قاعده بيستم: عقل و فکر خويش را بکار گير، و تفکرات ديگران را مبنا قرار مده، و بين حقايق ثابت و نظريات فرق بگذار
انجام رقیه تجربههایی را بدست دعاگو میدهد که سبب منفعت مردم نیز میباشد. مخصوصاً زمانی که عقل و تجربهی خویش را با تأیید علمای شرع بکار گیرد، زیرا تجربه دلیل بزرگی است. و چه بسا بزرگان مردم و دانشمندان با تفکرات خویش به تبیین حکمت و دانش پرداخته اما حقیقت را روشن نسازد، اما مردی گمنام با تجربۀ شخصی و استفاده از تفکرات خویش مورد عنایت خدا قرار گیرد و دروازههای علمش را بر او باز کند. و راه را بر صاحبان اندیشه آزادی فکر بستند در زمینهای که نصّی وجود ندارد و سبب تنگنظری میشود آنگونه که فرعون خواست انجام دهد. وی گفت: ﴿قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ٢٩﴾[غافر: ۲٩].
«فرعون گفت: من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمىدهم، و شما را جز به راه صحیح راهنمایى نمىکنم! (دستور، همان قتل موسى است!)».
و فرعون با این کار قدرت رأیگیری را از آنان گرفت و آنرا در فهم نادرست خویش خلاصه کرد، و با این کار خود و قومش را هلاک کرد. اما ملکۀ بلقیس، با وجودی که حق با او بود خلاف فرعون انجام داد و گفت: ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ٣٢﴾[النمل: ۳۲].
«(سپس) گفت: «اى اشراف (و اى بزرگان)! نظر خود را در این امر مهم به من بازگو کنید، که من هیچ کار مهمى را بدون حضور (و مشورت) شما انجام ندادهام».
و با این کار خود و قومش را نجات داد.
هر انسانی دارای شخصیتی مستقل است که اگر آنرا با استقلال رأی حفاظت کند و همسوئی با دیگران و یا تقلید از علما و انسانهای مشهور در حرکات و سکنات نداشته باشد بر روش خدایی زندگی کرده است. اسماعیل بن حماد میگوید: (در مورد اینکه آیا زنم را طلاق دادهام یا نه، شک کردم، پس نزد شُریک قاضی رفتم، او گفت: وی را طلاق بده و برای رجعت او شاهد بگیر، سپس به نزد سفیان ثوری آمدم، او گفت: برو و او را به عصمت خود باز گردان، زیرا اگر او را طلاق هم داده باشی به نزد او رجعت کردهای، سپس به نزد ابوحنیفه رفتم، گفت: تا زمانی که از طلاق دادن وی مطمئن نشدهای همسر تو باقی است، سپس از زفر بن الهذیل پرسیدم: او نیز گفت: رأی ابوحنیفه درست است. و این قضیه مانند این است که از کنار جوی آبی عبور میکنی و از آب آن به لباس تو اصابت میکند که ابوحنیفه در این باره گفته است: لباس تو پاک است تا زمانی که نجاست یا طهارت آب بر تو روشن گردد، و حقیقت فقه نیز همین است. اما سفیان که در جلسه حاضر بود گفت: در مورد آب که ابوحنیفه به عنوان مثال آورد، باید لباست را بشوری که اگر احیاناً آب نجس بوده باشد لباست پاک گردد، و اگر هم پاک باشد آنرا تمیزتر کردهای، و این جزو تقوای فرد است. شُریک گفت: بر لباست ادرار(شاش) کن سپس آنرا بشوی) [۲٧].
میبینم این علما همه در جستجوی حقیقت بودهاند، پس ای شخص تعویذخوان از اینان الگو بگیر و به عنوان مثال نحوۀ معالجۀ سحر را توسط وَهَبْ بن منبّه که از تجربیات خودش است بشنو: شش عدد برگ سدر را کوبیده و در آب بریز تا شخص سحر شده با آن خود را بشوید، به أذن خدا شفا مییابد. در حالی که بسیاری از دعاگویان این کار را به پیامبر ص نسبت میدهند که گویا آنرا مخصوص سحر گردانیده است. اما صحیح آن است که سدر در انواع تماسهای شیطانی نافع خواهد بود. و نام آن در قرآن نیز وارد است: ﴿عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى١٤﴾[النجم: ۱۴]. «نزد «سدرة المنتهى» درخت کنار که در آسمان هفتم است». ﴿فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ٢٨﴾[الواقعة: ۲۸]. «آنها در سایه درختان «سدر» بىخار قرار دارند».
و علت این که جنبیان از سدر متأثر میشوند این است که خصوصیات لطیفی دارند، در غیر این صورت، سدر خاصیت مخصوصی ندارد. روغن زیتون هم که به عنوان مثالی برای نور خداوند در قرآن بیان شده است تأثیر بزرگی بر شیاطین دارد. در تفسیر الحسین بن مسعود الفراء راجع به حدیث أُمّ سلمه ل آمده است که پیامبر ص در خانۀ أُمّ سلمه کنیزی را دید که در چهرۀ او لکۀ مایل به زردی وجود داشت، پیامبر ص فرمود: (برای او رقیّه بخوانید، چرا که وی را چشم زدهاند) [۲۸].
حسین بن مسعود میگوید: در چهرۀ آن کنیز اثر چشم زدن جن وجود داشت که از نوک نیزه هم مؤثرتر است [۲٩].
اما تفسیر صحی ح [۳۰] این قضیه این است که آن کنیز از طریق مدح انسان این گونه شده بود و شیطان بدینوسیله تأثیر خویش را اعمال کرده و با تماسی جزئی وی را هدف قرار داده بود، به دلیل یاد نکردن خدا به هنگام مدح آن کنیز. حدیث زیر بر این مطالب صحه میگذارد: (تأثیرات چشم حقیقی است و شیطان نیز به خاطر حسدی که بنیآدم دارد از آن استفاده میکند ) [۳۱] منظور از «العین حق» اینست که وصف حق است زیرا با تعریف و مدح شخص کور هم، دیگران چشم زده میشوند، پس اثر وصف است که بر افراد میافتد و نه چشم، البته در حدیث از لفظ عین استفاده شده است. زیرا از آن برای صفت شخص بیننده تعبیر میشود. شعر زیر به یک جنّی نسبت داده شده است:
وقد عالجوه بالتمائم والرقى
وصبوا عليه الماء من ألم النكس
«آنها مریض را با تمیمه و رقیه معالجه کردهاند. و بر او آبی از احساسات سرازیر شده ریختند».
وقالوا أصابته من الجن أعين
ولو علموا داووه من ألسن الإنسن!
« و گفتند توسط چشم جن این گونه شده است. اما اگر میدانستد وی را از زبان مردم نجات میدادند » .
چگونه بین حقایق و آراء دیگران فرق گذاشته میشود.
آنچه را که مردم در مورد مسائل مختلف میگویند، چیزی جز آراء شخصی آنها نیست، که گاهی به طور کامل از حقیقت دور است. به عنوان مثال این گفتهی مردم را با حدیث ابی امامه مقایسه کنید: مردم میگویند اگر شخصی مورد اصابت چشم کسی واقع شود سپس او را بشناسد، از آب دهان یا عرق او در جهت مداوای شخص مبتلا نمیتوان استفاده کرد، اما در حدیث ابی أمامه [۳۲] آمده است: که پیامبر ص به عامر دستور داد تا براى سهل بن حنیف خود را بشوید تا سهل از آب آن استفاده کند. در حالیکه عامر، سهل را چشم زده بود و سهل نیز این را میدانست.
و نیز این باور مردم که میگویند اگر جن کسی را آسیب رساند چنانچه زن باشد یک جنی مذکر او را آسیب رسانده، و اگر مرد باشد یک جنی مؤنث او را آسیب رسانده است، ولی این با حدیث پیامبر ص مخالفت دارد، هنگامی که فرمودند: (ای دشمن خدا بیرون رو که من پیامبر خدا هستم) ایشان این جمله را به کسی گفتند که تحت تأثیر جن قرار گرفته و شخص مذکور مرد بود.
[۲٧] مناقب ابوحنیفه اثر ذهبی، ص ۳٧. [۲۸] فتح الباری، ۱۰/۲۱۲. [۲٩] شرح السُنّة، ۱۳/۱۶۳. [۳۰] این بیان از تجربههای شخصی من است که آن را بر اهل علم هم عرضه نموده و آنان نیز به شکر خدا آنرا تأیید کرده و به بسیاری از مردم نفع رسانیده است. [۳۱] دو کلمۀ اول این حدیث: «العينُ حقٌّ» در صحیح بخاری، ۱۰/۲۰۳ روایت شده است، اما دنبالۀ آن در مسند امام احمد با لفظ «يَخضُرُ بها» در شمارۀ ۲۱۴۳٩ روایت شده است، یعنى همراه او. و در چندین جا با لفظ «يحضُرُها» آمده است. سیوطی در کتاب الجامع الصغیر آنرا به الکجی در سنن خویش منقول کرده است از حدیث ابی هریره، مانند ترمذی و دیگران. هیثمی در مجمع الزوائد (۵/۱۰٧) گفته است که امام احمد این حدیث را روایت کرده و رجال صحیح هستند، على کل حال معناى آن صحیح است و با حدیث مخالفت ندارد، و تجربه و واقعیت هم شاهد و گواه آن است، همچنین مشایخ ما هم بر این امر تأیید میکنند، هر چند روانشاسان و اتباع آنها برای کم جلوه دادن خطر شیطان بر تضعیف این حدیث دریغ نکردهاند. [۳۲] صحیح الجامع آلبانی شمارۀ ۳٩۰۸.