سلطان علی
سلطان یعقوب در وبای همهگیر سال ۸۶۹ مبتلا شد و در بهمن ماه همانسال درگذشت، پس از او جنگ خانگی مدعیان سلطنت در خاندان بایندر آغار شد، و ده سال تمام سراسر ایران را در آشوب و نابسامانی و ناامنی فرو برد، ابتدا بایسنقر پسر ارشد سلطان یعقوب در تبریز بر تخت نشست، مسیح میرزا بایندر که برای تصاحب مقام سلطنت برخاسته بود در برابر او شکست خورده به کشتن رفت، محمود بیک – برادرزادۀ سلطان یعقوب – که در فارس سر به شورش برداشت، نیز در نزدیکی همدان کشته شد، سلیمان بیک بایندر – حاکم ماردین و کردستان – مدعی دیگر سلطنت بود که بایسنقر را در آذربایجان شکست، و فراری داد و تبریز را گرفت و خود را شاه ایران خواند، رستم بیک فرزند مقصود و نوادۀ اوزون حسن یکی دیگر از مدعیان سلطنت بود که بر ضد سلیمان بیک سر به شورش برداشته او را مغلوب و مقتول ساخت، در این میان بایسنقر که به شروان گریخته بود تدارک سپاه دید و قصد تبریز کرد و در جنگ با رستم بیک شکست یافته، مجدداً به شروان گریخت و رستم بیک بر تبریز دست یافته خود را شاه ایران نامید (بهار ۸۷۱)، ولی رستم بیک با چندین مدعی سلطنت روبرو بود که هرکدام به نوبۀ خود از نیروی کافی برای مواجهه با او برخوردار بودند، احمد بیک نوادۀ اوزون حسن که قبلاً هوادار مسیح میرزا بود، پس از قتل مسیح میرزا به عثمانی گریخت، و در صدد تهیۀ نیرو برای بازگشت به ایران و تصاحب تاج و تخت برآمد، مراد بیک برادر بایسنقر به شروان گریخته به برادرش پیوست و با او دست به کار جمعآوری نیرو برای حمله به تبریز شد، محمدی بیک و الوند بیک – نوادگان دیگر اوزون حسن – نیز هرکدام بدون ارتباط با دیگری به نوبۀ خود از پشتیبانی بخشی از ترکان و امرای بایندری برخوردار بودند و نیرو گرد میآوردند تا سلطنت را قبضه کنند، در میان این اوضاع آشفته سراسر کشور را ناامنی و بیثباتی فرا گرفت، و هریک از مدعیان سلطنت با هوادارانش در نقطهئی از ایران با گرفتن مالیتهای سنگین از مردم به جمع مال برای تأمین هزینۀ مبارزۀ سیاسی مشغول بود و به دین طریق ثروتهای کشور را برباد میدادند.
جنگهای داخلی مدعیان سلطنت بایندری علاوه برآن که ویرانیهای بسیاری در کشور به دنبال آورد، جادههای کاروانرو را ناامن کرد، و بازرگانی و کشاورزی را از رونق افکند، و در نتیجه به صنعت کشور لطمهئی شدید وارد آورد، مالیاتهای سنگین و اجحافآمیزی که مدعیان سطنت به خاطر تأمین هزینههای جنگهای قدرتشان بر مردم میبستند، کشور را در فقر و تهیدستی فرو برد، بزرگترین ستمی که در نتیجهئی این جنگهای خانگی به ایران رسید بازگشت قزلباشان تاتار به ایران بود، رستم بیک پس از آن که در تبریز مستقر شد، به هدف آن که از نفوذ معنوی فرزندان شیخ حیدر به نفع خودش استفاده کند، و نیروی مریدان تاتار شیخ حیدر را به خدمت گرفته، در جنگ قدرت داخلی از آنها در برابر رقبایش استفاده کند، دستور داد عمهاش مارتا را با فرزندانش از شیراز به تبریز بازآوردند، او سپس علی – فرزند ارشد حیدر – را با لقب سلطان علی برمسند به ریاست خانقاه اردبیل نشاند، و دستور اعادۀ املاک مصادرهشدۀ خانقاه را صادر کرد.
قزلباشان تاتار که در این زمان در مناطق مختلف آناتولی در میان قبایل خودشان پراکنده بودند به محض شنیدن خبر آزادشدن اولاد شیخ حیدر و بازگشائی خانقاه اردبیل به دور خلیفههای شیخ حیدر گرد آمده به سوی آذربایجان به راه افتادند و پیرامون سلطان علی جمع شدند، رستم بیک این نیرو را برای مقابله با دشمنانش به کار گرفت، او سلطان علی را با گروهی از مریدانش که تازه به آذربایجان آمده بودند برای مقابله با بایسنقر به شروان گسیل کرد؛ و گروه دیگری از آنها را به سوی یکی از هواداران بایسنقر که در همدان مستقر بود فرستاد، بایسنقر در جنگ با قزلباشان کشته شد و هوادارانش نیز در نزدیکی همدان شکست یافتند، این پیشآمد بر اهمیت قزلباشان نزد رستم بیک افزود و دست آنها را در اردبیل باز گذاشت، تا همان شیوههای دیرینه را از سر گیرند، از آن پس قزلباشان در اردبیل و روستاهی اطراف دست تعدی به جان و مال مردم گشودند، و جهاد با سنی را سرلوحۀ کار خویش قرار داده، علمای آذربایجان را به شیوههای گوناگون ترور کردند، و بسیاری از مساجد و مدارس را به آتش کشیدند، این شیوهها سبب شد که علی و برادرانش به فرمان رستم بیک به تبریز برده شده تحت اقامت اجباری قرار گیرند، و از تماس خلیفهها با آنها جلوگیری شود، لیکن پس از مدت کوتاهی علی و دو برادرش را شبانه چند تن از فدائیان قزلباش از محل اقامتشان ربوده از تبریز خارج ساختند (۸۷۳ خ). روز بعد رستم بیک یک دستۀ مسلح پانصد نفری را به تعقیبشان فرستاد، این دسته در روستای شماسبی نزدیک اردبیل به قزلباشان رسیدند؛ ولی قزلباشان – گویا – در دفاع از علی و برادرانش با این گروه به جنگ برخاستند و چند تن را کشته بقیه را فراری دادند، در این میانه علی به نحو اسرارآمیزی سر به نیست شد، و گفته شد که در حین درگیری در اثر سقوط اسبش در رودخانه کشته شده است، پس از او ابراهیم و اسماعیل را قزلباشان به اردبیل برده در خانۀ امنی پنهان کردند، ولی چونکه مأموران رستم بیک در جستجوی آنها بودند، چند روز بعد آنها را مخفیانه از اردبیل خارج ساخته به رشت منتقل کردند، این دو برادر مدت چند هفته در رشت در یک مسجد و در منزل یک زرگر به نام نجم نهان شدند، سپس قزلباشان آنها را برداشته رشت را ترک کرده به لاهیجان رفتند، و اسماعیل را به کارکیا میرزا علی – حاکم زیدیمذهب لاهیجان – سپردند که از مریدان شیخ صفی الدین بود و به نوادگان او ارادت میورزید؛ و در عین حال به علت دوربودن از آذربایجان هیچگونه اطلاعی از عقیدۀ قزلباشان نداشت، از این هنگام به بعد از ابراهیم خبری به دست داده نشده است.