تابشی از قرآن - ترجمه و تفسیر قرآن کریم - جلد دوم

سورۀ مائده مدنی و دارای ۱۲۰ آیه است

سورۀ مائده مدنی و دارای ۱۲۰ آیه است

سورة المائدة (مدنية وهي مائة وعشرون آية)

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِۚ أُحِلَّتۡ لَكُم بَهِيمَةُ ٱلۡأَنۡعَٰمِ إِلَّا مَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ غَيۡرَ مُحِلِّي ٱلصَّيۡدِ وَأَنتُمۡ حُرُمٌۗ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ مَا يُرِيدُ ١ [المائدة: ۱]

ترجمه: به نام خدای کامل‌الذات و الصفات رحمن رحیم. ای مؤمنین، به عقدها و پیمانها وفا کنید. برای شما حلال است زبان بستۀ چهارپایان مگر آنچه برای شما تلاوت شود. درحالیکه حلال ندانید صید را در حالیکه مُحرِم هستید به درستی که خدا حکم می‌کند به آنچه بخواهد.

نکات: عقود جمع عقد و آن به معنی پیمان است و این عقود اطلاق دارد شامل است که پیمان با خالق و با مخلوق باشد. بنابراین در آیه واجب شده که به هر پیمانی وفا کنید و بنابراین عقد معاملات که دو طرف با یکدیگر انجام می‌دهند واجب‌الوفاء است، یعنی طرفین باید به آن وفاداری کنند و به قول فقهاء عمل به آن عقد لازم است و یکی از طرفین نمی‌تواند آن عقد را فسخ کند مگر جائی‌که حق فسخ داشته باشد. و مقصود از ﴿مَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ، آن محرّماتی است که در آیۀ ۲ و۳ و ۴ ذکر شده.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحِلُّواْ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ وَلَا ٱلشَّهۡرَ ٱلۡحَرَامَ وَلَا ٱلۡهَدۡيَ وَلَا ٱلۡقَلَٰٓئِدَ وَلَآ ءَآمِّينَ ٱلۡبَيۡتَ ٱلۡحَرَامَ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّهِمۡ وَرِضۡوَٰنٗاۚ وَإِذَا حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْۚ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ أَن صَدُّوكُمۡ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ أَن تَعۡتَدُواْۘ وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٢ [المائدة: ۲]

ترجمه: «ای مؤمنین، شعائر خدا را حلال و سبک مشمرید و ماه حرام، هدی، قلائد و قاصدین بیت‌الحرام را که از فضل و خوشنودی پروردگار می‌جویند حلال مشمرید. و چون از احرام خارج شدید(می‌توانید) صید کنید؛ و البتّه دشمنی قومی که شما را از مسجدالحرام بازداشتند، شما را وادار نکند که تجاوز و ستم کنید و یکدیگر را یاری کنید بر نیکی و پرهیزگاری و یاری نکنید بر گناه و تجاوز و از خدا بترسید زیرا عقاب خدا سخت است».

نکات: شعائر الهی را که فرموده حلال مشمرید یعنی عظمت آنرا مراعات کنید عبارتست از اعمال حج و از نشانه‌های بندگی که خدا قرار داده باشد. مانند: واجبات و آنچه حرام کرده در حال احرام. و ماه حرام همان ذیقعده و ذیحجه و محرم و رجب است. و هَدی عبارت است از شتر و یا گاو و گوسفندی که برای قربانی در حج مهیا می‌کنند و ﴿قَلَٰٓئِدَآن چیزهایی است که به گردنِ شتر قربانی می‌آویختند. و قاصدین بیت‌الحرام همان زوّار خانۀ کعبه می‌باشند که باید آنان را سبک نشمرد و مال و جان ایشان را حلال ندانست. و یکی از قوانین مهمّۀ ادیان الهی همان تعاون برای إبقاء است که مردم در راه بقاء و همزیستی خود باید به هم کمک دهند برخلاف مادیّین که قانون تنازع بقاء را قانون خود می‌دانند. و قانون دیگری که از این آیه استفاده می‌شود قاعدۀ عدم خروج از عدالت و عدم تجاوز از تقوی است به واسطۀ حب و بغض، چنانکه از جملۀ: ﴿لَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ...استفاده می‌شود. یعنی دشمنی با قومی باعث بی‌عدالتی شما در حقِّ آنان نشود.

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ وَٱلۡمُنۡخَنِقَةُ وَٱلۡمَوۡقُوذَةُ وَٱلۡمُتَرَدِّيَةُ وَٱلنَّطِيحَةُ وَمَآ أَكَلَ ٱلسَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ وَأَن تَسۡتَقۡسِمُواْ بِٱلۡأَزۡلَٰمِۚ ذَٰلِكُمۡ فِسۡقٌۗ ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣[المائدة: ۳]

ترجمه: بر شما حرام شد مرده، خون و گوشت خوک و آنچه نام غیرخدا به آن برده شود و حیوان خفه شده و زده شدۀ به چوب و از بلندی پرت شده و به ضرب شاخ زده شده و آنچه درنده خورده مگر آنچه را که تذکیه کنید (قبل از مردنش ذبح شرعی کنید) و آنچه برای بتان ذبح شده و آنچه به أزلام تقسیم کنید. اینها همه تباهکاری است. امروز کافران از دین شما و از دفع آن مأیوس شدند پس از ایشان نترسید و از من بترسید، امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما پسندیدم، پس هر کس در گرسنگی (به خوردن محرّمات) مضطر شد بدون تمایل به گناه پس به تحقیق خدا آمرزندۀ رحیم است.

نکات: ﴿ٱلۡمَيۡتَةُمطلق است چه مردار حلال گوشت و چه حرام گوشت و حرمت آنچه در آیه ذکر شده اطلاق دارد؛ چه أکل آنها و چه بیع آنها فرقی ندارد ولی پشم، کرک، مو و شاخ حیوانات مرده پاک است زیرا این چند چیز روح ندارد و حیات و ممات در آنها نیست. جملۀ: ﴿وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِدلالت دارد که برای هر‌‌‌کس غیرخدا حیوانی را ذبح کنند جائز نیست چه برای داماد و چه عروس و چه رئیس و چه آیت‌الله و چه حاجی و چه غیر آن و فقط حیوانی حلال است که برای خدا ذبح شود. و مقصود از ﴿ٱلۡمُنۡخَنِقَةُحیوانی است که خفه شده چه به وسیلۀ باد و چه با طناب و چه با دست و چه غیر اینها. و مقصود از ﴿ٱلۡمَوۡقُوذَةُحیوانی است که با چوب ویا با چماق و یا با سنگ و یا با آهن آن را بزنند و هلاکش کنند. و مقصود از ﴿ٱلۡمُتَرَدِّيَةُحیوانی است که پرت شود چه از کوه و چه از بالای بام و یا دیوار و یا هر نحو دیگر. و مقصود از ﴿ٱلنَّطِيحَةُحیوانی است که به سبب شاخ‌زدن حیوان دیگر بمیرد. و مقصود از ﴿مَآ أَكَلَ ٱلسَّبُعُاین است که درنده‌ای؛ شیری یا ببری یا پلنگی او را بدَرَد، پس اگر درنده‌ای حیوانی را درید و مقداری از آنرا خورد باقی‌ماندۀ آن اگر حیات مستقره ندارد یعنی طوری شده که زنده نمی‌ماند حرام است امّا اگر دارای حیات مستقره باشد که معالجه کنند و یا غذا به آن بدهند زنده می‌ماند در این صورت اگر او را ذبح کنند حلال است به دلیل جملۀ: ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡکه در آیه ذکر شده. امام محمد باقر÷فرموده: اگر حیوان مزبور دست و پا و یا دم خود را حرکت می‌دهد و چشم خود را برمی گرداند حیات مستقرّه دارد و می‌توان آن را تذکیه نمود. و مقصود از جملۀ ﴿مَا ذَكَّيۡتُمۡ، این است که شما یعنی مسلمین آن حیوان را با کارد و یا چاقوی تیز چهار رگ گردنش را ببرید رو به قبله و نام خدا را هم در آن حال یا قبل از شروع ببَرید. و مقصود از «أزلام»، چنانکه در تواریخ آمده عبارت است از تعداد تیرهای بدون پر و بدون پیکان که ده عدد بوده، بر یکی می‌نوشتند یک سهم، بر دومی می‌نوشتند دو سهم و بر سومی سه سهم و همچنین تا هفت عدد که بر هفتمی می‌نوشتند هفت سهم و سه عدد دیگر سهمی نداشت، آن وقت یک شتری را بنام ده نفر که نامشان در آن تیرها بود نحر می‌کردند و آن تیرها را در صندوق قرعه‌کشی می‌انداختند، پس از آن مخلوط کرده و هر تیری بنام هر کس بود یک‌یک بیرون می‌آوردند، اگر دارای سهم بود همان سهم را به او می‌دادند و اگر تیری بیرون می‌آمد که سهمی ندارد صاحب آن تیر که نام او در آن تیر نوشته شده و سهمی ندارد باید قیمت شتر را بدهد و این یک نوع قماری بود، پس قرعه‌کشی‌هایی که مانند «أزلام» است، شتر باشد و یا ماشین و یا طلا و نقره و یا اسکناس تمام حرام است. ولی اگر کسی و یا شرکتی و یا عده‌ای به عنوان جائزه از مال خودشان قرعه‌کشی کنند و قرعه به نام کسی افتد و چیزی به او بدهند اشکالی ندارد. و مقصود از ﴿ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ...آن روزی است که سورۀ مائده که آخرین سوره است نازل شده و تمام حجاز در تحت سیطرۀ اسلام در‌آمده، می‌باشد، که کفّار یهود و نصاری از خاموش‌کردن دین اسلام مأیوس شده بودند و نام اسلام شرق و غرب جهان را گرفته بود، پس خدا فرموده: از کفّار نترسید و از من بترسید. و مقصود از جملۀ: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ...همان روزها است که سورۀ مائده نازل شده و دین کامل گشته و خدا از چنین اسلام که دین کاملی است خشنود می‌باشد. بعضی گفته‌اند که این جملات مربوط به روز غدیر خم است و در وسط آیه نازل شده و مربوط به اول و آخر این آیه نیست و سخن ایشان موافق عقل و فصاحت قرآن نیست زیرا خدای منّان آیات را که نازل نموده اول و آخر و وسط آن کاملاً باید بهم مربوط باشد و پراکنده نباشد، ما نباید کلام خدا را از ارزش بیندازیم و با کلام خدا نعوذ‌بالله بازی کنیم برای خاطر تعصّب فرقه‌ای ویا برای روایاتی که ناقلین آنها به تقلید از یکدیگر نقل کرده‌اند. و از جملۀ: ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ....قانون اضطرار استفاده می‌شود [۱]که قانون وحکم ثانوی است که اگر مضطر شد تمام محرمات برای او حلال می‌شود به شرطی که زیاده‌‌روی نکند و به قدر اضطرار و رفع اضطرار مرتکب شود.

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ مَاذَآ أُحِلَّ لَهُمۡۖ قُلۡ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُ وَمَا عَلَّمۡتُم مِّنَ ٱلۡجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ ٱللَّهُۖ فَكُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَكۡنَ عَلَيۡكُمۡ وَٱذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ ٤ [المائدة:۴]

ترجمه: از تو سؤال می‌کنند چه چیز برای ایشان حلال شده؟ بگو برای شما حلال شده پاکیزه‌ها و (نیز حلال شده خوردن) صیدی که به حیوانات شکاری آموخته‌اید درحالیکه سگان را (برای شکار) ماهر نموده‌اید، یاد می‌دهید آنها را از آنچه خدا به شما آموخته، پس بخورید از آنچه نگاهداشتند برای شما و نام خدا را بر آن یاد کنید و بترسید از خدا زیرا که خدا سریع ‌الحساب است.

نکات: جملۀ: ﴿وَمَا عَلَّمۡتُم...دلالت دارد بر اینکه صید با حیوانات تعلیم داده شده حلال و صید با حیواتات بی‌تعلیم حرام است و این از برکت علم است مگر اینکه صیّادی صید با حیوانات بی‌تعلیم را زنده به حیات مستقرّه ببیند و آنرا ذبح کند و این آیه دلالت دارد که تعلیم حیوانات شکاری و صید با آنها جائز است چه سگ باشد و چه عقاب و چه باز و چه غیر اینها. و مقصود از جملۀ: ﴿تُعَلِّمُونَهُنَّ...این است که حیوان شکاری تعلیم گیرد و تعلیم آن معلوم شود به چند چیز: اول اینکه؛ هر وقت بفرستی برود. دوم؛ چون منعش کردی باز گردد، سوم؛ از گوشت صید نخورد. چهارم؛ همواره چنین باشد و اعتباری به یک مرتبه نیست. جملۀ: ﴿كُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَكۡنَ...دلالت دارد که جواز أکل وقتی است که حیوان شکاری چیزی را نخورد بلکه برای صاحب خود نگهدارد، لذا رسول خداصبه عدی بن حاتم فرمود: «إِنْ أَكَلَ مِنْهُ فَلَا تَأكُلْ لِأَنَهُ أَمْسَكَ عَلَی نَفْسِهِ» [۲]. و مِن از ﴿مِمَّآ أَمۡسَكۡنَ عَلَيۡكُمۡاگر برای تبعیض افراد باشد معنی چنین می‌شود که بخورید بعضی از افراد حیوانات صید شده را به نه بعض دیگر. مانند: شغال صید شده ویا روباه و یا سوسمار و مانند آن. و جملۀ: ﴿وَٱذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ، اگر ضمیر علیه برگردد به ﴿مَا عَلَّمۡتُممعنی چنین می‌شود که وقت فرستادن حیوان شکاری نام خدا ذکر کنید و إلا حلال نیست و اگر برگردد به ﴿مِمَّآ أَمۡسَكۡنَمعنی چنین می شود: که چون حیوان صید شده را درک کردید در ذبح آن «بسم‌الله» بگویید. و جملۀ: ﴿أُحِلَّ لَكُمُ...و ﴿أَمۡسَكۡنَ عَلَيۡكُمۡ...خطاب به مسلمین است بنابر این صید کافر مباح نیست. وجملۀ: ﴿مِمَّا عَلَّمَكُمُ ٱللَّهُدلالت دارد که برای صید باید قوانین الهی را آموخت و پایۀ هر تعلیمی باید تعلیم الهی باشد.

﴿ٱلۡيَوۡمَ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُۖ وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ وَطَعَامُكُمۡ حِلّٞ لَّهُمۡۖ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِيٓ أَخۡدَانٖۗ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ حَبِطَ عَمَلُهُۥ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٥[المائدة: ۵]

ترجمه: امروز برای شما حلال شده پاکیزه‌ها و طعام آنان که به ایشان کتاب داده شده برای شما حلال و طعام شما برای ایشان حلال است و (نیز نکاح با) زنان پاکدامن از مؤمنات و زنان پاکدامن از آنان که پیش از شما کتاب داده شده‌اند (برای شما حلال است) هرگاه که مهریّه‌های آنان را داده باشید در حالیکه پاکدامن باشید نه زناکار و رفیق‌دار. و هر‌کس به ایمان کافر شود(پس از ایمان کفر آرد) عمل او تباه شده و در آخرت از زیانکاران است.

نکات: جملۀ: ﴿أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُدلالت دارد که هر طعام و غذای پاکیزه حلال است مگر آنکه به خصوصه حرام شده باشد، پس اگر دلیلی بر حرمت نباشد اصل حلّیّت است. و مقصود از طعام اهل کتاب مطلق طعام است چه مطبوخ باشد و چه نباشد، چه گوشت باشد و چه غیر آن ولی شرایطی از دلیل خارج دارد مانند اینکه اهل کتاب در وقت ذبح حیوان نام خدا برده باشد پس اگر نام غیرخدا برد نمی‌توان از گوشت او تناول کرد و دیگر اینکه از گوشت خوک و شراب بپرهیزد و إلا در این صورت ترک طعام آنان اولی است. و مقصود از جملۀ: ﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَزنان یهود و نصاری است که تزویج آنان برای مسلمان حلال است.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْۚ وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُم مِّنۡهُۚ مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٦[المائدة: ۶]

ترجمه: «ای مؤمنین چون برای نماز برخیزید صورتهای خود و دستهاتان را تا مرفق‌ها بشویید و سرهای خود را مسح کشید و پاهاتان را تا دو کعب (بشویید) و اگر جنب بودید پس خود را پاک نموده(غسل کنید) و اگر بیمار و یا بر سفر بودید و یا یکی از شما از قضای حاجت آمد و یا به زنان نزدیکی نمودید پس آبی نیافتید با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورتهایتان و دستهایتان بکشید. خدا اراده نکرده بر شما سخت گیرد بلکه می‌خواهد شما را پاک کند و نعمتش را بر شما تمام کند باشد که سپاس‌گزارید».

نکات: جملۀ: ﴿إِذَا قُمۡتُمۡدلالت دارد که هر وقت انسان برای نماز برمی‌خیزد باید وضو بگیرد ولو اینکه وضو داشته باشد. ولی می‌توان از جملۀ: ﴿يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡکه در ذیل آیه آمده دانست که هدف طهارت است، اگر طهارت حاصل بود لازم نیست وضو را تجدید کند و مقصود از ﴿وُجُوهَكُمۡهمان اندازه از صورتست که وقت توجّه نمایان است. و مقصود از ﴿كَعۡبَيۡنِ، دو استخوان برآمده‌ای است که در هر یک از پاها در دو طرف قدم، در مفصل ساق و قدم می‌باشد. و کلمۀ ﴿إِلَى ٱلۡمَرَافِقِدلالت دارد که انتهای ید در وضو مرفق (آرنج) است و چنانکه در سنت آمده باید مرفقها نیز شسته شوند. و ظاهر آیه آن است که شستن، به مرفق ختم شود چنانکه در ﴿إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِنیز ختم‌ نمودن به دو کعب است. ولی سید مرتضی از علمای شیعه در کتاب «الانتصار» و عده‌ای دیگر نوشته‌اند وضو گیرنده مختار است از مرفق شروع کند و به انگشتان ختم کند و یا بالعکس. و ایشان گفته‌اند: کلمۀ إلی المرافق دلالت بر انتهای مغسول (که مرفق است) دارد نه انتهای غسل. و در نظر ایشان شروع از مرفق بهتر و عرفی‌تر است. و مقصود از جملۀ: ﴿يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ، ارادۀ تکوینی که موجب عصمت باشد نیست، بلکه ارادۀ تشریعی است که قانوناً خود مکلّف باید خود را پاک کند و همچنین آیه‌ای که در سورۀ احزاب راجع به اهل بیت آمده است.

﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَمِيثَٰقَهُ ٱلَّذِي وَاثَقَكُم بِهِۦٓ إِذۡ قُلۡتُمۡ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ٧ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٨ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِيمٞ ٩ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ ١٠[المائدة: ۷-۱۰]

ترجمه: و یاد آورید نعمت خدا را بر خودتان و پیمان او را که با شما بست هنگامی که گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم و از خدا بترسید زیرا خدا به آنچه در سینه‌ها باشد داناست. ای مؤمنین قیام‌کنندگان برای خدا باشید و به عدالت گواه باشید و وادار نکند دشمنی قومی بر اینکه (درحقّشان) عدالت نکنید، عدالت کنید که آن به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خدا بترسید زیرا خدا به آنچه می‌کنید آگاه است. خدا وعده داده به آنانکه ایمان آورند و عمل شایسته کنند که برایشان آمرزش و اجر بزرگ است. و آنانکه کافرند و تکذیب به آیات ما کردند آنان اهل آتش دوزخ هستند.

نکات: مقصود از نعمت، جنس نعمت است و در اینجا اگر نعمت دین مراد باشد مناسب ﴿وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُ، می‌باشد. و مقصود از میثاق، پیمان بندگی فطری و یا پیمان انصار است در عقبۀ مِنی. و مقصود از ﴿قَوَّٰمِينَ لِلَّهِقیام در مقابل ظلم است و قیام برای نشر عدالت و مراسم حق و حقیقت. و جملۀ: ﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ...دلالت دارد که با دشمن و با کافران نیز باید به عدالت رفتار کرد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ هَمَّ قَوۡمٌ أَن يَبۡسُطُوٓاْ إِلَيۡكُمۡ أَيۡدِيَهُمۡ فَكَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١١ [المائدة:۱۱]

ترجمه: ای مؤمنین به یاد آرید نعمت خدا را بر خودتان وقتی که قومی قصد کردند به سوی شما دست درازی کنند پس خدا دست ایشان را از شما بازداشت و از خدا بترسید و بر خدا باید توکّل کنند مؤمنین.

نکات: مقصود از جملۀ: ﴿...هَمَّ قَوۡمٌ...قوم یهودند که خواستند رسول خداصرا ترور کنند وقتی که آن حضرت لشکری فرستاد به بئر معونه همه شهید شدند جز سه نفر، یکی از آن سه نفر عمرو بن امیه بود در مراجعت مدینه بر خورد به دو نفر از کفار بنی‌سلیم که امانی از رسول خداصهمراه داشتند و او نمی‌دانست و هر دو را کشت، قوم ایشان آمدند نزد رسول خداصدیه خواستند، رسول خداصبا ابوبکر، عمر، عثمان و علی حرکت کردند به طرف طائفۀ بنی‌النّضیر که با رسول خداصمعاهده کرده بودند که با آن جناب قتال نکنند و هر وقت احتیاجی داشت معاونت کنند، حضرت قضیه را بیان کرد و برای أداءِ دیه از ایشان کمک خواست، آنان گفتند بنشینید تا طعامی میل کنید و آنچه می‌خواهید بدهیم، سپس رفتند و تصمیم به قتل رسول و همراهان او گرفتند، جبرئیل به آن جناب خبر داد، پس رسول خداصبرخاست و فوری مراجعت کرد و از کید ایشان برست. بعضی از مورّخین نوشته‌اند که؛ یهودیان می‌خواستند سنگ آسیایی بر سر آن حضرت بیندازند [۳]. وبعضی گفته‌اند: مقصود از ﴿هَمَّ قَوۡمٌآن است که رسول خداصدر جنگی از جنگها که دشمن او به قلل جبال متحصن شده بودند، رسول خداصرفت کناری، برای کاری و لباس او از باران تر شده بود، لباس خود را روی درختی انداخت و خود زیر آن خوابید دشمن او را می‌دید، بزرگشان دعثور نامی آمد بالای سر حضرت با شمشیر کشیده و گفت: «یَا مُحَمَّد مَنْ یَمْنَعُكَ الیَومَ مِنِّي؟» [۴]حضرت فرمود: الله، پس ناگهان دستی از غیب به سینۀ او خورد و شمشیر از دست او خارج شد، حضرت شمشیر او را برداشت و بر سر او ایستاد و فرمود: «مَنْ یَمْنَعُكَ الیَومَ مِنِّي؟» [۵]. گفت: «لَا أَحَدَ. وَأَنَا أَشهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وأَنَّ مُحَمَّدًا رَسولُ الله ]وَاللهِ لَا أُکثِرُ عَلَیک جَمْعًا أَبَدًا[…» [۶]. پس این آیه نازل شد. و ممکن است بگوییم: مشرکین بسیار سعی و کوشش کردند برای قتل حضرت و محاصرۀ اقتصادی او و اصحابش و همه را خدا دفع کرد و آنان را مبتلا به فقر، گرسنگی و قحطی کرد تا از خیال آن حضرت منصرف شدند و این آیه را راجع به تمامی اینها است.

﴿وَلَقَدۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَبَعَثۡنَا مِنۡهُمُ ٱثۡنَيۡ عَشَرَ نَقِيبٗاۖ وَقَالَ ٱللَّهُ إِنِّي مَعَكُمۡۖ لَئِنۡ أَقَمۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَيۡتُمُ ٱلزَّكَوٰةَ وَءَامَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرۡتُمُوهُمۡ وَأَقۡرَضۡتُمُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ فَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ ١٢ فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِيَةٗۖ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَآئِنَةٖ مِّنۡهُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱصۡفَحۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣ [المائدة:۱۲-۱۳]

ترجمه: و به تحقیق خدا پیمانی از بنی اسرائیل گرفت و از ایشان دوازده نفر نقیب برانگیختیم و خدا گفت: البتّه من با شمایم. اگر نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و به رسولان من ایمان آورید و آنان را یاری کنید و به خدا قرض‌الحسن بدهید البته گناهان شما را از شما می‌زدایم و البته شما را داخل می‌کنم به بوستانهایی که از زیر آنها نهرها جاری است، پس هر‌کس از شما بعد از این کافر شود پس به یقین از راه راست گم شده است. پس به سبب پیمان ‌شکنی‌شان آنان را لعنشان کردیم و دلهاشان را قسی نمودیم. کلمات را از جاهای آن می‌گردانند و بهره و قسمتی از آنچه را که به آن تذکر داده شدند، فراموش کردند و همواره بر خیانتی از ایشان مطلع می‌گردی مگر کمی از آنان، پس از ایشان عفو کن و بگذر زیرا خدا دوست می‌دارد نیکوکاران را.(۱۳)

نکات: خدا در این آیات پیمان با بنی‌اسرائیل و نقض پیمان ایشان را ذکر کرده تا مسلمین تنبیه شوند و مانند یهود پیمان‌شکنی نکنند. و مقصود از جملۀ: ﴿قُلُوبَهُمۡ قَٰسِيَةٗسخت‌دلی و بی‌رحمی ایشان است. و مقصود از ﴿يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِدو احتمال دارد؛ یکی اینکه: بعضی از کلمات تورات را برداشته و عقب و جلو یا زیاد و کم کرده باشند. احتمال دوم این است که: برای کلمات تورات معانی بیجا و تأویلات بی‌مورد، به میل خود، کرده باشند چنانکه مسلمین تأویلات دلبخواهی در کلمات قرآن دارند.

﴿وَمِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰٓ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَهُمۡ فَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَسَوۡفَ يُنَبِّئُهُمُ ٱللَّهُ بِمَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ ١٤ [المائدة:۱۴]

ترجمه: و از آنان که گفتند که ما نصاری می‌باشیم پیمانشان را گرفتیم پس بهره و قسمتی از آنچه را به آن تذکّر داده شدند فراموش کردند، پس بین ایشان دشمنی و کینه تا روز قیامت انداختیمو به همین زودی خدا خبر می‌دهد ایشان را به آنچه می‌کنند.(۱۴)

نکات: پس از آنکه پیمان‌شکنی یهود را بیان کرد در این آیه از پیمان‌شکنی نصاری که مدّعی نصرانیت‌اند سخن به میان آورده و پیمانی که خدا از نصاری گرفته بود بندگی خدا یکتا و ایمان به محمدصبود و ایشان هم از توحید دور شدند و هم به نبوت محمدصایمان نیاوردند. و اینکه فرموده: ﴿فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِمقصود این است که بین دستجات نصاری و یا بین یهود و نصاری تا قیامت عداوت باقی است، پس اینکه بعضی گفته‌اند مهدی موعود می‌آید و تمام دینها را برطرف می‌کند و فقط اسلام می‌ماند این گفتار با این آیه مخالف است زیرا مذهب یهود و نصاری باید تا قیامت بماند تا بین ایشان عداوت باشد.

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ ١٥ يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٦[المائدة: ۱۵-۱۶ ]

ترجمه: ای اهل کتاب به تحقیق برای شما رسول ما آمد که بیان می‌کند برای شما بسیاری از آنچه از کتاب آسمانی را مخفی می‌کردید و عفو می‌کند از بسیاری، به تحقیق آمد شما را از خدا نور و کتاب روشن(۱۵) خدا به وسیلۀ آن کتاب هر‌که را در پی خشنودی اوست، به راههای سلامت هدایت می‌کند و ایشان را به اذن وارادۀ خود از تاریکی ها به سوی نور بیرون می‌آورد و هدایت می‌کند ایشان را به راهی راست.(۱۶)

نکات: یکی از معجزات قرآن همین است که بسیاری از چیزهایی که یهود و نصاری از کتاب آسمانی خود مخفی کرده بودند این کتاب بیان کرده با اینکه محمّدصسواد نداشت که کتاب آسمانی را خوانده باشد. و مقصود از جملۀ: ﴿وَيَعۡفُواْ عَن كَثِير، این است که از بسیاری از آنچه پنهان کرده‌اند گذشت نموده و بیان نکرده چون هدف او رسوا کردن بی‌جهت نبوده. وجملۀ ﴿يَهۡدِي بِهِدلالت دارد که هدایت‌کننده قرآن است نه رسول خداصو رسول خداصبه وسیلۀ کلمات قرآن باید هدایت مردم کند.

﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۚ قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔا إِنۡ أَرَادَ أَن يُهۡلِكَ ٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَأُمَّهُۥ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗاۗ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٧ [المائدة:۱۷]

ترجمه: به تحقیق کافر شدند آنان که گفتند که خدا همان مسیح پسر مریم است، بگو اگر خدا اراده کند که مسیح ابن مریم و مادر او و تمام اهل زمین را هلاک کند، چه کسی از طرف خدا اختیار چیزی دارد و مخصوص خداست ملک آسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست، هر چه بخواهد خلق می‌کند و خدا بر هر چیزی تواناست.(۱۷)

نکات: جملۀ: ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ...دلالت دارد بر آنکه کسانی که مسیح را خدا دانسته و یا صفات خدایی به او داده، کافر شده‌اند. حال اگر کسی بگوید چنین گفتار مخالف عقل را کسی ممکن نیست بگوید، گوییم ممکن است، زیرا ما در زمان خود دیده‌ایم عدّه‌ای علیّ بن ابی‌طالب÷را نعوذ بالله خدا و عدّه‌ای دیگر صفات خدایی به او داده‌اند و به این کفر افتخار می‌ورزند، اگر نصاری راهنمایی مانند قرآن نداشتند اینان راهنمایی مانند قرآن دارند باز به این شرک و کفر می‌نازند، اگرچه بعضی‌ها قایل به حلولند که می‌گویند خدا حلول کرده در عیسی÷و ناسوت او تبدیل به لاهوت و ذوجنبتین می‌باشد چنانکه غُلاة دربارۀ امامان خود گفته‌اند. نصاری فقط در حق یک نفر مسیح غلوّ کردند ولی مسلمین در حق هزاران نفر.

﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُۥۚ قُلۡ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُمۖ بَلۡ أَنتُم بَشَرٞ مِّمَّنۡ خَلَقَۚ يَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۚ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ ١٨[المائدة: ۱۸]

ترجمه: و یهود و نصاری گفتند ما پسران خدا و محبوبان اوییم، بگو پس چرا خدا شما را به سبب گناهانتان عذابتان می‌کند؟ بلکه شما بشری از جملۀ مخلوقید، خدا هر کس را بخواهد می‌آمرزد و هر که را بخواهد عذاب می‌کند و اختصاص به خدا دارد ملک آسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست و به سوی خداست برگشت.(۱۸)

نکات: یهود و نصاری به واسطۀ بعضی از اخباری که علمایشان برای ایشان جعل کرده بودند آنان را مغرور می‌کردند که شما محبوب خدا و نوادگان پیغمبرانید ودر حقیقت شما مانند پسران برای خدا می‌باشید و آنان به همین جهت و به این سخنان دل خود را خوش کرده و از کتاب آسمانی خود بی‌خبر بودند. مانند بعضی از مدعیان اسلام در زمان ما که خود را از دوستان خدا و یا دوستان پیغمبر‌زادگان خود می‌دانند و به همین دلخوشی از اصل دین و کتاب آسمانی خود بی‌خبر مانده‌اند. و عدّه‌ای از دکانداران استفاده ‌چی هم به این غرور دامن می‌زنند و خدا بواسطۀ این خرافات، یهود را مذمت و مطرود کرده. مسلمین باید این آیات را بخوانند و مبتلا به این خدعۀ شیطانی نگردند و بدانند که خودشان و پیغمبر‌زاده‌هاشان همه بشرند مانند سایر افراد بشر.

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖۖ فَقَدۡ جَآءَكُم بَشِيرٞ وَنَذِيرٞۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٩[المائدة: ۱۹ ]

ترجمه: ای اهل کتاب، همانا رسول ما به دوران نبودن پیغمبران، به سوی شما آمد که (حقایق را) برای شما بیان می‌کند تا مبادا بگویید بشیر و نذیری برای ما نیامد، پس به تحقیق بشیر و نذیری برای شما آمد و خدا بر هر چیزی تواناست. (۱۹)

نکات: دورۀ فترت پس از زمان حضرت عیسی÷تا زمان محمدصاست که نزدیک به ۶۰۰ سال می‌شود و فترت به معنی سستی و سردی از کار است که در این دوره جنب وجوشی از رسل نبوده و اگر پیمبری بوده بدون سیطره بوده است مانند سه نفر رسولی که در سورۀ یس ذکر شده و مانند خالد بن سنان العبسی [۷].

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَعَلَ فِيكُمۡ أَنۢبِيَآءَ وَجَعَلَكُم مُّلُوكٗا وَءَاتَىٰكُم مَّا لَمۡ يُؤۡتِ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٠ يَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِي كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَارِكُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِينَ ٢١ قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ فِيهَا قَوۡمٗا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَا حَتَّىٰ يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِنَّا دَٰخِلُونَ ٢٢ قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمَا ٱدۡخُلُواْ عَلَيۡهِمُ ٱلۡبَابَ فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٢٣ قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَآ أَبَدٗا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ ٢٤ قَالَ رَبِّ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ إِلَّا نَفۡسِي وَأَخِيۖ فَٱفۡرُقۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٥ قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيۡهِمۡۛ أَرۡبَعِينَ سَنَةٗۛ يَتِيهُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٦ [المائدة: ۲۰-۲۶]

ترجمه: و چون موسی به قوم خود گفت نعمت خدا را بر خودتان یاد آرید هنگامی كه میان شما پیغمبرانی قرار داد و شما را سلطنت عطا کرد و به شما داد آنچه به احدی از جهانیان نداد(۲۰) ای قوم من داخل شوید به زمین مقدسی که خدا بر شما مقرر داشت و برنگردید بر عقب خود که زیانکار خواهید شد(۲۱) گفتند: ای موسی، به‌ راستی در آنجا قومی هستند سرکش و محقّقاً ما هرگز داخل آن نمی‌شویم تا ایشان از آن خارج شوند، پس اگر از آن خارج شدند پس ما داخل خواهیم شد(۲۲) دو مرد از آنان که می‌ترسیدند که خدا بر آنان نعمت داده بود گفتند: داخل شوید بر ایشان از دروازۀ شهر، که هر‌گاه داخل شوید محققا پیروز شوید و بر خدا توکل کنید اگر ایمان آورده‌اید(۲۳) گفتند: ای موسی، مادامی که ایشان در شهرند، هرگز ما داخل نخواهیم شد، پس تو و پروردگارت بروید و کارزار کنید که ما اینجا نشسته‌ایم(۲۴) موسی گفت: پروردگارا بدرستی‌که من مالک اختیار نیستم جُز خودم و برادرم را، پس بین ما و بین این قوم نابکار جدایی بینداز (۲۵) خدا گفت (به‌ سبب نافرمانی و مخالفتشان) آن ‌سرزمین چهل سال بر ایشان حرام است، در زمین حیرانند، پس بر این قوم نابکار افسوس مخور.(۲۶)

نکات: خدای تعالی در این آیات بدی و بی‌ایمانی قوم موسی را برای رسول خدا بیان فرموده تا رسول‌خداصاز قوم خود تعجب نکند و مأیوس نگردد. موسی÷به قوم خود فرمود: خدا ملک و نبوت و سایر نعمتها را به شما داده که به احدی نداده، اکنون اطاعت خدا کنید و وارد شهر شام شوید و با کفار عمالقه جهاد کنید و از این جهاد رو نگردانید که زیانکار خواهید شد. و از زمین شام تعبیر شده به «أرض مقدّسة» و گاهی «مبارکة» برای اینکه پر از آب و درخت و نعمت است، به اضافه مسکن انبیاء و اولیاء بوده. یهودیان اطاعت موسی نکردند و به بهانه‌ها از جنگ شانه خالی کردند و از قوم عمالقه که مردمان تنومندی بودند می‌ترسیدند و می‌گفتند: ما نزد آنان چون ملخی می‌باشیم تا اینکه گفتند: ای موسی، تو با خدای خود بروید بجنگید ما اینجا می‌نشینیم و هر وقت دشمن مغلوب شد می‌آییم، حق‌تعالی در مقابل این عصیان مقرّر داشت که در بیابان بین مصر و شام چهل سال حیران و سرگردان باشند تا اینکه موسی و هارون÷فوت کردند. و مقصود از ﴿قَالَ رَجُلَانِ...می‌توان گفت یوشع بن نون و کالب بن یوفنا بوده‌اند و می‌توان گفت دو مردی بودند از مردم شام و از عمالقه، که خدا ایشان را هدایت کرده بود و ایشان بنی‌اسرئیل را ترغیب می‌کردند که شما وارد شوید زیرا رعب شما عمالقه را گرفته و به زودی مغلوب و فراری می‌شوند.

﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱبۡنَيۡ ءَادَمَ بِٱلۡحَقِّ إِذۡ قَرَّبَا قُرۡبَانٗا فَتُقُبِّلَ مِنۡ أَحَدِهِمَا وَلَمۡ يُتَقَبَّلۡ مِنَ ٱلۡأٓخَرِ قَالَ لَأَقۡتُلَنَّكَۖ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ ٢٧ لَئِنۢ بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقۡتُلَنِي مَآ أَنَا۠ بِبَاسِطٖ يَدِيَ إِلَيۡكَ لِأَقۡتُلَكَۖ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٨ إِنِّيٓ أُرِيدُ أَن تَبُوٓأَ بِإِثۡمِي وَإِثۡمِكَ فَتَكُونَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِۚ وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ ٢٩ فَطَوَّعَتۡ لَهُۥ نَفۡسُهُۥ قَتۡلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُۥ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٣٠ فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابٗا يَبۡحَثُ فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيُرِيَهُۥ كَيۡفَ يُوَٰرِي سَوۡءَةَ أَخِيهِۚ قَالَ يَٰوَيۡلَتَىٰٓ أَعَجَزۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِثۡلَ هَٰذَا ٱلۡغُرَابِ فَأُوَٰرِيَ سَوۡءَةَ أَخِيۖ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلنَّٰدِمِينَ ٣١ [المائدة: ۲۷-۳۱]

ترجمه: و بخوان بر ایشان خبر دو پسر آدم را طبق واقع، هنگامی که آن دو برای تقرّب قربانی حاضرنمودند، پس، از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، او گفت: البته تو را می‌کشم، گفت: همانا خدا فقط از متقین می‌پذیرد (۲۷) اگر دستت را بسوی من دراز کنی تا مرا بکشی من دستم را به سوی تو دراز نکنم زیرا من می‌ترسم از خدایی که پروردگار جهانیان است(۲۸) به تحقیق من می‌خواهم که گناه من و گناه خود را ببری که از اهل آتش شوی و این است جزای ستمگران(۲۹) پس نفس او، او را به قتل برادرش میل داد، پس او را کشت و از زیانکاران گردید(۳۰) پس خدا کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا به او بنمایاند چگونه مستور کند جسد برادرش را، گفت ای وای بر من آیا عاجزم که مانند این زاغ باشم که جسد برادرم را مستور سازم پس از پشمیانان گردید.(۳۱)

نکات: چون حق‌تعالی در مقام بیان صفات رذیلۀ یهود بود و اذیّت و آزار ایشان را نسبت به هم‌نوع خود بیان کرد ضمناً در این آیات بیان کرده که فرزندان آدم از ابتدا چنین بودند. و قصّۀ فرزندان آدم چنین است که چون حوا در هر شکمی پسر و دختری می‌زایید، در مرتبۀ اول قابین(قابیل) و توأم او اقلیما متولّد شد و در مرتبۀ ثانی هابین(هابیل) و توأم او لبوذا متولد شد، چون بالغ شدند خدا امر کرد که خواهر هابین را به قابین بدهد وبه هابین خواهر قابین را بدهد، پس هابین راضی شد و قابین راضی نشد، زیرا که خواهرش خوشگل‌تر بود و گفت خدا چنین امری نکرده ولیکن این امر از رأی تو است و لذا آدم فرمود هر یک برای خدا چیزی قربانی کنند تا معلوم شود خدا قربانی کدام را قبول می‌کند و دختر خوشگل برای کدام است، پس هابین که صاحب گله بود سرشیر و شیری از بهترین گوسفندانش تهیه کرد برای قربانی و قابین که صاحب زراعت بود از بدترین گندمش تهیه کرد برای قربانی و هر دو بردند قربانی خود را بالای کوه گذاشتند، پس آتشی آمد و قربانی هابین را خورد و این نشانۀ قبولی قربانی او بود و حضرت آدم÷غائب بود و رفته بود به مکّه برای زیارت خانۀ خدا، قابین به هابین گفت زنده نباشی در دنیا، قربانی تو قبول شده و از من قبول نشده و می‌خواهی خواهر خوشگل مرا بگیری و من خواهر زشت تو را، پس سر او را با سنگی کوبید و او را کشت در حالیکه او خواب بود. و چون در آن زمان فقیری نبود، نشانۀ قبولی قربانی آمدن آتش بود.

پس چون قابین(قابیل)، برادرش هابین(هابیل) را کشت جسد او را میان بیابان گذاشت و نمی‌دانست چه بکند و مورد حملۀ درندگان بود و لذا درمیان جوالی گذاشت تا بو گرفت و مرغان درندگان منتظر بودند چه وقت قابین (یا قاین چنانکه در تورات ذکر شده) غافل گردد تا او را بخورند، پس خدا دو کلاغ را فرستاد که با یکدیگر زد و خورد کردند و یکی دیگری را کشت و با منقار برای جسد او گودالی کند و او را مستور کرد، قابین نگاه می‌کرد و یاد گرفت و برادرش را دفن کرد و چون آدم فهمید افسرده شد این دو شعر را انشاد کرد:

تغیّرت البلاد ومن علیها
فوجه الأرض مُغبَرٌّ قَبیح
تغیّر کلّ ذی لون وطعم
وقَلَّ بشاشة الوجه الصبیح [۸]

﴿مِنۡ أَجۡلِ ذَٰلِكَ كَتَبۡنَا عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَنَّهُۥ مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا وَمَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم بَعۡدَ ذَٰلِكَ فِي ٱلۡأَرۡضِ لَمُسۡرِفُونَ ٣٢[المائدة: ۳۲]

ترجمه: از همین جهت است که نوشتیم بر بنی‌اسرائیل که هر‌که کسی را جز به قصاص یا فسادی که در زمین کرده، بکشد پس گویا همۀ مردم را کشته و آنکه نفسی را زنده کند پس گویا همۀ مردم را زنده کرده و به تحقیق برای آنان رسولان ما با نشانه‌های روشن آمدند سپس بعد از آن محقّق شد که بسیاری از ایشان در زمین اسراف‌کارند.(۳۲)

نکات: اگر کسی بگوید چگونه کشتن یک نفر را خدا مانند کشتن همۀ مردم قرار داده، گوییم تشبیه چیزی به چیز دیگر لازم نیست در تمام جهات باشد در بعضی از جهات باشد کافی است، در اینجا می‌توان گفت تشبیه قتل یک نفر به قتل همۀ مردم در عظمت و اهمیّت است همانطوری-که کشتن همۀ مردم گناه بزرگی است کشتن یک نفر نیز بزرگ است و می‌توان گفت همان‌طوری‌که قاصدِ قتل جمیع را باید همه مانع شوند قاصد قتل یک نفر را نیز باید ممانعت کنند، پس وجه تشبیه لزوم الدفع می‌باشد و ممکن است بگوییم قاصدِ قتل تابع شهوت و غضب است چه قتل یک نفر باشد چه قتل همۀ مردم، پس وجه تشبیه تابعیّت شهوت است و همین وجوه در طرف احیای نفس واحد و احیای نفوس جمیع نیز می‌آید.

﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِينَ يُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ يُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ يُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِكَ لَهُمۡ خِزۡيٞ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ٣٣ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَيۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣٤[المائدة: ۳۳-۳۴]

ترجمه: همانا مجازات کسانی‌که با خدا و رسول او جنگ می‌کنند و می‌کوشند که در زمین فساد کنند این است که کشته شوند یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان از خلاف یکدیگر قطع شود یا از سرزمین خودشان رانده شوند(نفی بلد یعنی تبعید شوند). این است خواری آنان در دنیا و برای ایشان است در آخرت عذاب بزرگ(۳۳) مگر آن کسانی که پیش از آنکه بر آنان دست یابید توبه کنند، پس بدانید که خدا آمرزنده و رحیم است.(۳۴)

نکات: مقصود از محاربۀ با خدا و رسول محاربۀ با مسلمین است، هر کس اسلحه به دست گیرد برای ترسانیدن مسلمین در شب و یا روز، چه سر راه مردم را در بیابان بگیرد و یا در شهر، اجرای حد بر او به نظر حاکم است که طبق شرع اجرا کند، پس محارب اگر کسی را کشته باید او را به دار زنند و اگر نکشته ولی کار او ارعاب و سرقت بوده از دست و پایش قطع کنند و اگر کسی را نکشته و مالی را نبرده او را تبعید کنند پس به نظر حاکم است که حکم خدا را بر او منطبق سازد نه آنکه از خود حکمی اجرا کند. و باید دانست که آنچه از قرآن و سنت در این مورد استفاده می‌شود این است که حاکم شرع و زمامداری که مجری احکام اسلام است باید منتخب همۀ مسلمین باشد نه اینکه منتخب یک شهر و یا یک گوشه و منطقۀ از نواحی ممالک اسلامی باشد، در این صورت اگر زمامداری که او را امام هم می‌گویند اگر به انتخاب آزاد، منتخب مسلمین بود و حکم او طبق دستور عقل و قرآن بود او را باید اطاعت کرد، حال در اجرای حکم محارب، باید دانست قرآن چه فرموده و اگر امام و زمامداری طبق آن حکم نماید قابل قبول است و إلا خیر، در توضیح آیۀ فوق در «مجمع‌ البیان» جلد: ۳ نقل می‌کند که: «قَالَ أَبُوجَعفَر وَأَبُوعَبدُاللهإ: إِنْ حَارَبَ اللَّهَ وَسَعَى فِي الْأَرْضِ فَسَاداً فَقَتَلَ قُتِلَ وَإِنْ قَتَلَ وَأَخَذَ الْـمَالَ قُتِلَ وَصُلِبَ وَإِنْ أَخَذَ الْـمَالَ وَلَمْ يَقْتُلْ قُطِعَتْ يَدُهُ وَرِجْلُهُ مِنْ خِلَافٍ وَإِنْ حَارَبَ اللَّهَ وَسَعَى فِي الْأَرْضِ فَسَاداً وَلَمْ يَقْتُلْ وَلَمْ يَأْخُذِ الْـمَالَ نُفِيَ مِنَ الْأَرْضِ. وَبِهِ قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ وسَعِیدُ بِن جُبَیِر وَقَتَادَةُ والسُدي والبَیع» [۹]. و همچنین اکثر علماء و مفسرین دیگر نیز موافق با کتاب خدا وسنت رسولصچنین عقیده داشته و آنرا ذکر فرموده‌اند. مختصر آنکه در این آیه چهار عقوبت برای محاربین مفسدین در زمین ذکر شده و با کلمۀ «أو» از یکدیگر تفکیک شده و این «أو» برای تخییر نیست که هر محاربی را محکوم نمایند به یکی از این چهار حکم، بلکه «أو» برای تفصیل انواع جزاء و عقاب است و اگر تخییر باشد باز به این معنی است که امام و مجری احکام مخیّر است به اینکه هر یکی از این عقاب‌ها را برای کسی که جرمش مناسب یکی از این عقوبات است همان جزا را در حق آن مجرم اجرا نماید و نمی‌تواند طبق هوا و هوس خود حکم صادر کند، زیرا خدا برای افساد درجاتی از عقاب ذکر کرده زیرا افساد درجات متفاوتی دارد یکی مرتکب قتل، هتک اعراض، غارت اموال و ارعاب مسلمین شده، چنین شخصی مساوی نیست با آنکه کاری جز ارعاب مسلحانه نکرده، بلکه قتل جرم کسی است که قتل را مرتکب شده و صلب جزاء کسی است که هم مرتکب قتل شده، هم هتک اعراض، هم غارت اموال و قطع از ید و رِجل جرم کسی است که مالی سرقت کرده و نفی بلد و تبعید مناسب کسی است که مرتکب قتل و غارتی نشده بلکه فقط ارعاب با اسلحه کرده و امام عادلی که باید مظهر عدل و رحمت باشد نباید کسی را که جرمی جُز ارعاب نداشته بکشد و یا به دار زند، زیرا اگر عقوبت محارب فقط قتل و اعدام بود، حق‌تعالی تبعید و سایر عقوبات را ذکر نمی‌فرمود. و قول أئمّهنیز مخالفت کتاب خدا و سنت رسولصنیست چنانکه در «وسائل الشیعه» جلد ۱۸ ص ۵۳۴ چاپ جدید راوی به امام صادق÷عرض می‌کند که مردم در این باره می‌گویند: امام در این امر مخیر است هر کاری بکند؟ امام فرمود: خیر، امام نمی‌‌تواند هر کاری انجام دهد و نباید هر چه خواست اجراء کند ولیکن هر‌کس را به قدر جنایتش باید جزا دهد تا آخر حدیث که مانند حدیث قبل بیان فرموده‌اند. و مقصود از: ﴿مِّنۡ خِلَٰفٍاین است که دست راست او را اگر بریده‌اند پای چپ او را ببرند. جملۀ: ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ...دلالت دارد که اگر محارب پیش از دستگیر شدن توبه کرد حقوق الهی از او ساقط می‌شود ولی حق آدمی از قتل، جرح و بردن مال، کشتن حیوان، آتش زدن خرمن، بریدن درخت و مانند اینها از او ساقط نمی‌شود و اگر بعد از قدرت بر او توبه کرد حد الهی از او ساقط نیست.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ وَجَٰهِدُواْ فِي سَبِيلِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣٥[المائدة: ۳۵ ]

ترجمه: ای مؤمنین از خدا بترسید و به سوی او وسیله بجویید و در راه او جهاد کنید تا شاید شما رستگار شوید.(۳۵)

نکات: خطاب در این آیه به مؤمنین است و یکی از مؤمنین رسول خداصاست باید دید رسول خداصچه چیز را وسیله می‌دانسته رسول خداصمکرر فرموده: «إلهِي وَسِیلَتِي إِلَیكَ إِیمَانِي بِك». یعنی: «خدایا وسیلۀ من ایمان من به تو است». و امیرالمؤمنین علی÷در خطبۀ ۱۰۹ نهج‌البلاغه فرموده: «إِنَّ أَفْضَلَ مَا يَتَوَسَّلُ بِهِ الْـمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَالْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللهِ» [۱۰]. و امام زین العابدین÷در دعای روز پنجشنبه به خدا عرض می‌کند: «اللَّهُمَّ بِذِمَّةِ الْإِسْلَامِ أَتَوَسَّلُ إِلَيْك‏» [۱۱]. و نیز حضرت امیر÷در دعای کمیل به خدا عرض می‌کند: «ویَتَوَسَلُ إِلَیْكَ بِرُبُوبِیَّتِكَ» [۱۲]. و در دعای یمانی فرموده: «فَإِنِّي أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِتَوْحِيدِكَ وَتَهْلِيلِكَ وَتَمْجِيدِكَ وَتَكْبِيرِكَ وَتَعْظِيمِكَ» [۱۳]. و در مناجات دیگر فرموده: «جَعَلْتُ الْإعْتِرَافَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسَائِلَ عِلَلِي» [۱۴]، بنابر‌این، از کلمات خدا و رسول و بزرگان اسلام معلوم می‌شود که وسیله، ایمان و اسلام و تقوی است نه اینکه اشخاص باشند زیرا خدا مانند سلاطین نیست که از حال بنده بی‌خبر باشد و دعای او را نشنود و از بندۀ خود دور باشد و محتاج به وسیله و واسطۀ اشخاص باشد که عرض بندگان را به او برسانند، بعضی از مردمان عوام و نفهم خیال می‌کنند بین خدا و بنده کسی واسطه و یا وسیله می‌باشد و به خیال خود یکی از بندگانی که از دنیا رفته و از دنیا اطلاع ندارند به عنوان وسیله می‌خواند. به اضافه خدای‌تعالی نفرموده وسیله را بخوانید بلکه فرموده: ﴿وَٱبۡتَغُوٓاْیعنی: «بجویید»، پس وسیله جستنی است نه خواندنی زیرا نفرموده: ﴿اُدعُوا ٱلۡوَسِيلَةَو مردم نمی‌توانند یکی از بندگان صالحین که از دنیا رفته است بجویند ممکن نیست انسان فلان شخصی را که هزار سال است از دنیا رفته بجوید و پیدا کند و یا تهیه نماید، زیرا او در این عالم نیست و خواندن او شرک است زیرا خدای‌تعالی در آیات قرآن خواندن غیر‌خدا را شرک دانسته وسیلۀ مقرّبان خدا فضائل نفسانی و اعمال صالحه است چنانکه ذکر شد. (پس همانطور که انسان در امور مادی محتاج وسیله است در امور معنوی نیز چنین است).

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ أَنَّ لَهُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لِيَفۡتَدُواْ بِهِۦ مِنۡ عَذَابِ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنۡهُمۡۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٣٦ يُرِيدُونَ أَن يَخۡرُجُواْ مِنَ ٱلنَّارِ وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنۡهَاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّقِيمٞ ٣٧ [المائدة: ۳۶-۳۷]

ترجمه: محققا آنانکه کافر شدند اگر همۀ آنچه در زمین است ومانند آن مال ایشان باشد برای اینکه فدیه دهند تا به آن فدا خود را از عذاب روز قیامت برهانند از ایشان پذیرفته نشود و برای ایشان عذاب دردناک است(۳۶) می‌خواهند که از آتش خارج شوند و حال اینکه ایشان از آن خارج‌شدنی نیستند و برای ایشان عذابی پایدار است.(۳۷)

نکات: روز قیامت جُز ایمان و عمل صالح پذیرفته نیست و لذا اگر کافر تمام آنچه در زمین است داشته باشد و بخواهد همه را بدهد در مقابل آزادی از کیفر پذیرفته نیست و دستگاه عدل الهی رشوه و فدیه‌پذیر نیست.

﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٣٨ فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَتُوبُ عَلَيۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ٣٩ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ يُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ وَيَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٤٠[المائدة: ۳۸-۴۰]

ترجمه: و مرد دزد و زن دزد، دستهای ایشان را ببرید به پاداش آنچه کرده‌اند عقوبتی است از خدا و خدا عزیز حکیم است(۳۸) پس هر‌کس پس از ستم خود توبه کند و اصلاح نماید پس محققا خدا توبۀ او را می‌پذیرد. به درستی که خدا آمرزندۀ رحیم است(۳۹) آیا نمی‌دانی که مخصوص خداست ملک آسمانها و زمین، هر‌کس را بخواهد عذاب می‌کند و هر‌کس را بخواهد می‌آمرزد و خدا به هر چیزی تواناست.(۴۰)

نکات: مقصود از قطع جداکردن و مقصود از ید انگشتان است به دلیل آیۀ:

﴿فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ [۱۵] [البقرة: ۷۹]

و قدر متیقّن انگشت است و زیادتر مشکوک است و نباید قطع شود و برای قطع ید سارق ۲۳ شرط ذکر کرده‌اند: اول آنکه: چیز قابلی بدزدد که از ربع دینار کمتر نباشد. دوم: پنهانی باشد نه علنی. سوم: خود سارق سرقت کرده باشد نه دیگری به امر او. چهارم: اگر با شرکت غیر او بوده سهم او به حد نصاب برسد. پنجم: از حرزی برده باشد نه از خیابان و بیابان بدون حرز. ششم: ثبوت حد باید به اقرار دو مرتبۀ سارق باشد و إلاّ با شهادت عدلین و گر نه حد ساقط است. هفتم: سارق مکلّف باشد. هشتم: ناچار و مضطر نشده باشد. نهم: مکرَه نباشد... و هكذا إلى تمام الشروط. و جملۀ: ﴿فَمَن تَابَ...دلالت دارد که اگر توبه کند عقوبتی بر او نیست امّا قبل از ثبوت نزد حاکم.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَلَمۡ تُؤۡمِن قُلُوبُهُمۡۛ وَمِنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْۛ سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ سَمَّٰعُونَ لِقَوۡمٍ ءَاخَرِينَ لَمۡ يَأۡتُوكَۖ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ مِنۢ بَعۡدِ مَوَاضِعِهِۦۖ يَقُولُونَ إِنۡ أُوتِيتُمۡ هَٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمۡ تُؤۡتَوۡهُ فَٱحۡذَرُواْۚ وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔاۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡۚ لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٤١ سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ أَكَّٰلُونَ لِلسُّحۡتِۚ فَإِن جَآءُوكَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُمۡ أَوۡ أَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡۖ وَإِن تُعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَإِنۡ حَكَمۡتَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٤٢ وَكَيۡفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ ٱلتَّوۡرَىٰةُ فِيهَا حُكۡمُ ٱللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوۡنَ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٤٣[المائدة: ۴۱-۴۳]

ترجمه: ای پیغمبر محزون نکنند تو را آنان که در کفر می‌شتابند از کسانی که گفتند ایمان آورده‌ایم به دهانهاشان و دلهاشان ایمان نیاورده و از کسانی که یهودیند که گوش فرادهنده می‌باشند برای دروغ و گوش فرا دهنده می‌باشند برای نفع قوم دیگری که نزد تو نیامده‌اند، کلمات را پس از شناخت محلِّ آن تغییر می‌دهند، می‌گویند اگر این کلام محرَّف به شما داده شده بگیرید و اگر این داده نشده نگیرید و حذر نمایید و کسی را که خدا آزمایشش را بخواهد تو به نفع او از طرف خدا اختیاری نداری، ایشانند آنان که خدا نخواسته پاکی دلشان را، برای ایشان در دنیا خواری و برای ایشان در آخرت عذاب بزرگی است(۴۱) گوش فرا دهندۀ کذبند و خورندۀ رشوه، پس اگر نزد تو آمدند بین ایشان حکم کن و یا از ایشان اعراض کن و اگر از ایشان اعراض کنی هیچگونه ضرری به تو هرگز نزنند و اگر حکم کردی پس بین ایشان به عدالت حکم کن، زیرا خدا مجریان عدالت را دوست می‌دارد(۴۲) و چگونه تو را حاکم قرار می‌دهند و حال آنکه نزد ایشان تورات است که در آن حکم خدا می‌باشد سپس بعد از آن رو می‌گردانند و ایشان ایمان‌آورنده نیستند.(۴۳)

نکات: این آیات راجع به صفات رذیله و بی‌ایمانی یهود است. در بیان سبب نزول آیات فوق در «مجمع البیان» و پاره‌ای آثار دیگر نقل شده که: زن و مردی از اشراف یهود خیبر زنا کردند و محصن و محصنه بودند و حکم آنان در تورات رجم بود و نمی‌خواستند حکم خدا را اجرا کنند و لذا نوشتند به یهود مدینه که از پیغمبر از حکم آن سؤال کنند به طمع اینکه شاید حکم رسول خداصرجم نباشد و لذا عدّه‌ای از بزرگان یهود مدینه آمدند نزد رسول خداصو از او حکم خواستند، رسول خداصفرمود: آیا شما به حکم من خشنودید؟ گفتند: بلی، پس جبرئیل آمد و حکم رجم را آورد، ایشان نپذیرفتند جبرئیل آمد که ابن صوریا را که یکی از دانشمندان یهود فدک بود حکم قرار دهد، حضرت از ایشان پرسید ابن صوریا را می‌شناسید؟ گفتند: بلی، فرمود چگونه مردی است؟ گفتند: داناترین فرد یهود است بر روی زمین به آنچه خدا بر موسی÷نازل کرده. حضرت فرمود: بفرستید بدنبال او بیاید، عبدالله بن صوریا آمد، حضرت فرمود: تو را قسم می‌دهم به خدایی که «إِنِّي أَنْشُدُكَ اللهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ عَلَى مُوسَى وَفَلَقَ لَكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَاكُمْ وَأَغْرَقَ آلَ فِرْعَوْنَ وَظَلَّلَ عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلَ عَلَيْكُمُ الْـمَنَّ وَالسَّلْوَى» [۱۶]، آیا حکم خدا در کتاب شما راجع به زنای محصنه چیزی هست؟ ابن صوریا گفت: بلی قسم به آن خدایی که ذکر نمودی اگر خوف این نبود که پروردگار مرا بسوزاند اعتراف نمی‌کردم و لیکن ای محمد بگو ببینم در کتاب تو حکم آن چیست؟ فرمود: چون چهار شاهد عادل شهادت بدهند واجب است رجم، ابن صوریا گفت: در تورات موسی حکم همین است. رسول خداصفرمود: پس چه شد که شما حکم خدا را ترک کردید؟ گفت: عادت ما چنین شد که چون شخص شریفی زنا کرد او را رها کردیم و چون مرد ضعیفی زنا کرد بر او اقامۀ حد نمودیم تا اینکه به جای رجم جلد آوردیم و قرار بر این شد که چون کسی زنا کرد چهل تا زیانه بر او بزنیم و روی او را سیاه کرده و طرفین را بر خری سوار کنیم و روی ایشان را به طرف دم الاغ قرار دهیم و او را در میان مردم بگردانیم، یهودیان بر ابن صوریا اعتراض کردند که چرا حقیقت را بیان کردی؟ ابن صوریا گفت: او مرا قسم به تورات و خدای تورات داد و گر نه نمی‌گفتم، تا اینکه ابن صوریا مسائلی از رسول خداصسؤال کرد و فهمید او رسول خداست و براستی مسلمان شد، پس این آیات نازل شد [۱۷]. و مقصود از ﴿سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِاین است که یهود جاسوسی می‌کردند و سخنان رسول خداصرا می‌شنیدند برای آنکه دروغ وارد کنند. و یهود مدینه به نفع خیبر جاسوسی می‌کردند چنانکه در جملۀ ﴿سَمَّٰعُونَ لِقَوۡمٍ ءَاخَرِينَاشاره کرده. و مقصود از ﴿يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ...همین است که فرمان خدا را تغییر می‌دادند و به ‌جای رجم جلد گذاشته بودند. و مقصود از جملۀ: ﴿...إِنۡ أُوتِيتُمۡ هَٰذَا فَخُذُوهُ...این است که یهود خیبر گفته بودند اگر محمّد برای زنای محصنه جلد را گفت قبول کنید و اگر رجم را گفت قبول نکنید کما فی مجمع البیان.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗاۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤ [المائدة: ۴۴]

ترجمه: به تحقیق که ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور است، پیامبرانی که تسلیم حکم خدا بودند طبق آن برای یهود حکم می‌کردند و (همچنین) خداپرستان و دانشمندان که حفظ کتاب خدا به ایشان سپرده شده و بر صدق آن گواهان بودند (براساس آن حکم می‌کردند)، پس از مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهای کمی نفروشید و هر‌کس به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند پس ایشان خود کافرند.(۴۴)

نکات: حق‌تعالی تورات را هدایت و نور خوانده و تمام انبیاء پس از موسی÷طبق آن حکم می‌کرده‌اند. و جملۀ: ﴿...ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْدلالت دارد که دین تمام انبیاء اسلام بوده و ممکن است بگوییم پیغمبر اسلام نیز داخل کلمۀ ﴿ٱلنَّبِيُّونَدر این آیه می باشد و به حکم تورات باید حکم کند در جایی‌که از طرف خدا حکم دیگری نباشد. و جملۀ: ﴿...وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ...دلالت دارد بر مدح دانشمندانی که طبق کتاب خدا حکم می‌کردند و کتاب خدا را حفظ داشتند نه مانند زمان ما که مراجع مسلمین قرآن را رها کرده و به اخباری که گفتار بشری است چسبیده‌اند و حکم خدا و آیات او را برای ثمن قلیلی بیان نمی‌کنند، پس به صریح قرآن هر‌کس حکمی غیر از آنچه خدا نازل کرده بگوید کافر است.

﴿وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ كَفَّارَةٞ لَّهُۥۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٤٥[المائدة: ۴۵]

ترجمه: و در تورات بر ایشان نوشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در مقابل بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و جراحتها را قصاصی است، پس آنکه قصاص را عفو کند و بگذرد پس آن کفّاره‌ای است برای او و آنانکه حکم نکنند به آنچه خدا نازل نموده پس ایشان خود از ستمگرانند.(۴۵)

نکات: این حکم قصاص که در تورات بوده چون نسخ نشده و در اسلام تصویب شده باید اجرا شود، این آیه شامل قصاص جانی و قصاص اعضایی است به طور عموم اما در سنّت شرائطی برای اجرای آن ذکر شده و همچنین باید محل جنایت و صفاتشان در قصاص ملاحظه شود مثلا چشم راست را به عوض چشم چپ و گوش راست را به عوض چپ نمی‌توان قصاص کرد، دندان کرم‌ خورده و سیاه را به عوض صحیح و گوش شنوا را به عوض گوش کر نمی‌توان قصاص کرد و همچنین در قصاص جراحات نیز شرائطی است مثلا اگر بخواهیم قصاص کنیم و احتمال خطر و غرر باشد نمی‌توان قصاص کرد بلکه باید دیه گرفت.

﴿وَقَفَّيۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ فِيهِ هُدٗى وَنُورٞ وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ ٤٦ وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤٧ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ ٤٨ [المائدة: ۴۶-۴۸]

ترجمه: و از پی این پیامبران (و به دنبال ایشان) عیسی پسر مریم را فرستادیم در حالیکه تصدیق می‌کرد آنچه در جلو او بود از تورات و به او انجیل را دادیم که در آن هدایت و نور بود و آنچه در پیش دست او از تورات بود، تصدیق می‌کرد و هدایت و پندی بود برای متقین(۴۶) و باید اهل انجیل حکم کنند به آنچه خدا در آن نازل نموده و آنان که حکم نکنند به آنچه خدا نازل نموده، پس ایشان خود فاسق‌اند(۴۷) و نازل کردیم به سوی تو این کتاب را به راستی و طبق واقع، درحالی‌که تصدیق می‌کند آنچه جلو اوست از کتاب و نگهبان و حاکم بر آنهاست پس حکم کن بین ایشان به آنچه خدا نازل نموده و آراء ایشان را پیروی مکن و از آنچه برای تو از حق آمده، منحرف مشو. برای هر یک از شما قرار دادیم شریعتی و راهی و اگر خدا می‌خواست شما را یک امّت قرار داده بود ولیکن برای آنکه در آنچه به شما داده، شما را بیازماید؛ پس در خیرات بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت همۀ شما به سوی خداست. پس شما را به آنچه در آن اختلاف می‌کردید آگاه می‌کند.(۴۸)

نکات: جملۀ: ﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِهم در وصف انجیل آمده و هم در وصف قرآن، معلوم می‌شود آیاتی که در کتب آسمانی بوده مورد تأیید کتب بعدی بوده و هر یک از آنها نور و هدایت بوده و باید علمای هر دینی طبق کتاب آسمانی خود حکم کنند وإلاّ همانطوری که آیات فوق بیان کرده، هم کافرند و هم فاسق و هم ظالم. جمله: ﴿لِّيَبۡلُوَكُمۡ...دلالت دارد که خدا به هر کدام از پیغمبران مرسل که شریعتی داده غیر از شریعت دیگر و همه را یک شریعت ننموده برای امتحان و آزمایش است و وظیفۀ مسلمین این است که در کارهای خیر از دیگران سبقت گیرند طبق جملۀ: ﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِ.

﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ ٤٩ أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠[المائدة: ۴۹-۵۰]

ترجمه: و حکم کن بین ایشان به آنچه خدا نازل نموده و آراء ایشان را پیروی مکن و از ایشان حذر کن که مبادا تو را از بعض آنچه خدا به سوی تو نازل کرده فریبت دهند، پس اگر رو بگردانند بدانکه خدا می‌خواهد ایشان را به کیفر بعضی از گناهانشان برساند و به تحقیق که بسیاری از مردم نابکارند(۴۹) آیا پس حکم جاهلیّت را می‌جویند و کیست نیکوتر از خدا درحکم صادرکردن برای اهل یقین.(۵۰)

نکات: جملۀ: ﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡدلالت دارد که تقلیدکردن از آراء جایز نیست و دلالت دارد که باید از اهل بدعت و آراء حذر کرد. و مقصود از حکم جاهلیّت هر حکمی غیر حکم خدا است.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥١ فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ يَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞۚ فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ ٥٢ وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ إِنَّهُمۡ لَمَعَكُمۡۚ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَأَصۡبَحُواْ خَٰسِرِينَ ٥٣ [المائدة: ۵۱-۵۳]

ترجمه: ای مؤمنین یهود و نصاری را دوست نگیرید بعضی از ایشان دوست و یار بعض دگرندو کسی از شما که ایشان را دوست گیرد او از ایشان است، به راستی که خدا هدایت نمی‌کند قوم ستم‌گران را(۵۱) پس می‌بینی آنانی را که در دلهاشان بیماری است در دوستی با ایشان شتاب می‌کنند، می‌گویند می‌ترسیم حوادثی به ما برسد، پس امید است خدا فتح یا امری را از نزد خود (به‌نفع مسلمین)بیاورد، درنتیجه آنان بر آنچه در پیش خود پنهان کرده‌اند پشیمان شوند (۵۲) و مؤمنین می‌گویند آیا اینان همان کسانی‌اند که به سخت‌ترین قسمهای خود قسم خوردند که همراه شمایند، کردارشان هدر شد و از زیانکاران شدند. (۵۳)

نکات: اکثر مردم ایمان‌شان متزلزل و غیرقطعی است و لذا بی‌‌تفاوتند و در مقابل مؤمن و کافر یکسان‌اند، در زمان رسول خداصکه اسلام هنوز رونقی نگرفته بود عده‌ای بودند که هم با مسلمین بودند و هم با یهود و نصاری دوستی می‌کردند و گاهی هم به نفع کفّار کار می‌کردند، در این آیات حق‌تعالی خواسته ایشان را تأدیب نماید که راه خود را یکسره کنید.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ ٥٤ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥ وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَكُمۡ هُزُوٗا وَلَعِبٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَٱلۡكُفَّارَ أَوۡلِيَآءَۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٥٧[المائدة: ۵۴-۵۷]

ترجمه: ای مؤمنین هر‌کس از شما از دین خود برگردد، پس به زودی خدا قومی را بیاورد که ایشان را دوست می‌دارد و ایشان او را دوست می‌دارند، نرم‌ دلانند بر مؤمنین و سخت‌اند بر کافرین، در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش‌ سرزنش‌کننده‌ای نمی‌ترسند، این است فضل خدا که به هر‌کس بخواهد می‌دهد و خدا وسعت ‌دهندۀ داناست(۵۴) همانا دوست شما خداست و رسولش و آنانکه ایمان آورده‌اند آنانکه نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌دهند درحالی‌که خاضعند (۵۵) و هر‌کس خدا و رسولش و مؤمنین را دست بدارد پس محققاً حزب خدا خود پیروزند(۵۶) ای مؤمنین کسانی را که دین شما را مسخره و بازیچه گرفته‌اند از آنان که پیش از شما کتاب داده شده‌اند و (نیز) کفار را دوستان خود مگیرید و از خدا بترسید اگر ایمان دارید.(۵۷)

نکات: جملۀ: ﴿مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ...دلالت دارد که هر‌کس از اسلام برگردد و مرتد شود به خدا ضرر نزده بلکه به خود ضرر زده. و امّا ارتداد به این است که خدا و رسول و یا یکی از احکام مسلّم اسلام را منکر شود. جملۀ: ﴿مَن يَرۡتَدَّ...فعل آن مستقبل است و چون سورۀ مائده آخرین سوره‌ای است که نازل شده و در این آیه خبر داده که عده‌ای مرتد می‌شوند و این خبر صحت داشت زیرا عده‌ای در همان سال آخر حیات رسول خداصمرتد شدند و عده‌ای نیز پس از وفات او: و امّا آنانکه در زمان حیات او مرتد شدند أسود عنسی کاهن بود که در یمن ادعای نبوّت کرد و بر بلاد یمن مسلّط شد و عمّال رسول خداصرا بیرون کرد تا اینکه بدست فیروز دیلمی کشته شد و خبر قتل او یک شب قبل از وفات رسول خداصبه مدینه رسید و دیگر از کسانی که زمان رسول خداصمرتد شدند مسیلمۀ کذّاب بود که به رسول خداصنوشت: «مِنْ مُسَیْلَمَةَ رَسُولِ اللهِ إِلی مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الأَرْضَ نِصْفُهَا لي وَنِصِفُهَا لَكَ» [۱۸]. پس رسول خداصدر جواب او نوشت: «مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ إلى مُسیلمة الكَذَّاب، أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الأَرْضَ لِلهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالعَاقِبَةُ لِلمُتَّقِین» [۱۹].

و این مسیلمه پس از رسول خداصنیرومند شد تا اینکه ابوبکر با او جنگ کرده و به دست لشکر اسلام کشته شد و قاتل او وحشی قاتل حمزة سیّدالشهداء بود و لذا می‌گفت: «قَتَلْتُ خَیرَ النَّاسِ فِي الجَاهِلِیَّةِ وَشَرَّ النَّاسِ فِي الإِسْلَام» [۲۰]. و دیگر از کسانی که مرتد شدند؛ بنو أسد قوم طلیحة بن خویلد بودند که او مدّعی نبوت شد و رسول خداصخالد بن ولید را فرستاد به جنگ او و او فرار کرد به سوی شام، سپس مسلمان شد و اسلام او نیکو شد. و هفت طایفه در زمان ابوبکر مرتد شدند که خدا امر ایشان را به دست ابوبکر کفایت کرد.

و مقصود از جملۀ: ﴿فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُ، همان ابوبکر و لشکر اسلام است.

و یک فرقه در زمان عمر مرتد شدند و آنان طایفۀ غسان قوم «جبلة بن الأیهم» بودند زیرا جبله به دست عمر مسلمان شد و روزی مشغول طواف بود و رداء خود را به زمین می‌کشید، مردی از مسلمین پا گذاشت به روی رداء او، پس او غضب کرد و یک سیلی به صورت او زد، او نزد عمر شکایت کرد، عمر قضاوت کرد که باید قصاص شود مگر اینکه او عفو نماید، جبله گفت: من قصاص او را به هزار درهم می‌خرم، آن مرد مسلمان نپذیرفت، تا این که جبله حاضر شد ده هزار درهم فدیه دهد، آن مرد گفت: من نمی‌خواهم جُز قصاص، پس جبله مهلت خواست و سپس از ترس عدالت عمر فرار کرد و به روم پناهنده و مرتد شد [۲۱].

به هر‌حال پس از وفات رسول خداصاکثر عرب مرتد شدند و به همت و سیاست ابوبکر همه سرکوب شدند، چنانکه از عایشه روایت شده: که رسول خداصوفات کرد و عرب مرتد شد و نازل شد بر پدرم آن قدر گرفتاری که اگر بر کوهها نازل شده بود کوه‌ها را از بین می‌برد [۲۲]. ولی بعضی از نویسندگان شیعه گویند: مقصود از جملۀ ﴿فَسَوۡفَ يَأۡتِي...علی بن ابی‌طالب÷می‌باشد ولی طبق تاریخ این صحیح نیست زیرا مرتدین عرب در زمان حکومت ابوبکر دفع شدند نه در زمان امیرالمؤمنین علی÷اگرچه امیرالمؤمنین با منافقین زمان خود بسیار جنگید ولی آنها را مرتد ننامید، به اضافه آنان را از بین نبرد و لذا بسیاری از مفسّرین حتّی مفسّرین شیعه این آیات و آیات بعد را در مدح ابوبکر می‌دانند وتطبیق با او کرده‌اند. و اگر ابوبکر مصداق ﴿يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥباشد، بدگویی اهل زمان ما به او برخلاف کتاب خدا خواهد بود. متأسفانه روحانی نمایان زمان ما، مهاجرین و انصار را با مرتدین اشتباه کرده و همه را فحش می‌دهند در حالیکه خود از مرتدین بدترند. و کلمۀ: ﴿أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَاز مادۀ ذِل به کسر ذال که به معنی لین وانقیاد باشد که ذلول نیز از همین ماده است و مشتق از ذُلّ به ضم ذال نیست که به معنی ذلّت باشد. و جملۀ: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ...کلمۀ ولی را بعضی به معنای ولایت و سلطنت گرفته‌اند و بعضی دیگر به معنای ولایت و محبّت گرفته‌اند و هر کدام از قائلین روایاتی برای تأیید قول خود آورده‌اند ولی ما نباید تناسب آیات را نادیده بگیریم و آیات الهی را غیر مربوط به یکدیگر فرض کنیم و قرآن را از فصاحت دور کنیم، پس می‌گوییم: آیات قبل از این آیه راجع به نهی از دوستی با کفار یهود و نصاری است و همچنین آیات پس از این آیه راجع به نهی دوستی با منافقین و کفار است و این آیه در وسط می‌فرماید: دوست شما و خیرخواه و یار شما خدا و رسول و مؤمنین می‌باشند. بنابراین ربطی به سلطنت و زمامداری ندارد. حال اگر به معنی سطنت بگیریم به مناسبت آیات قبل می‌توان زمامداری ابوبکر را اثبات کرد چنانکه عدّه‌ای برای تناسب آیات و برای روایاتی که نقل کرده‌اند همین کار را کرده‌اند. ولی چنانکه عرض شد ولایت در این آیه و آیات قبل و بعد به معنی محبّت و نصرت است.

﴿وَإِذَا نَادَيۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ ٱتَّخَذُوهَا هُزُوٗا وَلَعِبٗاۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَ ٥٨ قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ هَلۡ تَنقِمُونَ مِنَّآ إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلُ وَأَنَّ أَكۡثَرَكُمۡ فَٰسِقُونَ ٥٩ قُلۡ هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِۚ مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيۡهِ وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّٰغُوتَۚ أُوْلَٰٓئِكَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضَلُّ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ ٦٠ وَإِذَا جَآءُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَقَد دَّخَلُواْ بِٱلۡكُفۡرِ وَهُمۡ قَدۡ خَرَجُواْ بِهِۦۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا كَانُواْ يَكۡتُمُونَ ٦١[المائدة: ۵۸-۶۱]

ترجمه: و چون به سوی نماز ندا کنید،آن را به استهزاء و بازی گیرند، این به سبب این است که ایشان مردمی بی‌خردند(۵۸) بگو ای اهل کتاب چه عیبی از ما گرفته‌اید جُز اینکه ما ایمان آورده‌ایم به خدا و آنچه به ما نازل شده و آنچه از پیش نازل شده و محقّق است که بیشتر شما نابکارید(۵۹) بگو آیا شما را خبر بدهیم به پاداشی بدتر از این نزد خدا (یعنی اگر شما مسلمین را بد می‌دانید چون ایمان به محمدصآورده‌اند بدتر از مسلمین کسانیند که مورد لعن و غضب خدا شده‌اند) آنکه خدا او را لعن نموده و بر او غضب کرده و بعضی از ایشان را بوزینگان، خوکان و بندگان طاغوت قرار داده، جای آنان بدتر و از راه راست دورترند(۶۰) و چون به نزد شما آیند گویند ایمان آورده‌ایم و حال آنکه وارد کفر شده‌اند و با کفر بیرون شدند و خدا به آنچه پنهان می‌کنند داناتراست. (۶۱)

نکات: جملۀ: ﴿وَإِذَا نَادَيۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ...دلالت دارد بر ثبوت و مشروعیّت اذان و چون یهود و نصاری و منافقین برای اذان و نماز نفعی تصور نمی‌کردند، آن را به استهزاء و بازیچه حمل می‌کردند در حالی‌که اذان ندای توحید و دعوت به توحید و عبادت پروردگار است و نماز انجام وظیفۀ بندگی و راز و نیاز با خدا و استمداد از اوست و اگر ایشان عقل خود را بکار می‌انداختند استهزاء نمی‌کردند و استهزاء کار بی‌خردان است و لذا خدا فرموده ﴿بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَو جملۀ: ﴿وَأَنَّ أَكۡثَرَكُمۡ فَٰسِقُونَدلالت دارد که در میان کفّار، مردم صحیح العمل و غیر فاسق نیز پیدا می‌شود و ممکن است و او ﴿وَأَنَّ...و او به معنای مع باشد و یا واو حالیه و یا واو عاطفه و عطف شده باشد به جملۀ ﴿أَنۡ ءَامَنَّا...و مقصود از جملۀ: ﴿وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَاصحاب السبت می‌باشد که عده‌ای از یهود بودند و مقصود از طاغوت هر رئیس و هر پیشوائی است که به غیر «ما أنزل الله»فتوی بدهد. و مقصود از جملۀ: ﴿...قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَقَد دَّخَلُواْ بِٱلۡكُفۡرِ وَهُمۡ قَدۡ خَرَجُواْ بِهِۦ، عدّه نفراتی است که از یهود خدمت رسول خداصمی‌رسیدند و به نفاق اظهار ایمان می‌کردند ولی از دلائل رسول خداصو از آیات إلهی و نصایح رسول بی‌اعتنا بودند و همانطور که آمده بودند خارج می‌شدند.

﴿وَتَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَأَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٦٢ لَوۡلَا يَنۡهَىٰهُمُ ٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ عَن قَوۡلِهِمُ ٱلۡإِثۡمَ وَأَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ ٦٣[المائدة: ۶۲-۶۳]

ترجمه: و بسیاری از ایشان را می‌بینی که شتاب می‌کنند در گناه و ستم و خوردن حرام. البته بد است آنچه می‌کنند(۶۲) چرا ربانیّون (مقدسین) وعلماء، ایشان را از گفتار گناهشان و از حرام خوردنشان نهی نمی‌کنند البتّه بدکاری می‌کنند.(۶۳)

نکات: در کار خیر تعبیر به سرعت می‌شود و در کار شر تعبیر به عجله، حال چرا در کار بد و گناه خدای‌تعالی تعبیر به سرعت نموده ﴿سَٰرِعُونَفرموده؟ برای اینکه یهودیان آن کارها را بد نمی‌دانستند و گویا آن کارها به نظرشان کار خوبی است. و جملۀ: ﴿لَوۡلَا يَنۡهَىٰهُمُ ٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ عَن...دلالت دارد بر توبیخ و سرزنش مقدّسین و علماء که از کارهای بد نهی نمی‌کنند و لذا گفته‌اند این آیه سخت‌ترین آیه است از آیات قرآن و در این آیه مذمّت علماء و مقدسین بیشتر شده از خود مرتکبین منکرات، زیرا در حق مرتکبین تعبیر شده به ﴿لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَولی از تارکین نهی از منکر تعبیر شده به ﴿لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَو فرق میان عمل و صنعت این است که عمل گناهی است که زائل‌شدنی است و هنوز رسوخ پیدا نکرده ولی صنعت عملی است که عادت شده و رسوخ پیدا کرده و زوال آن مشکل است و در حقیقت می‌توان گفت مرض روحی ارتکاب گناه است و علاج آن علم به خدا و صفات او و احکام اوست و به این علم آن مرض برطرف می‌شود و اما اگر علم به خدا و کتاب او پیدا کرد مانند علماء و مقدسین و باز مرض او برطرف نشد معلوم می‌شود مزمن شده و زوال آن مشکل است، پس اگر دانشمندان دینی مرتکب گناهی شدند معلوم می‌شود مرض روحی‌شان در نهایت شدّت و قوت است و زائل‌شدن آن سخت و مشکل است.

وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۚ وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٦٤ [المائدة: ۶۴]

ترجمه: و یهود گفتند دست خدا بسته شده، بسته باد دستهاشان و به سبب آنچه گفتند از رحمت خدا دور شدند. بلکه دستهای او باز است به هر کیفیّتی که بخواهد انفاق می‌کند. و البتّه آنچه از پروردگارت به سوی تو نازل شده، طغیان و کفر بسیاری از ایشان را زیاد می‌کند و ما تا روز قیامت در بین ایشان دشمنی و کینه انداختیم. هرگاه آتشی برای جنگ برافروختند خدا آنرا خاموش ساخت. و در زمین برای فساد می‌کوشند و خدا دوست نمی‌دارد فسادکنندگان را.(۶۴)

نکات: چون مسلمین فقیر بودند و گاهی قرض‌الحسن از یهود می‌خواستند یهود با طعن و مسخره می‌گفتند خدای محمدصدستش بسته شده! یعنی؛ نسبت به او جود و کرم ندارد و چون یهود از اکثر مردم مال و ثروتی زیادتر داشتند در زمان تسلّط مسلمین امور دنیا بر ایشان تنگ شد و لذا ممکن است گفته باشند خدا دیگر بخششی ندارد. زیرا بدیهی است که خدایی که قادر است بر خلق جهانی از نیستی، هیچ عاقلی دست او را بسته نمی‌داند؛ زیرا با دست بسته چگونه جهان را حفظ و تدبیر کند. پس مقصود از این قول چه بوده؟ ممکن است همان‌طوری‌که ذکر شد برای تمسخر به مسلمین باشد و یا ممکن است بگوییم تقلید از فلاسفه کرده باشند، زیرا فلاسفه می‌گویند خدا قادر بر خلقت تمام جهان کثرات نیست بلکه او یک چیز خلق کرده که عقل اول و یا چیز دیگری باشد و مانند کسی که دست او بسته شده اختیار ندارد بلکه او فاعل موجب است نه فاعل مختار. و حق‌تعالی ایشان را رد کرده و مورد لعن قرار داده به واسطۀ چنین گفتارها. به هر‌حال مقصود از «ید» در این آیه و غلّ و بسط آن عبارت است از بخل وجود و این مجازی مشهور و متعارف است که می‌گویند: فلانی دستش گشاده است یعنی بخششی دارد و یا فلانی دستش بسته و یا دست تنگ است یعنی قدرت و جود و بخشش ندارد.

بنابراین معنی ﴿غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡنفرین به ایشان است از جهت فقر و عجز مجازاً و یا از جهت دست بستگی در آتش دوزخ حقیقتاً. مجسّمه به این قبیل آیات استدلال کرده‌اند که خدا دست دارد، در جواب ایشان باید گفت: اولاً مقصود از غَلِّ ید بخل است مجازاً چنانکه ذکر شد. ثانیاً ید در لغت عرب معانی متعدده دارد یکی همان عضو بدن که معلوم است. دوم به معنی نعمت است چنانکه می‌گویند: «لفلان عندي ید أشكره علیها». سوم به معنی قدرت است چنانکه می‌گویند: هرچه از دستش بر آمد کرد یعنی هر چه قدرت داشت و خدا در سورۀ ص آیۀ ۴۵ فرموده: ﴿وَٱذۡكُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ أُوْلِي ٱلۡأَيۡدِي وَٱلۡأَبۡصَٰرِو در سورۀ فتح آیۀ ۲۰ فرموده: ﴿وَكَفَّ أَيۡدِيَ ٱلنَّاسِ عَنكُمۡو در سورۀ یس آیۀ ۸۳ در حق خدا خودش فرموده: ﴿بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ. و بنا بر اینکه به معنی قدرت باشد هر کجا تثنیه و یا جمع آمده مقصود کمال قدرت است مانند آیۀ ۷۵ سورۀ ص که راجع به خلقت آدم فرموده: ﴿خَلَقۡتُ بِيَدَيَّ. و در همین آیۀ ما نحن فیه فرموده ﴿بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ، یعنی کمال جود و قدرت را دارد و در سورۀ یس آیۀ ۷۱ فرموده: ﴿خَلَقۡنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتۡ أَيۡدِينَآکه مقصود کمال قدرت است چنانکه در فارسی می‌گویند دست دولت در کار است که مقصود قدرت و نفوذ دولت است. ثالثاً باید گفت دست هرچیزی به مناسب خود آن چیز است مثلا دست کوزه و دست فنجان و یا دست بیل و دست انسان فرق دارد، دست استعمار و دست مرحمت فرق دارد؛ دست استعمار به معنی نفوذ آن می‌باشد؛ ﴿يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡبا دست مخلوق فرق دارد، اگر صاحب دست جسم شد دست او نیز مانند او جسم است و اگر جسم نشد دست او نیز جسم نیست، پس نمی‌توان گفت: چون خدا یدُ اللَّهِ فرموده جسم است نعوذبالله. [۲۳]

﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَكَفَّرۡنَا عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ ٦٥ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ أَقَامُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِم مِّن رَّبِّهِمۡ لَأَكَلُواْ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۚ مِّنۡهُمۡ أُمَّةٞ مُّقۡتَصِدَةٞۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ سَآءَ مَا يَعۡمَلُونَ ٦٦ ۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٦٧[المائدة: ۶۵-۶۷]

ترجمه: و اگر اهل كتاب ايمان آورند و تقوی پيشه كنند البّته گناهانشان را جبران و ايشان را به بهشتهای پر نعمت داخل خواهيم كرد (۶۵) و اگر ايشان توارت و انجيل و آنچه از پروردگارشان به ايشان نازل شده بر پا داشته بودند هر آينه از بالای سر و پایين پاهايشان (نعمتها) خورده بودند، بعضی از ايشان مردمی معتدل و بسياری از ايشان بدکردارند (۶۶) ای پيغمبر، برسان آنچه به سوی تو از پروردگارت نازل شده و اگر نرسانی پس تبليغ رسالت نكرده‌ای و خدا تو را از مردم حفظ می‌كند، زيرا خدا قوم كافرين را هدايت نمی‌كند (۶۷).

نکات: این سوره و این آیات، آخر عمر پیغمبرصنازل شده و در آن وقت تقریبا تمام حجاز مسلمان شده بودند و اکثر این آیات برای ارشاد و هدایت یهود و نصاری است که دارای دولت و امپراطوری بزرگی مانند روم را داشتند ولی از دین حقیقی منحرف شده بودند و لذا می‌فرماید: اگر این اهل کتاب حقیقتاً ایمان آورند و از خدا بترسند خدا از سیّئاتشان صرف‌نظر می‌کند و ایشان را به بهشت خود وارد می‌نماید و اگر تورات و انجیل که کتاب خالق ایشان است به پا دارند یعنی به آن عمل کنند خداوند برکات خود را از آسمان و زمین برای ایشان فراهم کند. مقصود از کلمۀ: ﴿فَوۡقِهِمۡآسمان است و مقصود از ﴿وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمزمین است.

رسول خداصدر طرفیّت با یهود و نصاری و دولتهای ایشان مقداری احتیاط می‌کرد زیرا ایشان هم قدرت داشتند و هم در حجاز طرفدار داشتند و ممکن بود رسول خداصرا ترور کنند و لذا خداوند در آیۀ ۶۷ به رسول خود فرموده: آنچه نازل شده (یعنی راجع به یهود و نصاری به قرینۀ آیات قبل و بعدی که در همین معنی ردیف یکدگر آمده) برسان و نترس که خداوند تو را حفظ نموده و این کافران یعنی یهود و نصاری را هدایت نمی‌کند زیرا طالب هدایت نبوده‌اند. این معنی را که ما ذکر کردیم اکثر مفسّرین نوشته‌اند ولی پس از ذکر این معنی احتمالات دیگر نیز ذکر کرده اند که آیه ظهور در هیچ ‌یک ندارد:

۱- آنچه نازل شده بود و رسول خدا از رساندن آن کوتاهی کرده بود آیۀ قصاص بود.

۲- آنچه نازل شده بود و رسول خدا از رساندن آن خودداری کرده بود عیب یهود و استهزاء ایشان به مقررات اسلام بود.

۳- آنچه نازل شده بود که رسول خدا نرسانیده بود و می‌ترسید اختیار در طلاق زوجات و نگه داشتن ایشان بود.

۴- آنچه کتمان کرده بود از ابلاغ قصۀ زید و زینب بوده.

۵- آنچه کتمان شده بود ترغیب بر جهاد بود.

۶- آنچه کتمان می‌کرد معایب بتها و سبّ آلهۀ مشرکین بود.

۷- حقوق مسلمین بود که بیان نکرده بود تا در حجه الوداع بیان کرد برای امر در این آیه.

۸- راجع به ترس از قتل خود رسول بود به دست نصاری ویهود.

۹- راجع به فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب÷بوده.

ولی به طور مسلم می‌توان گفت تمام این احتمالات برخلاف ظاهر آیات قرآن است، زیرا از احتمال یک تا احتمال هفتم تمامش در قرآن ذکر شده و رسول خداصابلاغ کرده بود. و اما احتمال هشتم همان است که ما ذکر کردیم که طبق آیات قبل و بعد به قرینۀ سیاق همان معنی مقصود است. و احتمال نهم صحیح نیست به چند دلیل: اول اینکه برخلاف سیاق آیات است. دوم اینکه اگر بگوییم آیاتی راجع به فضل آن حضرت بوده که باید برساند و نرسانیده آن آیات کدام است، آیه‌ای که به خصوص راجع به آن حضرت باشد که پس از این خطاب باید برساند کدام آیه است؟ چنین آیه‌ای که نازل شده باشد که برساند و او نرسانیده بود و قبلاً و بعداً رسانده ما نداریم. سوم همین آیۀ ۶۷ را اگر طبق میل بعضی از مفسرین راجع به آن حضرت بدانیم چند عدد تالی باطل دارد که نه خدا راضی است و نه رسول او و نه خود امیرالمؤمنین زیرا باید بگوییم چنانکه گفته‌اند مقصود از کلمۀ ﴿ٱلنَّاسِاصحاب رسول است که رسول خداصاز ایشان می‌ترسید و دیگر اینکه مقصود از ﴿ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَدر این آیه اصحاب رسول است که همه کافر بودند چز سه نفر و گمان نمی‌کنم مسلمان عاقل چنین سخنی بگوید و اسلام و قرآن را از ارزش بیندازد زیرا راویان اسلام همان اصحابند آنان که خدا مکرّر در قرآن مدحشان کرده همان اصحابند اگر آنان همه کافر بودند پس اسلام راوی ندارد جُز خبر واحد و آن هم اعتباری ندارد و به اضافه تمجیدهای قرآن همه نعوذبالله دروغ می‌شود، آیاتی که خدا در فضل مهاجرین و انصار نازل کرده تماماً بدون مصداق گردیده و خدا اشتباه نموده پس تمام قرآن بی‌اعتبار می‌شود نعوذبالله این چنین سخنان از دشمنان اسلام است و ما نمی‌توانیم باور کنیم. به اضافه بر اینکه رسول خداصآن وقت که در اول بعثت تنها بود نترسید و آیات خدا را ابلاغ کرد چگونه سال آخر که هفتاد هزار اصحاب دارد و تمام حجاز را مسخر کرده و شرق و غرب آنجا را اسلام فراگرفته حال می‌ترسد آن هم از اصحاب خودش که همه جان نثار بودند و چه قدر برای فرمان او مسابقه داشتند و فداکاری می‌کردند در این حال آیا خدا فرموده نترس از اصحابت که «إِنَّ اللهَ یَعصِمُكَ مِنْ أَصْحَابِكَ الذِینَ هُمْ القَوْمُ الكَافِرُونَ»! پس قطعاً این نیست بلکه در آخر عمر رسول خداصبا دولتهای بزرگ کفر و یهود و نصاری طرف بوده و هزاران احتمال خطر برای او داشت از ترور کردن و از مسموم‌ نمودن، خدا فرموده آیات راجع به یهود و نصاری را برسان و از این قوم کافرین مترس. به اضافه خدا قوم کافرین را مکرّر نموده با الف و لام یعنی همان قوم کافرین که در آیۀ بعد و قبل ذکر شده و آیات قبل و بعد صریحاً یهود و نصاری را ذکر کرده و قوم کافرین خوانده. به اضافه خود امیرالمؤمنین در احتجاجاتش مقابل اصحاب رسول خداصاستدلال به این آیه نکرده معلوم می‌شود مسلّم این آیه راجع به آن حضرت نبوده است، حال یک عدّه روایاتی که برخلاف ظاهر قرآن شیعه و یا سنی نقل کرده‌اند و قرآن را بی‌اعتبار کرده‌اند نباید قبول کرد خصوصاً که در این آیه تحریف نیز قائل شده‌اند و گویا ناقلین آنها خواب بوده و یا عداوت با قرآن داشته‌اند.

﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَسۡتُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡۗ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۖ فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٦٨[المائدة: ۶۸]

ترجمه: بگو ای اهل کتاب شما بر راهی نیستید و چیزی بدست ندارید مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه را به سوی شما نازل شده از پروردگارتان بپا دارید و البته آنچه از پروردگارت بسوی تو نازل شده سرکشی و کفر آنان را زیاد می‌کند پس بر قوم کافرین افسوس مخور.(۶۸)

نکات: مفهوم آیه چنین است که اگر یهود و نصاری به هزاران صفات کمال و دانش خود را آراسته کنند و هزاران کتاب علمی و بشری را کامل کنند هیچ سودی برای ایشان ندارد و به راه الهی قدم برنداشته‌اند مگر وقتی که به کتاب آسمانی خود عمل کنند، این سخن راجع به مسلمین مصداق دارد، مسلمین نیز اگر هزاران کتاب حدیث و شعر و قصّه را بخوانند و عمل کنند تا به قرآن عمل نکنند و آن را به پا ندارند هیچ ندارند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلصَّٰبِ‍ُٔونَ وَٱلنَّصَٰرَىٰ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٩[المائدة: ۶۹]

ترجمه: محققاً آنانکه ایمان آورده و آنانکه یهودی شده‌اند و صابئین و نصاری هر کدام ایمان به خدا و روز آخرت آورد و عمل شایسته کند پس بر ایشان نه ترسی است و نه ایشان افسرده شوند. (۶۹)

نکات: از این آیه چنین استفاده می‌شود که اهل ادیان گذشته و فعلی اگر واقعاً ایمان به خدا و قیامت داشته باشند و عمل صالح کنند به نجات و سعادت خواهند رسید پس طبق این آیه ممکن است گفته شود اصول دین سه می‌باشد؛ توحید، معاد و عمل. ولی باید دانست کسی که ایمان به خدا و قیامت داشته باشد و واقعاً به خدا ایمان آورده باشد مطیع اوامر خداست بنابراین وقتی خدا در کتابش فرموده به پیامبران نیز ایمان آورید او به پیامبران هم ایمان دارد، به هر حال این آیه منافات با آیۀ ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا...[آل عمران: ۸۵] [۲۴]ندارد.

به توضیح آیۀ ۶۲ بقره نیز مراجعه شود.

﴿لَقَدۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمۡ رُسُلٗاۖ كُلَّمَا جَآءَهُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُهُمۡ فَرِيقٗا كَذَّبُواْ وَفَرِيقٗا يَقۡتُلُونَ ٧٠ وَحَسِبُوٓاْ أَلَّا تَكُونَ فِتۡنَةٞ فَعَمُواْ وَصَمُّواْ ثُمَّ تَابَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ ثُمَّ عَمُواْ وَصَمُّواْ كَثِيرٞ مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ ٧١[المائدة: ۷۰-۷۱]

ترجمه: هر آینه به تحقیق از بنی‌اسرائیل پیمان گرفتیم و پیغمبرانی به سوی ایشان فرستادیم، هر زمانی که رسولی برخلاف میل ایشان آمد گروهی را تکذیب کرده و گروهی را کشتند(۷۰) و گمان کردند که آزمایش و عقابی(برای تکذیب و قتل انبیاء) نیست پس کور و کر شدند سپس خدا توبۀ ایشان را پذیرفت باز هم بسیاری از ایشان کور و کر شدند و خدا به آنچه می‌کنند بیناست.(۷۱)

نکات: مقصود از اخذ پیمان؛ پیمان عقلی، فطری و شرعی بر توحید و نبوت انبیاء است. و جملۀ: ﴿...لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُهُمۡ...دلالت دارد که انبیاء برای جلوگیری بشر از هوی‌پرستی آمده‌اند. و ﴿يَقۡتُلُونَدلالت دارد که عادت ایشان بر قتل انبیاء بوده، به اضافه مستقبل آمده برای مراعات فواصل آیات. و مقصود از کوری و کری، کوری کری مجازی است زیرا کسی که به راه هدایت نرود و بی‌راهه برود مانند شخص کور است.

﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢ لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٧٣ أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى ٱللَّهِ وَيَسۡتَغۡفِرُونَهُۥۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٧٤[المائدة: ۷۲-۷۴]

ترجمه: هر آینه به تحقیق کافر شدند آنان که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است و حال آنکه مسیح گفت ای بنی‌اسرائیل خدایی را که پروردگار من و پروردگار شماست بندگی کنید، محقق است که هر‌کس به خدا شرک آورد پس بدون تردید خدا بهشت را بر او حرام کرده و جای او آتش است و برای ستمکاران یاورانی نیست(۷۲) هر‌آینه به تحقیق کافر شدند آنانکه گفتند خدا سومی سه تاست و حال آن‌که الهی جُز إله واحد نیست و اگر از آنچه می‌گویند خودداری نکنند البتّه البتّه به کفار از ایشان عذاب دردناکی برسد(۷۳) پس آیا به سوی خدا برنمی‌گردند و از او طلب آمرزش نمی‌کنند و حال آنکه خدا آمرزندۀ رحیم است.(۷۴)

نکات: طائفه‌ای از نصاری به نام یعقوبیّه گفته‌اند خدا همان مسیح است، حال چگونه به این شرک قائل شده‌اند؟ آیا خدا را حلول داده‌اند در مسیح و یا وجود ناسوتی مسیح را وجود لاهوتی فرض کرده‌اند، به هر‌حال از گمراهی ایشان باید تعجب کرد و تعجب بیشتر از مشرکین زمان ماست که با داشتن چنین راهنمایی مثل قرآن باز علی÷را خدا دانسته و یا می‌گویند ما علی را خدا نمی‌دانیم ولی از خدا هم جدا نمی‌دانیم!

و عجب‌تر از تمام اینها ملّتی است که مدّعی اسلامند و در قیام و قعود خود، علی را می‌خوانند و او را مانند خدا حاضر و ناظر می‌دانند. باید گفت آیا توبه نمی‌کنید و از خدا طلب آمرزش نمی‌کنید و آیا از شرک دست نمی‌کشید؟ و مقصود از ﴿ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘهمان تثلیث است که سه قدیم و سه اقنوم قائلند و آن، اب، ابن و روح‌القدس است. پس‌ از این آیات خدا برای راهنمایی نصاری و مسلمین دلیل آورده که مسیح و مادرش غذا می‌خوردند و لازمۀ غذا خوردن مستراح رفتن است، پس کسی که غذا می‌خورد و احتیاج به دفع دارد چگونه ممکن است خدا باشد و یا صفات خدایی داشته باشد و یا شریک در کار خدا باشد. و عجب این است که یکی از مشرکین زمان ما که خود را آیت‌الله العظمی خوانده کتابی نوشته به نام "أمراء هستی" و ۱۴ نفر را مانند خدا امیر هستی دانسته.

﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٧٥ قُلۡ أَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗاۚ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٧٦ قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ ٧٧[المائدة: ۷۵-۷۷]

ترجمه: نیست مسیح پسر مریم مگر پیامبری که پیش از او پیامبرانی گذشته‌ و مادر او زن راستگویی است که هر دو طعام می‌خوردند، ببین چگونه برای ایشان آیات را بیان می‌کنیم باز نظر کن که چگونه به افترا آلوده شده‌اند(۷۵) بگو آیا عبادت می‌کنید غیر از خدا چیزی را که برای شما اختیار ضرر و نفعی ندارد و خدا فقط شنوای دانا است(۷۶) بگو: ای اهل کتاب، در دین خودتان به ناحق غُلُوّ نکنید و پیروی نکنید از هوی و هوسهای قومی که قبلا گمراه شدند و بسیاری را گمراه کردند و از راه راست منحرف شدند.(۷۷)

نکات: حق‌تعالی بیان کرده به طور روشن که مسیح و مادرش محتاج به طعام و قوت بودند و مسیح اگر معجزه‌ای داشته دلیل بر خدایی او نمی‌شود، او مانند پیامبران قبل از خود است. همچنین در آیات فوق حق‌تعالی صریحاً ذکر فرموده که عیسی مسیح÷برای شما اختیار نفع و ضرری ندارد و پرستش او برایتان مفید نیست و خواندن او برای شما هیچ فایده‌ای ندارد زیرا او پس از مرگ از دنیا بی‌خبر است. در این صورت که مسیح چنین باشد اوصیاء انبیاء و امام و امامزادگان یقیناً چنین خواهند بود.

جملۀ: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ...خطاب به تمام اهل کتاب است چه یهود و نصاری و چه مسلمین. و غُلُوّ تجاوزکردن است در امور دینی مانند اینکه صفات خدا را به انبیاء بدهی و یا صفات أنبیاء را به أوصیاء بدهی. امام صادق÷فرمود: «احْذَرُوا عَلَى شَبَابِكُمُ الْغُلَاةَ لَا يُفْسِدُوهُمْ فَإِنَّ الْغُلَاةَ شَرُّ خَلْقٍ يُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللهِ وَيَدَّعُونَ الرُّبُوبِيَّةَ لِعِبَادِ اللهِ. وَاللهِ إِنَّ الْغُلَاةَ لَشَرٌّ مِنَ الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى وَالْـمَجُوسِ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا» [۲۵]. یعنی اجتناب دهید و دور کنید جوانان خود را از غُلاة که ایشان را فاسد نکنند (پای منبر غُلاة نروند و سخن ایشان را گوش ندهند و در نماز به ایشان اقتداء نکنند) زیرا غُلاة بدترند از یهود، نصاری، مجوس و مشرکین. متأسّفانه اکثر مسلمین مبتلا به این مرض شرک و کفر شده و دربارۀ بزرگان خود زیاده ‌روی‌هایی که ضدّ قرآن است می‌شمارند و آنها را فضیلت می‌دانند.

﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٧٩ تَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يَتَوَلَّوۡنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ لَبِئۡسَ مَا قَدَّمَتۡ لَهُمۡ أَنفُسُهُمۡ أَن سَخِطَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَفِي ٱلۡعَذَابِ هُمۡ خَٰلِدُونَ ٨٠ وَلَوۡ كَانُواْ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِيِّ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ٨١[المائدة: ۷۸-۸۱]

ترجمه: آنان که از بنی‌‌اسرائیل کفر ورزیدند لعنت شدند بر زبان داود و عیسی بن مریم، این کفر ولعنِ ایشان به واسطۀ این بود که عصیان کرده و تجاوز می‌کردند(۷۸) یک دیگر را از عمل زشتی که به جا می‌آوردند نهی نمی‌کردند محققاً بد بود آنچه می‌کردند(۷۹) می‌بینی بسیاری از ایشان را که با کفّار دوستی می‌کنند. بی‌تردید بد است آنچه نفس‌های آنان برای آنان پیش فرستاده است که خدا بر آنان خشم نمود و ایشان در عذاب جاویدند(۸۰) و اگر ایمان به خدا و پیامبر و آنچه به سوی او نازل شده می‌داشتند ایشان را دوستان خود نمی‌گرفتند ولیکن بسیاری از ایشان نابکارند. (۸۱)

نکات: از جملۀ: ﴿بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَاستفاده می‌شود که بنی‌اسرائیل برای عقاید باطل و عصیان وتجاوزشان از احکام إلهی و دستورات پیامبران و افساد در روی زمین و غلوهایی که دربارۀ بزرگان و انبیاء می‌داشتند مورد لعن انبیاءِ خود شدند و کسانی که چنین می‌باشند و دربارۀ بزرگان اسلام غُلُوّ می‌کنند قطعاً مورد لعن همان بزرگانند چنانکه از روایات نیز استفاده می‌شود.

﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّيسِينَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ ٨٢ وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٨٣ وَمَا لَنَا لَا نُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَا جَآءَنَا مِنَ ٱلۡحَقِّ وَنَطۡمَعُ أَن يُدۡخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلصَّٰلِحِينَ ٨٤ فَأَثَٰبَهُمُ ٱللَّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٨٥ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ ٨٦[المائدة: ۸۲-۸۶]

ترجمه: سخت‌ترین مردم از جهت دشمنی نسبت به مؤمنین البتّه یهود و مشرکین را می‌یابی و البتّه نزدیکترین مردم به دوستی با مؤمنین، کسانی را می‌یابی که گفتند ما نصاراییم، این برای این است که بعضی از ایشان کشیشان و راهبان هستند و محقّق است که ایشان تکبر نمی‌ورزند(۸۲) و زمانی‌که آنچه به سوی این رسول نازل شده بشنوند، می‌بینی چشمهایشان از اشک جاری می‌شود از اثر آنچه از حق شناخته‌اند. می‌گویند پروردگارا ما ایمان آوردیم پس ما را با گواهان بنویس(۸۳) و چه شده ما را که ایمان نیاوریم به خدا و به آنچه از حق برای ما آمده است در حالیکه طمع داریم پروردگارمان ما را داخل کند در زمرۀ قوم شایستگان (۸۴) پس در مقابل آنچه گفتند، خدا به ایشان جزای خوب داد بوستانهایی که از زیر آنها نهرها جاری است، در آن ماندگارند و این است جزای نیکوکاران (۸۵) و آنانکه کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، ایشانند اهل دوزخ.(۸۶)

نکات: پس از آنکه حق‌تعالی مقداری از صفات ذمیمۀ یهود را بیان کرد در اینجا محقّق ساخته که دشمن‌ترین مردم نسبت به اهل ایمان، یهود هستند زیرا که یهود اهل دنیا و به دنیا حریصند و برای حبّ دنیا از هر جنایتی روگردان نیستند و با هر‌کس عناد دارند و مال همه‌کس را برای خود حلال می‌دانند، حق‌تعالی ایشان را در عداوت با مؤمنین مقدّم داشته بر مشرکین.

امّا نصاری عداوتشان نسبت به مؤمنین کمتر است، بلکه به دوستی نسبت به مؤمنین نزدیکند زیرا تارک دنیا زیاد دارند و مختصر اینکه مانند یهود حریص به دنیا نیستند، البته نه تمام نصاری و این آیات که راجع به بعضی از نصاری می‌باشد از جملۀ ایشانند: نجاشی، اصحابش و قصۀ ایشان چنین است که چون قریش در مکّه بنا کردند به عذاب اهل ایمان و کار بر مؤمنین سخت شد رسول خداصایشان را به هجرت به سوی حبشه امر کرد و فرمود سلطان حبشه مرد صالحی است، پس مسلمین پنهانی هجرت کردند به سوی حبشه و اول کسی که هجرت کرد عثمان بن عفان بود با عیال خود رقیه بنت رسول اللهصبا ۱۳ نفر دیگر در ماه رجب سال پنجم بعثت. پس از آنان جعفر بن ابی‌طالب هجرت کرد و دیگران تا جمع مهاجرین حبشه به هشتاد نفر مرد رسید سوای زنان و کودکان. چون قریش فهمیدند عمرو بن عاص را با عمارة بن ولید با هدایا فرستادند نزد نجاشی و بزرگان حبشه که ایشان را برگردانند. و عمارة بن ولید جوانی بود خوشگل و عمرو بن عاص عیال خود را همراه برداشته بود، چون سوار کشتی شدند و شراب نوشیدند عمارة به عمرو گفت به زنت بگو مرا ببوسد، عمرو قبول نکرد، چون عمرو مست شد عماره او را پرتاب کرد به دریا، عمرو چسبید به کشتی و خود را نجات داد ولی عداوت او را به دل گرفت و خدا بین ایشان عداوت انداخت قبل از آنکه بر نجاشی وارد شوند.

چون بر نجاشی وارد شدند، عمرو بن عاص گفت: ای پادشاه گروهی با ما مخالفت کردند و خدایان ما را بد گفتند و به سوی شما آمده‌اند آنان را به سوی ما برگردان. نجاشی فرستاد نزد جعفر بن أبی‌طالب، او با رفقای خود آمدند، جعفر گفت: ای پادشاه از اینان سؤال کن آیا ما بندۀ ایشانیم؟ عمرو گفت: نه بلکه ایشان احرارند، گفت: بپرس آیا از ما دَینی طلبکارند؟ گفت: نه، گفت: آیا خونی در گردن ما دارند؟ گفت: نه. جعفر گفت: پس چه می‌خواهید از ما؟! ما را اذیّت کردید ما از دیار شما خارج شدیم، سپس گفت: شاها خدا پیامبری در میان ما فرستاد که ما را از شرک، بت‌پرستی و قمار نهی کرد و ما را به نماز، زکات، عدل، احسان و صلۀ‌رحم امر کرد و از فحشاء، منکر و ستم نهی نمود، نجاشی گفت: خدا عیسی÷را برای همین فرستاد، پس نجاشی گفت: از آنچه خدا بر او نازل کرده حفظ داری؟ گفت: بلی. پس سورۀ مریم را خواند تا رسید به آیۀ:

﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً [۲۶] [مریم: ۲۵]

این آیات در نجاشی و اهل مجلس او تأثیر کرد به طوری که همه گریان شدند و صدای گریۀ ایشان بلند شد [۲۷].

قول جعفر بس خوش آمد شاه را
گشت جعفر کهربا مر کاه را
پس نجاشی با تمام حاضرین
گریه افتادند ز آیاتِ چنین
شد صدای گریۀ ایشان بلند
شورش وغوغا در آن مجلس فکند
پس نجاشی گفت اهلاً مرحباً
بر شما و آن فرستنده شما
من گواهم او نبیِّ صادق است
بر بشارتهای عیسی طابق است
گر نبد مانع مرا این سلطنت
کفش دار او بدم از مکرمت

و بعضی گفته‌اند این آیات نازل شده راجع به هشتاد نفری که خدمت رسول خداصرسیدند در مدینه، چهل نفر از اهل نجران و ۳۲ نفر از اهل شام و هشت نفر رومی که رسول خداصسورۀ یس را بر ایشان خواند و ایشان مسلمان شدند [۲۸]. جملۀ: ﴿فَأَثَٰبَهُمُ ٱللَّهُ بِمَا قَالُواْ...دلالت دارد که حق‌تعالی برای اعتقاد و گفتارِ از روی ایمان، ثواب نیز می‌دهد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ٨٧ وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ حَلَٰلٗا طَيِّبٗاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ ٨٨ لَا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَيۡمَٰنَۖ فَكَفَّٰرَتُهُۥٓ إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰكِينَ مِنۡ أَوۡسَطِ مَا تُطۡعِمُونَ أَهۡلِيكُمۡ أَوۡ كِسۡوَتُهُمۡ أَوۡ تَحۡرِيرُ رَقَبَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖۚ ذَٰلِكَ كَفَّٰرَةُ أَيۡمَٰنِكُمۡ إِذَا حَلَفۡتُمۡۚ وَٱحۡفَظُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٨٩[المائدة: ۸۷-۸۹]

ترجمه: ای مؤمنین حرام مشمارید چیزهای پاکیزه‌ای که خدا برای شما حلال کرده است و از حد مگذرید زیرا خدا از حد گذرندگان را دوست نمی‌دارد (۸۷) و از آنچه خدا روزی شما کرده در حالیکه حلال و پاکیزه است بخورید و از خدایی که به او ایمان آورده‌اید بترسید(۸۸) خدا شما را به قسم‌های لغو (و بی‌قصدتان) مؤاخذه نمی‌کند ولیکن شما را مؤاخذه می‌کند به‌سبب محکم نمودن قسم‌ها به‌ قصد. پس کفارۀ آن طعام‌دادن ده مسکین است از حدّ وسط چیزی که خانوادۀ خودتان را اطعام می‌کنید و یا پوشانیدن آنان و یا آزادکردن گردنی، پس هر‌که نيابد، بر اوست روزه‌گرفتن سه روز، این است کفارۀ سوگندهای شما چون سوگند خوردید و سوگندهای خود را مواظبت کنید. این‌ چنین خدا بیان می‌کند برای شما آیات خود را تا شاید شما شکرگزارید.(۸۹)

نکات: جملۀ: ﴿لَا تُحَرِّمُوا...احتمال چند معنی را دارد: اول آنچه را خدا حلال کرده معتقد به حرمت آن نشوید. دوم به زبان نگویید حرام است و حکم حرمت برای آن نتراشید. سوم از آن اجتناب نکنید چنانکه از حرام اجتناب می‌کنید. این سه وجه راجع به اعتقاد و قول و عمل بود. چهارم با نذر و قسم و مانند آن بر خود حرام مکنید حلال را. پنجم مخلوط به حرام مکنید که باعث حرمت تمام آن بشود و پاک را مخلوط به نجس منمائید. آیه احتمال تمام این معانی را می‌دهد ولی مورد نزول آن همان معنی چهارم است، زیرا وارد شده در حدیث که روزی رسول خداصدر خانۀ عثمان بن مظعون اوصاف روز قیامت را بیان می‌کرد و ایشان را ترسانید، ایشان تصمیم گرفتند ترک دنیا کرده و چیزهای پاک و لذیذ را بر خود حرام کنند و روزها را روزه بگیرند و شب‌ها را قائم باشند و روی فرش نخوابند رسول خداصخبر شد و به ایشان فرمود: من به این کارها مأمور نشدم، برای شما بر خودتان حقی است، روزه بگیرید و افطار هم بکنید و قائم‌اللیل باشید، خواب هم بکنید، من می‌ایستم و می‌خوابم و روزه می‌گیرم و افطار می‌کنم و گوشت و چربی می‌خورم و با زنان نزدیکی می‌کنم، پس هر‌کس از روش و سنّت من اعراض کند از من نیست و لذا این آیه نازل شد [۲۹]. مقصود از جملۀ ﴿...بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ، این است که بدون نیّت و بدون اراده قسم بخورد که کفاره ندارد. و همچنین هرگاه برای ترک واجب و فعل حرام قسم بخورد که خوردن چنین قسمهایی ازجمله گناهان وحرام است. وجملۀ: ﴿وَٱحۡفَظُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡ، دلالت دارد که انسان نباید زود به زود برای هر‌چیز جزئی قسم بخورد. و امّا اگر با اراده و نیّت قسم خورد هنگام نقض آن قسم، باید همان کفّاره‌ای که در آیه ذکر شد بپردازد تا گناه نقض قسم او جبران شود و باید توبه کند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ ٩١

[المائدة: ۹۰-۹۱]

ترجمه: ای مؤمنین جُز این نیست که می، قمار، بت‌ها و تیرهای قرعه پلیدی و از عمل شیطان است پس، از آن اجتناب کنید شاید رستگار شوید(۹۰) جُز این نیست که شیطان با شراب و قمار می‌خواهد بین شما دشمنی و کینه بیفکند و شما را از یاد خدا و نماز بازدارد، پس آیا شما خودداری می‌کنید.(۹۱)

نکات: در ذیل آیۀ ۳ همین سوره بیان شد که «أزلام» چیست مراجعه شود.

امّا در این آیات حق‌تعالی با ده عدد تأکید حرمت خمر و قمار را تذکر داده:

اول- کلمۀ «إنّما» در صدر آیه.

دوم- شراب و قمار را با بت‌پرستی ردیف آورده.

سوم- کلمۀ «رجس» که به معنی پلیدی و یا نجاست است.

چهارم- فرموده ﴿مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ.

پنجم- فرموده ﴿فَٱجۡتَنِبُوهُکه امر به اجتناب است.

ششم- ﴿لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَکه ترک آنرا موجب رستگاری قرار داده.

هفتم- جملۀ: ﴿يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ...که این چیزها را باعث عداوت و دشمنی بین افراد قرار داده.

هشتم- جملۀ: ﴿وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ.

نهم- کلمۀ: ﴿وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِ.

دهم- جملۀ: ﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَکه تهدید شدیدی است.

﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَٱحۡذَرُواْۚ فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ ٩٢ لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ إِذَا مَا ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ ثُمَّ ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ ثُمَّ ٱتَّقَواْ وَّأَحۡسَنُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٩٣

[المائدة: ۹۲-۹۳]

ترجمه: و اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را و بپرهیزید از نافرمانی، پس اگر روگردان شدید بدانید که فقط بر رسول ما رسانیدن آشکار است(۹۲) باکی نیست بر آنان که ایمان آورده و عمل شایسته کردند در آنچه خوردند در وقتی که تقوی، ایمان و عمل صالح داشته باشند باز هم تقوی و ایمان سپس تقوی و احسان پيشۀ خود کنند و خدا دوست می‌دارد نیکوکاران را.(۹۳)

نکات: جملۀ: ﴿أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُدلالت دارد که کار رسول خداصفقط ابلاغ است و امّا اینکه تصرفاتی در جهان داشته باشد غیر از تصرّف معمولی بشری، خیر. و مقصود از نفی جناح در جملۀ ﴿فِيمَا طَعِمُوٓاْجواب است از سؤال اصحاب رسول خداصکه پس از نزول تحریم خمر، ابوبکر گفت: یا رسول الله برادران اسلامی ما که شراب می‌خوردند و در راه خدا کشته شدند حالشان چگونه است؟ خدا فرمود: باکی نیست بر آنان که ایمان و تقوی داشتند و از سایر محرّمات پرهیز می‌کردند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَيَبۡلُوَنَّكُمُ ٱللَّهُ بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلصَّيۡدِ تَنَالُهُۥٓ أَيۡدِيكُمۡ وَرِمَاحُكُمۡ لِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَخَافُهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٩٤ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡتُلُواْ ٱلصَّيۡدَ وَأَنتُمۡ حُرُمٞۚ وَمَن قَتَلَهُۥ مِنكُم مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآءٞ مِّثۡلُ مَا قَتَلَ مِنَ ٱلنَّعَمِ يَحۡكُمُ بِهِۦ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ هَدۡيَۢا بَٰلِغَ ٱلۡكَعۡبَةِ أَوۡ كَفَّٰرَةٞ طَعَامُ مَسَٰكِينَ أَوۡ عَدۡلُ ذَٰلِكَ صِيَامٗا لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمۡرِهِۦۗ عَفَا ٱللَّهُ عَمَّا سَلَفَۚ وَمَنۡ عَادَ فَيَنتَقِمُ ٱللَّهُ مِنۡهُۚ وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ ٩٥ [المائدة: ۹۴-۹۵]

ترجمه: ای مؤمنین خدا شما را به چیزی از صید که دست‌های شما و نیزه‌های شما به آن می‌رسد آزمایش کند، تا اینکه خدا معلوم کند کیست آنکه از خدای بغیب خوف دارد، پس هر‌که پس از این تجاوز کند برای او عذاب دردناک است(۹۴) ای مؤمنین صید را نکشید در حالی که شما مُحرِمید و کسی که آن را عمداً بکشد پس کفّاره‌ای دارد به مانند آنچه کشته، از چهارپایان که به مثلیّت آن دو نفر عادل از شما حکم ‌کنند، در حالیکه آن را هدیه و به کعبه رساند؛ و یا آنکه (برابر قیمت آن) به عنوان کفّاره مساکینی را اطعام کند و یا معادل آن روزه‌گرفتن، این حکم برای این است که بچشد بدی کارش را. خدا عفو کرد از آنچه گذشته و کسی که تکرار کند خدا از او انتقام کشد و خدا عزیز صاحب انتقام است.(۹۵)

نکات: جملۀ: ﴿لَا تَقۡتُلُواْ ٱلصَّيۡدَ وَأَنتُمۡ حُرُمٞدلالت دارد که کشتن صید (بَرّی) حرام است و از جملۀ ﴿... مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآءٞ مِّثۡلُ مَا قَتَلَ مِنَ ٱلنَّعَمِ، استفاده می‌شود که اگر محرِم حیوانی را عمداً کشت باید به مانند آن از چهارپایان هدیۀ کعبه نموده ذبح و یا نحر کند. مثلاً در صورتی که شتر مرغی را کشت، شتری را هدیه کند و برای حمار وحشی، گاوی هدیه کند و برای آهو، گوسفندی. و جملۀ: ﴿أَوۡ كَفَّٰرَةٞ طَعَامُ مَسَٰكِينَ أَوۡ عَدۡلُ ذَٰلِكَ صِيَامٗادلالت دارد که محرم مخیّر است یا حیوانات مزبوره را هدیه کند و یا همان حیوانات را قیمت کند و قیمت آن را گندم بخرد و به مساکین بدهد، به هر مسکینی نصف صاع که دو مد می‌شود که تقریبا یک کیلو و نیم است و یا به قدر هر نصف صاعی یک روز روزه بگیرد. پس اگر به قیمت شتر گندم خریده و آن گندم به شصت مسکین رسید که بسیار خوب، چون کفاره از شصت مسکین زیادتر نیست. و اگر گندم خریده شده از شصت مسکین زیادتر شد زیادتر را لازم نیست بدهد و اگر کمتر از شصت مسکین رسید همان قیمت شتر را گندم بخرد به هر چند نفر رسید بدهد و اگر چه کمتر از شصت نفر باشد. و همچنین روزه از شصت روز زیادتر نگیرد. وجملۀ: ﴿تَنَالُهُۥٓ أَيۡدِيكُمۡ وَرِمَاحُكُمۡدلالت دارد که اگر کسی صید کرد جوجۀ حیوانات را بادست پس صید جوجه بادست جایز نیست و همچنین تخم آنها را نباید برداشت. و صید جوجه و تخم، کفارۀ آن یک بز است. و جملۀ: ﴿وَمَنۡ عَادَ فَيَنتَقِمُ ٱللَّهُ مِنۡهُ، دلالت دارد که صید مکرّر حرام است ولی جزاء و کفّارۀ آن انتقام إلهی است و ظاهراً کفّارۀ ثانی و ثالث بر او نیست، در صورتیکه عمد باشد امّا خطاءِ مکرّر هر دفعه کفاره دارد.

﴿أُحِلَّ لَكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَحۡرِ وَطَعَامُهُۥ مَتَٰعٗا لَّكُمۡ وَلِلسَّيَّارَةِۖ وَحُرِّمَ عَلَيۡكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَرِّ مَا دُمۡتُمۡ حُرُمٗاۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ ٩٦[المائدة: ۹۶]

ترجمه: برای شما صید دریا حلال شده است و طعام آن بهره و معاش برای شماست و برای اهل قافله و بر شما حرام شده است صید بیابان مادمی‌ که محرِم هستید و از خدا بترسید آن خدایی که به سوی او محشور می‌شوید.(۹۶)

نکات: آیه دلالت دارد که صید دریا برای محرم حلال است، چه برای خوردن چه برای فروش مانند لؤلؤ و صدف و چه برای فروختن استخوان و دندانهایش، زیرا آیه اطلاق دارد و چه برای خود صیاد و چه برای سایر اهل قافله به دلیل کلمۀ: ﴿وَلِلسَّيَّارَةِ.

﴿جَعَلَ ٱللَّهُ ٱلۡكَعۡبَةَ ٱلۡبَيۡتَ ٱلۡحَرَامَ قِيَٰمٗا لِّلنَّاسِ وَٱلشَّهۡرَ ٱلۡحَرَامَ وَٱلۡهَدۡيَ وَٱلۡقَلَٰٓئِدَۚ ذَٰلِكَ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَأَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ ٩٧ ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ وَأَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٩٨ مَّا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا تَكۡتُمُونَ ٩٩ قُل لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡخَبِيثُ وَٱلطَّيِّبُ وَلَوۡ أَعۡجَبَكَ كَثۡرَةُ ٱلۡخَبِيثِۚ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠٠ [المائدة: ۹۷-۱۰۰]

ترجمه: خدا کعبه را که بیت الحرام است، قیام برای کارمردم قرار داد و (همچنین) ماه حرام و قربانی بی‌نشان و قربانی قلاّده دار را (قرار داده قیام برای عبادت مردم و امر معاش)، این برای این است که بدانید خدا می‌داند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و محققاً خدا به هر چیزی داناست(۹۷) بدانید خدا شدیدالعقاب و اینکه خدا آمرزندۀ رحیم است(۹۸) نیست بر این پیامبر مگر رساندن و خدا می‌داند آنچه را آشکار و آنچه را کتمان می‌کنید(۹۹) بگو خبیث و پاک یکسان نیست و اگرچه بسیاری افراد ناپاک تو را به عجب آورد، پس ای صاحبان خرد از خدا بترسید باشد که رستگار شوید.(۱۰۰)

نکات: مقصود از ﴿جَعَلَ ٱللَّهُ ٱلۡكَعۡبَةَ ٱلۡبَيۡتَ ٱلۡحَرَامَ قِيَٰمٗا، آنست که حرم امن الهی یعنی مکه و اطرافش که کسی در آنجا حق تعرض ندارد موجب برپایی امور دین، دنیا، قوام کار، معاش و زندگی است. همچنین ماههای حرام، قربانی‌ها و شترهایی که به گردن آنها قلاده می‌انداختند تا نشانۀ قربانی باشد همۀ اینها قیام برای عبادت وبه علاوه برای معاش فقراء و ضعفاء و زندگی آنان است. و از کلمۀ: ﴿كَثۡرَةُ ٱلۡخَبِيثِاستفاده می‌شود که همیشه مردم پلید خبیث اکثریّت داشته‌اند که انسان را به عجب می‌آورده.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ وَإِن تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡهَا حِينَ يُنَزَّلُ ٱلۡقُرۡءَانُ تُبۡدَ لَكُمۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهَاۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٞ ١٠١ قَدۡ سَأَلَهَا قَوۡمٞ مِّن قَبۡلِكُمۡ ثُمَّ أَصۡبَحُواْ بِهَا كَٰفِرِينَ ١٠٢[المائدة: ۱۰۱-۱۰۲]

ترجمه: ای مؤمنین از چیزهایی سؤال مکنید که چون (حقیقت آنها) برای شما آشکار شود شما را بد آید و اگر سؤال کنید از آنها هنگامی که قرآن نازل می‌شود برای شما ظاهر شود، خدا شما را از آن سؤال‌ها عفو کرده و خدا آمرزنده و بردبار است(۱۰۱) به تحقیق پیش از شما قومی از آنها سؤال کردند سپس به آن کافر شدند.(۱۰۲)

نکات: روایت کرده‌اند که از رسول خداصسؤالاتی بی‌مورد می‌کردند. روزی حضرت در منبر فرمود: از چیزی سؤال نمی‌کنید مگر آنکه جواب می‌دهم، عبدالله بن حذافه برخاست و گفت: پدر من کیست؟ حضرت فرمود: حذافه بن قیس. سراقه بن مالک برخاست و گفت: هر ساله برای ما حج واجب است یا همین امسال؟ رسول خداصاز او اعراض کرد تا سه مرتبه همین سؤال را تکرار کرد، حضرت فرمود: چرا سؤالی می‌کنید که برای شما فائده ندارد، هر چه امر کردم بیاورید و هر چه نهی کردم ترک کنید. دیگری برخاست و گفت: یا رسول الله، پدر من کجا است؟ فرمود: در آتش است. سپس رسول خداصغضبناک شد. عمر برخاست و گفت: «رَضِینَا بِاللهِ رَبًّا وَبِالإِسْلَامِ دینًا» [۳۰].

پس سؤال گاهی منجر می‌شود به ظاهرشدن اموری که صلاح نیست و گاهی موجب تکالیف شاقه می‌گردد، هر چه خدا بیان کرده باید فهمید و هر چه خدا بیان نکرده فهم آن را از بنده نخواسته و لذا در این آیه آمده که سؤال مکنید از چیزهایی که اگر ظاهر شود شما را بد آید. و مقصود از عفا الله عنها، این است که خدا این سؤالات را از شما نخواسته. و مقصود از جملۀ: ﴿وَإِن تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡهَا حِينَ يُنَزَّلُ ٱلۡقُرۡءَانُ تُبۡدَ لَكُمۡاین است که وقتی آیاتی نازل می‌شود اگر از کیفیّت و کمیّت آنها سؤال کنید رسول خداصبرای شما بیان می‌کند و اگر امور تکلیفی باشد که سؤال از آن لازم است. و مقصود از جملۀ: ﴿قَدۡ سَأَلَهَا قَوۡمٞ...همان سؤالاتی است که اقوام گذشته از انبیاء سؤال کردند و به هلاکت افتادند مانند سؤال قوم صالح از ناقه، سپس عقر کردند و هلاک شدند و قوم موسی÷گفتند: ﴿أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ [۳۱]و قوم دیگر گفتند: ﴿لِنَبِيّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِكٗا نُّقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ... [۳۲]﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ [۳۳]و هکذا.

﴿مَا جَعَلَ ٱللَّهُ مِنۢ بَحِيرَةٖ وَلَا سَآئِبَةٖ وَلَا وَصِيلَةٖ وَلَا حَامٖ وَلَٰكِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۖ وَأَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ ١٠٣ وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ قَالُواْ حَسۡبُنَا مَا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَهۡتَدُونَ ١٠٤ [المائدة: ۱۰۳-۱۰۴]

ترجمه: خدا مشروع قرار نداده بحیره را و نه سائبه را و نه وصیله را و نه حامی را ولیکن آنان که کافر شدند بر خدا دروغ می‌بندند و بیشترشان تعقل نمی‌کنند (۱۰۳) و چون به ایشان گفته شود بیایید به سوی آنچه خدا نازل کرده و بیایید به سوی این رسول، گویند کافی است ما را آنچه بر آن پدران خود را یافتیم آیا و اگر چه پدرانشان چیزی نمی‌دانستند و هدایت نشده بودند.(۱۰۴)

نکات: در زمان جاهلیّت قوانینی برای بعضی از حیوانات رایج بود از آن جمله بود ﴿بَحِيرَةٖیعنی ماده شتری که پنج شکم می‌زائید و پنجمین بچۀ او نر بود گوش آن ماده شتر را می‌شکافتند و آزادش می‌کردند تا به اختیار خود بچرد و سوار شدن بر آن و گوشت آن را بر خود حرام می‌دانستند. دوم ﴿سَآئِبَةٖکه ماده شتری به نذر آزاد می‌کردند و از سواری‌دادن و بارکشی معاف می‌داشتند. سوم ﴿وَصِيلَةٖکه ماده شتری را اگر دو شکم ماده می‌زائید گوشش را بریده و آزادش می‌کردند و یا اینکه در یک شکم دو بچه نر و ماده می‌زائید آن را ﴿وَصِيلَةٖمی‌خواندند. چهارم حامی شتر نری بود که برای جهانیدن بر ماده نامزد می‌کردند اگر ده سال این کار را می‌کرد سوارشدن بر آن را حرام می‌کردند و خدا چنین احکامی مقرر نکرده بود. و جملۀ: ﴿حَسۡبُنَا مَا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآ، دلالت دارد که همیشه دینِ مردم، دین تقلیدی از آباء و اجداد و محیط بوده و دین تعقّل و تحقیق نبوده مانند زمان ما و چنین دینی باطل است.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ١٠٥ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ شَهَٰدَةُ بَيۡنِكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ حِينَ ٱلۡوَصِيَّةِ ٱثۡنَانِ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ أَوۡ ءَاخَرَانِ مِنۡ غَيۡرِكُمۡ إِنۡ أَنتُمۡ ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَأَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةُ ٱلۡمَوۡتِۚ تَحۡبِسُونَهُمَا مِنۢ بَعۡدِ ٱلصَّلَوٰةِ فَيُقۡسِمَانِ بِٱللَّهِ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ لَا نَشۡتَرِي بِهِۦ ثَمَنٗا وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰ وَلَا نَكۡتُمُ شَهَٰدَةَ ٱللَّهِ إِنَّآ إِذٗا لَّمِنَ ٱلۡأٓثِمِينَ ١٠٦ فَإِنۡ عُثِرَ عَلَىٰٓ أَنَّهُمَا ٱسۡتَحَقَّآ إِثۡمٗا فَ‍َٔاخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَحَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَوۡلَيَٰنِ فَيُقۡسِمَانِ بِٱللَّهِ لَشَهَٰدَتُنَآ أَحَقُّ مِن شَهَٰدَتِهِمَا وَمَا ٱعۡتَدَيۡنَآ إِنَّآ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠٧ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِٱلشَّهَٰدَةِ عَلَىٰ وَجۡهِهَآ أَوۡ يَخَافُوٓاْ أَن تُرَدَّ أَيۡمَٰنُۢ بَعۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡمَعُواْۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ١٠٨[المائدة: ۱۰۵-۱۰۸]

ترجمه: ای مؤمنین به خودتان پردازید. هرگاه شما هدایت یافته باشید، هرکس گمراه شده، به شما ضرر نمی‌رساند. بازگشت همۀ شما به سوی خداست، پس او شما را به آنچه می‌کرده‌اید خبر می‌دهد (۱۰۵) ای مؤمنین، چون مرگ یکی از شما برسد، گواه بین شما درهنگام وصیت دو نفر عادل از خود شما و یا از غیر شما چنانچه در سفر بودید و مصیبت مرگ شما را فرا رسید. اگر در حق آن دو نفر بدگمان شدید بازشان دارید تا پس از نماز، قسم بخورند که بگویند با این شهادت متاع دنیا را نمی‌خریم و اگرچه به سود خویشانمان باشد و کتمان شهادت إلهی نمی‌کنیم زیرا در این هنگام گنهکار خواهیم بود(۱۰۶) پس اگر اطلاع حاصل شد که شاهدان (در شهادتشان) خیانتی کرده و گناهی مرتکب شده‌اند، دو نفر دیگر که شایسته تر بوده و به متوفّی نزدیکترند به جای آنان (برای قسم خوردن) بایستند و قسم می‌خورند به خدا که گواهی ما از گواهی آنان درست‌تر است و ما از حق تجاوز نمی‌کنیم زیرا در این صورت از ستمگران خواهیم بود(۱۰۷) این روش نزدیک‌تر است به اینکه شهادت را بر صورت حقیقی آن ادا نمایند و یا بترسند که بعد از قسم‌ خوردنشان، قسم هایی (به ورثه) برگردانده شود و از خدا بترسید و بشنوید و خدا قوم فاسقان را هدایت نمی‌کند. (۱۰۸)

نکات: چون لغت عرب دارای مزایا و خصوصیّاتی است که مقاصد متکلّم از آن خصوصیات به خوبی درک می‌شود یعنی شنوندۀ عرب به خوبی آن را می‌فهمد ولی همان جملات عربی اگر فارسی شود به آن مزایا و خصوصیات مفهوم نمی‌شود زیرا آن خصوصیات لغوی عربی از بین‌ رفته. به هر حال ما این آیه را جمله ‌جمله تشریح می‌کنیم تا خواننده مقصد را به خوبی درک کند. بُدیل سهمیّ که مسلمان بود با دو رفیق نصرانی برای تجارت از مدینه به شام رفتند، در شام بُدیل بیمار شد و نامه‌ای نوشت و آنچه همراه داشت در آن نامه درج نمود و میان اثاثیّۀ خود گذاشت و به رفقای خود خبر نداد، سپس به آن دو نفر نصرانی وصیّت کرد و گفت اثاث مرا به خانواده‌ام برسانید و فوت شد، آن دو نفر اثاث او را تفتیش کردند و جامی از نقره که مکلل به طلا و جواهر بود و سیصد مثقال وزن داشت با گردن‌بندی از میان اثاث او برداشتند و باقی را به اهل او رسانیدند. خانوادۀ او بررسی کردند و نامۀ او را دیدند که آن جام طلا و گردن‌بند در نامه مندرج است ولی در اثاثیّه نیست، به این دو نفر رفیق او گفتند: آیا بُدیل بیماری طولانی کشید که مخارج زیادی داشته باشد؟ گفتند: خیر، پرسیدند: آیا در این سفر دزدی به او برخورده؟ گفتند: خیر، پرسیدند: آیا تجارتی که موجب ضرر باشد کرده؟ گفتند: نه، گفتند: پس بهترین چیزی که با او بوده ما نمی‌بینیم و آن جام طلا و گردن‌بند است، گفتند: آنچه به ما سپرده همان است که به شما دادیم، پس ورثۀ او نزد رسول خداصشکایت کردند. رسول خداصآن دو شاهد را بعد از نماز عصر قسم داد، ایشان قسم خوردند و رها شدند، پس از مدّتی جام و گردن‌بند به دست آن دو نفر آشکار شد ورثه نزد رسول خداصآمدند و گفتند: مدّعای ما نزد آن دو نفر پیدا شده، رسول خدا منتظر وحی شد و آیات فوق نازل شد، رسول خداصامر کرد دو نفر از کسان میّت قسم بخورند، ایشان قسم خوردند، سپس جام و گردنبند را از آنان گرفت و به ورثه داد [۳۴]. چون مورد نزول بیان شد مفهوم آیه روشن می‌شود.

جملۀ: ﴿شَهَٰدَةُ بَيۡنِكُمۡ...دلالت دارد که شاهد گرفتن بر وصیّت کار لازم و مشروعی است تا اینکه ما‌‌ترک انسان ضایع نشود. و کلمۀ: ﴿ذَوَا عَدۡلٖدلالت دارد که باید دو شاهد عادل باشند و کلمۀ ﴿مِّنكُمۡدلالت دارد که باید مسلمان باشند. و جملۀ: ﴿أَوۡ ءَاخَرَانِدلالت دارد که اگر در سفری دو شاهد مسلمان پیدا نشد دو شاهد غیر مسلمان بگیرد که در مذهب خود عادل باشند و دروغگو و حقه‌باز نباشند و جملۀ ﴿فَيُقۡسِمَانِدلالت دارد که در صورت شکِّ ورثه در صدق شاهدین باید دو شاهد قسم بخورند به همان نحوی که در آیه ذکر شده. و کلمۀ: ﴿مِنۢ بَعۡدِ ٱلصَّلَوٰةِدلالت دارد که قسم باید در مسجد و یا مکان مقدس پس از نماز در حضور مردم باشد که عظمت داشته باشد، اگرچه بر شاهد قسم نیست ولی در این مورد شاهد به صورت منکر می‌باشد و «الْيَمِينُ عَلَى مَنْ أَنْكَر»صدق می‌کند. جملۀ: ﴿فَيُقۡسِمَانِ بِٱللَّهِدلالت دارد که باید قسم به خدا بخورند نه به مقدسات دیگر بر اینکه ما کتمان شهادت و خیانت نکرده‌ایم.

﴿يَوۡمَ يَجۡمَعُ ٱللَّهُ ٱلرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَآ أُجِبۡتُمۡۖ قَالُواْ لَا عِلۡمَ لَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ ١٠٩[المائدة: ۱۰۹]

ترجمه: روزی خدا پیامبران را جمع می‌کند پس از آن می‌گوید چقدر اجابت شدید (أمّت شما چه مقدار از شما پیروی کردند) گویند برای ما علمی نیست زیرا که فقط تو دانای غیب‌هائی.(۱۰۹)

نکات: مقصود از یوم، روز قیامت است. و این یوم مفعول است برای اتقوالله در آیۀ قبل. و این آیه دلالت می‌کند که أنبیاء÷پس از رفتن از دنیا به عالم دیگر از امّت‌های خود خبری ندارند و خصوصاً به امور غیب و پنهانی آگاه نیستند اگر چه در زمان حیاتشان بر ظواهر امور امّت خود مطّلع باشند.

مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» در ذیل این آیه نقل کرده از تفسیر حاکم ابوسعید که او نوشته این آیه دلالت دارد بر بطلان قول امامیّه که ائمّهعلم غیب داشته باشند، سپس طبرسی در جواب او چنین می‌نویسد: «من می‌گویم این قولی که به امامیّه نسبت داده ظلم است زیرا احدی از امامیّه بلکه احدی از مسلمین نگفته که یکی از افراد بشر علم غیب دارد و کسی که مخلوقی را متّصف به وصف «عالم الغیب» بداند از دین جدا شده و بی‌دین است و شیعۀ امامیّه از چنین قولی بیزار است.» نویسنده گوید: آری علمای امامیّه که معاصر با طبرسی و قبل از او بوده‌اند صفات خدا را به امام نمی‌دادند و آن را کفر می‌دانستند ولی زمان ما امام را عالم به غیب می‌دانند، بلکه بعضی از امامزاده‌ها را نیز عالم به غیب می‌دانند و اگر بخواهی ایشان را متنبّه کنی تکفیر و تفسیق می‌کنند گویا به قول مرحوم طبرسی از دین و قرآن جدا شده و به کلّی اعراض دارند.

﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱذۡكُرۡ نِعۡمَتِي عَلَيۡكَ وَعَلَىٰ وَٰلِدَتِكَ إِذۡ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ تُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ وَكَهۡلٗاۖ وَإِذۡ عَلَّمۡتُكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَۖ وَإِذۡ تَخۡلُقُ مِنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡ‍َٔةِ ٱلطَّيۡرِ بِإِذۡنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِيۖ وَتُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ بِإِذۡنِيۖ وَإِذۡ تُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِيۖ وَإِذۡ كَفَفۡتُ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَنكَ إِذۡ جِئۡتَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ ١١٠[المائدة: ۱۱۰]

ترجمه: وقتی که خدا گفت: ای عیسای پسر مریم، به یاد آور نعمتم مرا بر خود و بر مادرت وقتی که تو را تأیید کردم به روح‌القدس، با مردم در گهواره و سن کهولت سخن می‌گفتی و وقتی که به تو کتاب، حکمت، تورات و انجیل یاد دادم و وقتی که خلق می‌کردی از گل مانند هیئت مرغ به اذن من پس در آن می‌دمیدی پس به اذن و ارادۀ من مرغ می‌شد و شفا می‌دادی کور مادرزاد و ابرص را به اذن و ارادۀ من و وقتی که بیرون می‌آوردی مرده‌ها را به اذن و ارادۀ من و وقتی که بازداشتم از تو بنی‌اسرائیل را چون دلیل‌های روشن برای ایشان آوردی پس کفار از ایشان گفتند نیست این مگر سحر آشکار.(۱۱۰)

نکات: در ذیل آیات ۴۵ تا ۴۹ سورۀ آل عمران قضایای مذکورۀ در این آیه ذکر شد و ما مقداری توضیح دادیم مراجعه شود.

﴿وَإِذۡ أَوۡحَيۡتُ إِلَى ٱلۡحَوَارِيِّ‍ۧنَ أَنۡ ءَامِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّنَا مُسۡلِمُونَ ١١١ إِذۡ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ هَلۡ يَسۡتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِۖ قَالَ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١١٢ قَالُواْ نُرِيدُ أَن نَّأۡكُلَ مِنۡهَا وَتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعۡلَمَ أَن قَدۡ صَدَقۡتَنَا وَنَكُونَ عَلَيۡهَا مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ ١١٣ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ ٱللَّهُمَّ رَبَّنَآ أَنزِلۡ عَلَيۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ تَكُونُ لَنَا عِيدٗا لِّأَوَّلِنَا وَءَاخِرِنَا وَءَايَةٗ مِّنكَۖ وَٱرۡزُقۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ ١١٤ قَالَ ٱللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيۡكُمۡۖ فَمَن يَكۡفُرۡ بَعۡدُ مِنكُمۡ فَإِنِّيٓ أُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا لَّآ أُعَذِّبُهُۥٓ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١١٥[المائدة: ۱۱۱-۱۱۵]

ترجمه: و در وقتی که وحی نمودم به حواریّین و اصحاب خاص تو که ایمان آورید به من و به رسول من، گفتند ایمان آوردیم و گواه باش به اینکه ما مسلمانیم(۱۱۱) وقتی که حواریّون گفتند ای عیسای پسر مریم آیا پروردگار تو می‌تواند که نازل کند بر ما سفرۀ طعامی از آسمان گفت بترسید از خدا اگر ایمان دارید(۱۱۲) گفتند می‌خواهیم از آن بخوریم و دلهای ما آرام گیرد و بدانیم که تو به ما راست گفته‌ای و بوده باشیم بر آن از گواهان(۱۱۳) عیسی بن مریم گفت: خدایا، ای پروردگارِ ما، بر ما نازل فرما سفرۀ طعامی از آسمان که برای ما روز عیدی بوده باشد، برای اول ما و آیندگان ما و معجزه‌ای از تو باشد و ما را روزی ده و تویی بهترین روزی‌دهندگانی(۱۱۴) خدا گفت: محقّقا من آن را بر شما نازل می‌کنم، پس هر‌که از شما پس از آن کافر شود البتّه او را عذابی کنم که احدی از جهانیان را چنان عذابی نکنم.(۱۱۵)

نکات: این سوره را سورۀ مائده گویند زیرا آیات مائده در این سوره نازل شده و روزی که نازل شد روز یکشنبه بوده که نصاری آن را عید گرفتند و آیا عرض و طول آن سفره و طعامی که در آن بوده چه بوده مورد اختلاف است، بعضی گفتند: نان و گوشت بوده و گوشت آن گوشت ماهی بوده و چون نازل شد گویا حضرت عیسی÷وحشت داشت و به سجده افتاد و گریه کرد و عرض کرد: «اللهم اجْعَلْنِي مِنْ الشَّاكِرِینَ اللهم اجْعَلْهَا رَحْمَةً وَلاَتَجْعَلْهَا مُثْلَةً وَعُقُوبَةً» [۳۵]. مردم از عیسی÷سؤال کردند که این مائده از غذای دنیا می‌باشد و یا از طعام آخرت؟ فرمود: هیچ ‌کدام، طعامی است که خدا به ید قدرت خود ایجاد کرده است [۳۶].. به هرحال هر کس بیمار بود از آن طعام خورد شفا یافت ولی چون نازل می‌شد فقراء و اغنیاء همه جمع می‌شدند و اغنیاء خوش نداشتند و موجب شک ایشان شد، پس عدّه‌ای مسخ شدند و مائده هم موقوف شد.

﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ ١١٦ مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۚ وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ١١٧ إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨ قَالَ ٱللَّهُ هَٰذَا يَوۡمُ يَنفَعُ ٱلصَّٰدِقِينَ صِدۡقُهُمۡۚ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١١٩ لِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا فِيهِنَّۚ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرُۢ ١٢٠ [المائدة: ۱۱۶-۱۲۰]

ترجمه: و وقتی که خدا گفت: ای عیسی بن مریم آیا تو به مردم گفتی که جُز خدا، من و مادرم را دو إله(یعنی دو مرجع در حوائج) بگیرید ؟ (عیسی)گفت: منزهی تو برای من سزاوار نمی‌باشد که بگویم آنچه برای من حق نیست، اگر گفته باشم محقّق تو آن را دانسته‌ای، تو می‌دانی آنچه را در خود من است و من نمی‌دانم آنچه در ذات توست، به راستی که تو خود دانای غیب‌هایی(۱۱۶) نگفتم برای ایشان مگر آنچه تو مرا به آن امر کردی که بندگی کنید خدایی را که پروردگار من و پروردگار شماست و من گواه بر ایشان بودم مادامی که در میان ایشان بودم، پس چون مرا وفات دادی تو خود مراقب بر ایشان بودی و تو بر هر چیزی گواهی(۱۱۷) اگر عذاب کنی ایشان را که محقّق ایشان بندگان تو هستند و اگر بیامرزی ایشان را پس به تحقیق تو خود عزیز حکیمی(۱۱۸) خدا گفت این روزی است که راستگویان را راستی ایشان نفع می‌دهد برای ایشان است بوستانهایی که از زیر آنها نهرها جاری است. همیشه در آن جاوید بمانند. خدا از ایشان خشنود و ایشان از خدا خشنودند این است رستگاری و بهرۀ بزرگ(۱۱۹) مخصوص خداست پادشاهی و اختیار آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست و او بر هر چیزی تواناست.(۱۲۰)

نکات: بعضی از نویسندگان اعتراض کرده‌اند که هیچ‌کس حضرت عیسی÷و مادرش÷را خدا ندانسته تا اینکه قیامت خدا عتاب کند و بگوید: «ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِ، این اشکال از اینجا ناشی شده که خیال کرده‌اند ﴿إِلَٰهَيۡنِبه معنی دو خدا می‌باشد و إله را به معنی الله گرفته‌اند البتّه هیچ یک از نصاری عیسی را الله ندانسته و إله در لغت به معنی الله نیست بلکه إله از مادۀ اله به معنی «مَن یُقصَد إليه في الحوائج»می‌باشد و إله به معنی مألوه مصدر به معنی مفعول است. در اینکه نصاری در حوائج خود توجّه به عیسای خیالی خود می‌کنند شکی نیست. آیا ندیده‌ای در تمام کلیساها و در تمام بیمارستان‌های امریکا و اروپا شفای امراض را از عیسی می‌خواهند و همین معنی است که خدا عتاب به عیسی می‌کند که آیا تو گفته‌ای در حوائج خود به تو توجّه کنند و تو را إله بدانند؟ حضرت عیسی با کمال عجز و انکسار عرض می‌کند من نگفته‌ام و مرا این چنین کفری سزاوار نیست زیرا من پس از رحلت از دنیا از امّت خود بی‌خبر بودم چه برسد اینکه سمیع و بصیرِ حوائج ایشان باشم و این معنی به خوبی از آیات روشن است، یکجا می‌گوید ربِّ من و ربِّ شما یکی است یعنی من رب و ارباب شما نیستم، به من رجوع نکنید، یکجا می‌گوید: ﴿فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌیعنی من که عیسی باشم مراقب احوال ایشان نیستم و فقط خدا مراقب حال همه و همه جا حاضر و ناظر است نه من. متأسّفانه با این آیات روشن قرآنی چگونه مسلمانها خود را به کری زده و هر بندۀ مقرّبی را إله یعنی ملجأ در حوائج و باب الحوائج می‌دانند و می‌گویند: فلانی باب الحوائج إلی الله است. آیا خدا باب یعنی درب دارد و یا فلان بندۀ صالح همه جا مراقب و شاهد و ناظر است مانند خدا؟ آیا کسانی که چنین سخنان شرک‌آمیز را در مجالس و محافل تزریق می‌کنند به خدا و قیامت عقیده دارند؟ نه والله. نعوذ بالله من مضلات الفتن.

[۱] و نیز به آن قاعده‌ی: «لا مُحَرَّم مع الضرورة»: «به هنگام ضرورت چیزی حرام نیست». یا قاعده‌ی «الـمُحَرَّمُ يُباحُ عند الضرورة»: «به هنگام ضرورت امر حرام مباح می‌شود» می‌گویند. [۲] متفقٌ علیه، ائمه شش‌گانه حدیث همگی آن‌را روایت کرده‌اند. و نگا در مصادر شیعه: حر عاملی، وسائل الشیعة (۲۳/۳۳۷ – ۳۳۸، ش: ۲۹۶۸۶ و۲۹۶۸۷ و۲۹۶۸۸). [۳] نگا: طبری، جامع البیان (۶/۱۴۵)، چاپ الحلبی، واحدی، أسباب النزول (ص: ۲۲۴-۲۲۵)، سیوطی، الدر الـمنثور (۳/۳۷-۳۸) و ابن هشام، السیرةالنبویة (۲/۵۶۳) [۴] ای محمد چه کسی امروز مرا از کشتن تو باز می‌دارد؟ [۵] چه کسی امروز مرا از کشتن تو بازمی‌دارد؟ [۶] «هیچ‌کس؛ و من گواهی می‌دهم که معبود برحقی جز الله نیست و محمد فرستاده‌ی اوست». أمین الإسلام طبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى (ص: ۷۸-۷۹)، مجلسی، بحار الأنوار (۲۰/۳- ۴)، به نقل از إعلام الورى و الـمناقب ابن شهر آشوب مازندرانی. و مانند آن در مصادر اهل سنت آمده است: تفسیر الطبری(۶/۱۴۶)، الواحدی، أسباب النزول (ص: ۲۲۳-۲۲۴)، سیرة ابن هشام (۳/۲۰۵-۲۰۶) و السیوطی، تفسیر الدر الـمنثور (۳/۳۶) [۷] شیخ حسین الموید –یکی از شیعیان هدایت یافته به حق، توحید و سنت- مقاله‌ای علمی ومفید، پیرامون وجود پیامبران در فاصله‌ی زمانی میان عیسی÷و محمد صارائه داده است که مناسب دانستیم برای روشن شدن این مسئله، آن را برای خوانندگان گرامی نقل کنیم: «جمعی از علما بر این باورند که در فاصله‌ زمانی میان عیسی ÷و پیامبر ما محمد صپیامبرانی وجود داشتند و در این دیدگاه به آیات سوره‌ی «یس» استدلال کرده‌اند که می‌فرماید: ﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلًا أَصۡحَٰبَ ٱلۡقَرۡيَةِ إِذۡ جَآءَهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ١٣ إِذۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱثۡنَيۡنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزۡنَا بِثَالِثٖ فَقَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَيۡكُم مُّرۡسَلُونَ١٤[یس:۱۳-۱۴]: «و برای ایشان بزن مثل اصحاب آن قریه را که پیامبرانی برایشان آمدند. هنگامی که بسوی ایشان دو رسول فرستادیم پس آن دو را تکذیب کردند پس ایشان را به فرستادن سومی عزیز نمودیم پس گفتند: محققا ما فرستادگان بسوی شماییم». مفسران گفته‌اند: این آیات حکایت از داستان سه پیامبر دارند که پس از عیسی ÷ فرستاده شدند. و برخی از مفسران این دیدگاه را رد کرده و گفته‌اند: آن‌ها پیامبر نبودند و بلکه از حواریون و شاگردان عیسی÷بودند که آن‌ها را برای دعوت توحید و ایمان به خداوند یکتا و ترک عبادت بت‌ها فرستاد. اما این دیدگاه با ظاهر آیاتی که در مورد این داستان وارد شده‌اند، سازگاری ندارد علاوه بر اینکه ظاهر این عبارت: ﴿ٱلۡمُرۡسَلُونَبیانگر این مطلب است که آن‌ها رسولانی از جانب الله متعال بودند و همچنین ظاهر آیه‌ی ذیل نیز بیانگر و موید این مطلب است؛ الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمۡ قَبۡلَكَ مِن نَّذِيرٖ٤٤[سبأ: ۴۴] «و پیش از تو سوی ایشان بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم». در این آیه، ارسال (فرستاده شدن) منتسب به الله متعال است و این امر ظهور دارد بر این‌که آن‌ها پیامبرانی بودند که خداوند ایشان را مبعوث کرده بود. علاوه بر این، دلالت این کلام الهی نیز بر این مساله واضح و روشن است؛ الله متعال می‌فرماید: ﴿قَالُواْ مَآ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا وَمَآ أَنزَلَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مِن شَيۡءٍ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَكۡذِبُونَ١٥[یس: ۱۵] «اهل قریه گفتند: نیستید شما مگر بشری مانند ما و خدای رحمن چیزی نازل نکرده، نیستید شما مگر دروغ‌گویان». اگر آن‌ها فقط دعوتگرانی بودند که عیسی ÷برای رساندن دین مسیحی به آن قریه فرستاده بود، دیگر جایی برای اعتراض مردم قریه بر بشر بودن این دعوتگران نبود؛ چرا که چنین اعتراضی از سوی کفار متوجه مدعیان نبوت و کسانی بوده که از سوی خداوند فرستاده شده‌اند و هیچ‌گاه در مورد دعوتگران و صالحانی غیر از پیامبران چنین اعتراضی نبوده است. بلکه صحیح آن بود که در رد دیدگاه گروه اول از مفسرین گفته‌ می‌شد: این‌که زمان بعثت این رسولان سه‌گانه بعد از عیسی ÷ بوده، ثابت نشده است. چنانکه در آیات، دلیلی بر زمان مشخص فرستاده شدن آن‌ها وجود ندارد. بنابراین ممکن است بعثت آن‌ها قبل از عیسی÷بوده باشد علی الخصوص که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِن كَانَتۡ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَإِذَا هُمۡ خَٰمِدُونَ٢٩[یس: ۲۹] «(کیفر آن‌ها) نبود مگر یک فریادی که ناگهان خاموش شدند». و این بر نابود شدن این شهر با آن فریاد دلالت دارد و این واقعه‌ی مهمی است و از جهت تاریخی مورد توجه بوده و نقل و پخش خبر آن‌، انتظار می‌رود چنانکه واقعه‌ی ابرهه چنین بود؛ اما با این‌که این فاصله‌ی زمانی بخشی از تاریخ است، اما نشانی از این واقعه –چنانچه در عصر عیسی÷یا بعد از او بوده باشد- در این تاریخ ذکر نشده است. و هیچ خبری از زمان وقوع آن در تاریخ مذکور درج نشده است و این خود بیانگر آن است که این واقعه در تاریخی بسیار پیش‌تر از این رخ داده است. چنانکه در بعثت پیامبری به نام خالد بن سنان، به احادیثی استدلال می‌کنند که این روایات را شیعه و سنی نقل کرده‌اند. اما این روایات محل مناقشه می‌باشد بویژه آن دسته از روایاتی که نبوت وی را نزدیک به نبوت پیامبر ما محمد صلى الله علیه وعلى آله وصحبه وسلم بیان می‌کند و این با کلام الهی منافات دارد که می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖۖ فَقَدۡ جَآءَكُم بَشِيرٞ وَنَذِيرٞۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٩[المائدة: ۱۹] «ای اهل کتاب! پیغمبر ما (محمّد) به سوی شما آمده است و به دنبال انقطاع مدّت زمانی که میان پیغمبران بوده است، (حقایق را دیگرباره) بیان می‌کند، تا این که (در روز رستاخیز) نگویید: مژده دهنده و بیم دهنده‌ای (از پیغمبران) به سوی ما نیامده است (تا فرمان خدا را به ما برسانند. هم اینک پیغمبر) مژده دهنده و بیم دهنده‌ای (محمّد نام) به سوی‌ شما آمده است (وعذری برای شما نمانده است). و خداوند بر همه چیز توانا است.» این آیه، واضح و آشکار دلالت بر آن دارد که بعثت پیامبر ما محمد صپس از انقطاع بعثت انبیا بوده است و منظور از «الرسل» در این آیه معنای عام آن می‌باشد که انبیا را هم شامل می‌شود و معنای خاص آن که بوسیله‌ی آن، نبی از رسول متمایز می‌گردد، مراد نیست؛ و صحیح نیست که گفته شود این آیه بر انقطاع رسولان و نه انبیا دلالت می‌کند و وجه دلالت آیه به معنای عام آن، استدلال در برابر اهل کتاب است که بهانه نیاورند، بشارت دهنده و بیم دهنده‌ای نزد ما نیامده است؛ و به عبارت دیگر نگویند: مُبلغی از سوی خدا چه نبی یا رسول به سوی ما نیامده است. چراکه هریک از رسول و نبی بشارت دهنده و بیم دهنده می‌باشد. بنابراین آیه می‌گوید: ما برای شما پس از فاصله زمانی میان بعثت پیامبران، رسول خود را فرستادیم تا این‌که چنین استدلال نکنید: بشارت دهنده و بیم دهنده‌ای به سوی شما نیامده است. واضح و روشن است اگر در این مدت نبی از انبیا به سوی آن‌ها فرستاده شده بود حتی اگر رسول نبود اما به هر حال بشارت دهنده و بیم دهنده‌ای به سوی آن‌ها فرستاده شده بود و دیگر صحیح نبود به آن‌ها گفته شود: ما رسول خود را در فاصله زمانی انقطاع بعثت، به سوی شما فرستادیم تا چنین استدلال نکنید که بشارت دهنده و بیم دهنده‌ای به سوی شما نیامده است. آری، این آیه دلیل مناسبی برای این مساله نیست که زمان فترت و به عبارتی فاصله زمانی انقطاع بعثت همان فاصله زمانی میان عیسی و محمد علیهما الصلاة والسلام بوده است؛ زیرا فترت بر زمانی بسیار کمتر از این مدت (بین عیسی و محمد إ) نیز صدق می‌کند بنابراین استدلال به آن بر نفی بعثت پیامبری در خلال تمام این مدت، ممکن نیست. به طور خلاصه، دلیل معتبری مبنی بر بعثت پیامبری میان عیسی و محمد علیهما الصلاة والسلام وجود ندارد بلکه روایتی که مسلم از ابوهریره س ذکر می‌کند، بر عدم بعثت پیامبری در این مدت دلالت دارد. ابوهریرهتاز رسول خدا صروایت می‌کند که فرمودند: «وليس بيني وبين عيسى نبي»: «بین من و عیسی هیچ پیامبری نبوده است.» و دلالت این حدیث بر نفی وجود پیامبری در این مدت، واضح و آشکار است. و نیز اقتضای دلیل عقلی نیز همین قول می‌باشد؛ چراکه وجود پیامبر یا پیامبرانی بین عیسی و محمد علیهما الصلاة والسلام – که در واقع فاصله زمانی متشکل از یک تاریخ را تشکیل می‌دهد که – عادتا باید تاریخی را به دنبال داشته و بلکه تاریخ آن ذکر می‌شد؛ چراکه تمام عوامل و انگیزه‌های نقل تاریخ آن وجود داشته است به ویژه این‌که حرکت و دعوت این پیامبر به همراه یاران و وجود مخالفان و معجزاتی بوده که اثراتی را در جامعه به دنبال داشته و معمولا بر سر زبان‌ها قرار گرفته و تاریخ، آن‌ها را ثبت می‌کند ولو این‌که به صورت بریده و ناقص باشد. اما اثری از این مهم در تاریخ وجود ندارد. و این خود به عدم تحقق آن اشاره دارد. علاوه بر این عدم ذکر قرآن کریم از وجود پیامبر یا پیامبرانی در فاصله زمانی میان عیسی و پیامبر ما علیهما الصلاة والسلام دلیل دیگری بر نفی این قضیه می‌باشد. اما دیدگاه صحیح در مورد پیامبر خدا یحیی ÷ این است که در زمان عیسی ÷فوت شد و نبوت وی تا بعد از عیسی÷استمرار نداشت». [مُصحح] [۸] «سرزمین‌ها و ساکنان آن تغییر کرده‌اند و چهره‌ی زمین غبار آلود و زشت شده است. هر رنگ و طعمی تغییر کرده است و گشاده‌رویی اندک شده است». مجلسی، بحار الأنوار (ج: ۱۱، ص: ۲۱۸- ۲۱۹) [۹] ابوجعفر و ابوعبدالله إمی‌گویند: «اگر به محاربه با خداوند و تلاش برای ایجاد فساد در زمین برخیزد و به جنگ روی آورد، کشته می‌شود و اگر بجنگد و مالی را تصاحب کند، کشته شده و به دار آویخته می‌شود و اگر مالی را تصاحب کند و نجنگیده باشد، دست و پایش برخلاف هم قطع می‌شود و اگر به محاربه با خداوند و تلاش برای ایجاد فساد در زمین برخیزد و نجنگد (بدون جنگ به این امور روی آورد) و مالی را تصاحب نکند، تبعید می‌شود؛ و ابن عباس و سعید بن جبیر و قتاده و سدی و بیع بر این باورند». [۱۰] «برترین چیزی که توسل کنندگان با آن به سوی خداوند متعال توسل می‌جویند، ایمان به الله و رسولش و جهاد در راه اوست.» [۱۱] «پروردگارا به عهد و پیمان اسلام، به تو توسل می‌جویم.» [۱۲] «و به ربوبیتت به تو توسل می‌جوید.» [۱۳] «و با توحید و تهلیل و تمجید و تکبیر و تعظیم تو به تو توسل می‌جویم.» [۱۴] «اعتراف به گناه را وسیله‌ی حل مشکلاتم قرار دادم.» [۱۵] «پس وای بر کسانی که کتاب را با دست‌های خود می‌نویسند.» [۱۶] «تو را به خداوندی قسم می‌دهم که معبود بر حقی جز او نیست و تورات را بر موسی نازل کرد و دریا را برای شما شکافت و شما را نجات داد و آل فرعون را غرق نمود و ابرها را بر شما سایه افکند و من و سلوی را برای شما نازل کرد.» [۱۷] بغوی، معالـم التنزیل (۳/۵۷)، نگا: طبری، جامع البیان (۶/۲۳۲)، سیوطی، الدر الـمنثور (۳/۷۸) و ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم (۲/۶۰-۶۱). [۱۸] «از مسیلمه رسول خدا به محمد رسول خدا، اما بعد؛ نیمی از زمین برای من و نیمی از آنِ توست.» [۱۹] «از محمد رسول خدا به مسیلمه کذاب، اما بعد؛ زمین از آن خداوند است و هریک از بندگانش را که بخواهد وارث آن قرار می‌دهد و عاقبت از آنِ پرهیزگاران است.» [۲۰] «در جاهلیت، بهترین مردم و در اسلام، بدترین مردم را کشتم.» [۲۱] فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب (ج: ۱۲، ص: ۳۷۶) [۲۲] بغوی، معالـم التنزیل (۳/۷۱)، نگا: ابن هشام، السیرة النبویة (۲/۶۶۵) و حروب الردة، کلاعی (ص: ۳۵) و طبری، تاریخ الأمم والـملوک (۳/۲۲۵) [۲۳]عقیده و باور سلف صالح در این مورد آن است که خداوند متعال دست دارد چنانکه خود برای ذات خویش ثابت کرده است اما این صفت را بدون تکییف و تشبیه و تمثیل و تجسیم و چنانکه سزاوار و شایسته‌ی جمال و جلال و عظمت خداوند متعال است، برای او ثابت می‌کنند. نگا: تعلیق مُصحح در پاورقی تفسیر آیه‌ی ۷۵ سوره‌ی «ص» از این تفسیر. [مُصحح] [۲۴] ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥[آل عمران: ۸۵]«و هر کس که دینی غیر از اسلام بر گزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زیانکاران است». [۲۵] شیخ طوسی، الأمالی (ص: ۶۵۰). [۲۶] «و تنۀ درخت خرما را به سوی خود حرکت ده بر تو خرمای تازه فرو ریزد.» [۲۷] نگا: تفسیر علی بن إبراهیم قمی (ج: ۱، ص: ۱۷۶- ۱۷۷) و طبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى (ص: ۱۱۵ – ۱۱۶). [۲۸] نگا: بغوی، معالـم التنزیل (ج: ۳، ص: ۸۷). [۲۹] فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب (ج: ۷، ص: ۵۹). [۳۰] البغوی، معالـم التنزیل (ج: ۲، ص: ۱۴۲). [۳۱] «خدا را به ما آشکارا نشان ده.» [۳۲] «به پیمبرشان گفتند: پادشاهی برای ما برانگیز که در راه خدا قتال کنیم.» [۳۳] «پس چون قتال بر ایشان مقرر شد.» [۳۴] مولف، روایت‌های مختلفی را که در مورد این داستان ذکر شده، جمع نموده و با آمیختن آن‌ها با هم، داستان را ذکر می‌کند؛ اما اصل روایت را کلینی در الکافی (ج: ۷، ص: ۵- ۶) و تفسیر علی بن إبراهیم قمی در تفسیر این آیات ذکر می‌کند. این داستان به صورت‌های کاملا مختلف از ناحیه اشخاص متفاوت روایت شده است اما این روایات از حیث محتوا یکسان هستند. چنانکه در تفاسیر معروفی چون: جامع البیان، طبری و معالـم التنزیل بغوی و مجمع البیان طبرسی و... آمده است. [۳۵] «پروردگارا مرا از شکر‌گذاران قرار ده؛ پروردگارا آن‌را رحمت قرار ده و آن‌را کیفر و مجازات قرار مده.» [۳۶] طبرسی، مجمع البيان؛ بغوی، معالـم التنزيل؛ ابن كثير، تفسير القرآن العظيم و... ذيل تفسير آيه مذكور.