انتقام از شروانشاه
در میان جنگهای رقیبان قدرت بایندری سران قزلباش در لاهیجان دست به کار تهیۀ مقدمات حرکتشان شدند، ابراهیم – برادر بزرگتر اسماعیل – در این زمان به طور اسرارآمیزی سر به نیست کرده شد، و هیچگاه معلوم نشد که بر سر او چه آمد، قزلباشها به بهانۀ زیارت مرقد شیخ صفی مارتا و اسماعیل را با کسب اجازه از کارکیا به اردبیل بردند (شهر یورماه ۸۷۸ خ). اسماعیل در این هنگام به سن دوازدهسالگی رسیده بود [۲۰]و پنج سال از اقامتش در لاهیجان میگذشت، هدف قزلباشان از طرح مسئلۀ زیارت بقعۀ اردبیل خروج از حیطۀ سلطۀ کارکیا بود، آنها مارتا را به اردبیل فرستادند تا در زاویۀ شیخ صفی معتکف گردد؛ و خود با اسماعیل به ناحیۀ خلخال رفتند، و نزدیک به سه ماه در روستاهای قزلباش به آناتولی فرستادند، گروههای قزلباش از آناتولی به طرق گوناگون به آذربایجان وارد میشدند و به اردوی اسماعیل میپیوستند، پس از سه ماه که حدود دو هزار قزلباش در پیرامون اسماعیل گرد آمدند، اسماعیل را چند تن از خلیفههایش به بهانۀ زیارت مرقد نیایش به اردبیل بردند، او و خلیفههایش چند روز در اردبیل ماندند، ولی حاکم اردبیل به آنها اخطار کرد که شهر را ترک کنند، قزلباشان به بهانۀ صید ماهی و فروش آن مشغول شدند، در میان قبایل تاتار بیابانهای آناتولی «آوازه درافتاد که شیخ اوغلی شاه اسماعیل عزم خروج و جهانگیری دارد، چهار هزار تن از مریدان سلسلۀ صفویه از حدود شام و دیاربکر و سیواس به عسکر نصرت مماس پیوستند» [۲۱]. در بهار سال ۸۷۹ قزلباشان از راه موغان عازم قرهباغ شدند، و سرانجام در کنار دریاچۀ گوگچه واقع در شمال نخجوانان رحل اقامت افکندند، در این ناحیه شمار قزلباشان تاتار که عموماً از آناتولی وارد شده بودند به هزاران تن بالغ شد و نیروی مهمی تشکیل دادند، اینها برای گذران معیشتشان روستاهای نواحی ایروان و نخجوان و هزار چشمه را مورد تعدی قرار داده دست به چپاول و غارت گشودند.
اردوی قزلباش در تابستان سال ۸۷۹ وارد منطقۀ ارزنجان شد که نزدیکترین نقطهئی ایران به خاک آناتولی بود، در ارزنجان بازهم گروههای تاتار به این اردو پیوستند، و شمارشان به هفت هزار تن رسید، از وقتی که اسماعیل را از لاهیجان خارج ساختند تا وقتی که در ارزنجان اردو زدند، خلیفههای اسماعیل پیوسته در آناتولی فعالانه مشغول جذب تاتارها بودند؛ و تاتارها به امید این که به زودی حرکت جهادی تاراجگرانۀ بزرگی در پیش خواهد بود و غنایم بسیاری نصیبشان خواهد شد به اردوی اسماعیل میپیوستند.
قزلباشان اردوی هفت هزار نفری شاه اسماعیل عموماً افراد ۹ قبیلۀ تاتار آناتولی بودند که تا پیش از آن در بیرون از مرزهای سنتی ایران زیسته بودند، آنها پیشترها وارد ایران نشده بودند، و با زبان و فرهنگ و مذهب مردم ایران به کلی بیگانه بودند، این قبایل به قرار زیر بودند:
۱) شاملو از تاتارهای ناحیۀ واقع در زاویۀ شمال شرق مدیترانه و شمال غرب شام.
۲) تکهلو از قبایل تاتار تکه در ناحیۀ جنوبی آناتولی.
۳) قاجار از تاتارهای شمال و شرق آناتولی.
۴) روملو تاتارهائی که امیر تیمور به خواجه علی هدیه کرده بود.
۵) قرهمان از تاتارهای ناحیۀ کیلیکیه در جنوب آناتولی و اطراف قونیه.
۶) ورساق از تاتارهای جنوب کیلیکیه در شمال دریای مدیترانه.
۷) ذوالقدر از تاتارهای غرب بخش علیای فرات بین سوریه و ترکیه کنونی.
۸) استاجلوه از تاتارهای شرق آناتولی.
۹) بیات از شرق آناتولی.
علاوه بر اینها دسته جائی از بقایای مغولان منتقل در نواحی طالش و سواد کوه نیز در اردوی قزلباش بودند که نسبت به تاتارها اندک بودند، و نام قبیلهئی بر خود نداشتند، و به زودی «صوفیان تالشی» نامیده تا از دیگر قزلباشها متمایز باشند.
هفت سران قزلباش که خلیفههای طراز اول شاه اسماعیل بودند و «اهل اختصاص» نامیده میشدند، در پائیز سال ۸۷۹ در ارزنجان یک جلسۀ مشورتی با حضور شاه اسماعیل تشکیل دادند تا در بارۀ حرکتشان تصمیم بگیرند، موضوعی که در این جلسه مطرح بود آن که یا برای جهاد به گرجستان حمله کنند، یا به ایروان (هردوی این مناطق مسیحینشین بودند) پیشنهاد بعضی هم حمله به آبادیهای آذربایجان (آبادیهای سنینشین) بود، یعنی: سران قزلباش هنوز به فکر نهضت سیاسی نیفتاده بودند، بلکه همان نیتهای غارتگری همیشگی را در سر داشتند، چون نتوانستند بر سر حمله به یک منطقۀ مشخص به توافق برسند، قرار بر این رفت که هرچه در آن شب از آسمان به اسماعیل (ولی اعظم) وحی و الهام برسد از فردا به مورد اجرا نهاده شود.
اسماعیل که سالها بود آرزوی انتقامگیری از کشندگان پدر و جدش را در سر داشت، آن شب در خواب دید که به شروان حمله کنند و از شروانشاه قصاص بگیرند، این رؤیا نزد سران قزلباش به مثابۀ وحی آسمانی تلقی شد، قزلباشان بیدرنگ از ارزنجان به طرف گرجستان به راه افتادند تا با زیرپا گذاشتن آن سرزمین از اران بگذرند و وارد خاک شروان شوند، آنها بعضی از آبادیهای سر راهشان در گرجستان را تاراج کردند، سپس به راهشان ادامه دادند تا به روستای شورهگل رسیده دژ روستا را در محاصره گرفته به تصرف درآوردند، و باز به راهشان ادامه دادند تا به محل تلاقی دورود ارس و کُر رسیدند، سپس سوار بر اسبانشان از رود کر عبور کرده به سوی شماخی پیش رفتند، مردم شماخی که از تاراجها و تجاوزات قزلباشان خبر یافته بودند، پیش از رسیدن آنها شهر را رها کرده به درون کوهستان گریختند، قزلباشان وارد شماخی شده دست به کشتار گشودند، شهر را ویران ساختند.
شروانشاه در نزدیکی گلستان به مقابلۀ قزلباشان شتافت، قزلباشان با رشادتهای بیمانندی و بعد از دادن تلفات بسیار زیاد بر شروانشاه پیروز شده او را کشتند، جسدش را به آتش کشیدند و خاکسترش را زیر سم اسبان ریختند، با کشتهشدن شروانشاه دیگر در شمال آذربایجان مقاومتی در برابر قزلباشان وجود نداشت، آنها شهرهای شروان را به قصاص خون جنید و حیدر به آتش کشیدند، تصرف قلعۀ باکو که خزانۀ شروانشاه در آن نگاهداری میشد اموال انبوهی را نصیب قزلباشان ساخت، و آن را در میان خودشان تقسیم کردند، و باکو را ویران ساختند، هرکدام از افراد خانوادۀ شروانشاه که به دستشان افتاد زنده به آتشش کشیدند، آنها حتی گورهای خاندان شروانشاه را شکافتند، و اجساد مردگان را برآورده و سوزاندند، (پائیز ۸۷۹ خ).
[۲۰] تولد اسماعیل در مردادماه ۸۶۶ خ بود، و در این هنگام درست ۱۲ سال و یک ماه سن داشت. [۲۱] روضه الصفا: ۱۰.