بخش هشتم: مختصری از غزوات پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و سرایا
فرق بین غزوه و سریه:
غزوه به جنگهایی گفته میشود که پیامبر اکرم ج در آن شرکت میکرد؛ اما سریه آن گروه اعزامی است که پیامبر اکرم ج آنرا گسیل میکرد و خودش در آن حضور نمیداشت.
چنانکه به همه آشکار است هدف از غزوات پیامبر اکرم ج اجبار غیرمسلمانان به احکام اسلام و پذیرفتن آن نیست، بلکه اقامه دستورات الهی بر روی زمین الله است. به این معنا که اسلام نه تنها مجموعهای از عقاید و عبادات ـ مانند سایر امتهاـ نیست بلکه حکم الهی در تمام مراحل و دستورات زندگی میباشد، اگر غزوات بر مبنای اجبار نمودن به قبول دین میبود، پس چرا جزیه برای خاتمه دادن به جنگ جواز پیدا نمود؟
اسلام به قیادت و سالاری پیامبر اعظم ج به قصد تحقق بخشیدن به هدف والایی به میدان آمده بود. آنان جاه و پست و مال و منال و یا دنیای فانی را نمیخواستند؛ بلکه هدف آنان چنان والا و میمون بود که هر انسان عاقلی را به تأمل وا میداشت. آنان اعلای کلمة الله در چهارگوشه هستی را خواستار بودند؛ عبادت و بندگی الله و رهایی انسانها را از اسارت و بردگی نفس و شیطان و برچیده شدن ظلم و طاغوت را میطلبیدند. و این همان هدفی است که ربیعی ابن عامر س، در جواب رستم در فتح ایران که هدف آنان را میطلبد، میگوید: الله مبعوث ما کرده تا کسی را که بخواهد از عبادت بنده به عبادت الله سوق دهیم و از تنگی دنیا به فراخی آخرت رهنمون داریم و از جور ملل و مذاهب باطل به عدالت اسلام رهسپار سازیم. [البدایة و النهایة ٧/٤٦]
چنانکه در هیچ یک از غزوات و معارک اسلام، ملاحظه نشده که پس از فتح مسلمانان سرزمینی را، کسی از اهل آن را وادار به قبول دین کرده باشند. و اما تسلیم کفار به احکام الهی و گردن نهادن به حقانیت اسلام نه با اجبار و اکراه که با دلیل و برهان قاطع و سیمای زیبای اسلام و اخلاق نیکو و کارهای مجذوب و… بوده است. چنانکه آنان پس از درک جایگاه دین و عظمت و شوکت رسالت نبوی و ملکوتی بودن آن، با اختیار کامل و میل خود به اسلام گرویدهاند.
ازاین رو پیامبر اکرم ج همواره سعی بر به کاهش میزان تلفات و خسارات ناشی از جنگ نموده است؛ فسخنمودن جنگ با قبول اسلام و یا تن دادن به جزیه از جملۀ اسباب کاهش ضرر و زیانهای جنگ میباشد.
وقتی پیامبر اکرم ج در مدینه مستقر شد اجازه جهاد داده شد. الله ﻷ این آیه را نازل فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ﴾[الحج: ٣٩] «به کسانی که کفار با آنان میجنگد اجازۀ (جهاد) داده شد به سبب این که مورد ظلم قرار گرفتهاند».
اولین غزوهای که پیامبر اکرم ج در آن شرکت کرد غزوه الأبواء بود که به وَدّان معروف است، و آخرین غزوهای که در آن شرکت کرد، غزوه تبوک بود. و اولین سریه سریۀ حمزه بن عبد المطلب س و آخرین سریه سریۀ أسامة بن زید بسوی شام بود.
سَرِیّه حمزه بن عبد المطلب س: اولین سَرِیّهای که پیامبر اکرم ج فرستاد، به فرماندهی حمزه بن عبد المطلب س بود، سپاهیان این گروه تعداد سی نفر همه از مهاجرین بودند که با ابوجهل روبرو شدند و درگیریی میان طرفین رخ نداد. [مرجع: الفصول في السیره از ابن کثیر، و السیرة النبویة في ضوء المصادر الأصلیة دراسة تحلیلیة از مهدی رزق الله أحمد، و مرواریدهای پنهان، مختصری از سیره رسول الله ج از موسى بن راشد العازمی ترجمه عبد الله محمد أَرْمَکی].
سَرِیّه عُبَیْدَة س: سپس پیامبر اکرم ج پسر عمویشان عُبَیْدة بن حارث بن عبد المطلب س را به سَریهای تشکیل شده از هشتاد سواره مهاجرین فرستادند، که هدف آن قافله قریش بود. و مبارزهای که بینشان رخ داد تنها پرتاب نیزه بود. [مرجع سابق]
سَرِیّه سَعْد بن أبی وَقّاص س: سپس پیامبر اکرم ج سعد بن أبی وقاص س را به سریهای فرستاد تا قافلهای دیگر از قریش را به چنگ آورد، ولی قافله فرار کرد. [مرجع سابق]
غزوه أَبْواء: در ماه صفر سال دوم هجرت، پیامبر اکرم ج در اولین غزوه شان که غزوه الأبواء بود خارج شدند، که به نام غزوه وَدّان نیز نامگذاری شده است، و هدف، قافله قریش بود. [مرجع سابق]
غزوه بَواط: در ماه ربیع الاخر سال دوم هجرت پیامبر اکرم ج در غزوه دیگری به نام بَوَاط که هدف آن نیز قافله قریش بود، خارج شدند و جنگی رخ نداد. [مرجع سابق]
غزوه عُشَیرة: در ماه جمادی الآخر سال دوم هجرت، سومین غزوه پیامبر اکرم ج به نام غزوه عُشَیرة اتفاق افتاد ولی رویارویی رخ نداد، ایشان ج أبا سلمة بن عبد الأسد را جانشین خویش بر مدیته تعیین نموده بود.
غزوه بدر الأولی: تنها چند شب پس از غزوه عُشَیره، پیامبر اکرم ج برای شرکت در غزوه دیگری بنام سَفَوان خارج گردید، که این غزوه، غزوه بدر الأولی نیز نامیده میشود. سبب این غزوه تعقیب کردن کرز بن جابر فهری بود که مواشی مدینه را مورد چپاول قرار داده بود، جانشین ایشان ج بر مدینه زید بن حارثة س بود. [مرجع سابق]
سَرِیّه نخله: پیامبر اکرم ج عبد الله بن جَحْش س را در سریهای به منطقه نخله بین مکه و طابف، که هدف قافله قریش بود، فرستاد و موفق شدند. در این سریه عمرو بن الحَضْرَمِی کشته شد. او اولین کافری بود که در اسلام کشته میشد. و عثمان بن عبد الله و الحَکَم بن کَیْسَان نیز اسیر شدند، و مسلمانان، هر چه در قافله بود را به غنیمت بردند. بنابراین در سریه نخله به فرماندهی عبد الله بن جَحْش س، اولین کشته، واولین اُسَرا، و اولین غنیمت در اسلام اتفاق افتاد. [مرجع سابق]
غزوه بدر الکبری: در رمضان سال دوم هجری، غزوه بدر کبری رخ داد که در این روز ـ که روز فرقان نیز گفته میشود ـ حق از باطل جدا گشت. به مسلمانان خبر رسید که قافله تجارتی قریش از شام بسوی مکه در حرکت است. این برای مسلمانان فرصتی طلائی بود تا مقداری و لو بسیار اندک از ثروتشان که توسط قریشیان به چپاول رفته بود، را از آنها باز پس بگیرند. پیامبر اکرم ج همراه با سیصد و سیزده نفر از مدینه خارج شدند، رهبریت کاروان تجارتی قریش را ابوسفیان بر عهده داشت.
الله ﻷ، نام غزوه بدر کبری را در قرآن جاودانه نموده وویژگیهایی به آن اختصاص داده است که غزوههای دیگر ندارند، و کسانی از صحابه که در آن حضور داشتند بهترین صحابه هستند. در غزوه بدر کبری، الله ﻷ پیامبرش را بسیار یاری نمود و چشم ایشان را روشن ساخت. با این غزوه شوکت وعظمت مسلمانان افزایش یافت.
جنگ بدر جنگی نابرابرانه بود که در آن مشرکین با مجهزترین اسلحه روز به نبرد خالی دستان آمده بودند. با آن هم ساعتی از معرکه نگذشته بود که لشکر مشرکان از هم پاشیده، پا به فرار گذاشت. و مسلمانان نیز تا شکست نهایی دشمن را تعقیب کردند. در این جنگ تاریخ ساز هفتاد تن از مشرکان از جمله برخی از سرداران نامدار آنها چون؛ عتبه، شیبه، ولید بن عتبه، امیه بن خلف، و پسرش علی، حنظله بن ابی سفیان، و ابوجهل بن هشام، و دیگران بقتل رسیدند. و هفتاد تن دیگر به اسارت مسلمانان درآمدند. [مرجع سابق]
با این پیروزی بزرگ مسلمانان قدرت گرفتند، و قبیله های داخل مدینه و خارج آن نیز احساس کردند در صورت خیانت با چه نیرویی در طرف خواهند بود. مؤمنان نیز قوت قلب یافته بخود و قدرت و توانائیشان امیدوار شدند. وایمان و توکل و باورشان به الله و کمک و یاری و پیروزی او قوت یافت. و دریافتند که خداوند بندگان مؤمن و نیکوکارش را هر چند اندک باشند بر ظالمان و ستمدیدگان و مشرکان هر چند زیاد باشند یاری میدهد.
غزوه بنی قَیْنُقاع: در شوال سال دوم هجری غزوه بنی قَیْنُقاع به وقوع پیوست. سبب این غزوه طوریکه ابن هشام از ابوعون روایت میکند که زنی از عربها، پیراهنی را به بازار بنوقینقاع برد و آن را فروخت و کنار دکان ریخته گری نشست. اطرافش را گرفتند و از او خواستند که صورتش را نمایان کند، ولی آن زن، حاضر نشد چنین کاری بکند. آن مرد زرگر، دو طرف جامه زن را گرفت و بیآنکه آن زن، متوجه شود، آنها را از پشت گره زد. وقتی که آن زن برخاست، قسمتی از بدنش عریان شد. یهودیان خندیدند. زن مسلمان فریاد کشید؛ یکی از مسلمانانی که آنجا بود، با یک ضربه، آهنگر را کشت. یهودیان هم آن مسلمان را کشتند. خویشاوندان آن مسلمان از سایر مسلمانان، علیه یهود بنی قینقاع درخواست کمک کردند و بدین ترتیب فتنهای برپا شد. پس از این عهد شکنی، پیامبر اکرم ج به طرف بنو قینقاع حرکت نمود. آنان، وقتی پیامبر ج را دیدند به قلعههایشان پناه بردند. پیامبر ج آنها را سخت محاصره کرد و دستو رداد که آنها از مدینه خارج شوند و هرگز اجازه ندارند در اطراف مدینه سکونت کنند. یهود بنی قینقاع به سوی شام کوچ کردند و دیری نپایید که بیشترشان، هلاک شدند. [سیرۀ ابن هشام (٢/٤٧ - ٤٩) و مرجع سابق]
غزوۀ السَّوِیق: در ذی الحجه سال دوم هجری غزوه السَّویق اتفاق افتاد. ابو سفیان پس از شکست در بدر نذر کرده بود که هرگز غسل نخواهد کرد تا اینکه با محمد بجنگد. بنابراین با ٢٠٠ سوار بیرون شد تا به سوگندش جامه عمل بپوشاند. آنها تا نزدیکی آمدند پیامبر ج نیز به همراه ٢٠٠ تن از صحابه برای مقابله با آنها خارج شدند. ابوسفیان مخفیانه به خانه سلام بن مشکم ـ سردار بنی نظیر ـ رفت سلام از ابوسفیان پذیرانی نمود در قسمت آخر شب ابوسفیان نزد یارانش برگشت و گروهی را فرستاد تا به قسمتی از مدینه به نام «عریض» حمله وآنجا را غارت کنند. آنها، تعدادی از درختان خرما را سوزاندند و مردی از انصار را که با یکی از همکارانش که مشغول زراعت بودند، کشتند و بازگشتند و به سوی مکه گریختند. وقتی این خبر به پیامبر ج رسید، به سرعت ابوسفیان و یارانش را دنبال نمود؛ اما آنها گریخته بودند. در راه کیسههای غذاهایشان (سویق) افتاده بود، اما از بس برای فرار عجله داشتند، کیسهها را برنمی داشتند و مسلمانان غذاهای شان را به مدینه بردند به همین دلیل این غزوه را غزوه سویق نامیدهاند. پیامبر اکرم ج تا منطقهای به نام قرقرة الکدر آنان را تعقیب نمود و پس از آن به مدینه بازگشت. در این غزوه جانشین پیامبر اکرم ج بر شهر مدینه ابوالبابه بن عبدالمنذر س بوده است. [مرجع سابق]
غزوه بنی سُلَیْم: در محرم سال سوم هجری غزوه بنی سُلَیْم رخ داد، که به قَرْقَرْة الکُدْر نیز معروف است. بنى سُلَیْم از قبیله غَطَفان نیروى خود را براى جنگ علیه مدینه آماده کرده بودند و پیامبر اکرم ج به همراه ٢٠٠ تن برای مقابله با آنان خارج شدند ولی جنگی بوقوع نپیوست. جانشین پیامبر ج بر مدینه سباع بن عرفطة س یا ابن ام مکتوم س بوده است.
غزوه ذی اَمْر: در محرم سال سوم هجری غزوه ذی اَمْر که به غزوه غَطَفان نیز معروف است رخ داد. پیامبر اکرم ج با ٤٥٠ شخص برای رویا رویی با آنان خارج شدند. ایشان ج جانشین خویش بر مدینه، عثمان بن عفان س را تعیین نمود و با گذشتاندن ماه صفر در منطقه نجد، بدون اینکه درگیریی رخ بدهد به مدینه برگشتند. [مرجع سابق]
سَرِیّه زید بن حارثه س: در جمادی الآخر سال سوم هجری پیامبر اکرم ج سریهای را به فرماندهی زید بن حارثه س فرستادند که هدف به چنگ آوردن قافله قریش بود. گروه اعزامی کاروان قریش را غافلگیر کرد. نگهبانان کاروان راهی جز فرار نداشتند. بنابراین بدون کوچکترین مقاومتی گریختند و زید س، تمام اموال کاروان را به غنیمت گرفت. در این حمله مسلمانان، راهنمای کاروان و به روایتی دو نفر دیگر را اسیرکردند و غنایم فراوانی از جمله ظروف نقره که یکصد هزار درهم ارزش داشت، بدست آوردند. پیامبر اکرم ج پس از جدا کردن خمس این غنایم، بقیه را بین افراد سریه تقسیم نمود و راهنمای کاروان قریش فرات بن حیان به دست پیامبر اکرم ج اسلام آورد. این نیز مصیبت سخت دیگری بود که قریش پس از جنگ بدر بدان گرفتار شدند و بار دیگر بر اندوه و پریشانی آنها افزوده گشت. [مرجع سابق]
غزوۀ اُحُد: شکست مشرکین مکه در جنگ بدر، فشار روانی سنگینی بر آنان وارد کرد. مسلمانانی که تا دیروز زیر شکنجه و آزار آنان بودند؛ امروز در این نبرد، پیروز شدند و بسیاری بزرگان مکه را به قتل رساندند؛ به همین دلیل، مشرکین مکه برای انتقامجویی خود را برای جنگ مجدد با مسلمانان آماده میکردند، عباس بن عبدالمطلب س برای پیامبر اکرم ج نامهای نوشت و ایشان را از نزدیکبودن جنگ، با خبر کرد.
لشکر مکه با تعداد و توانی که داشت، بسوی مدینه حرکت کرد. حس انتقامجویی و خشم نهفته در درون سینههای مشرکین، چنان شعله ور بود که از نبردی سخت و جنگی خونین خبر میداد. در نیمه شوال سال سوم هجری غزوه اُحُد اتفاق افتاد.
در واقع این غزوه امتحانی بود که در آن مؤمن راستگو یعنی صحابه، و منافق دروغگو یعنی منافقین مشخص شد، که در رأس این منافقین، ابن سَلُول بود. همچنان غزوه اُحُد امتحان بزرگی برای صحابه ش در دفاع از پیامبرشان بود که محبت حقیقی آنان نسبت به پیامبرشان آشکار شد، زیرا جانهای خود را فدای ایشان کردند.
این غزوه از سختترین غزواتی بود که بر پیامبر اکرم ج گذشت. در این غزوه دندانهای پیشین پیامبر اکرم ج شکست، و کلاه خود در سر مبارکشان فرو رفت، اما الله ﻷ با نزول فرشتگان ایشان را حفظ نمودند.
وقتی پیامبر اکرم ج با سپاه صحابه کنار کوه احد موضع گرفت و تعدادی تیرانداز را بر تپهای در همان حوالی گماشت تا مشرکان نتوانند از پشت به مسلمانان حمله کنند. جنگ آغاز شد و بعد از مدت کوتاهی مسلمانان پیروز شدند. در این هنگام تیراندازانی که مأمور دفاع از یک تپه مسلط بر میدان نبرد بودند، سنگرهای خود را رها کرده و برای جمعآوری غنائم به دیگر مسلمانان پیروز پیوستند. اینجا بود که سپاهیان مکه، فرصت را غنیمت شمرده و با دور زدن آن تپه، از پشت به مسلمانان حملهور شده، و مسلمانان از دو طرف در محاصره قرار گرفتند. در همین لحظات شایعهای به سرعت منتشر شد که پیامبر ج به شهادت رسیده است. مجموع این عوامل سبب شد که بیشتر مسلمانان صحنه نبرد را رها کرده و متفرق گردند. اما پیامبر اکرم ج با تعداد انگشتشماری همچنان به مقاومت میپرداخت و بر اثر همین مقاومت بود که با وجود شکست مسلمانان در این نبرد، اما کفار نیز به پیروزی صددرصد دست نیافتند.
در این غزوه ٣٧ نفر از سپاه مشرکین مکه کشته شدند و ٧٠ نفر از صحابه کرام به شهادت رسیدند که در رأس آنان سید الشهداء حمزه بن عبدالمطلب عمو و برادر شیری پیامبر اکرم ج بود. [مرجع سابق]
غزوه اُحُد درسها و عبرتهای بزرگی از خود بجا گذاشت. علامه ابن القیم در کتاب زاد المعاد عبرتهای زیادی از این غزوه را بر شمرده است که میتوانید به آن مراجعه کنید.
غزوۀ حمراء الاسد: با شکست مسلمانان در جنگ احد، احتمال برگشت و حمله لشکر مکه به مدینه، فراوان بود، ولی پیامبر اکرم ج با کاردانی و دور اندیشی خویش، در صدد پیش گیری از تهاجمهای احتمالی دشمن برآمد.
ایشان یک روز پس از بازگشت از جنگ احد به مدینه منوره، به یارانش دستور داد، جز کسانی که در جنگ احد حاضر بودهاند، کس دیگری نمیتواند با ما همراه شود.
آن جناب ج، سپاه خویش را آماده و به تعقیب مشرکان مکه پرداخت، و تا منطقه حمراء الاسد پیش رفت، ولی به مشرکان دست نیافت و خبر تعقیب پیامبر اکرم ج به اطلاع آنان رسید و از شدت ترس و رعب انتقام مسلمانان، بر رفتن خود شتاب کرده و هر چه سریعتر از مدینه دور شده و به مکه بازگشتند.
لشکر اسلام بدون دستیابی به دشمن، به مدینه مراجعه نمود، ولی به هدف مورد نظرش رسیده بود و آن عبارت بود از ایجاد رعب و وحشت در میان مشرکان قریش و تقویت روحیه رزمندگان مسلمان و توجه و تنبه به سایر دشمنان اسلام. [مرجع سابق]
سَرِیّه ابو سَلَمه س: در محرم سال چهارم هجری پیامبر اکرم ج ابو سَلَمه س را به همراه ١٥٠ نفر فرستاد تا با طُلیحة بن خُویلد که گروهی را برای حمله به مدینه جمع کرده بود، مبارزه و صفوفشان را پیش از آنکه دست به چپاول بزنند، درهم شکنند. مسلمانان، به شتران و گوسفندان فراوانی دست یافتند و بدون آنکه جنگی، روی دهد، با غنیمت و به سلامت، به مدینه بازگشتند. [رحیق مختوم ص ٣٤٥]
وقتی ابو سلمه س از این سریه برگشت جراحتی را که در روز اُحُد برداشته بود سر باز کرد و بر اثر آن از دنیا رفت. رسول الله ج فرمودند: یا الله ابو سلمه را بیامرز، و درجه او را به درجه هدایت شدگان برسان، و بعد از او، جانشین او در میان بازماندگانش باش و ما و او را ای پروردگار جهانیان بیامرز. [صحیح مسلم (٩٢٠)]
سَرِیّه عبد الله بن أُنَیْس: در محرم سال چهارم هجری پیامبر اکرم ج عبد الله بن أُنَیْس س را برای کشتن خالد بن سفیان هُذَلی فرستاد که افراد زیادی را برای حمله به مدینه آماده کرده بود. عبد الله بن أُنَیْس س توانست خالد بن سفیان هذلی را به قتل برساند و با مرگش گروهی را که جمع کرده بود، متفرق شدند. وقتی عبد الله بن انیس س فاتحانه به مدینه بازگشت پیامبر اکرم ج عصایی به او داد و فرمود: این نشانهای باشد بین من و تو در روز قیامت. عبدالله س هنگام وفاتش، وصیت کرد که آن را در کفنش بگذارند. [سیره ابن هشام (٢/٦١٩) رحیق مختوم ص٣٤٦]
سَرِیّه رَجیع: در صفر سال ٤ هجری سریه رَجیع به وقوع پیوست که در آن ١٠ تن از صحابه که بنی لِحیان به آنان خیانت کرده بودند کشته شدند. و این قضیه بسیار بر پیامبر ج دشوار آمد و بسیار اندوهگین شد.
در ماه صفر سال چهارم هجری گروهی از قبایل عضل و قاره به مدینه آمدند و از پیامبر اکرم ج درخواست نمودند که چند تن از یارانش را برای آموزش قرآن و احکام دین با آنان بفرستد و اظهار کردند که اسلام، در میان آنان نفوذ پیدا کرده است. به روایت ابن اسحاق، پیامبر ج شش تن از یارانش را همراه ایشان فرستاد. بخاری /، آورده که ده تن از اصحاب با این افراد همراه شدند.
وقتی به رجیع رسیدند، طایفهای از هذیل به نام بنی لحیان را بر علیه مسلمانان، به کمک خواستند. بنی لحیان نیز با یکصد تیرانداز به دنبال آنان حرکت کردند و خود را به آنها رساندند. در نتیجه ٧ تن از آنان به شهادت رسیدند و خبیب، زید بن دثنه را اسیر گرفتند و با خود به مکه بردند و به قریش فروختند. خبیب س در مکه اعدام شد و کسی مأمور نگهبانی از جسد وی گردید. اما شب هنگام عمرو بن امیه ضمری سر رسید و با حیله، جسد خبیب را از دار پایین آورد و با خود برد و آن را دفن کرد. زید بن دثنه را نیز صفوان بن امیه خرید و به قصاص خون پدرش، او را کشت. [مرجع: الفصول في السیرة از ابن کثیر، و السیرة النبویة في ضوء المصادر الأصلیة دراسة تحلیلیة از مهدی رزق الله أحمد، و مرواریدهای پنهان، مختصری از سیره رسول الله از موسى بن راشد العازمی ترجمه عبد الله محمد أَرْمَکی].
فاجعه بئر مَعُونَة: در صفر سال چهارم هجری فاجعه بئر (چاه) مَعُونه یا سریه قُرَّاء اتفاق افتاد که در آن ٧٠ تن از صحابه که از انصار بودند شهید شدند، و سببش خیانت قبیلههای رِعْل وذَکْوان وعُصَیَّة بود.
فاجعه بئر مَعُونه از بزرگترین مصیبتها بود، و به این سبب پیامبر اکرم ج یک ماه کامل قبائلی را که به صحابه خیانت کرده بودند، نفرین میکرد.
ابوبراء عامر بن مالک که نیزه باز مشهوری بود، به مدینه و نزد پیامبر ج آمد؛ پیامبر ج او را به اسلام دعوت داد؛ اما او نپذیرفت و آنجناب ج را ناامید هم نکرد؛ بلکه گفت: «ای کاش چند تن از یارانت را به نجد میفرستادی تا مردم آن سرزمین را دعوت دهند. امید بسیاری هست که مردم نجد، ایمان بیاورند.» پیامبر اکرم ج فرمود: «بیم آن دارم که ساکنان نجد، یارانم را نابود کنند.» ابوبراء گفت: من، آنها را امان میدهم.
پیامبر اکرم ج ٧٠ نفر را به همراه ابوبراء فرستاد. و منذر بن عمرو س را که یکی از بنی ساعده و ملقب به «شیفته و هم آغوش مرگ» بود، به عنوان امیر تعیین نمود. افراد این گروه، از بزرگان و نخبگان و دانشمندان و قاریان قرآن بودند که روزها به جمع آوری هیزم میپرداختند و از پول هیزمها، برای اصحاب صفّه، غذا تهیه میکردند و شبها را به آموزش قرآن و نماز میگذراندند. آنان رفتند تا به جایی به نام بئر معونه رسیدند که محل سکونت بنی عامر و بنی سلیم بود. آنگاه حرام بن ملحان برادر ام سلیم را با نامه پیامبر ج، نزد عامر بن طفیل ـ دشمن خدا ـ فرستادند؛ عامر بدون اینکه به نامه توجه کند، به فردی دستور داد که با نیزه و از پشت حرام بن ملحان را بکشد، وقتی چشم حرام بن ملحان به خونهایش افتاد، گفت: الله اکبر! سوگند به خدا که رستگار شدم. آنگاه دشمن خدا، عامر، از قبیلهاش خواست که بقیه یاران پیامبر ج را نیز بکشند؛ ولی آنان به خاطر امانی که ابوبراء به یاران پیامبر ج داده بود، نپذیرفتند؛ لذا عامر بن طفیل از بنوسلیم خواست که با او همکاری کنند؛ سه طایفه بنی سلیم یعنی عصیه، رعل و ذکوان، خواسته دشمن خدا را پذیرفتند و با او همکاری کردند و یاران پیامبر ج را محاصره نمودند و همه را به شهادت رساندند جز کعب بن زید بن نجار س که زخمی شد و در میان کشتگان بود و زنده ماند؛ وی به مدینه بازگشت و بعدها در جنگ خندق به شهادت رسید.
پیامبر اکرم ج به خاطر این رویداد غم انگیز و نیز به خاطر حادثه جانگداز رجیع که در فاصله چند روز اتفاق افتاد، سخت غمگین شد و غم و اندوه، وجود ایشان را فراگرفت تا آنجا که آنجناب ج، طوایفی را که به ایشان نیرنگ کردند و اصحابش را به شهادت رساندند، نفرین کرد. [مصدر سابق]
غزوه بنی نَضَیر: در ربیع الأول سال چهارم هجری غزوه بنی نَضیر اتفاق افتاد، و این دومین غزوهای بود که در آن مسلمانان با یهودیان میجنگیدند، وعلتش این بود که یهودیان میخواستند رسول الله ج را به قتل برسانند. پس از جنگ احد یهودیان جرأت پیدا کردند و دست به نیرنگ و توطئه زدند و پنهانی با منافقان و اهل مکه رابطه برقرار نمودند و برضد مسلمانان وارد عمل شدند.
پیامبر اکرم ج همچنان شکیبایی ورزید تا اینکه دو حادثه غم انگیز بئر معونه و رجیع بوقوع پیوست؛ از آن پس یهودیان گساختر شدند و کارشان به جایی رسید که دسیسه ترور پیامبر اکرم ج را طراحی کردند. جریان از این قرار بود که پیامبر اکرم ج با تعدادی از یارانش نزد یهود بنونضیر رفتند و از آنان خواستند که به موجب قرارداد فیما بین آنها در خونبهای آن دو نفری که از قبیله کلاب بوسیله عمرو بن امیه کشته شده بودند، همکاری نمایند و کمک مالی کنند. بنی نضیر گفتند: اشکالی ندارد؛ با شما همکاری میکنیم؛ اینجا منتظر باشید تا کارتان را راه بیندازیم. پیامبر اکرم ج در کنار دیوار یکی از خانههایشان به انتظار نشست تا یهودیان، به وعده خود عمل کنند. ابوبکر، عمر، علی و تعدادی از صحابه با آنجناب ج، همراه بودند. یهودیان با هم خلوت کردند وگفتند: فرصتی بهتر از این پیدا نخواهد شد. شیطان نیز بخت سیاهی را که در انتظارشان بود، زیبا جلوه داد؛ بنابراین دست به دست هم دادند تا رسول الله ج را به قتل برسانند. گفتند: چه کسی از دیوار این خانه بالا میرود و این سنگ آسیاب را بر سر محمد میاندازد و کارش را یکسره میکند؟ بدبختترین آنان عمرو بن جحاش داوطلب شد.
جبرئیل ÷، پیامبر اکرم ج را در همان دم از توطئه آنان آگاه نمود؛ پیامبر اکرم ج بلافاصله از جایش برخاست و به سرعت به سوی مدینه رفت. یاران پیامبر ج به دنبال وی راه افتادند و خودشان را به او رساندند و پرسیدند: ای رسول الله! چنان از جای برخاستید و به راه افتادید که ما متوجه نشدیم!
پیامبر اکرم ج آنان را از سوء قصد بنی نضیر باخبر نمود. چیزی نگذشت که پیامبر اکرم ج، محمد بن مسلمه س را فرستاد تا به بنی نضیر اعلان نماید: باید از مدینه بیرون بروید و از این پس، دیگر نباید احدی از شما در این شهر سکونت کند. ده روز هم مهلت دارید و هرکس که پس از این مهلت، در مدینه مانده باشد، او را گردن خواهیم زد. یهودیان که چارهای جز بیرون رفتن نداشتند، خودشان را برای رفتن آماده مینمودندکه عبدالله بن ابی منافق، کسی را نزد آنان فرستاد که بیرون نشوید؛ زیرا من دو هزار مرد رزمی تحت فرمان دارم که به قلعههایتان خواهند آمد و در دفاع از شما جانفشانی خواهند کرد. قرآن، به این گفته منافقان اشاره میکند که گفتند: «اگر شما را بیرون کردند، ما نیز همراه شما بیرون خواهیم شد و از هیچکس در ارتباط با شما فرمان نخواهیم برد و اگر با شما کار زار کردند، شما را یاری خواهیم کرد».
چون الله ﻷ رعب و وحشت را در دلهای بنی نضیر انداخت. به این ترتیب ناچارًا با پیامبر اکرم ج صلح کردند به شرط اینکه از آنجا خارج شوند، وپیامبر اکرم ج نیز به آنان اجازه داد که هر مقدار از وسایلشان را که میتوانند با خود ببرند به جز اسلحه، پس برخی بسوی خیبر و برخی بسوی شام در حرکت افتادند.
سوره حشر به صورت کامل درباره غزوه بنی نَضیر نازل شد که جزئیات این غزوه را بیان میکند. بنابراین عبدالله بن عباس ب سوره حشر را سوره بنی نضیر مینامید. [مصدر سابق]
غزوۀ نجد: پیروزی چشمگیر مسلمانان در غزوه بنی نضیر بدون هیچ تلفاتی، باعث شد منافقان از دسیسه گری آشکار بر ضد مسلمانان دست بکشند و به این ترتیب برای پیامبر اکرم ج فرصتی فراهم شد که به سرکوب نمودن بادیه نشینانی بپردازد که پس از جنگ احد، به مسلمانان آزار میرسانیدند؛ همان اعراب بادیه نشینی که در کمال گستاخی و ناجوانمردی، هیئتهای تبلیغی مسلمانان را کشته و حتی چنان گستاخ شده بودند که قصد حمله به مدینه را در سر میپروراندند. پیش از اقدام عملی پیامبر اکرم ج برای ادب دادن این دسیسه کاران، به آنجناب ج خبر رسید که اعراب بنی محارب و بنی ثعلبه از غظفان، خود را برای حمله به مدینه آماده میکنند.
پیامبر اکرم ج به سرعت از مدینه بیرون شد و به محلی بنام نجد رفت تا تخم ترس و وحشت را در دل این صحرانشینان سنگدل بکارد تا دوباره مرتکب چنین رفتار زشتی نشوند که امثال آنان با مسلمانان کرده بودند. صحرانشینانی که کارشان دزدی و چپاول بود، چنان ترسیده بودند که وقتی از حضور مسلمانان در منطقه اطلاع یافتند، به ارتفاعات کوهها گریختند. به این ترتیب مسلمانان، طوایف غارتگر را ترساندند و تمام وجودشان را آکنده از ترس و هراس نمودند و در نهایت امنیت و سلامت به مدینه بازگشتند. [رحیق مختوم ص ٣٥٥]
غزوه بدر صغری: در شعبان سال چهارم هجری غزوه بدر صغری اتفاق افتاد که به خاطر عدم وقوع مبارزه در آن به بدر صغری معروف گشت. این غزوه، به غزوه بدر موعد نیز نامیده میشود. زیرا ابو سفیان در غزوه اُحُد به پیامبر اکرم ج وعده داد که سال آینده در بدر ملاقات و مبارزه میکنیم، و پیامبر اکرم ج به این مقابله موافقت کرد.
پیامبر اکرم ج به همراه ١٥٠٠ نفر خارج شدند، و ابو سفیان با ٢٠٠٠ نفر. این در حالی بود که ابو سفیان از رفتن به این غزوه میترسید وعلاقهای به رفتن نداشت.
پیامبر اکرم ج با یارانش به بدر رسیدند و منتظر ابو سفیان شدند، و هشت شب را در این منطقه سپری نمودند، اما الله تعالی رعب ووحشت را در دل ابو سفیان انداخت، به همین دلیل وقتی ابو سفیان به عُسْفان رسید، ترسید و برگشت، در نتیجه کسانی که با او بودند نیز متفرق شدند. [مرجع: الفصول في السیرة از ابن کثیر، و السیرة النبویة في ضوء المصادر الأصلیة دراسة تحلیلیة از مهدی رزق الله أحمد، و مرواریدهای پنهان، مختصری از سیره رسول الله از موسى بن راشد العازمی ترجمه عبد الله محمد أَرْمَکی].
غزوه دومة الجندل: در ماه ربیع الاول سال پنجم هجری به پیامبر اکرم ج خبر رسید که قبایل اطراف دومة الجندل در نزدیکی شام راه را بستهاند و کاروانهای تجارتی این مسیر را مورد چور و چپاول قرار میدهند و در عین حال جمعیت زیادی را گرد آوردهاند و قصد حمله به مدینه را دارند. پیامبر اکرم ج با شنیدن این خبر، سباع بن عرفطه را بر مدینه گماشت و با ١٠٠٠ نفر از مسلمانان از مدینه حرکت کرد، وقتی به دومة الجندل رسیدند ساکنان آن پیش از رسیدن پیامبر اکرم ج فرار کردند، لشکر اسلام گوسفندان و اموال آنان را به غنیمت گرفتند؛ و چند روزی در آنجا توقف نمودند و سپس به مدینه بازگشتند. [مرجع سابق]
غزوۀ خندق: غزوه احزاب که به غزوه خندق مشهور است، در ماه شوال سال پنجم هجری رخ داد. پیامبر اکرم ج پس از تشکیل حکومت در مدینه پیمانی را با یهودیان این شهر امضاء کرد، اما در ماه شوال سال دوم هجری یهود بنی قینقاع و در سال چهارم هجری یهود بنی نضیر به مسلمانان خیانت کرده و پیمان صلح را شکستند، این خیانت در حق پیامبر اکرم ج و مسلمانان مستوجب قتل عام تمام این مکاران و خیانت پیشگان بود، ولی پیامبر ج با شفقت و مهربانی از آنها درگذشت و هر دو قبیله را از مدینه خارج کرد.
استحکام دولت اسلام بر سران کینه توز یهود سخت تمام شد و راه خیانت و خباثت را پیشه کرده، درپی لشکرکشی بر علیه مسلمانان شدند. اینها به مکه رفتند و سرداران قریش را برای جنگ با پیامبر اکرم ج و ریشه کن ساختن دولت او در مدینه تشویق کردند. سپس این دو گروه با هم نزد قبیله های غطفان و بنی سلیم رفته آنها را نیز با خود همراه ساختند و تعداد این لشکر به ده هزار جنگجو رسید. که تاریخ از آنها بنام «احزاب» ـ گروههای همپیمان ـ نام میبرد.
چون خبر آمادگی لشکر کفر برای حمله به مدینه به پیامبر اکرم ج رسید، فورا با یاران مشوره نمود، سلمان فارسی س پیشنهاد کرد با حفر خندق میتوان راه رسیدن دشمن به داخل شهر را بست و این تاکتیک جنگی بسیار خوبی بود که جنگجویان جزیره عرب با آن آشنائی نداشتند! حفر خندق قبل از رسیدن احزاب به اتمام رسید، وقتی احزاب به مدینه رسیدند با خندقی مواجه شدند که مانع ورودشان به مدینه بود.
تلاشهای قریش برای عبور از خندق با مقاومت مسلمانان روبرو شد، اما جنگ خونینی رخ نداد؛ بلکه فقط با تیر و سر نیزه یکدیگر را میزدند.در کشاکش این تیراندازیها و درگیریهای موردی، تعداد انگشت شماری از دو لشکر کشته شدند: ٦ نفر از مسلمانان و ده نفر از مشرکان و تنها یک یا دو نفر، با شمشیر کشته شدند.
از سوی دیگر یهود بنی قریظه پیمان صلح با مسلمانان را نقض نموده اعلان نمودند که بین ما و محمد ج هیچ عهد و پیمانی نیست!. منافقان نیز نفاق شان را دوباره ظاهر نموده و گفتند: محمد به ما وعده داده بود که گنجهای شاهان ایران و روم را بدست خواهیم آورد؛ در حالی که ما جرأت نمیکنیم برای قضای حاجت بیرون برویم! حتی برخی با صدای بلند در میان لشکریان گفتند: خانههای ما بدون محافظ است. لذا به ما اجازه دهید که به خانههایمان باز گردیم!
نعیم بن مسعود س با زیرکی توانست = بین لشکر احزاب بیاعتمادی ایجاد کند، از سوی دیگر تاب و توان ماندن قریشیان در مدینه به پایان رسیده بود و یهود بنی قریظه به سبب بیاعتمادی بر لشکر مکه، دست از یاری شان کشیدند و به این ترتیب اراده و عزم احزاب سست گردید. همچنان پیامبر اکرم ج بر ضد احزاب دعا نمود و گفت: «پروردگارا! ای نازل کننده کتاب و ای سریع الحساب! احزاب را شکست بده و صفوفشان را در هم بشکن و آنان را مضطرب و پریشان بگردان».
الله متعال، دعای پیامبرش ج را اجابت کرد و به دنبال تفرقهای که در صفوف دشمن افتاد، باد را مأمور کرد که خیمههایشان را به هم ریزد و دیگهایی را که بر بار داشتند، وارونه کند و طناب خیمهها را از جای بر کند و آرامش و آسایش آنان را مختل نماید. به این ترتیب الله متعال، لشکریانی از فرشتگان را فرستاد تا احزاب را متزلزل کنند و در دلهایشان ترس و وحشت بیندازند. احزاب نا امید به سرزمینشان برگشتند و امنیت و آرامش به مدینه بازگشت.
در غزوه خندق معجزاتی برای پیامبر اکرم ج رخ داد که عبارت بودند از: - زیاد شدن غذای اندک. - شکسته شدن سنگی بزرگ با سه ضربه. - بشارت به فتح فارس و روم.
جنگ احزاب، جنگ خسارت باری نبود؛ بلکه جنگی روانی بود که درگیری خونینی در آن صورت نگرفت؛ اما در واقع نبرد سرنوشت سازی در تاریخ اسلام بود که به شکست و خفت مشرکان انجامید و حکایت از آن داشت که هیچ یک از قدرتهای عربها، توانایی این را ندارد که حکومت نوپا و کوچک مدینه را ریشه کن نماید؛ زیرا هیچگاه عربها چنان نیرویی را فراهم نیاورده بودند که در جنگ احزاب، گرد آورند. از این رو پیامبر اکرم ج پس از جنگ احزاب فرمود: «اینک ما به جنگ آنان میرویم و آنان دیگر با ما نخواهند جنگید و ما به سوی آنها رهسپار خواهیم شد». [مرجع سابق]
غزوه بنی قُرَیْظه: پیامبر اکرم ج بعد از غزوۀ خندق یا احزاب به خانههایشان بازگشتند، در این زمان جبریل ÷ نازل شد و به ایشان دستور داد بدون فوت وقت به جنگ یهود بنی قُرَیْظه برود.
پیامبر اکرم ج مجدّدًا سلاحشان را پوشیدند و خارج شدند و به یارانش فرمود: «هرکس به الله و روز آخرت ایمان دارد نماز عصر را نخواند مگر در بنی قُرَیْظه» [متفق علیه]. پیامبر اکرم ج به سوی بنی قُرَیْظه حرکت کردند، و آنان را محاصره نمودند. الله ﻷ نیز رعب و وحشت را در دلهایشان انداخت، و همگی تسلیم شدند.
پیامبر اکرم ج دستور دادند مردان یهود که ٤٠٠ جنگجو بودند بسته شوند، ایشان تصمیم گیری در مورد آنان را به سَعْد بن مُعاذ س ـ که رئیس قبیله اوس بود ـ واگذار کرد. سَعْد بن مُعاذ را که در غزوه خندق مجروح شده بود، سوار بر الاغی آوردند. پیامبر اکرم ج به او فرمودند: «حکم بنی قُرَیْظه را به تو سپردم». وقتی سعد س نزدیک پیامبر ج رسید، پیامبر ج فرمود: به احترام سردارتان بلند شوید، و چون او را از الاغ پایین آوردند، گفتند: ای سعد! این جماعت، تسلیم حکم تو شدهاند. سعد س گفت: آیا قضاوتم درباره اینها اجرا خواهد شد؟گفتند: آری. گفت: آیا مسلمانان وکسانی که اینجا حضور دارند، حکم مرا میپذیرند و اجرا میکنند؟ گفتند: آری. آنگاه سعد به خاطر احترام و تعظیم پیامبر اکرم ج با دستش به طرف آنجناب ج اشاره نمود، ولی چیزی نگفت. پیامبر ج فرمود: آری، برای من هم قابل قبول است. سعد س گفت: قضاوت من این است که مردان کشته و زنان و بچهها اسیر شوند و اموالشان بین مسلمانان تقسیم گردد. پیامبر اکرم ج فرمود: «در مورد اینها، عیناً همان حکمی را صادر کردی که الله از بالای هفت آسمان، صادر کرده بود».
قضاوت سعد س در نهایت عدالت و انصاف بود، زیرا بنوقریظه علاوه بر خیانتی که مرتکب شدند، برای مقابله با مسلمانان یک هزار و پنجصد شمشیر و دو هزار نیزه و سیصد زره و پنجصد سپر دفاعی آماده کرده بودند که پس از فتح و پیروزی، به دست مسلمانان افتاد.
به این ترتیب دشمنان نیرنگباز و خیانتکار، بکلی نابود شدند؛ آنانی که پیمانهای مؤکد را شکستند و با احزاب، در شرایطی بر ضد مسلمانان همدست شدند که مسلمانان در بحرانیترین لحظات بسر میبردند.
آری؛ یهودیان بنی قریظه با این کارشان در ردیف بزرگترین جنایت کاران جنگی قرار گرفتند و سزاوار محاکمه و اعدام شدند. زخم سَعْد س سر باز کرد، و به سبب آن از دنیا رفت. وقتی سَعْد بن مُعاذ س از دنیا رفت پیامبر اکرم ج فرمودند: «عرش الله ﻷ از مرگ سَعْد بن مُعاذ به لرزه در آمد». [مرجع سابق]
سَرِیّۀ عبد الله بن عتیک س: در ذیقعده یا ذیحجه سال پنجم هجری، سریهای بسوی سلام بن ابی الحقیق اعزام گردید. سلام بن ابی الحقیق که کنیهاش ابورافع بود، یکی از بزرگترین جنایتکاران یهود به شمار میرفت که احزاب را علیه مسلمین بسیج کرده و اموال و مواد غذایی فراوانی در اختیار آنان گذاشته بود. وی، به پیامبر اکرم ج آزار زیادی میرساند. پس از بازگشت مسلمانان از بنی قریظه، خزرجیان از رسول الله ج اجازه خواستند تا سلام را بکشند. پیامبر اکرم ج اجازه داد و در عین حال از کشتن زنان و بچهها نهی نمود. برای این منظور پنج تن از بنی سلمه به فرماندهی عبدالله بن عتیک به سوی خیبر به راه افتادند. زیرا قلعه ابو رافع، در آنجا بود. این گروه با حیله و هوشیاری بر ابو رافع وارد شدند و او را کشتند و پای عبدالله بن عتیک س شکست و او را بر پشتشان حمل کردند و از طریق جویی که به یکی از چشمههایشان منتهی میشد، از قلعه بیرون رفتند. خزرجیان، عبدالله بن عتیک س را بر دوش خود حمل کردند و نزد پیامبر اکرم ج رفتند. عبد الله میگوید: وقتی جریان را برای پیامبر اکرم ج تعریف کردم. آنجناب ج فرمود: پایت را دراز کن. پایم را دراز کردم و دست کشید، چنان خوب شد که گویا اصلا هیچ دردی در بدنم نبوده است. [مرجع سابق]
سریه محمد بن مسلمه س: سریه اعزامی محمد بن مسلمه س با سی سوار، به سوی قرطا عازم شد. قرطا در ناحیه ضریه از منطقه بکرات در سرزمین نجد واقع شده و از مدینه هفت شبانه روز فاصله دارد. این سریه در دهم محرم سال ششم هجری به سوی طایفه بنی بکر بن کلاب حرکت کرد و بر آنان شبخون زد؛ آنها همه فرار نمودند و مسلمانان، چارپایان و گوسفندان زیادی به غنیمت گرفتند، و در ٢٩ محرم به مدینه بازگشتند. [مرجع سابق]
غزوه بنولحیان: در ربیع الاول یا جمادی الاولی سال ششم هجری، پیامبر اکرم ج به همراه دوصد تن از یارانش خارج شد و در مدینه، عبد الله ابن ام مکتوم را به عنوان جانشین خود تعین نمود و چنان وانمود کرد که به سوی شام میرود. آنگاه شتابان مسیر بنی لحیان را در پیش گرفتند تا به «غران» در بین «امج» و «عسفان» رسیدند؛ غران، همان مکانی است که یاران رسول الله ج در آنجا به شهادت رسیدند؛ به همین خاطر رسول اکرم ج برایشان طلب رحمت و دعای خیر نمود.
بنولحیان، طایفهای بودند که در رجیع به ١٠ نفر از یاران پیامبر خیانت کردند و موجب اعدام آنان شدند. از آنجا که محل سکونت بنی لحیان، در وسط سرزمین حجاز و نزدیک به مکه بود و درگیریهای شدیدی میان مسلمانان و قریش و نیز صحرانشینان وجود داشت، پیامبر اکرم ج صلاح نمیدانست که در دل سرزمین دشمن نفوذ کند؛ ولی هنگامی که احزاب شکست خوردند و توان و کیان آنان، رو به سستی و ناتوانی نهاد و تا حدودی ضعیف شدند، آن وقت پیامبر اکرم ج گفت: اینک وقت آن رسیده که از بنی لحیان انتقام بگیریم. بنو لحیان از آمدن پیامبر اکرم ج باخبر شدند و به کوهها فرار کردند، و کسی از آنان گرفتار نشد. پیامبر ج دو روز در سرزمین آنان اقامت کرد و سریههای مختلفی به این طرف و آن طرف اعزام نمود؛ ولی کسی از آنان به دام نیفتاد و سپس به عسفان رفت و ده سوارکار را به کراع الغمیم فرستاد تا قریش را از آمدنش آگاه کند و سپس به مدینه بازگشت؛ رفت و برگشت ایشان چهارده روز بطول انجامید. [مرجع سابق]
سریه عکاشه بن محصن س به سوی غمر: در ربیع الاول یا ربیع الآخر سال ششم هجری عکاشه س با ٤٠ نفر به طرف غمر، بیرون شد و غمر نام آبی از بنواسد است. تمام آن قوم، گریختند و مسلمانان، دوصد شتر به غنیمت گرفتند و با خود به مدینه بردند. [مرجع سابق]
سریه محمد بن مسلمه به ذی القصه: در ربیع الاول یا ربیع الاخر سال ششم هجری محمدبن مسلمه س با ده رزمنده به ذی القصه در دیار بنی ثعلبه رفت و چون به آنجا رسیدند، صد تن از بنی ثعلب، که در کمین آنها بودند، آنان را زیر نظر گرفتند تا این که خوابیدند؛ آنگاه بر آنان یورش برده و همه آنها را کشتند بجز ابن مسلمه که زخمی شد و فرار کرد.
سریه ابی عبیده بن جراح به ذی القصه: در ربیع الاخر سال ششم هجری پیامبر اکرم ج ابو عبیده س را فرستاد که انتقام محمدبن مسلمه را بگیرد؛ او با ٤٠ نفر به راه افتاد و تمام شب را پیاده طی کردند و صبح به دیار بنی ثعلبه رسیدند و بر آنان حمله کردند؛ همه پا به فرار گذاشتند بجز یک نفر که دستگیر شد و پس از آن مسلمان شد؛ البته چارپایان و گوسفندان فراوانی به غنیمت گرفتند. [مرجع سابق]
سریه زید بن حارثه س به جموم: در ربیع الاخر سال ششم هجری زید س به جموم اعزام شد؛ جموم نام آبی از بنی سلیم در مرالظهران است. وقتی زید س، به دیار آنان رسید، زنی از مزینه به نام حلیمه را دستگیر کرد. حلیمه، مسلمانان را به یکی از محلههای بنی سلیم راهنمایی کرد و بدین ترتیب مسلمانان، به چارپایان و گوسفندان و اسیران فراوانی دست یافتند. و چون به مدینه آمدند، پیامبر اکرم ج آن زن را آزاد کرد. [مرجع سابق]
سریه زید بن حارثه س به عیص: پیامبر اکرم ج در جمادی الاخر سال ششم هجری سریه دیگری به فرماندهی زید س را به جایی به نام عیص گسیل فرمود که مشتمل بر هفتاد سوار بود. آنان رفتند و همه اموال قافله قریش را که ابو العاص داماد رسول الله ج کاروانسالارش بود، به غنیمت گرفتند. ابوالعاص فرار کرد و نزد زینب آمد و امان خواست و از زینب خواست که از پیامبر ج بخواهد تا اموال قریش را به او برگرداند. زینب نیز این کار را کرد و پیامبر اکرم ج بدون اینکه مردم را مجبور کند، غیر مستقیم از مردم خواست که خواستهاش برآورده شود؛ مردم نیز موافقت کردند و اموال را به ابو العاص تحویل دادند و ابو العاص به مکه رفت و اموال را به صاحبانشان تحویل داد و سپس مسلمان شد و هجرت نمود. [مرجع سابق]
سریه زید س به طرف یا طرق: در جمادی الاخر سال ششم هجری؛ زید س با پانزده رزمنده به سوی بنی ثعلبه رفت. آن جماعت، فرار کردند؛ زیرا میترسیدند که پیامبر ج به آنها حمله کند؛ به همین دلیل گوسفند و شتر فراوانی نصیب مسلمانان شد و این سریه چهار شبانه روز طول کشید. [مرجع سابق]
سریه زید س به وادی القری: در رجب سال ششم هجری زید س با دوازده تن برای کسب اطلاعات از تحرکات احتمالی دشمن، عازم وادی القری شد. در آنجا ساکنان وادی القری به آنان یورش بردند و نه نفر از آنان را به شهادت رساندند، ولی سه نفر دیگر از جمله زید گریختند. [مرجع سابق]
غزوۀ بنی مُصْطَلِق یا مریسیع: گرچه این غزوه از نظر نظامی،گسترده و دامنه دار نبود، اما در این غزوه حوادثی رخ داد که از یک سو موجب بروز پریشانی در جامعه اسلامی گردید و از سوی دیگر، اسباب رسوایی منافقان را فراهم نمود. همچنین به دنبال اتفاقاتی که در غزوه بنی مصطلق روی داد، مجموعهای از قوانین جزایی، تشریع گردید که سیمای ویژهای از لحاظ کرامت و طهارت، به جامعه اسلامی بخشید.
این غزوه در شعبان سال ششم هجری رخ داد، که به غزوه مُرَیْسِیع نیز معروف است، علت این غزوه این بود که حارث بن أبی ضِرار افرادی را برای حمله به مدینه جمع کرده بود. پیامبر اکرم ج با ٧٠٠ نفر از یارانشان به سوی آنان در حرکت افتاد و زید بن حارثه س را در مدینه به عنوان جانشین خود تعیین نمود.برخی هم گفتهاند: ابوذر س را بر مدینه گماشت.
در این غزوه پرچم مهاجرین بدست ابوبکر صدیق س و پرچم انصار بدست سعد بن عباده س بود، وقتی لشکر اسلام به مریسیع رسیدند ساعتی با تیراندازی طرفین سپری شد؛ آنگاه پیامبر اکرم ج دستور حمله داد و با همین حمله پیروز شدند و مشرکان شکست خوردند و عدهای از آنان به قتل رسیدند و زنان و بچههایشان اسیر شدند و تعدادی مواشی و گوسفند نیز از آنان به غنیمت گرفتند. در این غزوه از مسلمانان فقط یک نفر کشته شد که او را مردی از انصار، به گمان اینکه از دشمن است، اشتباها به قتل رسانید.
در این غزوه گروهی از منافقان که معمولا در غزوات دیگر شرکت نمیکردند، بیرون شدند، آنان سخت در تلاش بودند تا در صفوف مسلمین، تفرقه ایجاد کنند و از این رو تبلیغات منفی گستردهای بر ضد پیامبر اکرم ج به راه انداختند.
از جمله در قضیۀ افک یا تهمت بزرگ بر ام المؤمنین عایشه صدیقه ل، دشمن الله و رسول ج، عبدالله بن ابی، آن مرد پلید، از شدت حسد و نفاقی که داشت با آب و تاب تمام شروع به پخش کردن قضیه افک نمود؛ وی، تا آنجا که توانست این ماجرا را شاخ و برگ داد و برایش طول و تفصیل ساخت و پرداخت. یارانش نیز در این راستا، هرچه توانستند، کردند. این تهمت و بهتان بزرگ بر پیامبر اکرم ج و همسر طاهره شان ام المؤمنین عایشه ل سخت تمام میشد، تا آنکه آیاتی از سوره النور، در ارتباط با ماجرای افک و پاکی عایشه صدیقه ل نازل شد. سپس تعدادی از اهل افک شلاق خوردند این در حالی است که بر عبدالله بن ابی، آن مرد پلید و سرکرده منافقان که داستان افک را ساخت و پرداخت، این حد شرعی را جاری نکردند؛ شاید بدین دلیل که اجرای حدود شرعی، از عذاب گنهکاران میکاهد؛ در حالی که خداوند به عبدالله بن ابی، وعده عذاب بزرگی در آخرت را داده بود و شاید هم به خاطر همان مصلحتی که پیامبر اکرم ج از کشتن عبدالله بن ابی، صرف نظر کرد، از همان بابت نیز از اجرای حد شرعی بر ابن ابی، خودداری فرمود. به این ترتیب پس از یک ماه، ابر سیاه شک و تردید و پریشانی و اضطراب، از جو مدینه کنار رفت و سرکرده منافقان ابن ابی رسوا و بیآبرو شد. [مرجع سابق]
غزوۀ حُدَیْبِیَه: در ذی القعده سال ششم هجری پیامبر اکرم ج اعلام کردند که به عمره میروند، و به یارانشان خبر دادند خواب دیدهاند که یشان و یارانشان در امنیت کامل و در حالیکه سرهایشان را تراشیدهاند به مکه وارد میشوند. صحابه از این خبر بسیار خوشحال شدند، و برای همراهی ایشان آماده شدند.
پیامبر اکرم ج با ١٤٠٠ نفر از یارانشان از مدینه به سوی مکه حرکت کردند. و از همسرانشان نیز ام سلمه هند بنت أبی أمیه ل با ایشان بود. در این سفر، پیامبر ج سلاحی را با خود حمل نکردند، مگر سلاحی که یک مسافر به همراه خود حمل میکند که عبارت بود از شمشیرهایی که در غلاف بودند. و ٧٠ شتر را نیز برای قربانی با خود داشتند.
خبر آمدن پیامبر اکرم ج به مکه برای ادای عمره به قریشیان رسید. آنها گفتند: «به خدا قسم بر ما وارد نخواهد شد». و برای جلوگیری از ورود مسلمانان به مکه گردانی را به فرماندهی خالد بن الولید که هنوز مشرک بود، آماده کردند. اما پیامبر اکرم ج از رویارویی با لشکر کفار خودداری کرد، و وقتی در حُدَیْبِیَه مستقر شدند نماینده قریش بُدَیْل بن وَرْقاء به همراه چند نفر نزد ایشان آمد. بُدَیْل به پیامبر ج گفت: همانا قریش برای جنگ با تو برای جلوگیری از ورودت به مکه خارج شده است. پیامبر اکرم ج فرمود: «ما برای جنگ نیامدهایم، بلکه برای ادای عمره آمدهایم». سپس پیامبر ج عثمان بن عفان س را نزد ابو سفیان رئیس مکه فرستادند که به آنها بگوید برای جنگ نیامدهاند، بلکه قصد ادای عمره دارند. اما به پیامبر اکرم ج خبر تادرستی رسید که گویا عثمان به قتل رسیده است. با شنیدن این خبر پیامبر ج به یارانشان دستور دادند بیعت کنند. این بیعت زیر درختی صورت گرفت وبه بیعت رضوان معروف شد. طوریکه الله متعال در سوره فتح به آن اشاره نموده است.
وقتی قریش خبر بیعت اصحاب رسول الله ج را شنیدند، ترسیدند و به صلح روی آوردند. به این سبب سُهَیل بن عمرو را فرستادند که با پیامبر ج مذاکره کند. پس از مذاکره، توافق بر این مسائل صورت گرفت:
- مسلمانان امسال بر گردند وبه مکه وارد نشوند، و به جای آن سال آینده بیایند، و ٣ روز را در مکه بمانند.
- هر قبیلهای مختار است که با محمد ج هم پیمان شود یا با قریش.
- هر کسی به عنوان مسلمان نزد محمد ج آمد به قریش بازگردانده شود، و هر کس که مرتد شد و نزد قریش آمد به محمد ج بازگردانده نمیشود. این بند سختترین بند بر مسلمانان بود.
- تا ١٠ سال بین دو طرف ـ مسلمانان و قریش ـ جنگی نخواهد بود. در این ١٠ سال مردم در امنیت باشند و هیچ کسی به دیگری تعرض نکند.
همان بود که پیامبر اکرم ج سر مبارکشان تراشید و شترشان را ذبح کرد. وقتی صحابه این را دیدند فهمیدند که کار تمام شده است. پس همۀ آنان (رضی الله عنهم) سر خود را تراشیده و شترهای شان را ذبح نمودند و از احرام بیرون آمدند.
در واقع صلح حدیبیه دست آورد و فتح عظیمی برای مسلمانان بود، چون بعد از این صلح، دعوتگران آزادانه و با امنیت تام برای مردم از عظمت این دین و آسانی و رحمتش میگفتند. و این صلح سبب شد تا مردم گروه گروه به دین الله وارد شوند. چنانکه عدهای از قهرمانان قریش نیز مسلمان شدند از جمله: عمرو بن عاص، خالد بن ولید و عثمان بن طلحه. هنگامی که آنان، نزد پیامبر اکرم ج آمدند، آنجناب ج فرمود: مکه پارههای جگرش را به سوی ما افکنده است». [مرجع سابق]
غزوه ذی قَرَد: سه روز پیش از غزوۀ خیبر غزوه ذی قَرَد اتفاق افتاد که به غزوه غابة نیز معروف است، و قهرمان این غزوه سَلَمَة بن الأَکْوَع س بود. سبب این غزوه این بود که عبد الرحمن بن عُیَیْنة بن حصن و همراهانش به اطراف مدینه حمله کرد و ٢٠ شتر پیامبر ج را گرفت و یکی از مسلمانان را کشت و فرار کرد. سَلَمَة بن الأَکْوَع با دویدن و پرتاب نیزه و کمان خود به آنان رسید، تا اینکه توانست تعدادی از شتران پیامبر ج را بازپس گیرد. خبر به پیامبر اکرم ج رسید و در مدینه برای کمک ندا زده شد. سوارکاران صحابه به دور ایشان ج جمع شدند با پیامبر اکرم ج خارج شدند و آنان را دنبال نمودند. ناگهان دیدند که سَلَمَة بن الأَکْوَع همه شتران را برگردانده است، و ابو قَتَادة حارث بن رِبْعی سوارکار پیامبر ج به عبد الرحمن بن عُیَیْنة رسید و او را به قتل رساند. پیامبر ج فرمود: «امروز بهترین سوارکارما ابو قَتَادة و بهترین پیاده نظاممان سَلَمَة است». پیامبر اکرم ج با یاران باوفایش پیروز مندانه به مدینه بازگشتند، در حالی که همه شترانشان بازگردانده شده بودند، و یارانشان به دور ایشان میچرخیدند. [مرجع سابق]
غزوۀ خَیْبر: پس از آنکه پیامبر اکرم ج با قریش پیمان صلح امضا کرد و از طرف آنان که قویترین دشمن مسلمانان بشمار میرفتند مطمین شد تصمیم گرفت مسأله یهودیان و قبایل نجد را حل و فصل کند تا صلح آرامش بر جزیره حاکم شود و بتوانند دین الله را در فضای امنیت تبلیغ کنند. از آنجا که خیبر لانه دسیسهها و مرکز برنامه ریزیهای نظامی علیه پیامبر اکرم ج و شعله ور نمودن جنگها علیه ایشان بود، بر مسلمانان لازم بود پیش از هر اقدامی، این لانه را از بین ببرند. زیرا اهل خیبر بودند که احزاب و قبیله بنی قریظه را بر ضد پیامبر اکرم ج بسیج نمودند و با منافقان مدینه ارتباط برقرار نمودند و خودشان نیز را برای چنگ مستقیم با پیامبر اکرم آمادگی گرفتند. برای از بین بردن و خنثی نمودن همچو اقدامات خصمانۀ یهود خیبر که در حقیقت محل فتنه انگیزی علیه مسلمانان بود پیامبر اکرم ج مجبور شد، دست بعمل نظامی ببرد.
ایشان ج در محرم سال هفتم هجری بسوی خیبر در حرکت افتاد، و دستور داد که هیچ کس با ایشان خارج نشود مگر کسانی که در حُدَیْبِیَه حضور داشتهاند، که تعدادشان ١٤٠٠ نفر بود. وقتی به خیبر رسیدند یهودیان خیبر آنها را دیدند و ترسیدند. قلعههایشان را بستند و فریاد میزدند: محمد و لشکرش. هنگامی که پیامبر اکرم ج ترس و هراس یهود را دید فرمود: «الله أکبر، خیبر ویران گردید. ما وقتی به سرزمین قومی وارد شویم آنروز برای آن قوم انذار داده شده، بامداد بدی خواهد بود». محاصره قلعههای خیبر شروع شد و شدت گرفت، پیامبر ج فرمود: «فردا پرچم را به کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند و رسول نیز او را دوست دارند». وقتی صبح شد، همه نزد پیامبر اکرم ج آمدند و همه امیدوار بودند که پرچم جنگ به ایشان داده شود. پیامبر ج پرسید: علی کجاست؟ گفتند: چشمانش درد میکند. فرمود: کسی را دنبالش بفرستید. وقتی علی س را آوردند، پیامبر ج از آب دهان مبارک به چشمان وی مالید و برای او دعا کرد؛ علی، بهبود یافت چنان که گویی اصلا دردی نداشته است.
آری قهرمانیهای صحابه و حملات پیهم آنان دشمن را در هم میکوبید. زُبَیْر بن عَوَّام، علی بن أبی طالب، أبو دُجَانه، سَلَمَة بن الأَکْوَع ودیگر صحابه ش جانفشانیهای زیادی کردند. علی بن أبی طالب س، قهرمان یهود مَرْحَب یهودی را به قتل رساند. زُبَیْر نیز یاسر برادر مَرْحَب را کشت وبیش از نیمی از خیبر فتح گردید. وقتی یهود خیبر در هلاکت خود به یقین رسیدند تسلیم شدند و از پیامبر اکرم ج خواستند بر باقیمانده خیبر مذاکره کنند. پیامبر ج نیز موافقت کرد.
یهود خیبر از پیامبر ج خواستند به آنان اجازه ماندن بدهند، به شرط اینکه به عنوان کارگر در مزارع کار کنند و نصف ثمر سالانه برای آنها باشد. پیامبر اکرم ج موافقت کرد، و مسلمانان با فتح خیبر ثروتمند شدند.
قبل از تسلیم شدن خیبر و صلح طرفین، صَفِیّه بنت حُیَیّ بن اَخْطَب و دیگران اسیر شدند، پیامبر اکرم ج اسلام را بر صَفِیّه عرضه کردند و مسلمان شد. وقتی صَفِیّه مسلمان شد پیامبر اکرم ج او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود، به این صورت صَفِیّه ل جزو امهات المؤمنین گردید. یهود خیبر تا دوران خلافت عمر بن الخطاب س در آنجا ماندند تا اینکه یکی از مسلمانان را کشتند. عمر از آنان خواست که قاتل را تحویل دهند اما نپذیرفتند، به همین دلیل عمر س آنان را از جزیرة العرب اخراج و به شام فرستاد، و جزیرة العرب را از وجود آنان پاک کرد. [مرجع سابق]
فتح فدک: وقتی یهود فدک از عملکرد پیامبر اکرم ج با یهود خیبر آگاهی یافتند به وحشت افتادند؛ لذا کسی را نزد پیامبر ج فرستادند تا با ایشان قرارداد صلحی همانند خیبریان ببندد. پیامبر اکرم ج نیز پیشنهاد آنها را پذیرفت. به این ترتیب فدک، ملک خالص شد؛ زیرا مسلمانان برای فتح آن زحمتی متحمل نشده و هیچ اسب و شتری را به تاخت و تاز درنیاورده بودند. [مرجع سابق]
غزوه وادی القری: در وادی القری گروهی از یهودیان با جماعتی از اعراب اجتماع کرده بودند، به مجرد اینکه مسلمانان در وادی القری فرود آمدند، یهودیان که از پیش آماده بودند، آنها را تیرباران کردند و مدعم یکی از غلامان پیامبر ج کشته شده مردم گفتند: بهشت بر او گوارا باد! پیامبر اکرم ج فرمود: «هرگز! سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، همان لباسی که روز خیبر از غنیمت برداشته بود و در تقسیم نیامد، بر او شعلهور خواهد شد». پیامبراکرم ج پس از فتح وادی القری چهار روز در آنجا توقف نمود و اموال غنیمت را بین یارانش تقسیم کرد و یهودیان را بر زمینهای زراعتی و نخلستانها گماشت که مانند اهل خیبر سالانه نیمی از محصولات را تحویل مسلمانان بدهند. [مرجع سابق]
فتح تیماء: وقتی خبر تسلیم شدن خیبر و فدک و وادی القری به یهود تیماء رسید، از خود هیچگونه مقاومتی در مقابل مسلمانان نشان ندادند؛ بلکه کسی را نزد پیامبر ج فرستادند و تقاضای صلح نمودند؛ پیامبر اکرم ج نیز از آنان پذیرفت و به آنان اجازه داد که آنجا بمانند و اموالشان در دست خودشان باشد. [مرجع سابق]
غزوه ذات الرِّقَاع: غزوۀ ذات الرِّقَاع بنا به قول صحیح بعد از غزوه خیبر رخ داد، و به این نام نامیده شد چون سپاه اسلام در این غزوه به خاطر نداشتن کفش، به دور پاهایشان پارچه پیچیده بودند. سبب این غزوه این بود که به پیامبر اکرم ج خبر رسیدگروههایی از غَطَفان قصد حمله به مدینه را دارند، و پیامبر ج با ٤٠٠ نفر از یارانشان به سوی آنان حرکت کردند. وقتی غَطَفان از خروج پیامبر ج بسوی شان خبر شدند به هر طرف فرار کردند. هنگامیکه پیامبر ج به مکان تجمعشان رسید هیچکدام از آنها نبودند. پیامبر اکرم ج در این غزوه نماز خوف خواندند. ایشان ج بدون هیچ درگیری با مشرکان به سوی مدینه بازگشتند. [مرجع سابق]
غزوه مُؤْتَة: غزوۀ مؤته در جمادی الأول سال هشتم هجری بین مسلمانان و غساسنه اتفاق افتاد. با وجود اینکه رسول اکرم ج خودشان در این جنگ شرکت نکرد اما به غزوه معروف شد. چون الله ﻷ اتفاقات این غزوه را به ایشان در حالیکه که در مدینه بودند نشان میداد.
سبب این غزوه کشته شدن حارث بن عُمَیر س فرستاده پیامبر اکرم ج بود. آنجناب ج او را با نامهای به سوی پادشاه بُصری شُرَحْبیل بن عمرو الغَسّانی که از جانب قیصر روم، حاکم بلقای شام بود فرستاد، در راه شُرَحْبیل بن عمرو الغَسّانی وقتی فهمید که حارث مسلمان است او را به قتل رساند. البته قتل سفیران و فرستادگان از شنیعترین جرمها بود. و عرف و عادت بر این بود که سفیران کشته نشوند وبه آنان تعرض نشود. پس از این غدر و خیانت بزرگ پیامبر ج به مردم دستور داد که برای جنگ با غساسنه آماده شوند. ایشان ج ٣٠٠٠ رزمنده را آماده و بسوی بصری اعزام نمود. آنجناب ج زید بن حارثه س را فرمانده لشکر و جعفر بن أبی طالب س را به عنوان جانشین فرمانده منصوب نمود. در صورت کشته شدن جعفر س عبد الله بن رَواحه س جایگزین او مقرر شد. و پرچمی سفید رنگ را به دست زید بن حارثه س داد. و به آنان سفارش کرد به محل کشته شدن حارث بن عمیر س بروند و نخست آنان را به اسلام دعوت دهند، اگر پذیرفتند که در امان هستند؛ در غیر این صورت با استعانت از الله با آنها بجنگند. همچنین خطاب به آنها فرمود: «به نام الله در راه الله با کسانی که کفر ورزیدند؛ بجنگید؛ خیانت نکنید؛ پیمان شکنی نکنید و هیچ بچه و زنی را نکشید، به افراد پیر و سالخورده تعرض نکنید و به کسانی که برای عبادت در صومعه هستند، کاری نداشته باشید و درختان خرما و دیگر درختان را قطع نکنید و هیچ خانهای را خراب نکنید». [مختصر سیرة الرسول، ص ٣٢١ و رحمة للعالمین (٢/٢٧١)]
در این غزوه خالد بن الولید س نیز حضور داشت و این اولین نبردی بود که خالد س بعد از مسلمان شدنش در آن شرکت میکرد. وقتی لشکر مسلمانان به منطقه مَعَان رسیدند به آنان خبر رسید که تعداد لشکریان غساسنه ٢٠٠ هزار نفر با مساعدت روم میباشد. این در حالی که مسلمانان به هیچ وجه انتظار رو به رو شدن با چنین سپاه عظیمی را نداشتند، اما با این وجود از کثرت سپاهیان دشمن نهراسیدند. با رسیدن لشکر مسلمانان به منطقه مُؤته، دو لشکر با یکدیگر روبرو شدند، ٣٠٠٠ سرباز مسلمان در مقابل ٢٠٠ هزار سرباز دشمن!
نبرد نابرابر آغاز شد اما دلاوریهای صحابه ش دشمنانشان را حیرت زده کرده بود، الله ﻷ اتفاقات معرکه را به پیامبر ج در مدینه نشان میداد. نخست زید بن حارثه س پرچم را به دست گرفت و با شدت و حرص تمام وبا دلیری وشجاعت بسیار به همراه مسلمانان شروع به جنگیدن کرد تا اینکه به شهادت رسید. با شهادت زید س، پرچم را جعفر بن أبی طالب س به دست گرفت، و نبرد بینظیری را آغاز نمود وی جنگید تا دست راستش قطع شد؛ پرچم را به دست چپش گرفت و همچنان جنگید تا دست چپش نیز قطع شد؛ آنگاه پرچم را با هر دو بازویش گرفت و پرچم را برافراشته نگه داشت تا این که شهید شد. وقتی جعفر س شهید شد، پرچم را عبد الله بن رَواحه س به دست گرفت، او سوار بر اسپش حمله کرد و با کفار جنگید تا اینکه او نیز به شهادت رسید. چون رسول الله ج بعد از او کسی را مکلف نکرده بود، بنابر این ثابت بن أقرَم س پرچم را به دست گرفت. مسلمانان گرد او جمع شدند که در بینشان خالد بن الولید س بود. ثابت س پرچم را به خالد س سپرد، وقتی خالد س پرچمدار شد، رسول الله ج به یارانش در مدینه فرمودند: «پرچم را شمشیری از شمشیرهای الله به دست گرفت». خالد س توانست سپاه مسلمانان را مرتب کند، و در مقابل طوفان بزرگ دشمنانش ثابت قدم شود، و حمله را آغاز کند. همچنین او توانست لشکر مسلمانان را حفظ کرده، و بدون خسارت عقب نشینی کند، و به مدینه بازگردد. [مرجع: الفصول في السیره از ابن کثیر، و السیرة النبویة في ضوء المصادر الأصلیة دراسة تحلیلیة از مهدی رزق الله أحمد، و مرواریدهای پنهان، مختصری از سیره رسول الله ج از موسى بن راشد العازمی ترجمه عبد الله محمد أَرْمَکی].
هرچند مسلمانان نتوانستند در این جنگ انتقامی را که به خاطر آن دشواریها و تلخیها چشیده بودند، بگیرند، اما برای نشان دادن قدرت نظامیشان به دنیای آن روز، تأثیر بزرگی داشت. به گونهای که تمام عربها را به وحشت انداخت؛ زیرا رومیان در آن زمان قویترین قدرت روی زمین بودند، از طرفی این جنگ، سرآغاز و مقدمه فتوحات بعدی مسلمانان در قلمرو روم و فتح سرزمینهای دوردست توسط مسلمانان مجاهد گردید. [رحیق مختوم ص٤٧٠]
سَرِیّه ذات السَّلاسِل: وقتی پیامبر اسلام ج در جنگ مؤته از موضع قبایل عرب ساکن در اطراف شام مبنی بر همدستی با رومیان بر ضد مسلمانان، اطلاع یافت، احساس کرد که لازم است چارهای بیندیشد تا میان آنها و رومیان جدایی بیفکند و زمینهای فراهم بیاورد که شامیان، با مسلمانان متحد شوند. ایشان ج برای اجرای این نقشه عمرو بن عاص س را انتخاب نمود؛ زیرا مادربزرگش زنی از طایفه بلی بود، پس او را در جمادی الآخر سال هشتم هجری با ٣٠٠ نفر اعزام نمود. و هدف، مبارزه با گروهی از قبیله قُضاعة بود که برای حمله به مدینه آماده شده بودند. عَمرو س به آنان حمله کرد و خسارتهای سنگینی به آنان وارد نمود. او پیروزمندانه به مدینه بازگشت. هیچ یک از افراد لشکر مسلمانان در سریهی ذات السَّلاسِل کشته یا زخمی نشدند، و رسول الله ج با دیدن آنان بسیار مسرور گشت. ذات سَلاسل یا ذات سُلاسل، سرزمینی در آن سوی وادی القری است که فاصله آن تا مدینه، مسافت ده روز است. [مرجع سابق]
سریه ابوقتاده س: این سریه در شعبان سال هشتم هجری اعزام شد. انگیزهاش، این بود که بنی غطفان در ناحیه خضره ـ سرزمین بنی محارب در نجد ـ به قصد جنگ با مسلمانان جمع شدند. بنابراین پیامبر اکرم ج ابو قتاده حارث ربعی را با ١٥ نفر بسوی آن اعزام کرد؛ ابو قَتَاده س و همراهانش توانستند به این گروه حمله کنند و عدهای از آنان را به قتل برسانند و عدهای دیگر را به اسارت بگیرند. و گروهی نیز فرار کردند. [مرجع سابق]
غزوه فتح مکه: در ١٠ رمضان سال هشتم هجری بزرگترین فتح اسلام رخ داد؛ یعنی فتح مکه، فتح مکه یک روز تاریخی بود که الله ﻷ با آن دین و پیامبرش را عزت داد.
سبب این فتح بزرگ، خیانت بنی بَکْر و قریش به قبیله خُزَاعه بود که در صلح حُدَیْبِیَه با رسول الله ج هم پیمان شده بودند و ٢٠ نفر از آنان را کشتند. عمرو بن سالم خُزَاعِی خبر خیانت بنی بکر و قریش را برای رسول اکرم ج آورد. رسول اکرم به عمرو فرمود: «ای عمرو بن سالم پیروز شدی». سپس گروهی از خزاعه نیز از مکه خارج شدند و خبر این خیانت را به رسول اکرم ج دادند. قریشیان از این خیانت ترسیدند و ابو سفیان را برای صلح مجدّد با پیامبر اکرم ج فرستادند، اما فایدهای نداشت و ایشان ج نپذیرفت، و ابو سفیان نا امید برگشت. پیامبر اکرم ج برای این فتح بزرگ آماده شد، و از پروردگار خود طلب کرد که این خبر به قریش نرسد، و فرمودند: «یا الله جاسوسها و خبرها را از قریش بگیر». سپس به یارانشان دستور به حرکت داد، و به همه قبایل مسلمان پیغام فرستادند که برای خروج با ایشان آماده شوند. ١٠ هزار نفر برای فتح مکه آماده شدند، بزرگترین لشکرکشی اسلام تا آن زمان. ایشان ج روز دهم رمضان سال هشتم هجری از مدینه خارج شدند. ایشان ج راهشان را به سوی مکه ادامه دادند. وقتی شب به منطقه ظَهْران رسیدند به اصحاب خود دستور دادند که آتش بیفروزند. ابو سفیان و حَکیم بن حِزام و بُدَیْل بن وَرْقاء برای کسب خبر از مکه بیرون آمدند. وقتی به منطقهای به نام مَرّ ظَهْران رسیدند، ناگهان آتش بسیار زیادی را مشاهده نمودند، و از دیدن آن بسیار وحشت کردند. عباس س ابو سفیان رئیس مکه را به همراه حَکیم بن حِزام و بُدَیْل بن وَرْقاء دید، و او را قانع کرد که تسلیم شود و قریش را نیز از مبارزه باز دارد. وقتی ابو سفیان لشکر پیامبر اکرم ج را دید، فهمید که نمیتواند با ایشان مبارزه کند و با تسلیم شدن موافقت کرد. عباس س ابو سفیان را نزد رسول الله ج برد تا مکه را به او تسلیم کند. وقتی ابو سفیان بر پیامبر اکرم ج وارد شد آنجناب ج او را به اسلام دعوت داد، او نیز پذیرفت و مسلمان شد. سپس پیامبر ج به ابو سفیان س فرمود: «هر کس به خانۀ ابو سفیان وارد شود در امان است، و هر کس به مسجد الحرام وارد شود در امان است، و هر کس درِ خانهاش را بر خود ببندد نیز در امان است». ابو سفیان اهل مکه را جمع کرد و سخن پیامبر اکرم ج را به گوش آنان رساند، و به آنها گفت کسی توانایی رویارویی با لشکر اسلام را ندارد، و هر کس از خانهاش بیرون بیاید راه نجاتی نخواهد داشت. اینجا بود که پیامبر گرامی ج دستور ورود به مکه را داد وبه یارانشان فرمود: «با هیچ کسی جنگ نکنید مگر با کسی که با شما جنگ کند». ایشان اصحابشان را از کشتن زنان وکودکان نهی فرمودند. آنگاه پیامبر ج از بالای مکه به مکه وارد شدند که مصادف با روز جمعه ١٩ رمضان سال ٨ هجری بود. آن روز، روز بزرگی برای مسلمانان به حساب میآمد. رسول اکرم ج سوار بر شترشان قَصْواء و در حالیکه سوره فتح را با صدای بلند تلاوت میفرمودند، در کمال تواضع و فروتنی در برابر پروردگار وارد مکه شدند، پروردگاری که ایشان را با این فتح بزرگ، گرامی داشته بود. مردم اهل مکه نیز از داخل خانههایشان این منظر با شکوه را نظاره میکردند. سپس رسول کریم ج در حالیکه مهاجرین و انصار ایشان را احاطه کرده بودند و بانگ لا إله إلا الله و الله أکبر سر میدادند، به مسجد الحرام رفتند. آنجناب ج حجر الأسود را با سپری که در دستان مبارکشان بود لمس کردند، آنگاه سوار بر شترشان هفت بار بر کعبه طواف نمودند. این در حالی بود که ٣٦٠ بت دور کعبه را فراگرفته بود. ایشان ج هر بار که به بتی نزدیک میشد با سپرشان به آن میزد و این آیه را تلاوت میکردند: ﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا٨١﴾[الإسراء: ٨١] «و بگو که حق آمد و باطل نابود شد به راستی که باطل نابود شدنی بود». سپس نبی کریم ج برای اهل مکه که به خاطر ایشان جمع شده بودند، خطبه عظیمی ایراد فرمودند، و در آن به حمد و ثنای پروردگار پرداختند. و فرمودند: «ای قریشیان، فکر میکنید من با شما چه خواهم کرد». گفتند: به خوبی رفتار میکنی، برادری بزرگوار و پسر برادری بزرگوار هستی. نبی کریم ج فرمودند: «همان چیزی را به شما میگویم که یوسف به برادرانش گفت: ﴿لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ﴾[يوسف: ٩٢] یعنی: «امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست» بروید که شما آزادید». ایشان ج در آن روز حکم مهدورالدم بودن ٩ نفر از جنایتکاران بزرگ را صادر نمود و دستور داد حتی اگرآنان را زیر پردههای کعبه هم یافتند آنها رابکشید. وقتی اوضاع مکه استقرار یافت، اهل مکه با نبی کریم ج بیعت کردند. آنجناب ج فتاوای متعددی را صادر نمودند. از جمله آنها: تحریم خرید و فروش شراب، مردار، خوک، و بتها. فتح مکه تأثیر بزرگی در دلهای عربها داشت، زیرا آنها منتظر نتیجه درگیری بین مسلمانان و قریش بودند. وقتی نبی کریم ج بر قریش پیروز شد و مکه فتح گردید، مردم گروه گروه به دین الله گرویدند. [مرجع سابق]
غزوۀ حُنَیْن: رسول اکرم ج بعد از فتح مکه، ١٩ روز در آنجا اقامت گزیدند، و در روز شنبه ٦ شوال سال ٨ هجری به سوی حُنین که سرزمینی نزدیک طائف بود، حرکت نمود. علت رفتن به حُنَین این بود که وقتی پیامبر اکرم ج در مکه بودند به ایشان خبر رسید که قبیله هَوازِن اهل طائف، گروههای بسیاری را برای جنگ با ایشان جمع کردهاند. به همین دلیل قبل از اینکه آنها به طرف مکه بیایند، ایشان به سوی آنها رفتند. هَوازِن ٢٠ هزار نفر را جمع کرده بودند، و فرمانده آنان مالک بن عوف بود، آنان حتی زنان، کودکان و اموالشان از جمله شتر و گوسفندانشان را نیز با خودشان آورده بودند. پیامبر ج به همراه ١٢ هزار نفر که شامل ١٠ هزار نفر که از مدینه برای فتح مکه ایشان را همراهی کرده بودند، و ٢ هزار نفر از اهل مکه که در هنگام فتح عفو شده بودند، به سوی آنان حرکت کردند. نبی کریم ج در سحرگاه روزی که به دره حنین رسید، سپاهشان را تنظیم کردند، و پرچمها را برافراشتند. ایشان ج خالد بن الولید را فرمانده سواره نظام قرار دادند، و یارانشان وعده دادند که به شرط صبر و استقامت پیروز خواهند شد. بعضی از مسلمانان عفو شده که تعداد زیادشان آنان را به شگفت آورده بود گفتند: به خدا قسم که امروز به خاطر تعدادما پیروز خواهیم شد. مسلمانان از سراشیبی دره حنین که سراشیبی تندی بود پایین رفتند، آنان نمیدانستند که هوازن در پایین دره در کمین آنان هستند. وقتی به پایین دره رسیدند، ناگهان تمام لشکریان هوازن به سویشان حمله کردند. دشمن آن قدر به خالد بن الولید ضربه زد تا اینکه از اسب به زیر افتاد. سوارکاران بنی سُلیم که عقب نشینی کردند، و عفو شدگان اهل مکه نیز به دنبال آنان عقب نشینی کردند. و بدین ترتیب فرار مسلمانان از هر جهت آغاز شد. رسول الله ج به سمت راست میدان رفتند. عدهی اندکی از مهاجرین و انصار و اهل بیتشان از جمله ابو بکر و عمر و علی ش با ایشان مانده بودند. پیامبر اکرم ج به عمویش عباس س که صدایی بلند و رسا داشت، دستور داد تا اصحاب ایشان را صدا بزند. عباس س گوید: با آواز بلند فریاد زدم: اصحاب سمره کجایند؟ سوگند به خدا هنگامی که مسلمانان، آوازم را شنیدند، مانند گاوانی که صدای گوساله شان را بشنوند و به طرفش بدوند، لبیک گویان باز میگشتند! به این ترتیب صد نفر در اطراف پیامبر اکرم ج جمع شدند و شروع به جنگ کردند. رسول الله ج از مرکب خویش پایین آمدند، و از پروردگار طلب پیروزی کردند، آنگاه مشتی خاک برداشت و با آن به روی دشمن پاشید و گفت: رویتان سیاه باد! هیچ انسانی نبود مگر این که از همان مشت خاک در چشمش رفته بود؛ در نتیجه مشرکین همچنان سست میشدند و ورق به زیانشان برمیگشت. صحابه به خاطر شجاعت و پایداری عجیب پیامبر اکرم ج در چنین مواقعی به ایشان پناه میبردند. علی بن أبی طالب س میگوید: وقتی جنگ شدت میگرفت و دو گروه رویاروی همدیگر قرار میگرفتند، به رسول الله ج پناه میبردیم. سپس پیامبر اکرم ج فرمودند: «به پروردگار کعبه قسم شکست خوردند، به پروردگار کعبه قسم شکست خوردند». سپس الله ﻷ پیامبرش و مؤمنین را با نزول فرشتگان یاری فرمود. فرشتگان در غزوه حنین نجنگیدند، بلکه برای ترساندن کفار و به وحشت انداختن آنان نازل شدند. مسلمانان کفار را تعقیب کردند و آنان را یا اسیر کرده و یا کشتند، تا اینکه کفار معرکه را رها کردند و زنان و فرزندان و حیواناتشان را نیز گذاشتند. غنیمت زیادی به دست مسلمانان افتاد: ٢٤هزار شتر، ٤٠ هزار گوسفند، ٤ هزار اوقیه نقره. ایشان ج غنایم را تقسیم نکردند بلکه دستور دادند که کفاری که به سوی طائف فرار کرده و در آن پناه گرفته بودند را دنبال کنند. [مرجع سابق]
غزوه طائف: غزوه طائف در حقیقت ادامه غزوه حنین بود، زیرا بیشتر فراریان هَوازِن که از حنین فرار کرده بودند به طائف پناه برده بودند. رسول اکرم ج به طائف آمدند و آن را محاصره کردند؛ و محاصره شدت گرفت ولی به خاطر استحکام قلعههای طائف امیدی برای فتح طائف نبود. پیامبر ج در خواب دیدند که به ایشان اجازه فتح طائف داده نشد؛ ایشان هم مردم را از خواب خود با خبر نمودند. آنگاه منادی پیامبر اکرم ج دستور حرکت از طائف و رها نمودن آن را داد. وقتی نبی گرامی ج به جِعرانه رسید غنایم را بین همه مردم تقسیم کرد به جز انصار که هیچ چیزی از غنایم را به آنان نداد. انصار در بین خودشان به این کار پیامبر اکرم ج اعتراض کردند، و رئیس انصار سعد بن عُباده س نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله همانا انصار به خاطر تقسیم غنایم ناراحتند. پیامبر گرامی ج به سعد گفتند: «انصار را جمع کن». سعد رفت و انصار را گرد آورد، پیامبر اکرم ج به آنان گفت: «ای گروه انصار سخنی از شما به من رسیده است، به خاطر مال بیارزشی از اموال دنیا ناراحت شدهاید که من خواستم با آن دل گروهی را به دست بیاورم تا مسلمان شوند». و شما را به اسلامتان واگذار کردم، آیا راضی نمیشوید که مردم با گوسفند و شتر بروند و شما با رسول الله ج برگردید. انصار از این سخن پیامبر گرامی ج بسیار گریه کردند. بعد از اینکه پیامبر اکرم ج از توزیع غنایم حنین در جعرانه فارغ شدند، شبانه برای ادای عمره احرام بستند، و این عمره به عمره جِعرانه معروف شد. سپس آنجناب ج پیروزمندانه و تأیید شده از طرف الله در ذی قعدۀ سال ٨ هجری به مدینه بازگشت. ایشان ج که هشت سال قبل، به عنوان مهاجری نگران به مدینه آمده بود، اینک دوباره، در حالی به مدینه قدم میگذاشت که مکه تسلیم ایشان شده و سرکشی و جهالتش را به پای وی افکنده و تسلیم پیامبر ج شده بود تا با اسلام، عزتش دهد و از اشتباهات گذشتهاش درگذرد. [مرجع سابق]
غزوۀ تَبوک: در رجب سال نهم هجری آخرین غزوه پیامبر گرامی ج یعنی تبوک اتفاق افتاد. تبوک تقریبًا ٧٠٠ کیلومتر از مدینه فاصله دارد. این غزوه در برابر روم که بزرگترین دولت جهان در آن زمان به شمار میرفت، بود. پیامبر اکرم ج به یارانشان دستور دادند تا برای جنگ با روم آماده شوند. شرکت به غزوه تبوک اختیاری نبود بلکه بر هر مسلمانی واجب بود، مگر کسی که عذری همچون بیماری یا عذری دیگری داشت. سپس پیامبر گرامی ج صحابه را به انفاق کردن برای آماده نمودن سپاه تشویق کردند، و صحابه ش نیز برای انفاق کردن از هم پیشی میگرفتند. پیامبر کریم ج با لشکر عظیم خود که ٣٠ هزار نفر بودند از مدینه خارج شدند، و این بزرگترین لشکر از ابتدای بعثت ایشان بود. پیامبر اکرم ج راهشان را به سوی تبوک ادامه داد، وقتی به تبوک رسیدند برای رسول اکرم ج خیمهای بر پا شد. ایشان ج ٢٠ روز را در تبوک ماندند. در این مدت هیچ خیانت و نیرنگی را ندیدند و با هیچ دشمنی مواجه نشدند. سپس سریههایی را به سوی قبایل اطراف شام، و نامهای را به قیصر پادشاه روم فرستاد. ایشان ج با مردم أَیْلَة و یهود جَرباء و أَذْرُح صلح کردند، و خالد بن الولید را با ٤٢٠ نفر به سوی أُکَیْدِر دُومة الجَندَل فرستادند. أکیدر دومة الجندل با پیامبر ج به شرط پرداخت جزیه صلح کردند، و أکیدر به پیامبر ج یک قاطر، و لباسی از ابریشم که در آن از طلا استفاده شده بود، هدیه داد. پیامبر اکرم ج بعد از اقامتی ٢٠ روزه در تبوک به مدینه بازگشتند، و هیچ نیرنگی را در طول آن مدت از دشمن ندیدند. خبر آمدن رسول الله ج بین مردم پخش شد. آنها با خوشحالی و شادمانی در ثَنِیَّة الوَداع به استقبال ایشان رفتند. وقتی رسول الله ج مدینه را دیدند فرمودند: «این طَیْبَه یا طابَه است». ووقتی کوه احد را مشاهده نمودند فرمودند: این کوهی است که ما آن را دوست داریم و او نیز ما را دوست دارد. وقتی پیامبر گرامی اسلام ج بعد از بازگشت از آخرین غزوه شان در مدینه استقرار یافتند، قبایل برای اعلام اسلامشان به سوی ایشان میشتافتند. [مرجع سابق]
سریه اسامه بن زید س: قدرت و تکبر رومیان، آنان را بر آن داشته بود که برای کسانی که به الله و رسول ایمان آورده بودند، حق حیات قایل نباشند، پیامبر ج در پاسخ به جسارت و طغیان رومیان، شروع به آماده سازی سپاهی بزرگ کرد. ایشان ج روز دوشنبه چهار شب مانده به پایان ماه صفر سال یازدهم هجری اسامه بن زید بن حارثه س را که ١٨ سال عمر داشت به عنوان امیر این سپاه تعیین نمود و دستور داد که اسبها را در مناطق بلقاء و داروم از سرزمین فلسطین، به حرکت درآورد تا رومیان را به وحشت اندازد و اعتماد و امید به اسلام را در قلوب اعراب ساکن در مرزهای شام، زنده کند. این سپاه منظم شد و عملاً از مدینه بیرون رفتند و در «جرف» فرود آمدند که حدوداً یک فرسخ از مدینه دور بود؛ اما اخبار نگران کننده درباره بیماری رسول اکرم ج آنها را از حرکت بازداشت تا ببینند الله متعال با رسولش چه میکند؛ اما الله مقدر کرده بود که این، اولین سپاهی باشد که در دوران خلافت ابوبکر صدیق س اعزام شود. [مرجع سابق]