نکته هایی در علم میراث

مبحث تعصیب

مبحث تعصیب

تعصیب مصدر عصب یعصب تعصیباً است که در اصل از عصب به معنی استوار داشتن و تقویت نمودن یا به معنی احاطه، مشتق شده است عصبۀ مرد، پسران و مذکر های خویشاوند از جهت پدر می باشند، و علت نامگذاری این خویشاوندان به عصبه آن است که آنان دور و بر مرد را احاطه کرده‌اند یا پشت همدیگر را استوار می‌سازند. و عاصب در اصطلاح شرع به کسی گفته می‌شود که بدون سهم معین ارث می‌برد. و تعصیب نوع دوم از دو نوع ارث است. و عصبه – که جمع عاصب است – به سه دسته تقسیم می‌شوند: اول عصبه‌ی بالنفس – یعنی کسی که ذاتاً خود عصبه است که به واسطه کس دیگری عصبه نشده است – ذاتی – دوم عصبه بالغیر. و سوم عصبه‌ی مع الغیر و عصبه بالنفس یا عصبۀ ذاتی ۱۴ نفرند. پسر، پسر پسر هر اندازه درجه‌اش پایین باشد، پدر، پدر بزرگ پدری هر چند درجه اش بالا باشد برادر پدر مادری برادر پدری و پسران این دو نوع برادران هر اندازه پایین روند عموی پدر مادری، عموی پدری پسر عموها از دو نوع فوق هر اندازه درجه‌ی آنان پایین باشد مرد آزاد کننده و زن آزاد کننده و عصبه‌ی بالنفس دارای سه حکم ویژه هستند، اول اینکه هریک از آنان اگر تنها خودش وارث باشد تمام ترکه را حائز می‌شود . دوم اینکه اگر ذوی الفروض در مسأله وجود داشتند، اول سهم آنان پرداخت می‌شود و سپس باقیمانده به عصبه‌ی بالنفس تعلق می‌گیرد و حکم سوم اینکه اگر فروض – سهام صاحبان فرض مقدر – تمام ترکه را در بر گیرند این نوع عصبه از ارث ساقط می‌شوند مگر پسر و پدر و پدر بزرگ که هیچگاه محجوب نمی‌گردند. و عصبه‌ی بالنفس دارای ۶ جهت عصوبیت هستند:

اول: بُنُوَّت (فرزندی).

دوم: اُبُوَّت ( پدری).

سوم: جُدُودَت (پدر بزرگی).

چهارم: اُخُوَّت (برادر و خواهر و پسران برادر).

پنجم: عمو و پسر عمو.

ششم: ولاء.

و ذِکر این جهات جهات ترتیبی است و هر صاحب جهتی بر صاحب جهت بعد از خودش مقدم می‌گردد و اگر در جهت مساوی بودند قرب درجه در نظر گرفته می‌شود و اگر در درجه هم مساوی بودند قوه و نیروی جهت و درجه را در نظر می‌گیریم چنانکه جعبری/گفته است: تقدیم وارث در ارث را اول با جهت سپس با نزدیکی درجه و بعد با قوت در جه و جهت در نظر بگیر و عصبه‌ی آزاد کننده و احکام و جهات آنان هم مانند عصبه‌ی میت است. و در اینجا سه قاعده‌ی مهم وجود دارد که اهل فرائض رحمهم الله آن‌ها را ذکر کرده‌اند قاعده اول اینکه عصبات معتق – آزاد کننده – هیچ ارثی ندارند مگر اینکه علاوه بر نسبت عصبیت با عصبات معتق با خود او هم نسبت عصبیت داشته باشند و قاعده دوم ان است که هیچ میراثی برای معتق عصبات معتق میت در نظر گرفته نمی‌شود مگر اینکه آن معتق عصبه‌ای را برای معتق میت آزاد کرده باشد که آن عصبه پدر یا پدر بزرگ معتق میت باشد. قاعده‌ی سوم این است که زنان جز در دو مورد به سبب ولاء عتاق ارث نمی برند مورد اول جایی است که خود زنان بنده را آزاد کرده باشند و مورد دوم آنست که آزاد شده‌ی زنان بنده آزاد کرده باشد.

قسم دوم از عصبه: عصبه بالغیر است و آن‌ها چهار قسمند، دختر یا دختران همراه پسر یا پسران، دختر پسر با پسر پسر یا پسران پسر که در درجه باشند اعم از اینکه برادر یا عموزاده باشند یا دختر و دختران پسر همراه پسر پسری باشند که رتبه‌اش از این دختران پایینتر باشد در صورتی که دختر پسر در ارث بری به این پسر پایین تر از خود احتیاج داشته باشد. قسم سوم از عصبه‌ی بالغیر خواهر یا خواهران پدر مادری است که همراه برادر یا برادران پدر مادر می‌باشند و قسم چهارم از عصبات مع الغیر خواهر یا خواهران پدری است که همراه برادر یا برادران پدری باشد.

قسم سوم از عصبه: عصبه‌ی مع ‌الغیر است و آن‌ها هم دو دسته‌اند اول خواهر یا خواهران پدر مادری و دوم خواهر یا خواهران پدری که هردو دسته به همراه دختر یا دختران میت عصبه‌ی مع الغیر خواهند شد.

و در اینجا دو مسأله‌ی مهم وجود دارد:

مسأله اول: هرگاه کسی بمیرد و پدر معتق و معتق پدر را از خود به جای گذاشته باشد، مال او را به پدر معتق می‌دهیم زیرا میت آزاد شده‌ی پسرش است و اما معتق پدر هیچ ولائی بر مرده ندارد زیرا شرط ثبوت ولاء بر فرع بندۀ آزاد شده آن است که آن فرع، هرگز در قید بندگی برای هیچ احدی نبوده باشد چنانکه گذشت.

مسأله‌ی دوم: هرگاه خواهر وبرادری پدرشان را خریداری کنند و از بندگی خلاص شوند، سپس پدر مالکِ بنده قنی [۱]بشود و آن را آزاد کند، سپس پدر بمیرد و آن دو – پسر و دختر – از پدر ارث ببرند سپس بنده‌ی آزاده شده‌ی پدر بمیرد و فاقد عصبه و ذوی الفروضی باشد که تمام دارائی او را تصاحب کنند در این صورت میراث او به پسر می‌رسد نه به خواهرش زیرا او پسر معتق است نه به خاطر اینکه معتق معتق (آزاد کننده) است زیرا «جهت بُنُوَّت»(فرزندی) بر جهت ولاء مقدم می‌شود. و روایت می‌شود که امام مالک/تعالی گفت در مورد این مسأله از هفتاد قاضی از قاضیان عراق سؤال کردم که همگی در جواب اشتباه کردند و به خاطر همین مطلب این مسأله به مسأله قضات نامگذاری شده است و خداوند متعال داناتر از همگان است.

[۱. ـ قن بنده‌ای که فاقد اوصافی باشد که او را در معرض آزادی قرار می‌دهد.