اصول و مبانی دعوت در سیرت اصحاب احمد

فهرست کتاب

مطلب سوم: موضع علی رضی الله عنه در روز احزاب (روز خندق)

مطلب سوم: موضع علی رضی الله عنه در روز احزاب (روز خندق)

در سال پنجم هجری غزوه‌ی خندق در ماه شوال رخ داد. عامل این جنگ گروهی از یهودیان بودند که نزد قریش در مکه رفته و آنان را به جنگ با رسول خدا  ج فراخوانده و تحریک نموده و گفتند: ما نیز همراه شما هستیم تا به کلی او را ریشه کن کنیم. و اینگونه در جنگ با رسول الله  ج هم‌پیمان شدند؛ اما به این مقدار هم اکتفا نکردند بلکه پس از قریش به سوی قبایل غطفان رفته و آنان را نیز به جنگ با پیامبر فراخواندند و آن‌ها نیز دعوت‌شان را پذیرفتند و پس از آن نزد قبایل مختلف عرب رفته و این مساله را با آن‌ها در میان گذاشتند که برخی دعوت‌شان را پذیرفته و با آن‌ها همراه شدند. و بنی‌قریظه با پیروی از حیی بن اخطب که کعب بن اسد قرظی را بر جنگ با رسول خدا  ج تشویق نمود، عهد و پیمانش با پیامبر را نقض کرد.

چون رسول خدا  ج متوجه این مساله شد و دانست که احزاب و گروه‌های مختلف بر علیه او هم‌پیمان شدند، با مشورت سلمان فارسی به حفر خندق در اطراف مدینه دستور داد، پس خندق را میان خود و دشمن حفر کردند چنان‌که کوه سلع پشت سرشان قرار گرفت.

اما کسانی‌که در سپاه دشمن بر علیه رسول خدا  ج هم پیمان شدند، پنج گروه بودند: مشرکان اهل مکه، مشرکان قبایل عرب، یهودیان خارج از مدینه، بنی‌قریظه و منافقان.

تعداد کفاری که در غزوه‌ی خندق بر علیه رسول خدا هم‌پیمان شدند ده‌ها هزار نفر بود، درحالی‌که تعداد مسلمانان همراه پیامبر تنها سه هزار نفر بود.

در این غزوه رسول خدا  ج را یک ماه محاصره کردند و در این مدت به خاطر خندقی که خداوند متعال آن را مانعی میان آن‌ها و مسلمانان قرار داده بود، جنگی میان آن‌ها رخ نداد، جز اینکه جنگجویانی از قریش همچون عمرو بن عبدود عامری برای جنگ و نبرد حرکاتی از خود نشان داده و با اسب‌های‌شان به گشت و وارسی خندق پرداخته و از نقاط تنگ و باریک خندق استفاده کرده و به سختی از آن گذشته و با اسب‌های‌شان در زمین نمناک و شوره‌زار میان خندق و کوه سلع دور زده و مبارز می‌طلبیدند.[٥٧]

و اینجا بود که علی بن ابی‌طالب  س در برابر وی موضع‌ خود را بیان کرد؛

عمروبن عبدود در این لحظه گفت: چه کسی مبارزه می‌کند؟ پس علی بن ابی‌طالب برخاست و گفت: ای رسول خدا، من با وی مبارزه می‌کنم. رسول خدا  ج فرمود: «إِنَّهُ عَمْرٌو اجْلِسْ» او عمرو است بنشین.

عمرو برای بار دوم ندا سر داد: آیا مردی برای مبارزه نیست؟ و به توبیخ و نکوهش مسلمانان پرداخته و گفت: کجاست بهشتی که گمان بردید هرکس کشته شود در آن داخل می‌شود؟ آیا مردی برای مبارزه با من نمی‌فرستید؟ پس علی برخاسته و فرمود: ای رسول خدا، من (حاضرم). رسول خدا  ج فرمود: «اجْلِسْ» بنشین.

چون عمرو برای بار سوم به مبارزه دعوت نمود، علی برخاسته و گفت: ای رسول خدا، من (حاضرم). رسول خدا  ج فرمودند: «إِنَّهُ عَمْرٌو» او عمرو است.

علی در پاسخ گفت: اگرچه عمرو باشد. پس رسول خدا  ج به وی اجازه‌ی مبارزه داد و علی به سوی وی رفت تا به او رسید.

عمرو به او گفت: تو کیستی؟ فرمود: من علی هستم.

عمرو گفت: فرزند عبد مناف؟ فرمود: من علی بن ابی‌طالب هستم.

علی گفت: اما عمرو، تو با خداوند عهد کرده بودی هرگاه کسی از مردان قریش تو را به یکی از دو خوبی دعوت کند، قبول کنی.

عمرو گفت: آری، همینطور است.

علی گفت: من تو را به اطاعت الله و رسولش و اسلام دعوت می‌کنم. عمرو گفت: به این نیازی ندارم.

علی گفت: حال که چنین است تو را به جنگ تن به تن دعوت می‌کنم.

پس عمرو به وی گفت: چرا ای برادر زاده؟ به خدا سوگند دوست ندارم تو را بکشم.

علی بدو گفت: لیکن به خدا سوگند من دوست دارم تو را بکشم.

عمرو با شنیدن این سخنان خشمگین شده و از اسبش پایین آمده و آن را زخمی نموده و بر پیشانی‌اش ضربه‌ای زده و سپس به علی روی آورده و شمشیرش را همچون شعله‌ی آتش بیرون کشید و علی با سپر به مقابله با وی پرداخت که شمشیر سپر را به دو نیم کرد. پس علی ضربه‌ای به ریسمان گردنش زده و او را نقش بر زمین کرده و گرد و غبار پراکنده شد و مسلمانان صدای تکبیر شنیدند و دانستند که علی، عمرو را کشته است. و علی فرمود:

نصر الْحِجَارَةَ مِنْ سَفَاهَةِ رایه
ونصـرت رَبَّ مُحَمَّدٍ بِصَوَابِی
فَصَدَرْتُ حِينَ تَرَكْتُهُ مُتَجِدَّلًا
كَالْجَذَعِ بَيْنَ دَكَادِكِ وَرَوَابِـي

«به خاطر سفاهتی که داشت به نصرت و یاری بت‌ها برخاست و من پروردگار محمد را نصرت نمودم و او را درحالی‌که نقش بر زمین شده بود، رها کردم که چون ساقه درخت خرما در میان شن‌های نرم و تپه‌های بلند رها شده بود».

بعد از این مبارزه بود که همراهان عمرو شکست خورده و عقب‌نشینی کرده و اسب‌های‌شان را چنان از خندق بیرون بردند که خندق ویران شد.[٥٨]

و این‌گونه بود که شجاعت بزرگ و حکیمانه علی نمایان گشت. و این از حکمت‌های بزرگ و والای علی بن ابی‌طالب بود که عمرو را به سوی الله متعال فراخواند، اما عمرو از پذیرفتن آن اباورزی، پ او را به جنگ تن به تن فراخواند که پذیرفت و از اسبش پیاده شد و علی او را کشت و به اذن الله   این امر سبب نصرت و پیروزی مسلمانان گردید.[٥٩]

اما در این موضع حکمت علی از چند جهت آشکار گردید، از جمله:

الف) اجازه خواستن از رسول خدا  ج برای مبارزه؛

ب) تذکر و یادآوری به عمرو بن عبدود در مورد عهد و پیمانی که با خداوند بسته و آن اینکه چون مردی از قریش او را به امر نیکی فرا خواند، بپذیرد؛

ج) و چون عمرو به عهد و پیمان خود با خداوند اقرار نمود، علی از فرصت استفاده نموده و فرمود: تو را به سوی الله و رسولش و اسلام فرامی‌خوانم؛

د) و چون عمرو از پذیرفتن این دعوت سر باز زد، وی را به جنگ تن به تن فراخوانده و چون از اسبش پایین نیامد، وی را تحریک نمود تا او را به خشم آورد و چون از اسبش پایین آمد، او را کشت.

و مشرکان با دیدن این موضع حکیمانه، به فضل الله   و پس از آن رعب و وحشتی که با مشاهده‌ی این صحنه در قلب‌شان رسوخ کرد، شکست خورده و عقب‌نشینی کردند.

[٥٧]- نگا: زاد المعاد (٣/٢٦٩-٢٧٦)؛ و سیرة ابن هشام (٣/٢٢٩-٢٥٢)؛ و البدایة والنهایة (٤/٩٢-١١٦).

[٥٨]- نگا: البدایة والنهایة (٤/١٠٦)؛ وسیرة ابن هشام (٣/٢٤٠)؛ و زاد المعاد (٣/٢٧٢)؛ و در مورد شجاعت علی همچنین نگا: حیاة الصحابة، علامة کاندهلوی (١/٥٤١-٥٤٦).

[٥٩]- نگا: زاد المعاد (٣/٢٦٩-٢٧٦)؛ و سیرة ابن هشام (٣/٢٢٩-٢٥٢)؛ و البدایة والنهایة (٤/٩٢-١١٦).