قاعده هفدهم: کيفيت مهم است نه کميت
بسیاری از دعاگویان در آن واحد عدهای از بیماران را با هم معالجه میکنند، در حالی که چنین کاری نه از پیامبر اکرم ص و اصحاب وی روایت نشده است. بنده هم در کتابهای پیشینیان چنین کاری ندیدهام و به دلایل زیر اجتهادی نادرست است:
۱- از میان جمع مذکور فقط یک یا دو نفر آن هم برای مدت زمان کوتاهی معالجه میشوند و پس از مدتی مرض آنان عودت میکند.
۲- این کار سبب میشود که تعدادی از همراهان بیماران نیز به گونهای مبتلا گردند. زیرا شیطان فرصت خوبی برای بازی کردن با اعصاب مردم پیدا میکند، و در هنگام معالجه و خواندن رقیه، شیاطین شروع به آزار بیماران کرده و آنها را دچار صرع میکنند و حرکات ترسناکی از آنها سر میزند. در نتیجه مردم ترسیده و وحشت زده میشوند [۲۵] و با این کار عدهای از حاضرین غیر بیمار نیز دچار التباس و شک میشوند.
۳- برخی از بیماران خود را شبیه برخی دیگر کرده و از همدیگر تقلید میکنند. و در صورت اجتماع آنها در یک مکان، دعاگو دچار اشتباه میگردد. این مسئله مخصوصاً در مورد بیماران روانی صدق میکند.
۴- در صورت چنین کاری فرصتی برای دعاگو در تشخیص علت و تاریخ بیماری نخواهد بود. و دعاگو فقط نقش داروسازی را پیدا میکند که بدون شنیدن مشکلات بیمار برای وی دارو تجویز میکند که خود نتایج بسیار بدی دارد که فقط خدا به آن آگاه است.
۵- برخی از بیماران دارای شرم و حیای زیادی هستند به طوری که نمیخواهند به غیر از شخصِ معالج شخص دیگری بر مشکل وی آگاهی یابد، و در خواندن دستهجمعی دعا حق این بیماران ضایع میشود، زیرا بسیاری از آنها به همین دلیل در جلسات حاضر نمیشوند.
۶- اگر شخص دعاگو در طول روز بتواند ده نفر را معالجه کرده و به مشکلات آنها پرداخته و آبروی آنها را حفظ نماید، و سبب شود که خداوند آنان را شفا دهد، کار بسیار ارزشمندی نموده است. از تعداد بیماران کاسته شده و نتایج منفی مانند ازدیاد تعداد آنها در خواندن دسته جمعی دعا نیز پیش نخواهد آمد که خود سبب شکست دعاگو هم میشود. ناگفته نماند، قرائت جمعیِ دعا پیش از آنکه برای بیماران منفعت داشته باشد، دعاگو را بهرهمند میکند (از لحاظ مادی).
[۲۵] در زمینهی ترساندن مردم توسط شیطان دعاهای زیادی ایجاد کردهاند به طوری که تعداد آنها به نه مورد میرسد، اما در واقع فقط دو نوع سحر وجود دارد: نوع اول تخییلی (جادوگری)، مانند آنچه در داستان موسی÷بیان شده است. و نوع دوم تأثیری: مانند ایجاد جدایی بین زن و مرد، آنچنان که در قصۀ هاروت و ماروت بیان شده است. و سایر موارد در چهارچوب «چشم» داخل میشود و به پیشنهاد من کتب مربوط به سایر سحرها مطالعه نشود.