مطلب پنجم: موضع ابوبکر صدیق در روانه کردن سپاه اسامة بن زید (به سوی رومیان)
حکمت صدیق به هنگام روانه کردن سپاه اسامه بن زید، از چند وجه نمایان گردید:
الف) روانه کردن سپاه اسامه علی رغم اوضاع نابسامان و مخالفت برخی صحابه؛ و این به خاطر اجرای امر رسول الله ج بود.
رسول خدا ج در بیماری که بر اثر آن وفات کرد، اسامه بن زید را به سوی روم فرستاد و مردم را به جنگ با رومیان تشویق نمود؛ تجهیز سپاه اسامه دو روز پیش از وفات یعنی روز شنبه بود. و این تصمیم پیش از بیماری رسول خدا ج بود سپس بیماری آنحضرت شدت گرفت که به روانه شدن سپاه اسامه امر نمود و در این هنگام بود که رسول خدا ج وفات نموده و دیدگاهها متفاوت شد و اوضاع آشفته گردید و نفاق در مدینه ظاهر شده و قبایلی از اعراب پیرامون مدینه مرتد شده و برخی از دادن زکات امتناع ورزیدند. و تقریبا در سرزمینی جز مکه و مدینه شأن و منزلتی برای نماز جمعه باقی نمانده بود. و جواثا در بحرین اولین روستایی بود که پس از بازگشت مردم به حق، در آن نماز جمعه اقامه گردید و در این میان ثقیف در طائف ثابت قدم مانده و مرتد نشدند.
با این اتفاقات، بسیاری از مردم به ابوبکرصدیق پیشنهاد دادند سپاه اسامه را به سوی رومیان نفرستد، زیرا در امور مهمتری که به تازگی اتفاق افتاده بود، به آنها نیاز داشت اما زمانیکه سپاه اسامه برای نبرد با رومیان تجهیز شده بود، این امور وجود نداشت.
از جمله کسانی که این پیشنهاد را با ابوبکرصدیق در میان گذاشت، عمر بن خطاب بود که او را از فرستادن سپاه اسامه بازداشت اما ابوبکر به شدت از پیشنهاد آنها ابا ورزیده و سپاه اسامه را برای نبرد با رومیان فرستاد و سخنی بس بزرگ گفت: «به خدا سوگند، گرهای را که رسول خدا بسته است، باز نمیکنم و اگر پرندهها و حیوانات درنده اطراف مدینه ما را ربوده و جان امهات المومنین به خطر افتد، سپاه اسامه را آمادهی رفتن خواهم نمود». و نگهبانان را دستور داد تا در اطراف مدینه مستقر شوند.
ب) پس از این پیشنهاد، برخی از مردم (بار دیگر) به ابوبکر پیشنهاد دادند تا امر امارت سپاه را به کسی بسپارد که سن و سال بیشتری از اسامه داشته باشد. اما ابوبکر صدیق از این پیشنهاد خشمگین شد، زیرا این رسول خدا ج بود که اسامه را امیر سپاه قرار داد و ابوبکر صدیق نمیخواست امری را که رسول الله ج مقرر داشته، تغییر دهد.
ج) ابوبکر سپاه را همراهی نمود و با آنها خارج شده و با اسامه و سپاهش خداحافظی کرد، درحالیکه ابوبکر پیاده و اسامه سوار بر اسب حرکت میکرد. پس اسامه به او گفت: ای خلیفه رسول الله، یا سوار شو و یا اجازه بده من پیاده شوم. اما ابوبکر گفت: به خدا سوگند من سوار نمیشوم و تو پیاده نمیشوی. آیا بر من نیست که پاهایم لحظهای در راه خدا غبارآلود گردد؟
د) اما ابوبکر در مورد ماندن عمر در مدینه، از اسامه اجازه خواست و عمر در میان سربازان در سپاه اسامه بود. پس اسامه به ماندن عمر اجازه داد.
اما خروج اسامه به سوی روم از سرزمین شام، آن هم در این وقت، از بزرگترین مصلحتها بود، چنانکه این سپاه از هیچیک از قبایل عرب نگذشتند مگر اینکه از سپاه اسامه ترسیده و خوف و وحشت آنها را در برگرفت و گفتند: این قوم خارج نشدند مگر اینکه از نیروی قدرتمندی برخوردارند و آنان را رها خواهیم کرد تا به سرزمین رومیان برسند؛ پس سپاه اسامه با رومیان رویارو شده و با آنان جنگیده و آنها را شکست دادند و در آنجا ٤٠ روز - و گفته شده ٧٠ روز- باقی ماندند و پس از آن در صحت و سلامتی و همراه غنایم بازگشتند و چون برگشتند، ابوبکر همراه آنان برای جنگ با مرتدین و مانعین زکات آماده شد.[١٨]
الله اکبر؛ شگفتا از این موضع و شگفتا از این حکمت و بصیرت؛ براستی در این صحنه، حکمت و شجاعت و اطاعت ابوبکر از رسول خدا ج نمایان شد و همین بود که سبب نصرت و پیروزی گردید. با روانه کردن این سپاه بود که الله ﻷ رعب و وحشت را در قلوب مرتدین و یهود و نصاری وارد کرد.
اما همهی اینها به فضل خداوند متعال و پس از آن تنفیذ امر رسول خدا مبنی بر روانه کردن سپاه اسامه بن زید بود. ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣﴾[النور: ٦٣]، «آنان که با فرمان او مخالفت میکنند، باید از این بترسند که بلائی (در برابر عصیانی که میورزند) گریبانگیرشان گردد، یا اینکه عذاب دردناکی دچارشان شود».
و این مساله تاکیدی بر آن است که هر مسلمان بایستی به امر رسول الله ج توجه داشته و از نهی ایشان دوری ورزد؛ و درواقع همین امر است که مدار سعادت و خوشبختی و پیروزی و نجات در دنیا و آخرت میباشد.
[١٨]- تاریخ امام طبری (٢/٢٤٦)؛ و الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر (٢/٢٢٦)؛ و تاریخ الإسلام، امام الذهبی - عهد الخلفاء الراشدین، ص١٩؛ و البدایة والنهایة (٦/٣٠٤، ٣٠٥)؛ و فتح الباری (٨/١٥٢)؛ وتاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، ص٧٤؛ و حیاة الصحابة، علامه محمد یوسف کاندهلوی (١/٤٢٣، ٤٢٥، ٤٢٧)؛ و تاریخ اسلامی، محمود شاکر (٣/٦٤).