۳- آغاز ساخت حرم و کعبه معظمه:
موضوع آغاز ساخت کعبه معظمه و حرم و مناسک حج بنابر آنچه که در قرآن وارد گشته است با ابراهیم خلیل الرحمن و پسرش اسماعیل إارتباط دارد، حافظ ابن کثیر گفته است: (ظاهر قرآن اقتضاء مینماید که ابراهیم ÷اولین کسی است که آن را بنا و تأسیس نهاده است) [۶]گرچه نصوص وارده در این زمینه احتمال وجود ساخت آن را قبل از ابراهیم ÷نفی نمینمایند. والله أعلم.
و اما در مورد ساختن کعبه و پرداختن ابراهیم به آن با یارى پسرش اسماعیل خداوند چنین میفرماید: ﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٢٧﴾[البقرة: ۱۲۷].
«و (نیز به یاد آورید) هنگامى را که ابراهیم و اسماعیل، پایههاى خانه (کعبه) را بالا مىبردند، (و مىگفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایى!».
روایات صحیحی از پیامبر صدر زمینه آغاز امرِ حرم و داستان ساختن آن وارد گشته است، بخاری در کتاب صحیح خود از سعید بن جبیر سروایت مینماید که ابن عباس بگفته است: اولین کمربند(مِنْطَق) [با کسر میم و سکون نون وفتح طا] که زنان اتخاذ نمودهاند از طرف مادر اسماعیل بوده است، منطقی را اتخاذ نمود، که آثار و نشانه فرار کردن را از ساره گم کند (چون وقتى هاجر اسماعیل را بدنیا آورد ساره بسیار ناراحت شد [۷]، سپس ابراهیم هاجر و پسرش اسماعیل [که شیر خواره بود] را به نزد بیت بالاتر از زمزم آورد. آن هنگام کسی در آنجا نبود و آبی نیز وجود نداشت و کیسهای از خرما و مشک آبى کنار آنها گذاشت سپس ابراهیم روانه و رهسپار شد و هاجر (مادر اسماعیل) او را دنبال کرد و گفت: ای ابراهیم کجا میروی؟ و ما را در این درّه که نه انسان و نه چیزی در آن مىباشد تنها میگذاری؟ چند بار سخن خود را به او گفت. ولی او به وی التفات نمینمود، وبالأخره به ابراهیم گفت: آیا خداوند به تو دستور داده است؟ گفت: آری.
گفت: در این صورت مرا تباه نمیگرداند، سپس برگشت و ابراهیم رهسپار گردید تا اینکه به گردنهای رسید جایی که از دیدگان پنهان شد و به بیت الحرام رو نمود و دستش را بلند کرد و با این کلمات خدایش را فراخواند و گفت: ﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفِۡٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ ٣٧﴾[إبراهیم: ۳۷].
«پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بىآب و علفى، در کنار خانهاى که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزى ده؛ شاید آنان شکر تو را بجاى آورند!».
و مادر اسماعیل به شیر دادن اسماعیل پرداخت و از آن آب هم مینوشید تا اینکه آب مشک به پایان رسید و هر دو تشنه شدند، و به پسرش نگریست که (از شدت تشنگی) بر خود میپیچید، از کراهت و ناراضی اینکه به وی بنگرد راه افتاد، کوه صفا نزدیکترین کوه به وی بود بالای آن رفت. سپس به درّه رو کرد تا بنگرد آیا کسی را میبیند؟ و هیچ کس را ندید، از کوه (صفا) پایین آمد، به درّه که رسید، لباس را جمع نمود، با تلاش طاقت فرسایی سعی نمود تا از درّه بگذرد، سپس به کوه مروه آمد و از آن بالا رفت تا نظاره کند که آیا کسی را میبیند، کسی را ندید، هفت بار این عمل (آمد و رفت از صفا به مروه و بالعکس) را انجام داد.
ابن عباس بگفته است: پیامبر صفرموده است (این است حکمت سعی مردم میان دو کوه) وقتی که بر کوه مروه صعود کرد صدایی را شنید به خود گفت: ساکت شو، دوباره آن را شنید، و گفت اگر مدد (آب و نانی) با خودداری صدایت را شنیدم، به سمت صدا رفت، در مکان زمزم با فرشتهای روبرو گردید، فرشته با عقب خود، ـ یا گفت: با بال خود ـ به (زمین زد) تا اینکه آب نمایان و ظاهر گشت، و با دستان خویش برای آن آبگیری درست کرد، و آب را در مشک خویش میریخت و بعد از آنکه در مشک ریخت آب فوران و بالا میآمد. ابن عباس بگفته است که: پیامبر صفرموده است: خداوند مادر اسماعیل را بیامرزد اگر زمزم را آزاد میگذاشت (و آبگیر نمیساخت و با مشت پر نمیکرد) زمزم چشمۀ روان و پرآبی میبود، میگوید: مادر اسماعیل آب را نوشید و بچهاش را شیر داد و فرشته به وی گفت: هراس هلاک شدن را نداشته باشید، در این مکان این پسر و پدر او خانۀ خدا را بناء مینمایند و خداوند اهل خویش را هلاک نمیگرداند، و بیت همچون تپه ارتفاع مییابد و سیلهایی از چپ و راست آن را در برمیگیرند همینطور بود تا اینکه کاروانی از طایفه (جُرهُم) که از راه کداء [۸]آمده بودند از کنار آنها عبور نمودند و در دامنه مکّه توقف کردند و پرندهای را با حالت دور و چرخش در آسمان دیدند و گفتند این پرنده بر روی آب چرخ میخورد حتماً در این درّه و اطراف آن آب وجود دارد، در حالیکی خبر نداریم که آبی در اینجا باشد، یکی یا دو نفر را فرستادند و آنها به آب برخورد نمودند و برگشته و آنان را از وجود آب خبر نمودند و با هم به طرف آب روی آوردند. و هاجر مادر اسماعیل کنار آب بود، گفتند: آیا اجازه میدهید که نزد شما منزل گزینیم، گفت آری: به شرطی که هیچ حقی در آب نداشته باشید، گفتند آری.
ابن عباس باز زبان پیامبر صبیان مینماید: آنها (کاروان) با هاجر مواجه گشتند و او هم دنبال همسایهای بود، نزد وی سکنی گزیدند و به دنبال اهل خویش فرستادند و آنان نیز با آنها منزل نمودند و خانهها زیاد شد و پسر (اسماعیل) به سن جوانی رسید و زبان عربی را از آنها فرا گرفت و چون به جوانی رسید با آنها رقابت میکرد و آنان را شگفت زده کرده بود و چون به سن ازدواج نایل گشت زنی از طایفه خود را به همسری وی درآوردند، و مادر اسماعیل از دنیا برفت، ابراهیم بعد از ازدواج اسماعیل برگشت تا بازمانده خویش را ببیند، اسماعیل را نیافت از همسرش درباره او جویا شد گفت: بیرون رفته است تا برایمان روزی طلب کند، سپس از زندگی و اوضاع آنان پرسید، گفت: در تنگنا و سختی به سر میبریم و نزد او شَکْوَه نمود. ابراهیم گفت: هرگاه همسرت آمد سلام مرا به او برسانید و به او بگوئید آستانه درب را تغییر دهد، وقتیکه اسماعیل برگشت مثل اینکه بویی برده بود، فرمود: آیا کسی پیش شما آمده بود، زن گفت، آری پیرمردی با چنین مشخصاتی پیش ما آمد و در مورد تو از من جویا شد، او را اطلاع دادم، و در مورد معیشت و زندگیمان سؤال نمود گفتم در تنگنا و مضیقه میباشیم، گفت: آیا شما را هم به چیزی توصیه و سفارش نمود؟ گفت بله: به من گفت تا سلام وی را به تو برسانم و میگفت اینکه چهارچوب زیرین درگاهش را تغییر دهد، اسماعیل گفت: آن پیرمرد پدرم بوده است و مرا دستور داده است تا از توجدا شوم، و به خانوادهات بپیوند، او را طلاق داد و با زن دیگری از آن طایفه ازدواج نمود، مدت زیادی ابراهیم از آنها دور بود پس پیش آنها آمد، اسماعیل را نیافت، نزد همسر وی رفت و از اسماعیل جویا شد همسرش گفت: دنبال طلب روزی برای ما بیرون رفته است.
گفت: وضعیت شما چطور است؟ و از اوضاع و زندگی آنها سؤال کرد.
همسر اسماعیل: ما در خوبی و خوشی به سر میبریم، و خدای را سپاس نمود فرمود: خوراکتان چیست؟
گفت: گوشت.
گفت: نوشیدنیتان چیست؟
گفت: آب.
فرمود: خدایا در گوشت و آب برای آنان برکت قرار دهید.
پیامبر اسلام فرموده صاست: آن هنگام آنها بذری نداشتهاند و چنانچه بذر میداشتند بر فزونی و برکت آن نیز دعا میکرد.
ابراهیم گفت: هرگاه همسرت آمد سلام مرا به او برسانید و به او بگوئید آستانه دروازهاش را ثابت نگه دارد.
وقتیکه اسماعیل آمد گفت: آیا کسی پیش شما آمده است گفت: آری، پیر خوش سیمایی نزدمان آمده بود و تمجید نمود، و از شما سؤال کرد، به او گفتم: که دنبال کسب معاش است، در مورد چگونگی معیشتمان از من پرسید، به او گفتم: در خوبی و خرّمی به سر میبریم، اسماعیل گفت: آیا شما را به چیزی سفارش و توصیه ننمود؟ گفت: آری، او سلام میرساند، و دستورت میدهد تا آستانه دروازهات را ثابت نگه داری، اسماعیل گفت: او پدرم بوده است و منظورش از آستانه درب شمائید. به من امر نموده تا شما را نگه دارم و از تو جدا نشوم.
سپس ابراهیم مدتی نامعلوم از آنها بدور بود و بعد از آن برگشت و اسماعیل زیر درخت تنومندی در نزدیکی زمزم در حال تیز کردن تیر و خدنگش بود وقتیکه ابراهیم را دید به سوی او شتافت و به طریق غیر قابل توصیف یکدیگر را در آغوش گرفتند سپس ابراهیم گفت: ای اسماعیل خداوند مرا به انجام کاری دستور داده است اسماعیل گفت: هر آنچه پروردگارت دستور داده است انجام دهید، گفت: مرا یاری مینمائید؟ اسماعیل گفت: شما را یاری مینمایم. ابراهیم گفت: خداوند مرا دستور داده است تا در اینجا خانهای بسازم و به تپه بلندی در همان اطراف اشاره کرد همانجا دیوارهای خانه را بالا بردند و اسماعیل سنگ میآورد و ابراهیم آن را میساخت تا اینکه خانه ارتفاع یافت و حجرالاسود را آورد و آن را گذاشت، ابراهیم میساخت و اسماعیل به وی سنگ میداد، و میگفتند: ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٢٧﴾[البقرة: ۱۲۷]. «پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایى!».
همواره میساختند تا بر گردِ بیت بچرخند و میگفتند: ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٢٧﴾. پس این خانه نخستین خانهای است که در زمین برای عبادت ساخته شده است کما اینکه قرآن میفرماید: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِينَ ٩٦﴾[آل عمران: ۹۶].
«نخستین خانهاى که براى مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است».
بخاری از ابوذر روایت میکند که او گفته است گفتم: ای رسول خدا نخستین مسجدی که در زمین بنا نهاده شد کدام مسجد است؟ فرمود: «مسجد الحرام، گفتم: سپس کدام مسجد بنا نهاده شده است؟ فرمود: مسجد الاقصی، گفتم: فاصله میان (ساختن) آنها چند سال بود؟ فرمود چهل سال، سپس هر کجا نماز فرا رسید آن را اقامه نمائید فضیلت و برکت در آن است و خداوند اعلام داشته است که او نشانهها و راهنماهای آشکاری که دلالت بر ساختن آن به وسیله ابراهیم ÷نماید در آن باقی و نگه داشته است و خداوند آن را تعظیم و مبارک گردانیده است و قرآن میفرماید: ﴿فِيهِ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِيمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ كَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٧﴾[آل عمران: ۹۷].
«در آن، نشانههاى روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن (خانه خدا) شود؛ در امان خواهد بود، و براى خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایى رفتن به سوى آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را انکار کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بىنیاز است».
قتاده و مجاهد گفتهاند: که مقام ابراهیم از نشانههای روشن است [۹]. از آنچه گذشت عظمت جایگاه این شهر مبارک و علو منزلت و ارزش آن نمایان میگردد و ذکر پیاپی نصوص مذکور در تعدد نامهای این شهر و بیان حدود و مبدأ بنیان آن و آنچه که در بیان حرمت آن ذکر میگردد بر عظمت و علو منزلت این شهر دلالت مینماید. والله أعلم.
[۶] البدایه و النهایه ۲/ ۲۷۷. [۷] بقیه قصه چنین است: (و به خدا قسم خورد که اسماعیل را به سه قسمت قطع مىنماید، اینجا بود که هاجر كمربند بلندى را انتخاب كرد و اسماعیل را به كمر خود بست و فرار كرد و براى پنهان كردن راه فرارى خود كمربند به زمین کشیده مىشد و نشانه راه را گم مىکرد تا ساره آنان را پیدا نکند … تا آخر واقعه). مترجم. [۸] جایی در قسمت بالایی مکّه. [۹] تفسیر طبری (۴/۱۰)، چاپ سوم.