مطلب چهارم: موضع حکیمانه عمر در دعوت به تواضع در برابر الله متعال
عمر س با وجود قوت و نیرویی که در دین داشت و با وجود شدت و شجاعتی که در برابر دشمنان خدا داشت و با هیبتی که در میان مردم از آن برخوردار بوده و شیطان از او فرار میکرد، اما فردی متواضع و فروتن بود و در حدود الهی توقف نموده و حد و مرزهای خداوند متعال را به خوبی رعایت نموده و میگفت: «محبوبترین مردم نزد من کسی است که عیبهایم را به من هدیه کند. (گوشزد کند)»[٣٦]
از این میان میتوان به عنوان نمونه به موارد ذیل اشاره نمود:
الف) زمانیکه از جابیه در راه ایلیاء میگذشت و نزد آنان نشست، به او گفته شد: تو پادشاه عرب هستی، شتر برای این سرزمینها مناسب نیست و اگر چیزی جز آنچه بر تن داری بپوشی- مقصودش لباس وصله داری بود که عمر بر تن داشت- و قاطری غیر عربی سوار شوی، این در چشم رومیان از جایگاه بالاتری برخوردار است. اما عمر گفت: ما قومی بودیم که الله ﻷ ما را با اسلام عزت بخشید و عزت را در غیر الله جستجو نمیکنیم.
پس از آن عمر از جابیه به سوی بیت المقدس حرکت نمود درحالیکه شترش خسته شده بود پس قاطری نزد وی آوردند که اندکی بر آن سوار شد، سپس به همراهانش گفت: او را نگه دارید، نگه دارید، پس از آن پیاده شده و ضربهای به صورتش زد و گفت: خداوند کسی که تو را اینگونه آموزش داده، نیامرزد. این (چهار پا) از اسبهاست. گمان نمیکردم مردم بر شیاطین سوار میشوند. شترم را بیاورید. سپس پیاده شد و بر شتر سوار شد. از آن به بعد دیگر هیچ قاطری را سوار نشد.[٣٧]
ب) زمانیکه عمر بن خطاب س به سوی شام حرکت نمود، در راه به مکانی برای آبتنی برخورد، لذا از شترش پایین آمده و موزههایش را در آورده و آنها را با دستش گرفت و آبتنی کرد درحالیکه شترش نیز با او بود. ابوعبیده به او گفت: امروز کاری کردی که نزد مردم بسیار بزرگ است، چنین و چنان کردی. پس عمر ضربهای به سینهاش زد و گفت: وای، ای ابوعبیده از تو انتظار این سخن نمیرفت، شما ذلیلترین مردمان و حقیرترین آنان و کمترینشان بودید که الله ﻷ شما را با اسلام عزت بخشید، هرگاه عزت و سربلندی را در چیزی غیر از اسلام جستجو کنید، خداوند شما را ذلیل و خوار میگرداند.[٣٨]
اما در مسیر دعوت الی الله مواضع حکیمانهای از عمر بن خطاب س به جای مانده و به ثبت رسیده است که ذکر همهی آنها در این مختصر نمیگنجد.[٣٩]
آری، در این مواضع والا و سراسر حکمت، عمر س با قول و فعل خویش به مردم بیان میکند عزت و سربلندی و تمکین از طریق کبر و برتریجویی و عُجب یا جاه و زور و قدرت به دست نمیآید، بلکه این عزت و سربلندی و تمکین برای کسی فراهم میآید که به اسلام تمسک جسته و چنگ زند؛ و بر این اساس بود که – در خبری که پیشتر گذشت – به ابو عبیده گفت: «شما ذلیلترین و حقیرترین و کمترین مردم بودید که الله ﻷ شما را با اسلام عزت بخشید؛ پس هرگاه عزت را از غیر الله بخواهید، الله شما را ذلیل خواهد نمود».
خداوند از فاروق راضی باد و او را راضی کند و از سوی امت محمد ج بهترین پاداشها را بدو ارزانی دارد. براستی اعمال بزرگی انجام داده و راه حکمت را در پیش گرفته و در مسیر حکمت حرکت نمود، حکمتی که چون به کسی داده شود، درحقیقت خیر بسیاری به او داده شده است؛ علاوه بر اینها عمر وصیت رسول خدا ج در مورد مشرکین از جمله یهود و نصاری و مجوس و... را جاری نمود، آنجا که رسول خدا ج پیش از وفات فرمودند: «أَخْرِجُوا المُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ العَرَبِ»:[٤٠] «مشرکان را از جزیره العرب بیرون کنید».
پس عمر جزیرة العرب را از وجود مشرکان پاک نموده و هیچ مشرکی در آن باقی نماند و اینگونه امر رسول خدا ج را تطبیق نمود.
[٣٦]- نگا: مناقب أمیر المؤمنین عمر بن الخطاب، ابن الجوزی، ص١٥٤؛ و أعلام المسلمین، خالد البیطار، ص٥٩.
[٣٧]- نگا: البدایة والنهایة (٧/٥٧)، (٧/٦٠)، (٧/١٣٥)؛ و مناقب أمیر المؤمنین عمر بن الخطاب، ابن الجوزی، ص١٥٠، ١٥١.
[٣٨]- نگا: البدایة والنهایة، ابن کثیر (٧/٦٠)؛ و أعلام المسلمین، خالد البیطار، ص٥٩؛ و مناقب أمیر المؤمنین عمر بن الخطاب، ابن الجوزی، ص١٥٠.
[٣٩]- عمر چنان بر تواضع حریص بود که نفس خویش را بدان عادت میداد. و بر این اساس بود که چون نفسش او را به منکری فرامیخواند به تادیب و مجازات آن پرداخته و نفسش را مخاطب قرار داده و از عذاب خداوند میترساند. از انس روایت است که میگوید: باری همراه عمر بودم که برای قضای حاجت به باغی وارد شد. درحالیکه میان من و او دیواری بود شنیدم که میگفت: عمر بن خطاب، امیرالمومنین؛ به به؛ به خدا سوگند ای فرزند خطاب، یا تقوای الهی را پیشه میکنی یا اینکه تو را عذاب میکنم. و گفته شده: باری مشکی بر گردن انداخته و حمل میکرد که در این مورد با وی سخن گفتند، پس فرمود: نفسم مرا به خود بزرگبینی واداشت پس تصمیم گرفتم چنین او را ذلیل کنم. و عمر چنان بود که گاهی چون آیهای از قرآن میشنید بر وی گران آمده و به سرعت به خانه رفته و چند روزی به خاطر ترس از خداوند در بستر بیماری میافتاد. نگا: البدایه والنهایة (٧/١٣٥). به دیگر مواضع عمر بنگر در: تاریخ طبری، ٢/٥٦٧، ٥٦٨، و الکامل فی التاریخ، ابن اثیر (٣/٣٠)؛ و مناقب عمر بن الخطاب، ابن الجوزی، ص٦٩؛ و البدایة والنهایة (٣/١٣٥)؛ و حیاة الصحابة، علامه کاندهلوی (٢/٩٧).
[٤٠]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الجزیة والموادعة، باب إخراج الیهود من جزیرة العرب (٦/٢٧١)، (ش: ٣١٦٨)؛ و مسلم، کتاب الوصیة، باب الوصیة لمن لیس له شیء یوصی فیه (ش: ١٦٣٧).