء فرموده است (سپس) چندین روایت که بین حضرت معاویه و حضرت علیبرخ داد بر قواعد اجتهاد بود (نه بر هوا و هوس نفسانی - مترجم)».

۱۷- شیخ الاسلام ابن تیمیه در شرع عقیده واسطیه در این مورد به تفصیل صحبت کرده است.

جملاتی چند از وی در زیر نقل می‌شود، در ضمن بیان عقاد اهل النسة والجماعة، می‌گوید:

«ويتبرءون من طريقة الروافض الذين يبغضون الصحابة ويسبونهم وطريقة النواصب الذين يؤذون أهل البيت بقول لا عمل ويمسكون عما شجر من الصحابة ويقولون: إن هذه الآثار الـمروية في مساويهم منها ما هو كذب ومنها ما قد زيد فيه ونقص وغير عن وجهه. والصحيح منه هم فيه معذورون إما مجتهدون مصيبون وإما مجتهدون مخطئون. وهم مع ذلك لا يعتقدون أن كل واحد من الصحابة معصوم عن كبائر وصغائره بل يجوز عليهم الذنوب في الجملة ولهم من السوابق والفضائل ما يوجب مغفرة ما يصدر عنهم إن صدر حتى إنهم يغفر لهم من السيئات ما لا يغفر لـمن بعدهم».

«اهل سنت از طریق و روش روافض که با صحابهشبغض و کینه می‌ورزند و از آنها بدگویی می‌کند بیزار هستند و هم از روش ناصبیانی که اهل بیت را با گفته‌هاای خود نه به وسیله عمل خود آزار می‌رسانند، تبرا و بیزاری می‌جویند و از ذکر اختلافاتی که بین صحابه رخ داده‌است خودداری می‌نمایند و می‌گویند از روایاتی که درباره بدی آنها نقل شده است بعضی کلاً دروغ محض است و در بعضی خیانت و کم و زیاد شده و چهره واقعی جریان به وسیله دشمنان آنها تغییر داده شده است و روایات صحیحه‌ای که در مورد اختلافات آنها به ثبوت پیوسته است، در آن نیز آنها معذور هستند. زیرا آنها دو گروه پیش نبودند یا مجتهدان مصیبی بودند (که در اجتهاد خود حق را دریافتند - مترجم) و یا مجتهدانی بودند مخطی (که در اجتهاد خود پس از کوشش و صرف نیروی فکری در جهت تلاش حق خطا و اشتباه کردند - مترجم) و با این هم، اهل سنت عقیده ندراند که تمام صحابه از گناهان بزرگ و کوچک معصوم‌اند، بلکه فی الجمله جایز الخطاء هستند».

امّا فضایل و سوابق حسنه اسلامی آنها به مثابه‌ای است که اگر احیاناً از آنها گناهی هم سر زند، موجب مغفرت و آمرزش آنها خواهد بود، حتی گناهانی که صدور آنها از دیگران غیر قابل آمرزش و موجب مواخذه است، اگر از آنها سر زند، مورد مغفرت و آمرزش قرار خواهند گرفت.

۱۸- در کتاب فوق ابن تیمیه بعد از بحث مفصلی می‌نویسد: «چون عقیده اصول اهل سنت والجماعه بر آن چه مذکور شد، تقرر یافت باید دانست که خلاصه گفتار آن حضرات و نتیجه بحث آنان چنین است، از گناه و بدیهایی که به‌سوی بعضی از صحابه کرام نسبت داده شده است قسمت اعظم آن دروغ و افتراء محض است، و قسمت دیگری از آن، کارهایی است که آنان بنا به اجتهاد خود آن را تکلیف شرعی و حکم دین دانسته و اختیار کرده‌اند، امّا بسیاری از مردم از کنه و کیفیت اجتهاد آنها بی‌خبر بودند و آن را گناه قرار دادند.

و اگر نسبت به امری این مطلب هم پذیرفته شود که واقعاً گناه بود و خطاء اجتهادی نبوده است، پس باید دانست، که آن گناه نیز مورد عفو و بخشش الهی قرار گرفته است بدان جهت که آنان توبه کردند (چنانکه در برخی از این‌گونه جریان‌ها توبه آنان در خود قرآن و سُنّت منقول و مأثور است) و به سبب هزاران حسنات و طاعات آنان از آن صرف‌نظر شده مشمول عفو و مغفرت ایزدی قرار گرفته‌اند [۵۲]، و اینکه خداوند بنا به مصلحت خویش آنها را در دنیا به مصیبتی و اذیّتی مبتلا کرده بطور کفاره مورد عفو قرار داده‌است علاوه بر آن اسباب مغفرت بسیار‌اند (و علت مغفور و معفو قرار دادن گناه آنان این است) که با دلایل قرآن و سنّت این مطلب به ثبوت قطعی رسیده است آنان اهل بهشت هستند لذا با توجه به این امر ممکن نیست که در نامه اعمال آنان عملی که مستوجب سزای جهنم باشد، باقی بماند.

و چون دانسته شد که، از صحابه کرام هیچ فردی بر چنان حالتی که موجب دخول جهنم باشد نخواهد مرد، پس بالبداهه معلوم است که هیچ چیزی برای آنها مانع از استحقاق بهشت نخواهد بود.

گرچه درباره شخص معینی غیر از عشره مبشره، ما نمی‌توانیم بگوییم که حتماً جنتی است، ولی این هم جایز و صحیح نیست که ما بدون دلیل شرعی درباره کسی اظهار نظر کنیم که وی مستحق جنت نیست، زیرا بدین نحو اظهار نظر در مورد احدی از عموم مسلمانان که درباره بهشتی بودنش هیچ دلیلی در دست نداریم هم جایز نمی‌باشد، و ما نمی‌توانیم در مورد یکی از افراد عادی مسلمانان هم اظهار نماییم که حتماً در دوزخ می‌ود، پس در حق گروه افضل المؤمنین و خیار المؤمنین، صحابه کرامشچگونه این نوع اقدام را جایز دانسته روا داریم؟!.

چون علم تفاصیل اجتهادات و جزئیات حسنات، و سیئات و کلیه اعمال ظاهری و باطنی هر فرد صحابی برای ما بسی دشوار است و بدون علم و تحقیق در حق کسی اظهار‌نظر کردن از نظر شرع اسلام حرام است، لذا در مسأله و موضوع مشاجرات صحابهشسکوت نمودن بهتر است. زیرا بدون اطلاع دقیق، صدور هرگونه حکم قطعاً حرام است،... [۵۳].

بعد از این بحث شیخ الاسلام علامه ابن تیمیه به رویات صحیح این واقعه را ذکر فرموده است:

۱۹- «شخصی در محضر حضرت عبدالله بن عمربسه فقره جرم به حضرت عثمان غنیسمنسوب کرد، اول اینکه وی در غزوه احد از جمله فراریان بود، دوم اینکه وی در غزوه بدر شرکت نداشت. سوم اینکه در بیعت رضوان نیز شریک نبود».

حضرت عبداللهسهر یک از این سه مورد را چنین جواب داد:

۱- بدون تردید، در غزوه احد عمل فرار از وی سر زد، اما خداوند متعال عفو آن را اعلام نمود، و تو باز هم آن را به عنوان گناه به او نسبت می‌دهی؟

۲- اما عدم شرکت او در غزوه بدر به فرمان رسول خداجبود و به همین جهت رسول خداجاو را در زمره غانمین بدر شمرده و سهم وی را از مال غنیمت تعیین فرمود.

۳- در موقع بیعت رضوان او فرستاده رسول اکرمجبه مکه مکرمه بود و رسول خداجبرای شریک قرار دادن او در بیعت رضوان یک دست مبارک خود را به منزله دست عثمان قرار داده و با دست خود بیعت فرمود.

بدیهی است که اگر خود حضرت عثمان غنی در آن موقع حاضر می‌بود و با دست خود بیعت می‌کرد باز هم این فضیلیت و شرف برتری را نمی‌یافت، زیرا دست مبارک رسول اکرمجاز دست خود او هزاران درجه بهتر و افضل است. در این واقعه تدبر نمایید که از میان سه اتهام تنها یکی را حضرت عبدالله بن عمربدرست دانست و جواب داد که بعد از عفو الهی، آن مورد موجب ایراد بر حضرت عثمانسنیست.

بی‌اصل و بی‌مرود و غلط بودن دو اتهام دیگر را به طور بسیار واضح تذکر داد.

علامه ابن تیمیه پس از نقل این واقعه می‌گوید: تمام صحابه همین حال را دارند، یعنی هرگونه تقصیر و گناهی که به‌سوی آنها نسبت داده می‌شود یا در واقع گناه نیست بلکه حسنه و نیکی است و یا از گناهانی است که مورد عفو پروردگار قرار گرفته است [۵۴].

۲- علامه سفارینی در کتابش «الدرة الـمضیئة» و همچنین در شرحش راجع به این موضوع، صحبت کرده است که برخی از آن در ذیل نقل می‌شود:

اولاً، دو شعر از متن کتاب، نوشته است.

واحذر من الخوض الذي قد يزرى
بفضلهم مما جرى لو تدري
فانه عن اجتهاد قد صدر
فاسلهم، اذل الله من لهم هجر

یعنی از مداخله در بحث اختلافات صحابه به‌گونه‌ای که تحقیر احدی از آنان لازم آید، پرهیز کن. زیرا اختلاف آنان بر مبنای اجتهاد شرعی بروز کرده است، تو راه سلامت را پیش گیر، خداوند متعال ذلیل و خوار سازد کسی را که از آنان بدگویی کند. سپس در شرح آن، چنین فرموده است:

«فانه أی التخاصم والنزاع والدفاع الذي جرى بينهم كان عن اجتهاد قد صدر من كل واحد من رؤس الفريقين و مقصد، سائغ لكل فرقة من الطائفتين وان كان الـمصيب في ذلك الصواب واحدهما وهو على رضوان الله عليه ومن والاه والـمخطي من نازعه وعاداه غير ان للـمخطي في الأجتهاد أجرا وثوابا خلافا لأهل الجفاء والعناد فكل ما صح مما جرى بين الصحابة الكرام وجب حمله على وجه ينفي عنهم الذنوب والاثام فمقاولة على مع العباسسلا تقضي إلى شين وتقاعد عليسعن مبايعة الصديقسفي بدء الأمر كان لأحد أمين أما لعدم مشورته كما عتب بذالك واما وقوفامع خاطر سيدة نساء العالم فاطمة البتولسمما ظنت انه لها وليس الأمر كما هنالك ثم ان عليا بايع الصديق على رؤس الاشهاد فاتحدت الكلمة ولله الحمد وحصل الـمراد وتوقف على عن الاقتصاص من قتلة عثمانسأما لعدم العلم بالقاتل وأما خشية تزايد الفساد والطغيان وكانت عائشة و طلحة والزبير ومعاويةشومن اتبعهم ما بين مجتهد ومقلد في جواز محاربة أميرالـمؤمنين سيدنا أبي الحسنين الأنزاع البطين رضوان الله تعالى عليه وقد اتفق اهل الحق ان الـمصيب في تلك الحروب والتنازع أمير الـمؤمنين عليسمن غير شك ولا تدافع والحق الذي ليس عنه نزول انهم كلهم رضوان الله عليهم عدول، لأنهم متأولون في تلك الـمخاصمات مجتهدون في هاتيك الـمقالات فانه وان كان الحق على الـمعتمد عند أهل الحق واحدا، فالـمخطى مع بذل الوسع وعدم التقصير ماجور لا مازور وسبب تلك الحروب اشتباه القضايا فلشدة اشتباهها اختلف اجتهادهم وصاروا ثلاثة أقسام: قسم ظهر لهم اجتهاد ان الحق في هذا الطرف وان مخالفه باغ فوجب عليه نصرة الحق وقتال الباغي عليه فيما اعتقدوه ففعلوا ذلك ولم يكن لـمن هذا صفته التاخير عن مساعدة الامام العادل في قتال البغاة في اعتقاده،

وقسم عسكه سواء بسواء.

وقسم ثالث اشتبهت عليهم القضية فلم يظهر لهم ترجيح أحد الطرفين فاعتزلوا الفريقين وكان هذا الاعتزال لهم هوالواجب في حقهم لأنه لا يحل الأقدام على قتال مسلم حتى يظهر ما يوجب ذالك وبالجملة فكلهم معذورون ومأجورون لا مأزورون ولهذا اتفق أهل الحق ممن يعتد به في الاجتماع على قبول شهادتهم ورواياتهم وثبوت عدالتهم، ولهذا قال علمائنا كغيرهم من أهل السنة ومنهم ابن حمدان في «نهاية الـمبتدئين»: يجب حب كل الصحابة والكف عما جرى بينهم كتابة وقراءة وإقراءً وسماعاً وتسميعاً، ويجب ذكر محاسنهم والترضي عنهم والـمحبة لهم وترك التحامل عليهم واعتقاد العذر لهم وأنهم إنما فعلوا ما فعلوا باجتهاد سائغ لا يوجب كفراً ولا فسقاً بل ربما يثابون عليه، لأنه اجتهاد سائغ، ثم قال يعني ابن حمدان: والـمصيب عليّ ومن قاتله فخطاء معفو عنه وانما نهي عن الخوض في النظم أي في نظم العقيدة من الخوض في مشاجرات الصحابة لأن الإمام أحمد كان ينكر على من خاص، ويسلم أحاديث الفضائل، وقد تبرأ ممن ضللهم أو كفّرهم وقال السكوت عما جرى بينهم» [۵۵].

«نزاع و درگیری و دفاعی که درمیان صحابه رخ داد بر مبنای اجتهادی بود که سران هر گروهی کرده بودند و مقصود هر یک از طرفین نیک بود. اگرچه گروه بر حق در این اجتهاد فقط یکی بود، و آن حضرت علی و همراهانش بودند و ظاهراً اهل خطا آن بزرگوارانی بودند که با حضرت علیسبه نزاع و عداوت برخاستند. البته ثواب برای هردو گروه موجود است. (این است عقیده اهل سنت) علی رغم عقیده اهل جفاء و عناد (که خلاف این عقدیه را دارند) لذا تمام روایاتی را که در مورد وقوع مشاجرات بین صحابه به صحت رسیده است، واجب است، جنان توجیه و تشریح شود که از آن حضرات، اتهام گناه را دور نماید، علیهذا آن گفتگو و تلخ کلامی که بین حضرت علی و حضرت عباس واقع شده بود برای هیچکدام از آن دو موجب عیب نیست و همچنین خودداری علی از بیعت حضرت ابوبکر صدیقسدر آغاز امر از دو علت خالی نبود، یا بدان جهت بود که از وی مشورت نشده بود چنانکه خود آن حضرت بر آن اظهار رنجیدگی فرمودند با مقصود وی رعایت حال حضرت فاطمه بود که او فکر می‌کرد از ارث رسول خداجسهمیه‌ای که به من تعلق می‌گیرد باید به من برسد.

سپس حضرت علیسدر انظار تمام مردم بر دست حضرت ابوبکر ۲ بیعت کرد، و بدین ترتیب و حدت کلمه نصیب مسلمانان شد و به حمد خدا مقصود حاصل گردید، و توقف حضرت علی در مورد قصاص گرفتن از قاتلان حضرت عثمانسیا بدان جهت بود که قاتل بطور یقین معین نبود و آن حضرت قاتل را نمی‌دانست و یا بنا به اندیشه اضافه شدن فساد و فتنه (در آن موقع خودداری را مصلحت دانستند) و حضرت عایشه و حضرت طلحه و زبیر و معاویهشو پیروان آنها که با حضرت علیسجنگ را تجویز نمودند، از میان آنها عده‌ای مجتهد و عده‌ای دیگر مقلد آنان بودند و اهل حق بر این امر اتفاق رأی دارند که حق در این اختلافات بدون شک با حضرت علیسبود، و عقیده بر حقی که از آن چشم پوشیدن ممکن نیست، این است که همه این حضرات صحابه عادل هستند. زیرا در تمم این اختلافات و جنگ‌ها آنان از تأویل و اجتهاد استفاده کردند، و نزد اهل حق اگر چه جانب حق فقط یکی است، امّا کسی هم که برای رسیدن به حق کوشش مقدور خود را صرف نموده است، اگرچه خطا و اشتباه بکند ماجور (مستحق اجر) است نه گناه‌کار، و سبب وقوع این جنگ‌ها مشتبه بودن قضایا و معامله‌ها بود، و بنا به شدید بودن مشتبهیت امر، آراء اجتهادی آنان نیز مختلف شد و آنها (در طریق اجتهاد) به سه گروه منقسم شدند.

یک گروه در اجتهاد خود به این نتیجه رسید که حق با فلان گروه است و مخالفان او یاغی هستند و بر ما یاری و نصرت گروه حق و جنگ با کسی‌که بر علیه او شوریده است واجب است و همین‌کار را کردند، و بدیهی است کسی‌که دارای چنین نظر اجتهادی باشد برای خود مجوز عقب‌نشینی را از مساعدت امام عادل در موضوع جنگ با کسانی که علیه او شوریده‌اند نخواهند یافت.

گروه دیگری از آنها کاملاً بر عکس گروه اول حق را به جانب گروه دوم دانسته و نسبت به مخالفش عیناً همان نظر اجتهادی را بدون کم و کاست داشت.

گروه سوم از صحابه کسانی بودند که موضوع بر آنها خیلی مشتبه ماند و ترجیح این امر که کدام گروه از دو طرف متخاصم محق است، برای آنها مشکل شد، و برای این گروه همین گوشه‌گیری واجب بود، زیرا تا حکم شرعی که قتال و جنگ با مسلمانی را واجب سازد بر کسی واضح و روشن نشود جنگ کردن با وی جایز نیست.

خلاصه سخن اینکه تمام صحابه (هرسه گروه‌شان) در نحوه عمل خود معذور و ماجور (مستحق ثواب) بودند نه گناهکار، به همین جهت تمام علمای اهل حق که قول آنان قابل اعتماد و پیروی است، بر این اتفاق نظر دارند که گواهی و روایات آنان مقبول و عدالت‌شان ثابت است. لذا علمای منطقه ما همانند تمام علمای اهل سنت گفته‌اند و از جمله آنان «ابن حمدان» در «نهایة الـمتبدیین» گفته است که: دوست داشتن تمام صحابه واجب است، و هکذا واجب است خودداری از نوشتن و خواندن و تدریس کردن و شنیدن و شنوانیدن امور و واقعاتی که بین آنها رخ داده بود، و واجب است بیان کردن خوبی‌هایشان و اظهار رضامندنی از آنان و محبت ورزیدن با آنان و ترک روش اعتراض‌آمیز و ایرادگیری را بر آنها و معتقد به معذور بودن انها در این قضایا و عقیده داشتن به اینکه تمام کارهایی که آنان انجام داده‌اند بر مبنای اجتهاد مجازی انجام داده بودند که نه کفری را به بار می‌آورد و نه فسقی را، بلکه چه بسا که بر آن مستحق اجر و ثواب می‌گردند، زیرا آن بر حسب اجتهاد مجاز بود، سپس می‌گوید بعضی‌ها گفته‌اند که حق با حضرت علیسبود و کسانی که با او جنگ کردند خطاء آنان مورد عفو قرار گرفته است، و آنچه در نظم (شعر) کتاب «درة الـمضیئة» از خوض (مداخلت و مباحثه) در معامله مشاجرات صحابه منع کرده است، بدان جهت است که امام احمد بر چنین افرادی که در مشاجرات صحابه دخالت می‌دادند، انکار فرمود و روایاتی را که در بیان شأن و فضیلت صحابه وارد شده است قبول می‌کرد و از کسانی که صحابه را گمراه یا کافر می‌گفتند، تبرّا و بیزاری می‌جست و می‌گفت: طریقه و روش صحیح در مورد مشاجرات صحابه کرام اختیار خاموشی و سکوت است».

آنچه ذکر شد مجموعه مختصری است از عقاید و اقوال سف و خلف و علماء متقدمان و متأخران امت که در آن بیان اجماع اتفاق نظر همه بر عدل و ثقه بودن تمام صحابهشهم ثابت است و این موضوع هم روشن شده است که در مشاجرات و اختلافاتی که بین آنها رخ داده‌است خوض و مداخلت نشود، یا سکوت و خاموشی اختیار شود یا اقلاً از سخنان و اظهار نظرهایی که موجب کسر شأن آنها می‌شود اجتنناب و خودداری شود.

[۴۸] تفسیر القرطبی: ص ۳۲۲، ج ۱۶. [۴۹] شرح مواقف: ص ۳۷۴، طبع مصر. [۵۰] فالشامیة انکروها، سهو قلم یا اشتباه نسخه مورد نظر حضرت مؤلف است، صحیح هشامیه است یعنی فرقه هشامیه که فرقه‌ای از معتزلیان است وقوع جنگ جمل و صفین را منکر دشه است. مترجم. [۵۱] شرح مسامره: ص ۱۳۲ چاپ دیوبند. [۵۲] چنانکه که در واقعه حضرت حاطب بن ابی بلتعه سکه در صحاح ثابت است، با وجودی که خطایش به ظاهر خیلی سنگین بود، زیرا اقدام به افشای خبر محرمانه‌ای حمله رسول خدا جبر مکه به وسیله نوشتن نامه‌ای به عنوان مشرکان مکه و ارسال آن به وسیله زنی کرده بود، مع الوصف پیامبر گرامی جاز وی صرفنظر فرمود و در جواب کسانی که اجازه می‌خواستند تا گردنش را بزنند پیامبر فرمود: وی بدری است، یعنی در غزوه بدر شرکت داشته است. - مترجم. [۵۳] شرح عقیده واسطیه: ص ۴۵۶-۴۵۷. [۵۴] شرح عقیده واسطیه: ص ۴۶۰ و ۴۱. [۵۵] شرح عقايد سفارینی: ص ۳۸۶، ج ۲.