سیرت اخلاقی رسول گرامی صلی الله علیه وسلم

فهرست کتاب

مطلب سوم: بازگردانیدن حق به حقدار و حفظ منزلت خطاکار

مطلب سوم: بازگردانیدن حق به حقدار و حفظ منزلت خطاکار

پیامبر اکرم  ج که مقام رهبری و قضا و حکمرانی مسلمانان را بدوش داشت تلاش جدی بخرچ می‌داد تا باید حق به حق‌دار رسانده شود، در این باره مثال‌ها و مواقف بسیاری از ایشان ثابت است که ما به گونه نمونه به برخی از آن اشاره می‌کنیم:

مسلم از عوف بن مالک  س روایت نموده که او می‌گوید: مردی از قبیله «حِمیَر» در جنگ یکی از افراد دشمن را کشت و خواست که «سَلب» او را برای خود بردارد، خالد بن ولید  س که فرماندۀ لشکر بود «سَلَب» مقتول را به وی نداد (و آن را به حساب اموال غنیمت گذاشت، پس از بازگشت) عوف بن مالک  س پیامبر اکرم  ج را از این ماجرا مطلع ساخت، آن جناب  ج به خالد بن ولید  س فرمود: چرا «سلب» او را به وی ندادی؟ خالد  س گفت: به نظرم زیاد «و افزون از سهمیه او) بود، پیامبر  ج فرمودند: آن را به او بازگردان، و پس از آنکه خالد  س از کنار عوف رد شد، عوف چادر او را کشید و گفت: دیدی به آنچه گفتم عمل کردم! مگر به تو نگفته بودم که نزد پیامبر اکرم  ج شکایتت را می‌کنم؟ پیامبر  ج با شنیدن این سخن خشمگین شد و به خالد  س فرمود: ای خالد! آن (سَلَب) را به او مده، ای خالد آن را به او مده، چرا فرماندهان مرا راحت نمی‌گذارید؟ مثال شما و آنان مانند مردی است که شتر و یا گوسفندانی را می‌چراند و سر موعد آن‌ها را به آبشخور و سر آب می‌برد، آن چهارپایان ابتدا آب صفا و زلال چشمه را می‌نوشند و آب گل‌آلود را برای چوپان می‌گذارند. آری، آنچه صاف و زلال است از آن شما (رعیت) است و تیرگی‌ها برای آنان (فرماندهان) می‌ماند. [صحیح مسلم با شرح نووی ١٢/ ٦٤].

در این داستان می‌بینیم هنگامی که خالد  س در اجتهاد خویش مبنی بر ندادن سَلَب زیاد به قاتل به خطا رفت، پیامبر اکرم  ج دستور داد که حق را به صاحبش باز گرداند، اما هنگامی که مشاهده فرمود که عوف  س خالد  س را کنایه می‌زند و چادرش را کشید و مسخره‌اش کرد و به او گفت: مگر نگفته بودم شکایت تو را نزد پیامبر  ج می‌کنم، آن جناب  ج خشمگین شد و فرمودند: ای خالد آن مال را به او مده، و این برای رد اعتبار و منزلت امیر و فرمانده است؛ زیرا در حفظ قدر و منزلت امیر و فرمانده نزد مردم، مصلحتی آشکار و غیر قابل انکار نهفته است.

اما این جا اشکالی پیش می‌آید و آن این که اگر سَلَب مقتول از آنِ قاتل است پس چرا پیامبر  ج فرمود که آن مال را به او مده؟ امام نووی  / این اشکال را به دو گونه پاسخ گفته است:

١- شاید پیامبر اکرم  ج بعد از مدتی آن مال را به آن شخص باز گرداندند و به خاطر تنبیه او چونکه عوف بن مالک  س که به خالد  س بد گفته و به فرمانده لکشر و کسی که پیامبر  ج او را به فرماندهی برگزیده، بی‌حرمتی کرد، این کار را به تأخیر انداخت.

٢- شاید پیامبر اکرم  ج آن مرد را راضی نموده و او آن مال را به رضایت و اختیار خود به مسلمانان واگذاشته است، و هدف از این کار دلجویی خالد  س و در نظرگرفتن مصلحت احترام و اکرام فرماندهان بوده است. [الفتح الربانی لترتیب مسند الإمام أحمد بن حنبل ١٤ / ٨٤].

برگردانیدن حق به حقدار و اعاده اعتبار و منزلت به کسی که در حق او خطایی صورت گرفته و همچنان حفظ منزلت و جایگاه خطاکار امری بسیار مهم است، تا همه بتوانند برادروار و عزتمند در جامعه زندگی نموده نباید کسی مورد تمسخر قرار گیرد، و مراعات این نکته در زندگانی پیامبر اکرم  ج با اصناف مختلف مردم هویداست.